تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
سخن موسس فقید
سخن موسس فقید
اعتبار زيارت عاشورا



اعتبار زيارت عاشورا

و رفع برخي از شبهات

تأليف: آيت الله حاج شيخ حسين كريمي قمي

با مقدمه محقق عاليقدر: حاج شيخ محمد جواد فاضل لنکراني

تنظيم و ويراستاری: محمّد مهدي مقدادي







(7)


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

زيارت يكي از راه‌‌هاي بسيار مؤثّر و مفيد در برقراري ارتباط معنوي و قلبي و ديني با سرچشمة همة حقيقت‌‌ها يعني حضرت حقّ

ـ جلّ و علا ـ است، اگر براي حضور در مشاهد شريفه و بقاع متبرّكة انبيا و اوليا، راه مي‌‌پيماييم و هنگام حضور در مزار پاك آنان متني را به عنوان زيارت‌‌نامه قرائت مي‌‌كنيم، همه و همه براي تكميل مراتب توحيد و تقويت ايمان و يكتاپرستي و تقرب جستن به حق تبارك و تعالي است. يكي از مضامين مهم اين متون، اظهار عبوديت و بندگي، و بي‌‌زاري از شرك و دوگانه پرستي است، و چه‌‌بسا بتوان گفت اين آموزه و پيام، روح همة زيارتنامه‌‌ها است. زائر به هنگام حضور و زيارت در انديشة آن است كه جان خويش را به بالاترين درجة عبوديت زينت بخشد و آن را از هرگونه كدورت و آلودگي پاك و منزّه سازد.


(8)


سخني پيرامون لعن

روشن است توحيد خالص، مقرون به محبّت خداوند و برائت از هر چيزي است كه به عنوان باطل و دشمن حقّ شناخته مي‌‌شود، از متون قرآني و روايي كاملاً استفاده مي‌‌شود كه راه رسيدن به محبّت خدا، داشتن محبّت انبيا و اولياي اوست، بلکه بدون آن هرگز محبّت خدا امكان‌‌پذير نمي‌‌باشد. زائر با اظهار دوستي و موالات نسبت به انبيا و ائمه معصومين(عليهم السلام) و نيز تنفّر و بي‌‌زاري از دشمنان آنان، خود را به خداوند متعال نزديك مي‌‌سازد. ترديدي نيست كه فهم درست حقيقت زيارت آنگاه ميسّر خواهد بود كه معنا و حقيقت امامت را درك کرده باشيم. مي‌‌توان گفت زائر به هنگام زيارت، خود را در محضر آن معصوم مي‌‌بيند و او را آگاه بر باطن و درون خود مي‌‌يابد: «وأعلم أنّ رسولك وخلفائك أحياء عندك يرزقون يرون مقامي ويسمعون کلامي ويردّون سلامي». گويا زائر حضوري چهره به چهره با شخصيّتي که او را زيارت مي‌‌کند، دارد؛ و معتقد است كه او از اين جهت كه از برترين بندگان صالح خدا است، مي‌‌تواند بين او و خدا وسيله باشد و به آية شريفة (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوسيلة)[1] عمل مي‌‌نمايد.

در ميان زيارت‌‌هاي ائمه طاهرين(عليهم السلام)، زيارت معروف عاشورا، علاوه بر آنكه به تصريح برخي از بزرگان مانند مرحوم حاجي نوري عنوان حديث قدسي دارد، از ويژگي‌‌هاي خاصي برخوردار است؛ مضامين بسيار مهم و ظلم‌‌ستيز آن، مسؤوليت در برابر احياي دين و مقابله با بدعت‌‌گزاران در دين و نيز عظمت مصيبت روز عاشورا، ـ به


--------------------------------------------------

1. مائده: 35.


(9)

نحوي كه اين مصيبت بر تمام اهل زمين و آسمان بسيار گران بود ـ ، از جمله ويژگي‌‌هاي آن است. اما در ميان همة آنها اين ويژگي به چشم مي‌‌خورد كه دربردارندة لعن و نفرين بر نامردماني است كه اساس ظلم و ستم را بر اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) بنيان گذاشتند، نفرين و خشم بر ناجوانمرداني كه خاندان پيامبر را از مقام و منزلت خويش دور ساختند.

در اين زيارت، برائت از دشمنان خدا و خاندان پيامبر و امامت تجلّي ويژه دارد: «برئت إلى الله وإليكم منهم ومن أشياعهم وأتباعهم وأوليائهم».

در اين زيارت، پيوند دائمي و بيعت هميشگي با سالار شهيدان حسين بن علي(عليهما السلام) و اعلان جنگ دائمي با دشمنان او هويدا و آشكار است: «إني سلم لمن سالمكم وحرب لمن حاربكم إلى يوم القيمة».

در اين زيارت، بر جميع افراد و گروه‌‌هايي كه از ابتدا در اسلام انحراف به وجود آوردند و باعث دور شدن جمع كثيري از مسلمانان و انسان‌‌ها از حقيقت اسلام شدند، لعن و نفرين شده است.

در اين زيارت، يكي از بهترين راه‌‌هاي وجاهت و منزلت در نزد خداوند چنين ترسيم گرديده است: «أللّهم اجعلني عندك وجيهاً بالحسين عليه السلام»؛ با دوستي حسين(عليه السلام) مي‌‌توان محبوب خدا گرديد.

با اين زيارت، انسان دين و ايمان خويش را استوار و تا فرجام كار تضمين مي‌‌كند و خود را در مرتبة قدم صدق و صادقش قرار مي‌‌دهد: «أن يثبّت لي عندكم قدم صدق في الدنيا والآخرة».


(10)

و بالاخره با اين زيارت، زائر به دنبال آن است كه حيات و ممات خويش را همانند زندگي و شهادت ائمه طاهرين(عليهم السلام) قرار دهد.

ما معتقديم تا كسي از خصوصيات و تفسير زيارت شريف عاشورا آگاه نگرديده، نبايد لب به اعتراض گشايد و خود را تسليم جهالت و ناداني خويش سازد و خاطرات و خواطر ذهني و قلبي خويش را بدون آنكه پشتوانة علمي و مستندات فكري و دقيق داشته باشد، بيرون ريزد. متأسفانه گاه ديده مي‌‌شود برخي افراد كم اطلاع دربارة متن اين زيارت شبهه‌‌افكني مي‌‌كنند و مي‌‌گويند اين همه لعن و نفرين چرا؟! گاه مي‌‌گويند آيا اساساً در دين اسلام لعن و نفرين وجود دارد؟! آيا با لعن مي‌‌توان در خود حالت معنوي را ايجاد كرد؟!

اينان غافل از آن هستند كه تبرّي جستن از غير خدا و شرك و ظلم و گناه، از فروع دين محسوب مي‌‌گردد و چه بسا دو اصل مهم تولّي و تبرّي بر همة فروع ديگر از قبيل نماز و روزه مقدّم باشد.

اين گروه غافل‌‌اند از اينكه اساساً براي تقرّب به موجود واقعي و محبوب حقيقي، بايد از آنچه كه انسان او را از آن واقعيت دور مي‌‌سازد، تبرّي جست. تبرّي و تولّي به منزلة دو بال هستند كه هر كدام با ديگري معنا مي‌‌پذيرد.

اين دسته غافل‌‌اند از اينكه آگاهي اجمالي به قرآن كريم، انسان را متوجه اين كار حكيمانة حق‌‌تعالي مي‌‌سازد كه آنان‌‌كه هيچ اميدي به هدايتشان نيست و سدّ راه ايمان مؤمنان و اسلام مسلمانان مي‌‌شوند، بايد از رحمت حق‌‌تعالي دور گردند و اساساً سنت خداوند متعال بر اين است كه چنين افرادي در متن واقع عالم هميشه از رحمت الهي دورند و پيوسته مورد لعن خداوند مي‌‌باشند و اين نفرين مؤمنان بر


(11)

آنان، همسو با اين سنت خدا تغييري را ايجاد نمي‌‌كند، بلکه تأکيدي بر سنّت لا يتغيّر الهي است.

سنّت الهي بر آن است كه عالمان و دانشمنداني كه به وقت لزوم اظهار حقايق، عزلت و سكوت را اختيار، و از افشاي حق خودداري مي‌‌نمايند، براي هميشه، تا روز قيامت مورد لعن خداوند قرار گيرند. همانگونه كه در آية 159 سوره بقره آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالْهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ ‌‌اللهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ).

در شأن نزول اين آيه از ابن عباس نقل شده كه چند نفر از مسلمانان مانند معاذ بن جبل و فرزند او سعد بن معاذ و شخصي ديگر، در ارتباط با نبوّت نبيّ خاتم، از دانشمندان يهود، مطالبي را از تورات پرسيدند و آن‌‌ها در پاسخ، واقع را كتمان کردند؛ چنين افرادي بر طبق اين آية شريفه مورد لعن دائمي خدا و ملائكه قرار گرفته و بر طبق اين آيه، پنهان داشتن حقّ، علت براي استحقاق لعن است و در هر موردي كه چنين ملاكي وجود داشته باشد، چنين حكمي نيز وجود خواهد داشت؛ زيرا حکم تابع ملاک خود است.

كساني كه بر لعن و نفرين چنين افرادي خرده مي‌‌گيرند، بايد بدانند اساساً در فرهنگ اسلامي، حقيقت لعن متوقف بر اين نيست كه انسان يا افرادي با زبان ظاهري و يا ذکر باطني، فرد و يا گروهي را

لعن نمايند، بلكه كساني كه كتمان حق مي‌‌كنند، هميشه مشمول لعن الهي و ملائكة خداوند مي‌‌باشند و با عدم لعن انسان‌‌ها، واقعيت تغيير نخواهد کرد.


(12)

در اينجا اين سؤال مطرح است: آيا كساني كه در مقابل ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) ايستاده و آن حادثة عظيم و مصيبت فجيع تاريخ را آفريدند و نيز كساني كه از قبل زمينة اين واقعه را فراهم نموده، جمعي از مردم را در جهالت و ناداني نگه داشته، مانع از افشاي حقايق شده، و به نحوي عمل نمودند كه برخي پنداشتند، اينان از اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) نبوده و خارجي‌‌اند، مشمول اين آية شريفه نمي‌‌شوند؟ آيا بر چنين افراد و گروهي عنوان پنهان كنندگان حق، صادق نيست؟!

بنا بر احاديث و روايات معتبر، دانشمندان و عالماني كه علم خود را كتمان مي‌‌كنند و در اختيار مردم قرار نمي‌‌دهند، مصداق اين آية شريفه‌‌اند. از امير المؤمنين عليّ(عليه السلام) سؤال شد: بدترين مردم پس از شيطان و فرعون كيست؟ فرمود: «العلماء إذا فسدوا، هم المظهرون للأباطيل، الكاتمون للحقائق وفيهم قال الله عزّ وجلّ اُولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون».[1]

علاوه بر اينكه قرآن، در آيات متعدّدي، لعن را مورد توجه قرار داده است، در كلمات و سيرة پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، اين مطلب به وضوع ديده مي‌‌شود:

الف: هنگامي كه پيامبر اسامه را در جنگ موته به عنوان امير قرار داد، برخي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) از همراهي با او سر باز زدند؛ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: «جهّزوا جيش اُسامة لعن الله المتخلّف عنه حتّي قالها ثلاثاً».[2] راستي، چه‌‌کساني متخلّفان از لشکر اسامه بودند؟ آيا آنان


--------------------------------------------------

1. تفسير برهان 2: 171.

2. فتح الباري للعسقلاني 7: 87؛ كنز العمال 10: 572، ح30266.


(13)

کساني غير از صحابة پيامبراند؟ تاريخ چه کساني را رقم زده و معرّفي مي‌‌کند؟

ب: عائشه به مروان بن حکم گفت: «إنّ رسول الله(صلي الله عليه وآله) لعن أباك وأنت في صلبه».[1]

در حديث ديگر نيز عائشه به او مي‌‌گويد: شنيدم پيامبر(صلي الله عليه وآله) به پدر و جدّ تو ابوالعاص بن اميّه فرمود: «إنّكم الشجرة الملعونة في القرآن».[2]

بنابراين، اگر در زيارت عاشورا بني اميه صريحاً مورد لعن و نفرين قرار گرفته‌‌اند، اين امر ناشي از رفتار و گفتار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است.


الف) تفاوت ميان لعن و سبّ

از برخي كتاب‌‌هاي لغت استفاده مي‌‌شود كه بين لعن و سبّ، فرقي نيست؛ ولي برخي ديگر از واژه‌‌نگاران گفته‌‌اند: لعن و سبّ، از حيث معنا فرق دارند.

لعن به معناي دور ساختن از رحمت خداوندي بوده، اما سبّ به معناي دشنام دادن و بدگويي نمودن است. در مصباح المنير، لعن به طرد و سبّ تفسيرشده، و فرقي بين اين دو قائل نشده است، ولي در بسياري از كتاب‌‌هاي لغت، لعن را به معناي دور ساختن از رحمت حق و دوري از خير و جنت دانسته‌‌اند و در حقيقت، لعن را يك نوع عذاب قرار داده‌‌اند، اما سبّ، مشتمل بر معناي عذاب نبوده، بلكه ناسزاگويي است، وشيطان را ازاين‌‌جهت‌‌لعين مي‌‌گويندكه‌‌از آسمان طردشده‌‌است.


--------------------------------------------------

1. ارشاد الساري 7: 325؛ الدر المنثور 6: 41.

2. السيرة الحلبية1: 327؛ تفسير آلوسي15: 107.


(14)

از کاربرد اين دو واژه در قرآن به‌‌خوبي استفاده مي‌‌شود كه بين اينها فرق است، در آية 108 انعام آمده است: (وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ ‌‌اللهِ فَيَسُبُّوا ‌‌اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

در اين آية شريفه، خداوند از سبّ و دشنام دادن معبود مشركين نهي فرموده است، چرا كه آنها نيز مقابله به مثل کرده و خداوند متعال را از روي ظلم و جهل سبّ مي‌‌كنند.

چه بسا، برخي چنين پندارند که در آية شريفه، سبّ به صورت مطلق، اعم از اينكه نسبت به معبود مشركين باشد يا غير آن، مورد نهي قرار گرفته و در نتيجه سبّ حتي نسبت به غير اين مورد نيز حرام است. در حالي‌‌كه به نظر مي‌‌رسد ظاهر آية شريفه نهي از مطلق سبّ نبوده، بلكه در خصوص معبود مشركين و بت‌‌هاي آنان است؛ و اين دلالت بر حرمت مطلق سبّ حتي نسبت به ستمکاران كه داخل در مورد آية شريفه است، ندارد.

از ديگر سو، ادامه آية شريفه دلالت دارد هر موردي كه شخص مقابل، ممكن است در اثر سبّ نمودن، خداوند متعال را از روي ظلم و جهل مورد سبّ قرار دهد، سبّ حرام است؛ و به عبارت ديگر، علّت تحريم سبّ، سبّ نادانان نسبت به خداوند متعال است. اما در موردي كه ‌‌چنين پيامدي ندارد و طرف مقابل، خداوند را مورد سبّ قرار نمي‌‌دهد، سبّ حرام نيست.

و خلاصه، ترديدي نيست كه از آيات شريفة قرآن استفاده مي‌‌شود كه لعن ظالمين جايز و بلكه سنّت خداوند تبارك و تعالي است؛ اما سبّ معبود كفار جايز نيست و بين اين دو از نظر متعلّق فرق است؛


(15)

يعني متعلّق رجحان، لعن ظالمين است، امّا متعلّق حرمت سبّ، معبود كفّار است.

از طرفي، امکان تحقّق سبّ نسبت به خداوند تبارك و تعالي از سوي کفّار وجود دارد، ولي امکان تحقق لعن نسبت به خداوند تبارك و تعالي از طرف مخالفان و کفّار موجود نمي‌‌باشد؛ چرا که اين معني قابل تصوّر نيست.

از تفاوت‌‌‌‌هاي بين سبّ و لعن آن است که در مفهوم و معناي سبّ، اهانت و تنقيص دشنام داده شده معتبر است، و بايد عنواني باشد که موجب اهانت ديگري باشد؛ مانند اينکه به او «حمار» يا «کلب» يا «حيوان» خطاب شود؛ و از اين جهت، در سبّ، قصد هتک و اهانت نيز معتبر است. مرحوم محقّق خوئي در مصباح الفقاهه[1] آورده‌‌اند: «الظاهر من العرف واللغة إعتبار الإهانة والتعبير في مفهوم السبّ وکونه تنقيصاً وإزراءً علي المسبوب وأنّه متّحد مع الشتم». مرحوم شيخ انصاري، تشخيص مصاديق سبّ را به عرف واگذار نموده است، که ما با مراجعه به عرف، مي‌‌توانيم چنين شرطي را استفاده نماييم.

تفاوت ديگر، آن که سبّ از مصاديق قول زور است و از آية شريفة (وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ)[2] حرمت آن استفاده مي‌‌شود؛ چرا که مراد از «قول زور» کلام قبيح بوده و بهترين مصداق آن سبّ است؛ در حالي که روشن است «لعن» از مصاديق قول زور به‌‌شمار نمي‌‌رود. آري، اگر قول زور را به باطل تفسير نموده و بگوييم مراد از آن، کلام


--------------------------------------------------

1. جلد اول، صفحه 441.

2. الحج: 31.


(16)

باطل و آن‌‌چه که متضمن معناي باطل‌‌است، مي‌‌باشد؛ در اين‌‌صورت، منحصر به افترا و دروغ خواهد بود. البته اين مطلب، خالي از مناقشه نيست.

با مراجعه به روايات نيز مي‌‌توانيم اين تفاوت را استفاده نماييم؛ در روايتي که از پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) رسيده، دو عنوان «برائت» و «سبّ» جداي از يکديگر آمده است؛ در روايت صحيحي، داود بن سرحان از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌‌کند: «قال: قال رسول الله(صلي الله عليه وآله) إذا رأيتم أهل الريب والبدع من بعدي فأظهروا البرائة منهم وأکثروا من سبّهم والقول فيهم والوقيعة، وباهتوهم کي لا يطمعوا في الفساد في الاسلام ويحذرهم الناس ولا يتعلّموا من بدعهم، يکتب الله لکم بذلك الحسنات ويرفع لکم به الدرجات في الآخرة».[1]

نتيجه اين‌‌كه از نظر قرآن و روايات، لعن و سبّ از جهات مختلفي متفاوت‌‌اند كه به آن‌‌ها اشاره شد؛ و شايد از همين جهت است که مرحوم شيخ حرّ عاملي صاحب وسائل الشيعه، عنوان حرمت لعن مؤمن را جداي از حرمت سبّ مؤمن قرار داده، و اين‌‌ها را در دو باب جدا ذکر نموده است.[2]

با اين مطلب روشن مي‌‌شود آنچه را كه اميرالمؤمنين علي بن ابي‌‌طالب(عليه السلام) در ايام جنگ صفّين به ياران خود فرمودند: «إنّي أكره لكم أن تكونوا سبّابين»؛[3] من كراهت دارم كه شما سبّاب و دشنام


--------------------------------------------------

1. الکافي 2: 278؛ الوسائل 16: 267.

2. باب 160 و 138 از کتاب العشرة.

3. بحار الانوار 32: 561؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 11: 21؛ نهج البلاغه: 322.


(17)

دهنده باشيد. با مسألة لعن كاملاً تفاوت دارد؛ چرا كه اگرچه لفظ كراهت در روايات غالباً در حرمت استعمال شده و دلالت بر كراهت اصطلاحي ندارد، اما بالأخره آنچه كه مورد نهي واقع شده، دشنام دادن معاويه و ياران او است؛ و چه بسا حضرت انتظار داشتند در آن شرايط حساس كه بايد همه به فكر جنگ و پيروز شدن بر دشمن باشند، خود را مشغول به امور لفظي و كلامي نكنند.

در برخي ديگر از منابع[1] به جاي واژه «سبّابين»، تعبير «لعّانين» نيز آمده است: «قال: کرهت لکم أن تکونوا لعّانين»؛ در اين فرض نيز علاوه بر پاسخ فوق مي‌‌گوييم: ممکن است در آن شرايط، اصحاب، کثرت لعن داشته‌‌اند و از اين جهت، به صيغه مبالغه آمده است؛ لذا، حضرت کراهت خويش را از اين گونه عمل کردن ـ زيادي در لعن ـ اعلام داشتند؛ و اين مطلب روشن است که کثرت لعن، امري مرجوح است.


ب) حکم فقهي لعن

از بحث‌‌هايي كه لازم است در اينجا به آن اشارة اجمالي شود، اين است كه لعن از نظر فقهي چه حكمي دارد؟

ظاهر آن است كه بر حسب ادلّة فقهي مي‌‌توان گفت لعن صادر از انسان نسبت به دشمنان دين به عنوان يك عمل مستحب و ارزشمند است و براي اثبات اين مطلب مي‌‌توان به اين ادلّه استدلال نمود:

الف: استدلال به عمومات ادلّة رجحان دعا؛ زيرا، لعن از مصاديق دعا و درخواست از خداوند است، و لعن دعا بر ضرر ديگري و دور


--------------------------------------------------

1. بحار الانوار 32: 399؛ شرح نهج البلاغه 3: 181؛ مستدرک الوسائل 12: 306.


(18)

ساختن شخص از رحمت خداوند است؛ بنا براين، مشمول ادلة دالّه بر رجحان‌‌دعامي‌‌شودونمي‌‌توان گفت اين ادلّه از مورد لعن انصراف دارد.

ب: لعن از مصاديق تبرّي است و تبرّي از دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به طور مسلّم رجحان و بلكه در برخي موارد وجوب و لزوم دارد.

بله، مي‌‌توان گفت تبرّي در صورت لزوم در دايرة قلب است و چنانچه آدمي در دل تبرّي بجويد، كافي است؛ ولي لعن متقوّم به اظهار به زبان و الفاظ است و اين دليل وجوب و يا رجحان اين مرحله از تبرّي که اظهار زباني است را اثبات نمي‌‌کند.

ج: لعن يك نوع انزجار از ظلم است و اگر ما به دليل دوم توجه نکرده و مسألة تبرّي را عنوان نكنيم، مجرد اين معني كه لعن يك نحو مخالفت با ظالم و انزجار از او است، براي عدم ترديد در حکم به رجحان لعن دشمنان دين کافي است.

د: مي‌‌دانيم رفتار و کردار پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ساير معصومين(عليهم السلام) حجّت است و مي‌‌توان از فعل آنان به صورت مطلق بر جواز به معني اعمّ، استدلال کرد؛ لکن در موارد خاص با توجه به موضوع و قرائن موجود، مي‌‌توان نوع خاصي از انواع سه‌‌گانة جواز را به اثبات رساند. و در مورد بحث، با توجه به موضوع حکم، مي‌‌توان گفت: اگر از قرائن، وجوب هم قابل اثبات نباشد، حدّاقل مطلق رجحان ثابت است.

هـ : بعيد نيست كه بتوان گفت لعين و دور از رحمت خداوند بودن از صفات بارز شيطان است و چيزي كه مناسب با اوصاف شيطاني است، اظهار به آن به هر نحوي رجحان دارد؛ چرا كه اين اظهار، در واقع مخالفت با شيطان و هر عمل شيطاني است.


(19)

و: از برخي آيات شريفه قرآن، چه‌‌بسا بتوان وجوب لعن را استفاده کرد. مي‌‌توان گفت آية شريفة (أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ ‌‌اللهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ)[1] جملة خبري است و در مقام امر و انشاء ظهور در وجوب دارد، يعني بر همة لعنت کنندگان، لعنت چنين افرادي واجب است.

در اينجا مناسب است به کلامي که ابن ابي الحديد در اين زمينه آورده، بپردازيم:

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه[2] مطالبي از ابو المعالي جويني و نيز اعتراض استادش ابوجعفر نقيب بر ايشان را نقل نموده که خلاصه‌‌اي از آن را در اينجا ذکر مي‌‌نمايم:

در مطلب اول ابو المعالي مي‌‌گويد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) از قضاوت ديگران در مورد اصحاب خويش و آنچه که بين آنان واقع شده است و اختلافاتي که ميان آنان بوده نهي کرده و فرموده است: إيّاکم وما شجر بين صحابتي. سپس آورده است: ما از حقايق قضايايي که در صدر اسلام بين صحابه واقع شده است، به جهت فاصلة زماني بسيار زيادي که با آنها داريم، بي‌‌اطلاع بوده و نبايد پيرامون آن‌‌ها بحث نماييم و اگرچه فردي از آنان گرفتار خطا شده باشد؛ و بر ما لازم است حداقل زوجه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) يعني عائشه و پسر عمّه آنحضرت يعني زبير و نيز طلحه را حفظ نموده و پيرامون آنها سخن ناسزايي نگوييم.

در مطلب دوم او مي‌‌گويد: چه چيزي بر ما واجب مي‌‌کند که شخصي از مسلمانان را لعن نماييم يا از او تبرّي بجوييم؟! و اساساً چه


--------------------------------------------------

1. بقره: 159.

2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 20: 413.


(20)

ثوابي بر لعنت و برائت مترتّب است؟! و آيا خداوند در قيامت از کسي که ديگري را لعن نکرده، بازخواست مي‌‌کند و يا از کسي که لعن فرستاده است؟ اگر انسان در تمام طول زندگي‌‌اش ابليس را هم لعن ننمايد، نمي‌‌توانيم بگوييم اين شخص گناهکار است. بلکه بايد گفت اگر مسلماني به جاي لعن، استغفار نمايد، اين عمل براي او از لعن کردن بهتر است.

سپس در مطلب سوم آورده است: چگونه جايز است کساني را که خداوند بين رسول‌‌اش و بين آنان مودّت قرار داده لعن کنيم؟ و حال آنکه به تصريح مفسّرين عامّة آية شريفة (عَسَى ‌‌اللهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً)[1] در مورد ابوسفيان و آل او نازل شده است، افزون بر اين، جميع آنچه را که شيعه نقل مي‌‌کند يعني اختلاف بين اصحاب و مشاجره بين آنها، هيچکدام ثابت نيست و اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مانند فرزندان يک مادر بوده‌‌ و هيچکدام در باطن از ديگري کدورتي در دل نداشته و بين آنها هيچ اختلاف و نزاعي نبوده است.

ابن ابي الحديد مي‌‌گويد: در محضر استاد ابوجعفر نقيب يحيي بن محمد العلوي البصري بودم، او پس از نقل کلام جويني گفت: در گذشته ايام از برخي از علماء زيديه در ردّ کلام ابو المعالي مطالبي را ديده‌‌ام که به خط خود يادداشت نموده‌‌ام؛ سپس از ميان کتاب‌‌هايش، نوشته‌‌اي را به ما داد که در همان مجلس خوانديم و همه تحسين نمودند و خلاصة آن چنين است:


--------------------------------------------------

1. ممتحنه: 7.


(21)

1ـ خداوند تبارک و تعالي دشمني با دشمنانش را واجب نموده، همان‌‌طوري که دوستي با دوستانش را واجب فرموده است، به همين جهت در قرآن کريم آمده است:

(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ ‌‌اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ)[1] و همين‌‌طور در آيه‌‌اي ديگر نيز فرموده است: (وَلَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالنَّبِيِّ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ)[2] و در کريمه‌‌ي ديگر نيز آمده است: (لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ ‌‌اللهُ عَلَيْهِمْ)[3].

افزون بر اين آيات شريفه، اجماع مسلمين بر وجوب دشمني با دشمنان خدا و دوستي با اولياء اوست و در روايات نيز، حبّ در راه خدا و بغض در راه خدا واجب شمرده شده است.

آري، اگر اين آيات و روايات و اجماع در کار نبود، با هيچ‌‌کس دشمني نمي‌‌داشتيم و از هيچ‌‌کس تبرّي نمي‌‌جستيم.

2ـ اينکه جويني به دليل دور بودن زمان صحابه از ما، مي‌‌گويد: نبايد در مسائل آنان اظهار نظر کنيم در جواب مي‌‌گوييم: اگر خداوند در قيامت بفرمايد: اگرچه آنها از ديدگان ظاهري شما دور بودند اما از قلوب و گوش‌‌هاي شما غايب نبوده و شما اخبار صحيح و معتبري در مورد آنان داشتيد و با همان اخبار صحيح بايد خود را ملزم به دوستي نبيّ و دوستي کساني که او را تصديق کرده‌‌اند و دشمني کساني که با


--------------------------------------------------

1. مجادله: 22.

2. مائده: 81.

3. ممتحنه: 13.


(22)

او دشمن بوده‌‌اند، مي‌‌نموديد. در آن روز چه جوابي خواهيد داشت؟ آيا شما نمي‌‌ترسيد که از مصاديق اين آية شريفه باشيد: (رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ)[1].

3ـ با مراجعه به قرآن کريم از آيات شريفة آن وجوب لعن استفاده مي‌‌شود. چرا که در قرآن آمده است: (أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ ‌‌اللهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ)[2] خبر در اين آية شريفه در مقام امر و انشاء است، يعني بر همة لعن‌‌کنندگان لعن چنين افرادي واجب است. در آيه ديگر خداوند تبارک و تعالي مي‌‌فرمايد: (لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ)[3] در اين آيه خداوند متعال، گنهکاران و کافران از بني‌‌اسرائيل را به زبان پيامبر بزرگوارش حضرت داود(عليه السلام) مورد لعن قرار داده است و همين‌‌طور آيات 78 سوره ص و 57 و 61 سوره احزاب. و به دنبال اين آيات فرموده: (إِنَّ ‌‌اللهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً)[4]. پس در مقابل سؤال جويني که مي‌‌گويد: چه چيزي بر ما لعن را واجب مي‌‌کند، بايد گفت: آيات متعددي از قرآن بيان‌‌گر وجوب لعن نسبت به برخي از افراد است.

4ـ اين مطلب که ابوالمعالي مي‌‌گويد چه ثوابي بر لعن مترتّب است و همين‌‌طور مطالب بعدي او، ناشي از عدم اطلاع و جهالت او است، چرا که بر حسب آيات قرآن، لعن از مصاديق اطاعت خدا است و اگر


--------------------------------------------------

1. احزاب: 67.

2. بقره: 159.

3. مائده: 78.

4. احزاب: 64.


(23)

به نحو صحيح انجام گيرد، فاعل او استحقاق ثواب دارد و ملاک صحت آن اين است که لعن از روي ميل نفساني نبوده و شخص ملعون از نظر خداوند استحقاق لعن را نيز داشته باشد. آري، اگر نزد خداوند، لعن برخي جايز نمي‌‌بود، هرگز آن را از معالم شرع قرار نمي‌‌داد و در قرآن به‌‌صورت مکرّر از آن ياد نمي‌‌کرد و نمي‌‌فرمود: (وَغَضِبَ ‌‌اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ[1] زيرا مراد از کلمة «لعنه» آن است که ديگران را امر به لعن مي‌‌فرمايد و اگر مراد هم اين نباشد بايد گفت، از اين آية شريفه استفاده مي‌‌شود که ما نيز مي‌‌توانيم و بلکه بايد لعن نماييم، چرا که خداوند آنان را لعن فرموده است. و آيا مي‌‌توان گفت که خداوند انساني را لعن فرموده اما بر ديگران لعنت فرستادن بر او جايز نيست؟! چنين مطلبي را عقل اجازه نمي‌‌دهد.

سپس آورده است که آيا جويني نمي‌‌داند که خداوند به ولايت و محبت دوستان خود و دشمني دشمنان خويش امر فرموده است؟! آيا نمي‌‌داند همانطوري‌‌که از تولّي سؤال مي‌‌کند، از تبرّي نيز مي‌‌پرسد؟ او بايد بداند: نتيجة دوستي با دشمن خدا، خروج از ولايت خداوند است و اگر مودّت با آنان باطل باشد به ناچار، ضرورت برائت و دشمني با آنان ثابت است، چرا که اجماع مسلمين بر آن است که بين مودت و برائت، شق سوم و واسطه سومي وجود ندارد.

5ـ اينکه جويني گفته است به جاي لعن، سفارش به استغفار کرده است؛ بايد در جواب او گفت: بر طبق مباني قرآني در موارد وجوب لعن، استغفار بي‌‌فايده است، چرا که چنين شخصي ترک واجب کرده


--------------------------------------------------

1. نساء: 93.


(24)

و عاصي است و نسبت به کسي که خداوند امر به تبرّي از کرده است و با امر او مخالفت نموده و مصرّ بر معاصي است، توبه و استغفار براي او مورد قبول واقع نمي‌‌شود و تارک لعن بر شيطان با عدم اعتقاد به وجوب لعن، کافر و با اعتقاد به وجوب لعن، خطا کار است.

سپس در ادامة نوشتار مطالب مفصّلي پيرامون لعن بر يزيد و امثال او آورده است و مي‌‌گويد: در ميان اصحاب پيامبر افرادي مانند مغيرة بن شعبة بوده‌‌اند که عده‌‌اي شهادت بر ارتکاب او به زنا داده‌‌اند و عمر بن الخطاب نسبت به شهود او انکاري نکرد و نگفت نسبت به اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و کارهاي زشت آنها بايد از قضاوت خودداري نمود، بلکه شهادت شهود را استماع کرده، ليکن چون به چهار نفر نرسيد، ترتيب اثر نداد. اگر واقعاً روايت «أصحابي کالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» صحيح مي‌‌بود بايد مغيره به اين روايت تمسّک مي‌‌جست، در حالي‌‌که چنين حرفي را نزد.

و همين‌‌طور شخص ديگري به نام قدامة بن مظعون در زمان عمر مرتکب شرب خمر شد و عمر بر او حدّ را جاري کرد، در حالي‌‌که او از اصحاب پيامبر بلکه از اصحاب بدر بود و مشهور آن است که بدريون از اهل بهشت مي‌‌باشند. و خود او نيز در مقابل اعتراض نکرد و به کلام پيامبر(صلي الله عليه وآله) تمسک نجست.

همين‌‌طور موارد ديگري را به‌‌عنوان نقض بيان نموده است و در ادامه آورده است: کساني که مي‌‌خواهند از اختلاف صحابه و طعنه زدن برخي از آنان نسبت به يکديگر و قدح آنان نسبت به هم اطّلاع بيشتري پيدا کنند به کتاب نظّام مراجعه نمايند و نکته مهم و قابل توجه در اينجا اين است که جاحظ در مورد نظّـام گفته است: او شديدترين


(25)

مردم مخالفت با شيعه بوده است، به اين دليل که شيعه طعن فراوان بر صحابه دارند. ولي با آن‌‌که اينکه مطاعن زيادي در مورد شيعه نقل مي‌‌کند، چند برابر آن را در مورد صحابه وارد مي‌‌نمايد و جاحظ از برخي از رؤساء معتزله نقل نموده که اشتباه ابوحنيفه در باب احکام بسيار است چون جماعت کثيري از مسلمين را گمراه نموده و اشتباه حمّاد بن ابي سليمان از او بزرگتر است چون ابوحنيفه شاگرد او در حديث بوده است تا مي‌‌رسد به اينکه اشتباه ابن مسعود که از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده، از همة اينها بزرگتر و بيشتر است، زيرا او اول کسي است که مبادرت به قياس نمود و دين را با رأي خودش تنظيم کرد.

ثمامة بن اشرس که در خراسان از ملازمين رشيد بن مهدي بود کتابي در رد ابوحنيفه نسبت به مسأله قياس و اجتهاد به رأي نوشت و هنگامي که در مورد اين کتاب از او سؤال شد، در جواب گفت: اين کتاب را فقط در ردّ ابي‌‌حنيفه ننوشته‌‌ام، بلکه در ردّ همة کساني که قبل از او در اسلام مسأله رأي را مطرح نمودند از قبيل علقمه بن قيس و اسود بن يزيد و عبدالله بن مسعود نيز نوشته‌‌ام.

جاحظ در کتاب معروف خود به نام توحيد آورده است: ابوهريره شخص موثّقي در نقل حديث از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نبوده است و علي بن ابي‌‌طالب(عليه السلام) او را توثيق ننمود، بلکه متّهم و مورد قدح قرار داد و همين‌‌طور عمر و عائشه نسبت به او چنين نظري داشتند. در پي آورده است: حال چگونه مي‌‌توانيم بگوييم تمام صحابه عادل‌‌اند در حالي‌‌که از جمله آنان حکم بن ابي العاص است که دشمن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود و نيز وليد بن عُقبه مي‌‌باشد که به تصريح قرآن در آيه شريفه


(26)

(إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)[1] فاسق شمرده شده است و همين‌‌طور بُسر بن أبي ارطاة که عدوّ خدا و رسول بوده است.

سپس آورده است: تعجّب از حشويه و اصحاب حديث از اهل سنت است که از طرفي معتقد به معصيت انبياء الهي هستند و در مقابل کساني که اين عقيده را انکار مي‌‌کنند ايستاده و آنها را مورد طعن قرار مي‌‌دهند و آنان را مخالف نص قرآن مي‌‌دانند. و از طرف ديگر اگر نسبت به عمرو بن عاص يا معاويه و يا امثال اينها حرفي زده شود و معصيتي به آنان منسوب گردد، چهره‌‌هاي آنها برافروخته و گردن‌‌ها کشيده و چشم‌‌ها از حدقه بيرون مي‌‌افتد و با عنوان اينکه اين شخص رافضي است و صحابه را سبّ مي‌‌کند با او برخورد مي‌‌نمايند.

او مي‌‌گويد: اگر آنان در مورد اعتقاد به معصيت پيامبران بگويند که ما از نصوص قرآن تبعيت مي‌‌کنيم؛ ما در جواب مي‌‌گوييم نسبت به برائت از جميع گنهکاران نيز بايد از نصوص قرآن تبعيت کنيد. زيرا در قرآن مجيد مي‌‌فرمايد: (لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ ‌‌اللهَ وَرَسُولَهُ)[2].

اين بود اجمالي از نوشتار مفصّلي که ابن ابي الحديد در اين زمينه نقل مي‌‌نمايد. او با نقل مفصل اين نوشتار گويا اساس مطلب را پذيرفته و در مورد لعن هيچ تعليقه‌‌اي را نياورده، اگرچه نسبت به برخي از موارد در مقام توجيه برآمده است و در ادامه مي‌‌گويد: علي(عليه السلام) در نزد ما به منزله پيامبر(صلي الله عليه وآله) است و قول و فعل او حجت است و اطاعت او<\
--------------------------------------------------

1. حجرات: 6.

2. مجادله: 5.


(27)

واجب است و چنانچه او از شخصي تبرّي جسته باشد ما هم از او،

ـ هرکسي که باشد ـ تبرّي مي‌‌جوييم، حال بايد ديد که آيا از طريق خبر صحيح چنين امري واقع شده است يا خير؟ در پاسخ مي‌‌گوييم: آري برائت علي(عليه السلام) از مغيره و عمرو بن عاص و معاويه ثابت و به منزله خبر متواتر است از اين‌‌جهت هيچ‌‌يک از اصحاب ما آنها را دوست ندارند و بر آنها درود نمي‌‌فرستند.

ولي امروزه در ميان جامعة اسلامي ما، افرادي تحت عنوان روشنفكري به دنبال زدودن لعن و حذف آن از فرهنگ ديني مسلمانان‌‌اند؛ گاه با اين پندار که لعن با فطرت و حقيقت انسانيت سازگاري ندارد؛ و گاه با اين فرياد كه بايد به دنبال احيا و بيداريِ مبتنيِ بر هم‌‌زيستي با ساير مذاهب و اديان و حتي با كفّار و بت‌‌پرستان بود؛ و آنقدر دايرة آزاد انديشي خود را توسعه مي‌‌دهند كه با جهالت تمام مي‌‌گويند: ديني كه در او لعن و نفرين نسبت به ديگران باشد، دين جامعي نيست.

آيا مي‌‌توان گفت طرفداران حق و حقيقت و يكتاپرستي، نبايد كساني را كه طرفدار بي‌‌ديني و بت‌‌پرستي‌‌اند و يا كساني كه به دنبال ترويج اباحه‌‌گري و لامذهبي در جامعه‌‌اند را لعن و نفرين کنند؟!

ما بر اين باوريم كه انسان بر حسب فطرت خدايي خود در مرحله‌‌اي قرار مي‌‌گيرد كه راه مقابله با باطل و كفر و الحاد را لعن مي‌‌داند، و با اين عمل، به ايمان و اعتقاد خود صلابت و استحكام بخشيده، وبرباطل‌‌بودن‌‌افكار ملحدين‌‌ومخالفين، مهردائمي‌‌بطلان‌‌مي‌‌زند.

لعن در حقيقت يك شعار برخاسته از شعوري ريشه‌‌دار و عميق است؛ لعن فريادي است كه از اعماق ايمان و ژرفاي آگاهي سر داده


(28)

مي‌‌شود؛ لعن، اعلام نااميدي هميشگي از ملعون، و مطرود بودن دائمي اوست: (وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ)[1].

در خاتمه، يادآور مي‌‌شويم:

آنچه بيان شد، اشاره‌‌اي به مباني علمي اين بحث بود، امّا در شرايط كنوني كه وحدت امّت اسلامي از هر امري لازم‌‌تر و واجب‌‌تر است، و ممكن است با چنين عملي به صورت آشکار، به اختلافات ميان مسلمانان دامن زده شود، هرگز به لعن آشکار نسبت به کساني که گروهي از مسلمانان به اشتباه از آنان طرفداري مي‌‌کنند، توصيه نمي‌‌کنم؛ زيرا، مراقبت از اساس اسلام لازم است. و اين امر، رهين اتحاد و يكپارچگي امّت اسلامي است.


معرفي كتاب

كتابي كه در پيش روي داريد، تحقيقي است عالمانه و به دور از تعصّب، از استاد بزرگوار حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ حسين كريمي قمي كه به حقّ از محقّقين برجستة حوزة علمية قم و از اساتيد مبرّز حوزه و دانشگاه مي‌‌باشند و اجتهاد مطلق ايشان در سال‌‌هاي بسي دور، به تأييد بزرگان و اعاظم، از جمله والد معظّم مرجع بزرگوار حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ محمد فاضل لنکراني(قدس سرّه) رسيده است.

در اين كتاب، شبهات مربوط به سند زيارت عاشورا به صورت بسيار دقيق و فنّي پاسخ داده شده و معظّم له اثبات فرموده‌‌اند كه اين


--------------------------------------------------

1. ص: 78.


(29)

زيارت حتي با صد سلام و صد لعن، معتبر و داراي سندي صحيح و قابل اعتماد مي‌‌باشد.

اميد است محققان، بلكه جميع مؤمنين و مؤمنات از مباحث اين كتاب پر ارج استفاده برند.

اين‌‌جانب به سهم خود از همت بلند ايشان تقدير و تشكر دارم و آرزومندم همگان هرچه بيشتر در دنيا و آخرت مورد عنايت خاص ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) قرار گيرند.

هم‌‌چنين لازم مي‌‌دانم از محقّقين مرکز فقهي ائمّه اطهار(عليهم السلام) و معاونت پژوهشي مرکز، جناب مستطاب فاضل گرانقدر آقاي دکتر مقدادي و مدير محترم و معزّز، حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاي شيخ محمد رضا فاضل کاشاني که در به ثمر رساندن اين اثر، سهم بسزايي داشتند، تشکّر و سپاسگزاري نمايم.

ألّلهمّ اجعل مماتي قتلاً في سبيلك بحقّ محمّد وآله الطاهرين سلام الله عليهم أجمعين.

حوزه علميه قم
(صانها الله تعالى عن حوادث الدهر)
مركز فقهى ائمه اطهار(عليهم السلام)
محمد جواد فاضل لنكرانى


(31)


گفتارگشايي

بحث و بررسي پيرامون زيارت شريف عاشورا، سند آن و پاسخ به شبهه‌‌هاي وارد شده، مزاجي سالم و فرصتي طولاني مي‌‌طلبد که متأسفانه هر دو امر دربارة اين حقير به کاستي گراييده است. ليکن به درخواست آيت الله زاده معظم حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ جواد فاضل لنکراني و بر اساس تقديم اهم بر مهم، دفاع از حق و اصول مذهب را بر سلامتي خود مقدم داشته و با بضاعت مزجات[1] و استمداد از درگاه خداوند متعال بدين بحث مي‌‌پردازم «ولا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم».


نکاتي پيرامون اعتبار زيارت عاشورا

پيش از شروع بحث، بيان چند مطلب لازم است:

الف ـ اين نوشتار درباره حجيت زيارت عاشوراي معروف كه شامل بر صد لعن و سلام است، مي‌‌باشد و تلاش نگارنده در پاسخ به


--------------------------------------------------

1. سرمايه‌اي ناچيز، برگرفته از سوره مباركه يوسف، آيه 88 .


(32)

پندار بعضي از نويسندگان است كه از يك قرن قبل به بهانه وحدت جامعه اسلامي، خواندن زيارت عاشورا را دامن زدن به اختلاف بين شيعه و سني دانسته و درصدد برآمده‌‌اند كه از راه ضعف سند، آن را از اعتبار ساقط نمايند. در مجموع حجيت و اعتبار اين زيارت مقدس و شريف با ده روش به اثبات مي‌‌رسد، اين روشها عبارتند از:

1ـ روش روايي و رجالي، استفاده از شيوه رجالي و اثبات اعتبار آحاد راويان سند كه ميان متأخرين مرسوم است.

2ـ اثبات اعتبار متن از راه قرائن مفيد علم يا اطمينان به صدور متن از معصوم كه بين قدماي اصحاب مرسوم بوده است.

3ـ اثبات اعتبار از راه قاعده تسامح در مستحبات كه پشتوانه آن احاديث صحيحه مي‌‌باشد. مرحوم ملا حبيب الله كاشاني و بعضي ديگر اين راه را برگزيده‌‌اند.

4ـ اثبات اعتبار توسط اجماع قولي و عملي فقهاي اماميه و سيره متشرعه.

5ـ اثبات اعتبار از راه علوّ متن.

6ـ اثبات اعتبار از طريق بركات و ثمرات مرتّب بر خواندن اين زيارت، كه آن را برهان أنّ مي‌‌نامند.[1]

7ـ اثبات اعتبار به وسيله اسناد تاريخي.


--------------------------------------------------

1. مرحوم آيت الله حائري بعد از آن‌كه خواندن اين زيارت را براي رفع وبا از شيعيان سامرا نقل كرد، فرمود: اين ثمره از دلايل محكم حقانيت مذهب جعفري و صحت شفاعت و اعتلاي زيارت عاشورا است، و خود يكي از كرامات سيد فشاركي است كه مي‌گويد: «من ضمانت مي‌كنم هركس اين زيارت را بخواند به وبا گرفتار نشود». ضمانت مذكور دليل اطلاع ايشان بر غيبي از غيوب است و شايد به واسطة خليفة الله فى ارضه باشد. تفصيل خواهد آمد.


(33)

8ـ اثبات اعتبار از راه مكاشفات.

9ـ اثبات اعتبار از راه رؤياهاي صادقه.

البته، دو روش اخير مبني بر حجيت خواب و مكاشفات غيرمعصوم مي‌‌باشد كه پذيرش آن در بين اماميه به نحو موجبه جزئيه است و دست‌‌کم در اين مجال به عنوان تأييد قابل پذيرش است.

10ـ اثبات اعتبار از راه شهرت روايي و عملي است كه صاحب كتاب «شفاء الصدور» به آن تمايل دارد.

ب ـ از متون و منابع كهن منابع زيارت عاشورا، كتاب «مصباح المتهجد» صغير و كبير شيخ طوسي[1] و «كامل الزيارات» ابن قولويه و


--------------------------------------------------

1. شيخ طوسي (محمد بن الحسن متولد 385ق و در گذشته 460ق است) وي در سال 408ق كه 23 سال از عمرش گذشته بود به بغداد هجرت نمود و از محضر علماي بزرگ آن زمان از جمله شيخ مفيد و سيد مرتضي استفاده كرد. سرانجام بعد از فوت مرحوم مفيد و سيد مرتضي به عنوان بزرگ‌ترين عالم شيعي حائز مقام تدريس و جلوس بر كرسي خاصي كه مختص به بزرگ‌ترين عالم در رشته تخصصي بود، گرديد و در مدتي كه در بغداد بود 300 مجتهد در فقه اماميه تربيت كرد. وي به سبب سعايت دشمنان در اثر نوشتن كتاب «مصباح المتهجد» متهم به سبّ صحابه گرديد تا آنجا كه او را نزد خليفه وقت محاكمه نمودند. دشمنان شيخ گفتند مقصود از «أللّهمّ خصّ أنت أول ظالم باللعن منّى أوّلا ثمّ الثانى والثالث والرابع» در زيارت عاشورا ابوبكر، عمر، عثمان و معاويه است. شيخ در مقام دفاع ملهم شد به اين كه بگويد: مقصود از اين كلام، قابيل، قاتل هابيل و دومي پي‌كننده ناقه صالح و مراد از ظالم سوم قاتل يحيي بن زكريا و از چهارم عبد الرحمان بن ملجم مي‌باشد. اين دفاع مقبول واقع شد، ولي از اين پس آسايش شيخ در اثر كيد دشمنان سلب و سرانجام كتابخانه او را به آتش كشيدند. شيخ مجبور شد از بغداد به نجف اشرف مهاجرت كند. با اين هجرت حوزه علميه نجف تأسيس شد و سرانجام بعد از 12 سال جهاد علمي در 75 سالگي در نجف اشرف به جوار حق پيوست و در منزل خود مدفون گرديد. (رجوع شود به ريحانة الادب 3: 325 و فوائد الرضويه: 472 و قصص العلماء: 414 و مقدمه كتاب مصباح المتهجد.) !
با توجه به آنچه گفته شد احتمال قوي داده مي‌شود در اثر تقيه بخشي از كتاب مصباح كبير توسط شيخ يا متصديان امور او اسقاط شده باشد. ولي اين اسقاط مربوط به نسخه خاص مكتبه شيخ است و ربطي به نسخه‌هاي ديگر ندارد. در مقدمه مصباح المتهجد كه به قلم آقاي انصاري زنجاني نوشته شده، مرقوم است كه ايشان 6 نسخه خطي تهيه کرده‌اند كه بعضي از آنها با نسخه‌هاي نزديك به عصر مؤلف مقابله و تصحيح گرديده است و اين نسخه‌ها تماماً مشتمل بر صد لعن و سلام و منطبق بر زيارت عاشوراي معروف مي‌باشد.


(34)

«المزار الكبير» محمد ‌‌بن جعفر مشهدي و «مصباح الزائر» سيد بن طاووس و «المصباح» كفعمي مي‌‌باشد.

مرحوم شيخ طوسي اين زيارت را به سه طريق از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) و مرحوم ابن قولويه به دو طريق نقل كرده‌‌اند. روايتي كه از امام باقر(عليه السلام) نقل شده منتهي به علقمة بن محمد حضرمي و حديث امام صادق(عليه السلام) منتهي به صفوان بن مهران جمّال مي‌‌شود.

ج ـ ابن مشهدي در مقدمه كتاب «المزار الکبير» تصريح كرده كه روايات اين كتاب از ثقات اصحاب نقل شده است. از اين جهت توثيق عام محقق مي‌‌شود و مرسلات اين كتاب به مثابه مرسلات ابن ابي عمير حجت مي‌‌باشد. همان گونه که مرحوم آيت الله خوئي نسبت به روات «كامل الزيارات» اختيار كرده است.

د ـ عقيده نگارنده بر اين است كه زيارت عاشوراي معروف كه مشتمل بر صد لعن و سلام است از زيارات صحيحه به اصطلاح قدما و نيز به اصطلاح متأخرين است و مفاد آن موافق با آيات قرآن و سنت قطعي است؛ زيرا اين زيارت علاوه بر علوّ متن، مشتمل بر اصل تولاي حق و تبراي از باطل، امر به معروف و نهي از منكر، نفرين بر ظالم و طرفداري از مظلوم، ترسيم صراط مستقيم و تميز آن از راه منحرفين


(35)

مي‌‌باشدكه تماماً از ضروريات دين و مسلّمات مذهب اهل بيت(عليهم السلام) است.

هـ ـ حديث صحيح در نزد قدما به حديثي گفته مي‌‌شود كه موثوق الصدور باشد و اين وثوق صدور مي‌‌تواند از ناحيه سلسله راويان يا از راه علو متن و قرائن مفيد حاصل شود.

اين زيارت هر دو جهت را داراست، نسبت به صحت نزد قدما محفوف به قراين بسياري است كه در مجموع وثوق به صدور را مي‌‌رساند، از اين‌‌رو در طول تاريخ مورد ترغيب علما و تشويق فقهاي راستين و مراجع دين بوده است و 45 شخصيت علمي درباره آن مقاله يا كتاب نوشته‌‌اند[1] و فوايد و بركات آن بر همه اهل اسلام روشن و هويدا است.

و ـ همان‌‌گونه كه پيش‌‌تر گفته شد، برخي اظهار داشته‌‌اند اين زيارت، برگشت به تاريخ گذشته و موجب تفرقه بين مسلمانان است و مصلحت در حذف فقرات حاوي لعن بر قاتلان سيد الشهداء مي‌‌باشد؛ زيرا مانع وحدت است و ما نبايد وحدت مسلمين را فداي يك امر تاريخي كنيم. گذشتگان مسؤول كار خود مي‌‌باشند و ما هم مسؤول حفظ وحدت مسلمانان هستيم.

در جواب اينان بايد گفت كه تشخيص اين امر به عهده اولياي مسلمين است، هرگاه مقامات مسؤول لزوم ترك امري را براي انجام امر مهم‌‌تري تشخيص‌‌دهند، آن را به‌‌عنوان امر ثانوي ونه اولي و از باب تقديم‌‌اهم‌‌برمهم‌‌به‌‌هنگام‌‌مزاحمت درمقام اجرا وامتثال احكام‌‌مي‌‌پذيريم.


--------------------------------------------------

1. در پاورقي شفاء الصدور از سيد علي موحد ابطحي 2: 411.‌


(36)

ز ـ امامت نزد شيعيان از امور اعتقادي است كه با نصب خداي متعال و با ابلاغ پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) صورت گرفته است و مصاديق آن ائمه اثني عشر(عليهم السلام) مي‌‌باشند؛ اولين آنان علي بن ابي طالب(عليه السلام) و آخرين آنان حضرت مهدي موعود امام زمان حجت بن الحسن العسكري(عج) است. طبق روايات، انكار امامت يكي از آنان مساوي با انكار امامت همگي مي‌‌باشد. اين منظومه پيوسته تا پايان عمر دنيا باقي است و در اين زمان ولايت و امامت بر عهده امام دوازدهم است كه در پرده استتار و منتظر فرمان خدا براي ظهور و تأسيس حكومت عدل جهاني است.

بر اين اساس پرداختن به امر امامت و برگشت به تاريخ، پرداختن به يك امر تاريخي محض نيست، بلكه در واقع بررسي يك امر كلامي و عقيدتي است و دليل كلامي بودن آن حديث قطعي الصدور «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية»،[1] و حديث قطعي الصدور «ستفترق امتي ثلاثة وسبعين فرقة منها فرقة ناجية والباقي في النار» مي‌‌باشد.[2]

بنابراين زنده نگه داشتن حادثه كربلا، احياي ارزش هاي اسلامي است، نه بررسي و پرداختن به يك حادثه صرفاً تاريخي، و آن‌‌چه نبايد به آن پرداخت امور تاريخي بيهوده و بي هدف است، نه وقايع پيام‌‌آور و حافظ ارزشها.


--------------------------------------------------

1. بحارالانوار 23: 78ـ95؛كشف الغطاء 1: 73 نشر دفتر تبليغات اسلامي قم؛كتاب الغدير 1: 358ـ360؛ كتاب نسيم ولايت از نگارنده: 213؛ احقاق الحق 13: 85 .

2. رجوع شود به كتاب مناقب خوارزمي فصل 19، ص331؛ كتاب اصل الاصول از نگارنده: 111.


(37)

شد مكرّر عزاي ‌‌او كه همه بشوند آگه از مرام حسـين

امام حسين(عليه السلام) قرآن مجسّم و ممثّل تمام ارزش‌‌ها و اهداف مقدس انبيا و اوليا است كه بايد تا ابد راه و روش او زنده و محفوظ بماند و اين زيارت براي تحقق اهداف امام بايد همه ساله، بلكه همه روزه خوانده شود تا «كلّ ارض كربلا وكلّ يوم عاشورا» براي نسل هاي بعد به فراموشي سپرده نشود.

گفتار نخست


گفتار نخست: بررسي روش‌‌هاي اثبات اعتبار زيارت عاشورا


(1) روش متأخرين

اينک با توجه به آنچه گفته شد وارد بررسي سند به شيوه متأخرين و جواب بعضي از شبهات در مورد اين زيارت شريف مي‌‌شويم:

همان‌‌طور كه قبلاً گفته شد، زيارت عاشورا در كتاب‌‌هاي مصباح كبير و صغير شيخ طوسي و كامل الزيارات ابن قولويه و مصباح الزائر ابن طاووس و المزار الكبير ابن مشهدي و بحار الانوار و كتاب‌‌هاي ديگر مذكور است.[1]

بعضي نوشته‌‌اند اين زيارت طبق نوشته سيد بن طاووس در مصباح الزائر، در كتاب مصباح كبير شيخ طوسي بدون صد لعن و صد سلام است، لذا مرحوم سيد بن طاووس زيارت كامل را از مصباح صغير شيخ نقل كرده است. بدين ترتيب، اين مستشکل با اين كلام هم كتاب


--------------------------------------------------

1. مصباح المتهجد: 713؛ كامل الزيارات: 173، ب71؛ مصباح الزائر: 269؛ المزارالكبير از محمد بن جعفر مشهدي: 480؛ بحار الانوار 98: 290؛ زاد المعاد: 373؛ تحفة الزائر: 327؛ مفاتيح الجنان: 750.


(38)

مصباح كبير شيخ را از مدار خارج مي‌‌كند و هم مصباح صغير را دچار خدشه مي‌‌نمايد و هم سيد بن طاووس را زير سؤال مي‌‌برد. بنابراين زيارت كامل را منحصر به مصباح صغير و كتاب كامل الزيارات كرده است و اين را دليل تحريف به زياده در نسخه‌‌هاي ديگر مصباح كبير دانسته است.[1]

ليکن اين كه متن کامل زيارت، منحصر به اين دو كتاب باشد، مردود است؛ زيرا در كتاب هاي ديگر كه يكي از آنها كتاب المزار الكبير ابن مشهدي است (كه مؤلف در مقدمه آن تضمين وثاقت راويان سند احاديث آن را نموده است) اين زيارت به نحو كامل موجود است. از آنجا كه مؤلف اين كتاب مرحوم جعفر بن محمد مشهدي از علماي مورد وثوق مي‌‌باشد بي‌‌گمان با تضمين مؤلف، روات كتاب توثيق كلي مي‌‌شوند و مرسلات آن كتاب در حكم مسانيد معتبر شناخته مي‌‌شود و در نتيجه ادعاي تحريف اين زيارت، افترايي بيش نخواهد بود. صاحب كتاب «شفاء الصدور» در پايان بحث سند اظهار داشته است که در اعتبار روايت شك و ترديدي نيست و علماي شيعه در تمامي اعصار و تطاول ايام به اين روايت پايبند بوده و غالباً آن را از اوراد لازمه و اذكار دائمه خود قرار داده‌‌اند.


--------------------------------------------------

1. لازم است در مورد اين اشكال توضيح داده شود كه مصباح صغير خلاصه مصباح كبير است كه توسط خود شيخ طوسي خلاصه شده است. حال چگونه ممكن است صد لعن و صد سلام در مصباح صغير باشد، ولي در مصباح كبير نباشد؟ به طور حتم در نسخه‌اي كه سيد بن طاووس داشته، صد لعن و صد سلام ساقط شده است چرا كه تمام نسخه‌هاي خطي مصباح كبير داراي اين دو فراز مي‌باشند و كساني كه اين زيارت را از مصباح كبير نقل كرده‌اند، آن دو فراز را هم آورده‌اند. بنابراين به نظر مي رسد نسخه‌ مصباح كبير كه نزد سيد بن طاووس بوده، كامل نبوده است.


(39)

با وجود اين‌‌كه بعضي سندهاي آن صحيح و بعضي حسن است و في الجمله وثاقت سند بر مشرب تحقيق به هيچ وجه جاي تأمّل نيست، بدين ترتيب احدي از علما در اين جهت سخني نگفته و تأملي نكرده است.[1]

در هر حال زيارت عاشورا كه مشتمل بر صد لعن و سلام مي‌‌باشد از امام محمد باقر و امام صادق(عليهما السلام) در كتب اماميه به چند طريق مذكور است.


الف) بررسي سند زيارت در کتاب کامل الزيارات

جعفر بن محمد بن قولويه در كتاب كامل الزيارات (باب 71) آن را به دو سند از حضرت امام باقر(عليه السلام) ذكر كرده است.

سند اول: حكيم بن داود و غيره از محمد بن موسي همداني از محمد بن خالد طيالسي از سيف بن عميره و صالح بن عقبه از علقمه بن محمد حضرمي از امام باقر(عليه السلام).

سند دوم: محمد بن اسماعيل از صالح بن عقبه از مالك جهني از امام باقر(عليه السلام).

مرحوم ابن قولويه در مقدمه كتاب كامل الزيارات فرموده‌‌اند رواياتي كه در اين كتاب درج شده همگي از مشايخ ثقات واصل شده است. در نتيجه وي با اين گفتار 388 راوي را توثيق کرده است، البته به عقيده اکثر علما، اين جمله تنها مربوط به آخرين حلقه نزولي سند است؛ يعني افرادي كه نسبت به او (ابن قولويه) داراي رابطه استادي


--------------------------------------------------

1. شفاء الصدور 1: 72.


(40)

مي‌‌باشند و آنها 32 نفر از مشايخ بدون واسطه ايشان هستند. در هر حال چون حكيم بن داود در آخرين حلقه نزولي است به هر دو وجه مشمول توثيق ابن قولويه مي‌‌شود.[1]


--------------------------------------------------

1. شيخ ابو القاسم جعفر بن قولويه همان است كه سي سال قبل از وفات خود كه سنه 339هجري باشد به قصد حج حركت كرد. براي آن كه در آن سال حجر الاسود را قرامطه به سوي مکه مي‌بردند تا در جاي خود نصب كنند در زماني كه قريب بيست سال بود كه حجر را كنده و به هجر برده بودند. شيخ ابن قولويه به آرزوي تشرف به لقاء امام زمان(عليه السلام) قصد حج كرد تا به خدمت آن حضرت در وقت نصب حجرالاسود مشرف شود. چون به بغداد رسيد مريض‌شد و نتوانست برود. ناچار نايبي گرفت و به مكه فرستاد و رقعه‌اي نوشت و مهر كرد به او داد و گفت اين رقعه را مي‌دهي به آن‌كس كه حجر الاسود را در مكان خود نصب مي‌كند و در آن نامه سؤال كرده بود از مدت عمر خود و آن كه از اين مرض مي‌ميرد يا خوب مي‌شود. آن شخص به مكّه مشرف شد و روزي كه مي‌خواستند حجر را نصب كنند، مردم جمع شده بودند، او قدري پول به خدام كعبه داد تا وي را نزديك ركن جاي دهند كه ببيند چه كسي حجر را نصب مي‌كند. اين نائب گفته است: هركس كه حجر را برداشت اضطراب كرد و افتاد، تا آن كه شخصي گندم گون نيكو روي آمد و حجر را برداشت و جاي خود گذاشت. حجر به جاي خود مستقر گرديد آن شخص از همان راهي كه آمده بود، بازگشت من دنبال او را گرفتم و ديده را به سوي او دوخته بودم و مردم را از خود به زحمت دور مي‌كردم و دنبال او مي‌رفتم. مردم از اين حال من خيال كردند كه من ديوانه شده ام از اين‌رو راه براي من مي‌گشودند و من با عجله مي‌دويدم و او به آهستگي و وقار مي‌رفت و با اين حال به او نمي رسيدم تا رسيدم به جايي كه كسي نبود، آن شخص روي به من كرد و فرمود: بياور آن‌چه با تو است. رقعه را به خدمتش دادم، بدون آن كه آن را ملاحظه فرمايد، فرمود. با وي بگو كه خوفي از براي بيماري تو نيست و سي سال ديگر خواهي مرد. پس مرا گريه روي داد و ديگر نتوانستم حركت كنم. اين بفرمود و برفت. آنگاه نائب جناب شيخ ابن قولويه از مكه مراجعت كرد و اين خبر را به شيخ داد و چنان شد كه آن حضرت خبر داده بود.
آيت الله آقاي محسن خرازي در كتاب روزنه‌اي به عالم غيب (ص176) از يكي از دوستان ثقه خود نقل كرده در زمان آيت الله خوئي و حكيم در هنگام تعمير قبر ايشان، پيکر وي از زير خاك نمايان شد كفن پوسيده ولي بدن سالم و موي صورت رنگ كرده وهيچ تغييري در اندام پديد نيامده و تازه بود اما از شدت لاغري پوست بدن به استخوان چسبيده بود.


(41)

محمد بن موسي همداني نيز گرچه توثيق صريح ندارد، ولي نجاشي او را ذكر كرده و اظهار نموده است که قميون گفته‌‌اند وي غالي و نزد بعضي، از جاعلين است والله اعلم. از آن‌‌جا که نجاشي در مقدمه کتابش گفته است که من از سلف صالح در اين كتاب درج مي‌‌كنم و چون به نقل ديگران اكتفا كرده و با جمله «والله اعلم» آنان را زير سؤال برده است و نه محمد بن موسي را، از اين شيوه كلام كشف مي‌‌شود محمد بن موسي نزد ايشان نقطه ضعف ندارد و عموم سلف صالح شامل او مي‌‌شود. همچنين ايشان محمد بن خالد طيالسي را هم ذكر نموده و جرحي در باره وي ارائه نکرده است.[1]

در حلقه سوم از سند اول، دو نفر قرار دارند؛ سيف بن عميره که ثقه است و دومين آنان صالح بن عقبه است. از اين رو چنانچه صالح توثيق نشود، ضرري به سند وارد نمي‌‌گردد و علقمة بن محمد حضرمي هم در سند شيخ هم طراز صفوان است كه به آن اشاره شد. به هر روي از آن‌‌جا که صاحب شفاء الصدور از عهده اين بحث به نحو اكمل بر آمده‌‌اند مشتاقان براي استفاده بيشتر مي‌‌توانند به آن رجوع كنند.


ب) بررسي سند زيارت در کتاب مصباح المتهجد

سند شيخ الطائفه در كتاب مصباح المتهجد بدين ترتيب است:

مرحوم شيخ طوسي در اين كتاب از امام باقر(عليه السلام) به دو سند و از امام صادق(عليه السلام) به يك سند زيارت را نقل كرده است.

در اين مختصر ابتدا نظر به سند سوم است كه منتهي به امام صادق(عليه السلام) مي‌‌شود. سند مزبور بدين قرار است:


--------------------------------------------------

1. رجال نجاشي: 338 و 340.


(42)

محمد بن خالد طيالسي از سيف بن عميره نقل مي‌‌کند که به همراه صفوان بن مهران جمّال و جماعتي از اصحاب، بعد از آن كه امام صادق(عليه السلام) از حيره به مدينه برگشته بود به نجف اشرف رفتيم. هدف از اين اجتماع زيارت قبر مطهر ابوالحسن اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود، وقتي به محدوده مزار شريف رسيديم، صفوان مشغول زيارت شد، ابتدا زيارت حضرت امير را خواند و بعد از آن رو به طرف كربلا ايستاد و زيارت عاشورا را كه از علقمه نقل شده بود خواند و پس از آن دعاي معروف به همان دعاي علقمه را كه در واقع دعاي صفوان است، خواند. سيف بن عميره گويد من به صفوان گفتم علقمه بن محمد حضرمي زيارت عاشورا را براي ما از امام باقر(عليه السلام) خواند و اين دعايي كه تو حالا خواندي در آن نبود صفوان درباره علقمه هيچ‌‌گونه قدحي وارد نكرد و فقط گفت من با امام صادق(عليه السلام) در اين مکان آمدم امام علاوه بر آنچه علقمه براي شما نقل كرده است اين دعا را هم خواند.

از اين مطالب استفاده مي‌‌شود كه علقمه در نزد صفوان مجهول الحال نبوده بلكه يك شخصيت علمي مورد تأييد است. اين گفتار هم زيارت عاشورا را توجيه و هم وضع علقمه را روشن مي‌‌نمايد. تفصيل بيشتر در کتاب شفاء الصدور مذكور است و به همين اندازه اكتفا مي‌‌كنيم.

و اما دو سند ديگر كه به امام باقر(عليه السلام) منتهي مي‌‌شود، سند اول: محمد بن اسماعيل بن بزيع از صالح و سيف بن عميره از علقمه بن محمد حضرمي. اين سند هم قابل تصحيح و توجيه فني است؛ زيرا طريق شيخ به محمد بن اسماعيل بن بزيع صحيح است و صالح بن


(43)

عقبه[1] هم هرچند توثيق صريح ندارد، ولي نقل ابن بزيع اعتماد بر اوست و توثيق عملي محسوب مي‌‌شود علاوه بر اين در طبقه او سيف بن عميره واقع شده كه صريحاً مورد توثيق علماي علم رجال است. در آخرين طبقه سند هم علقمه قرار دارد كه پيش‌‌تر وضع او روشن شد.

اما سند دوم: محمد بن خالد طيالسي از سيف بن عميره. طيالسي از كساني است كه هم در سند كامل الزيارات و هم در سند تفسير علي بن ابراهيم واقع شده است و هم در سند ديگر كه ذكر شد مورد اعتماد ابن بزيع قرار دارد. نتيجه اين كه هر سه سند شيخ در كتاب مصباح معتبر مي‌‌باشد.

بدين ترتيب زيارت عاشورا به روش متأخرين كه تنويع اخبار آحاد به صحيح، حسن، موثق و ضعيف است، زيارتي معتبر و داراي سند قوي محسوب مي‌‌شود.

بايد توجه داشت که براي روز عاشورا چند زيارت در كتاب هاي اماميه وجود دارد، اما مورد بحث ما زيارتي است كه در كتاب «مفاتيح الجنان» به عنوان زيارت عاشوراي معروف ذكر شده است. در آن‌‌جا اين زيارت داراي مقدّمات، آداب، تعقيبات و ادعيه خاصي است. اين ادعيه و آداب که مربوط به قبل و بعد زيارت مي‌‌باشد مورد بحث نيست، بلکه خود زيارت مطلوب و مورد نظر مي‌‌باشد و آن از «السلام عليك يا ابا عبدالله» شروع و به دعايي كه در سجده خوانده مي‌‌شود


--------------------------------------------------

1. صالح بن عقبه در كتاب كامل الزيارات و نيز در تفسير قمي در سلسله سند روايت قرار دارد و مؤلفان اين دوكتاب (مرحوم ابن قولويه و مرحوم علي بن ابراهيم قمي) در مقدمه كتاب خود به وثاقت راويان احاديث خود تصريح كرده‌اند. به علاوه مرحوم محدث نوري روايت كردن يونس (كه از اصحاب اجماع است) از صالح بن عقبه و روايت كردن محمد بن اسماعيل بن بزيع و محمد بن حسين بن ابي خطاب از او را دليل بر وثاقت وي گرفته است.


(44)

خاتمه مي‌‌يابد. و بعد از سجده، علقمه كه راوي آن زيارت است گفته است که امام باقر(عليه السلام) فرمود: اگر بتواني هر روز آن حضرت را از منزل خود زيارت كني انجام بده و براي تو تمام ثواب‌‌ها كه گفته شد، خواهد بود.

اين زيارت با آداب و تشريفات در كتاب مصباح كبير و مصباح صغير شيخ طوسي و مصباح الزائر سيد بن طاووس و بحار الانوار و زاد المعاد و تحفة الزائر مرحوم مجلسي با ذكر سند مذكور است. همچنين بدون دعاي بعد از آن در كتاب كامل الزيارات ابن قولويه و المزار الكبير ابن مشهدي با ذكر سند و در مصباح كفعمي بدون ذكر سند روايت شده است و چنان که پيش‌‌تر گفتيم 45 شخصيت علمي درباره آن به صورت كتاب مستقل يا مقاله اظهار نظر كرده‌‌اند.


(2) روش قدما

آن‌‌چه تاکنون گفته شد، بررسي سند به روش متأخرين بود که خبر واحد را به چهار دسته: صحيح، حسن، موثق و ضعيف تقسيم كرده‌‌اند.

امّا قدما، روايات را با قرائن داخلي و خارجي به صحيح و ضعيف تقسيم نموده و اخبار كتاب هاي معتبر را محفوف به قرينه و مورد وثوق دانسته‌‌اند. اين شيوه تا زمان علامه حلي ادامه داشت. پيش‌‌تر گفته شد مرحوم شيخ بهاء الدين عاملي و مرحوم صاحب وسائل اين قرائن را جمع‌‌آوري كرده‌‌اند كه عمدة آنها، ذكر روايت در اصول معتمده متعدّد يا تكرار در اصل واحد، استناد مشهور قدما به آن، موافقت با محكمات كتاب و سنت قطعي، موافقت با عقل بديهي و فطرت طبيعي، علوّ متن و... مي‌‌باشد.


(45)

مرحوم شيخ بهاء الدين عاملي فرموده‌‌اند که اين قرائن به مرور زمان از بين رفته‌‌اند از اين‌‌رو علامه و پيروان وي به تنويع اخبار به چهار دسته قائل شده و حجيت را دائر مدار بررسي سند دانسته‌‌اند.[1]

ليکن مرحوم صاحب وسائل فرموده‌‌اند قرائني كه گفته شد به قوّت خود باقي است و ما چيزي ازآن‌‌ها را از دست نداده‌‌ايم.

نگارنده بر اين عقيده است که با جمع‌‌آوري نسخه‌‌هاي خطي و پيدايش صنعت چاپ و ارتباط با ديگر كشور هاي جهان و بررسي اكثر قرائن موجود توسط محققان، وثوق به صدور حاصل مي‌‌شود. با اين ترتيب به مطلقِ خبر موثوق الصدور (خواه از ناحيه سند باشد و خواه از ناحيه قرائن) عمل مي‌‌كنيم. بنابراين، اخبار موجود در کتب اربعه را بايد پذيرفت، مگر معارض داشته باشد که در صورت تعارض، به معيارهاي رجالي رجوع مي‌‌كنيم و بعضي از اخبار را بر بعضي ديگر ترجيح مي‌‌دهيم.

مرحوم شيخ بهايي پس از ذکر شيوه قدما مي‌‌گويد: وجه عدول از شيوه قدما به رويه متأخرين، از بين رفتن قرائن و كتاب‌‌هاي روايي در اثر سلطه جباران بوده است، لذا آن روش ترك شده و به روش متأخرين عمل مي‌‌شود. چنان‌‌که گفته شد قدما روايت را از راه «وثوق خبري» كه از قرائن داخلي و خارجي استفاده مي‌‌شد تصحيح مي‌‌كردند، در حالي که متأخرين از راه «وثوق مخبِري» عمل مي‌‌كنند. ولي مرحوم صاحب وسائل فرموده‌‌اند از آن چه در زمان مشايخ


--------------------------------------------------

1. رجوع شود به مقدمه كتاب مشرق الشمسين كه ضميمه كتاب حبل المتين در قم توسط مكتبه بصيرتي به چاپ رسيده است.


(46)

اصحاب هم چون مرحوم كليني، مرحوم صدوق و مرحوم شيخ طوسي وجود داشته چيزي كم نشده است.[1]

نگارنده مي‌‌افزايد: با تلاش جدي فقها و پي بردن آنان به نقشه‌‌هاي جباران و نيرنگ دشمنان اسلام و نيز حفظ اتصال طبقاتي فقهاي اماميه كه با اهتمام مرحوم آيت الله بروجردي به پيروي از مرحوم علامه كاشف الغطاء انجام گرديد همه چيز در جاي خود محفوظ مانده و افراط بعضي و تفريط برخي ديگر تأثيري در ميراث فرهنگي شيعه نداشته است.

با اين همه، ممكن است گفته شود که تعديل روات از باب شهادت است، از اين رو نياز به اِخبار جزمي و حسي و بدون واسطه (يا حد اكثر به يك واسطه هم در بعضي موارد) دارد، بنابراين تعديل روات از باب روايت و حكايت نيست تا با حدس فقيه آن هم بعد از فاصله صدها سال سازگار باشد.

در پاسخ بايد گفت که توثيق رجال حديث از باب رجوع به اهل خُبره است، از اين رو به قول يک خبره ثقه نيز اعتماد و اكتفا مي‌‌شود و نياز به عدالت و تعدّد هم ندارد.

ناگفته نماند در جايي كه از حس مي‌‌توان گواهي داد، بي‌‌گمان گواه حسي مقدّم مي‌‌باشد، ولي بعد از آن كه استناد به حس متعذّر شد، رجوع به خبره راه گشاي مشكل مي‌‌گردد. نظير صحنه تصادف که تا صحنه به هم نخورده است، گواهي حسي كارساز مي‌‌باشد،

ليکن اگر صحنه به‌‌هم بخورد لازم است به خبره فن (کارشناس) رجوع شود.


--------------------------------------------------

1. رجوع شود به وسائل الشيعه 20: 67 و 110 نشر مكتبه اسلاميه تهران 1389ق.


(47)

در توثيق هم اگر گواهي حسي لازم باشد، ميان گواهي نجاشي متوفاي 450ق به عدالت محمد بن مسلم كه در سال 150ق درگذشته است با زمان حاضر كه بيش از هزار سال فاصله زماني دارد، فرقي نيست. همان‌‌گونه که گواهي صاحب تنقيح المقال و قاموس الرجال و امثال آنان كه خبرگان زمان ما مي‌‌باشند از راه حدس است، گواهي نجاشي و شيخ و امثال ايشان هم غالباً حدسي است و آنان نيز با اين مشكل دست به گريبان بوده‌‌اند.

بايد دانست که انحصار توثيق و تعديل به گواهي حسي، به ويژه اگر مثل صاحب مدارك و صاحب معالم تعدد عادل هم بدان ضميمه شود، علاوه بر آن كه دليلي بر آن قائم نيست، نتيجه‌‌اش بايگاني شدن كتب اربعه خواهد بود، تا چه رسد به وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل.

اما در روش دوم (شيوه قدما) حديث از باب محفوف بودن به قرائن كلي و جزئي موثوق الصدور مي‌‌شود. در اين روش روايات به دو دسته تقسيم مي‌‌گردند: احاديث صحيح كه موثوق الصدور مي‌‌باشند و غير آن كه محكوم به ضعيف بودن مي‌‌شوند.

در روش قدما طبق آن چه شيخ بهاء الدين عاملي و صاحب وسائل گفته‌‌اند، احاديث كتب اربعه و امثال آن که برگرفته از اصول معتمده و متون مشهوره و داراي علوّ متن و عمل مشهور و مطابق با عقل بديهي و موافق با حسن و قبح عقلي و داراي آثار و بركات وجودي‌‌اند، حجت مي‌‌باشند.

به نظر نگارنده، روش متأخرين نيز هرگاه ايجاد وثوق و اطمينان نمايد، پذيرفته مي‌‌شود. پس به نظر ما خبر واحدي كه سلسله راويان


(48)

آن ثقه‌‌اند يا خبر واحدي كه مورد عمل مشهور از قدما قرار گرفته است، هر چند روات حديث ثقه نباشند، حجت است. همان‌‌گونه كه اگر تمام روات از بزرگان ثقه باشند، ولي حديث مورد اعراض مشهور باشد، در اثر اين اعراض، اعتبار خود را از دست مي‌‌دهد.

بنابراين بايد پذيرفت که دسته‌‌بندي و تنويع اخبار به چهار نوع در مقام نامگذاري است و ربطي به حصر حجيت به بخش صحيح و حسن و موثق ندارد، بلكه هرگاه خبري مورد عمل قدماي اصحاب باشد حتي اگر از دسته چهارم (ضعيف) باشد، از راه وثوق خبري كه مستفاد از قرائن عقلي و نقلي است حجيت مي‌‌يابد و در واقع همين نکته سرّ آن است كه منكرين حجيت خبر واحد، مانند صاحب سرائر به بعضي از اخبار مرسل و ضعيف استناد كرده‌‌اند. نهايت اين که بر اساس اين روش، فايده علم رجال منحصر به باب تعارض اخبار خواهد بود.


(3) اثبات اعتبار توسط اجماع قولي و علمي

يكي از ادّله صدور زيارت عاشورا، اجماع فقها از زمان امام باقر(عليه السلام) تا زمان حاضر مي‌‌باشد. به سخن ديگر، زيارت عاشورا تا آن مقدار كه در كتاب كامل الزيارات ذكر شده است مورد توافق علماي اماميه بوده است و اختلاف در زايد بر آن مقدار مي‌‌باشد.

صاحب شفاء الصدور گفته است: «و بالجمله، از زيارت عاشورا بركات اخروي و منافع دنيوي و آثار غريب و خواص عجيب در قضاي حاجات و نيل به مقاصد و حصول مطالب آن‌‌قدر ديده شده كه نمي‌‌توان احصا كرد و در بعضي ر‌‌ؤياهاي صادقه كه حكم مكاشفات


(49)

حقه را دارد، خصايص عظيمه و منافع جليله از او معلوم شده كه نمي‌‌توان برشمرد».[1]

يكي از مراجع عصر در اين باره فرموده است: متن زيارت عاشورا گواه بر عظمت آن است، به ويژه با ملاحظه آن چه در سند زيارت رسيده است كه حضرت صادق(عليه السلام) به صفوان مي‌‌فرمايد: «اين زيارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت كن، به درستي كه من چند چيز را برخواننده آن تضمين مي‌‌كنم: 1ـ زيارتش قبول شود، 2ـ سعي و كوشش وي مشكور باشد، 3ـ حاجات او هر چه باشد، برآورده شود و نا اميد از درگاه خدا بر نگردد.

اي صفوان! اين زيارت را با اين ضمان از پدرم يافتم و پدرم از پدرش تا امير المؤمنين(عليه السلام) و حضرت امير نيز از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و رسول خدا از جبرئيل و او هم از خداي متعال، هر كدام اين زيارت را با اين ضمان تضمين كرده‌‌اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم ياد نموده است كه هركس اين زيارت و دعا را بخواند، دعا و زيارتش را مي‌‌پذيرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده مي‌‌سازم».

بدين ترتيب از اين نقل استفاده مي‌‌شود كه زيارت عاشورا از احاديث قدسي است و همين مطالب سبب شده است كه علما و استادان ما با آن همه فعاليت‌‌هاي علمي و مراجعاتي كه داشتند به خواندن آن مقيّد بودند تا جايي كه استاد ما مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهاني از خداوند خواسته بودند كه در آخر عمرشان زيارت


--------------------------------------------------

1. شفاء الصدور، علامه تهراني حاج ميرزا ابوالفضل كلانتري:52، منشورات مرتضوي تهران 1310.


(50)

عاشورا بخوانند و سپس قبض روح شوند و دعايشان هم مستجاب شد و پس از پايان اين زيارت درگذشتند.

مرحوم شيخ صدراي بادكوبه‌‌اي با تبحرّش در علوم عقلي و نقلي آن‌‌چنان مقيد به زيارت عاشورا بود كه به هيچ عنوان آن را ترك نكرد و كسي باورش نمي‌‌شد كه ايشان اين چنين پايبند به عبادات و زيارت عاشورا باشد.[1]

از مرحوم علامه مجلسي نقل شده است كه در ميان شاگردان فاضل مرحوم شيخ طوسي که درجه اجتهاد داشته‌‌اند، بيش از سيصد نفر از خاصه و افزون بر اين تعداد از عامه بوده‌‌اند. در آن زمان، بني‌‌عباس حکومت مي‌‌کردند و به نوعي در تعظيم و تکريم علما اهتمام بسيار داشته‌‌اند. آنان يك صندلي براي شيخ تخصيص داده بودند تا تدريس كند (زيرا خلفاي عباسي براي شخص وحيد عصر خود هر كسي كه بود، يك صندلي رسمي تخصيص مي‌‌دادند تا روي آن تدريس نمايد).

در مجالس عظيم همه گونه مذاكرات علمي در اصول و فروع حتي در امامت نيز مطرح مي‌‌شده است. نقل است که نزد خليفه وقت سعايت كردند كه شيخ طوسي و اتباع او صحابه را سب مي‌‌كنند، چنان که در كتاب مصباح خود گويد از دعاهاي روز عاشورا است «اللهم خُصّ انتَ اوّل ظالمٍ باللعنِ منّي...».

پس به دستورخليفه شيخ و كتاب مصباح او را احضار كردند. چون شيخ از حقيقت امر مستحضر شد به الهام خداوندي گفت كه مراد از


--------------------------------------------------

1. آيت الله سيد محسن خرازي، روزنه‌اي به عالم غيب: 90.