تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
سخن موسس فقید
سخن موسس فقید
نزول مسيح(ع) و ظهور موعود(عج)

(351)

والحسين منابر من نور فيصعدون عليها وتجمع لهم الملائکة والنبيّون والمؤمنون وتفتّح أبواب السماء فإذا زالت الشمس قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : يا ربّ ميعادك الّذي وعدت به في کتابك وهو هذه الآية (وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا)[1] ثمّ يقول الملائکة والنبيّون مثل ذلك، ثمّ يخرّ محمّد(صلي الله عليه و آله) وعلي والحسن والحسين سجّداً ثمّ يقولون: يا ربّ اغضب فإنّه قد هتك حريمك وقتل أصفياؤك واُذِلَّ عبادك الصالحون فيفعل الله ما يشاء وذلك يوم معلوم»[1]؛

امامِ به‌حق ناطق، حضرت جعفر صادق(عليه السلام) فرمود: «هرگاه شب جمعه فرا رسد، پروردگار ملکي را به سوي آسمان دنيا فرود مي‌فرستد. پس وقتي که فجر صادق طلوع نمايد، آن ملک بر عرش مي‌نشيند، درست بالاي بيت المعمور[3] و براي محمد و علي و حسن و حسين(عليهم السلام) منبرهايي ازنور نصب مي‌کند و آنان بر آن منبرها قرار مي‌گيرند، ملائکه، پيامبران و مؤمنان اطراف آن‌ها اجتماع کرده، درب‌هاي آسمان گشوده مي‌شود.

پس هنگامي‌که زوال ظهر فرا رسد، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌گويد: پروردگارا! وعده‌اي که در قرآن داده‌اي وقتش رسيده است و آيه 55 از سوره مبارکه نور را مي‌خواند: «خداوند به کساني از شما که ايمان آورده‌اند و کارهاي نيک


--------------------------------------------------

1. سوره نور، 55.
2. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص276؛ علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص122.
3. که در آسمان چهارم موازي کعبه مي‌باشد. بعضي گفته‌اند مراد از بيت المعمور خود کعبه مي‌باشد چون که به سبب حجّاج و عمّار معمور مي‌شود.


(352)

انجام داده‌اند وعده مي‌دهد که آن‌ها را به‌طور قطع خليفه‌ي روي زمين خواهد کرد، همان‌گونه که پيشينيان را خلافت روي زمين بخشيد و دين و آييني را که براي آن‌ها پسنديده پا برجا و ريشه‌دار خواهد ساخت و خوف و ترس آن‌ها را به امنـيّت و آرامش مبدّل مي‌سازد»، سپس فرشتگان و پيامبران مثل گفته‌ي حضرت رسالت‌پناه را تکرار مي‌کنند.

پس از آن، حضرت محمد، علي، حسن وحسين(عليهم السلام) سر به سجده گذاشته و مي‌گويند: اي خداي بزرگ! غضب نما، چون‌که حريم تو را هتک کرده‌اند و برگزيدگانت را کشته‌اند و بندگان صالحت را خوار نموده‌اند. پس از اين رفتار وگفتار، خداوند متعال آن‌چه را که بخواهد انجام مي‌دهد و اين است روز معلوم».

سند اين حديث به خاطر وجود جعفر بن محمد بن مالک ضعيف است، که شيخ صدوق و استادش، ابن وليد بن نوح، او را از رجال نوادر الحکمة محمد بن احمد بن يحيي اشعري استثنا کرده‌اند، و نيز محمد بن سنان را نجاشي و شيخ و کشّي تضعيف نموده‌اند. هم‌چنين نجاشي يونس بن ظبيان را تضعيف کرده و کشّي از قول عيّاشي او را به غلوّ متهم کرده است.[1]

خاتم المحدّثين حاجي نوري(رحمة الله) مي‌گويد: روز جمعه از چند جهت اختصاص و تعلّق به امام عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) دارد: يکي آن‌که ولادت با سعادت آن‌جناب در اين روز است، دوم آن‌که ظهور آن حضرت در اين روز خواهد بود، و انتظار فرج در اين روز بيش‌تر از روزهاي ديگر است، چنان‌چه در برخي از روايت‌ها به آن تصريح شده است. در زيارت ويژه آن‌جناب در روز جمعه


--------------------------------------------------

1. علي‌اکبر ترابي، الموسوعة الرجالية، ص511.


(353)

است که «يا مولاي يا صاحب الزمان! صلوات الله عليك وعلى آل ‌بيتك، هذا يوم الجمعة وهو يومك المتوقّع فيه ظهورك والفرج فيه للمؤمنين على يديك». مي‌توان گفت عيد بودن روز جمعه و آن را يکي از عيدهاي چهارگانه شمردن، در حقيقت به جهت آن روز شريف است.[1]

آري، شيخ صدوق(رحمة الله) در کتاب خصال به سند صحيح از حضرت صادق(عليه السلام) روايت مي‌کند که: «السبت لنا والأحد لشيعتنا والإثنين لأعدائنا والثلثا لبني‌‌اُميّة والأربعاء يوم شرب الدواء والخميس تقضي فيه الحوائج والجمعة للتنظّف والتطيّب وهو عيد المسلمين وهو أفضل من الفطر والأضحى، ويوم الغدير أفضل الأعياد وهو ثامن‌عشر من ذي الحجّة وکان يوم الجمعة ويخرج قائمنا أهل البيت يوم الجمعة ويقوم القيامة يوم الجمعة وما من عمل يوم الجمعة أفضل من الصلاة على محمّد وآله»[2]؛

آن حضرت فرمود: شنبه از آنِ ما، و يکشنبه از آنِ شيعيان ما و دوشنبه از دشمنان ما و سه‌شنبه از بني‌اميه و چهارشنبه روز نوشيدن دوا است و پنجشنبه براي برآوردن حاجت‌ها و جمعه براي پاکيزگي و عطر زدن، و اين روز، عيد مسلمانان است و از عيد فطر و قربان بهتر است، و روز عيد غدير بهترين عيدهاست و آن هجدهم ذي‌حجه است. امام قائم ما خانواده روز جمعه ظهور مي‌کند، قيامت روز جمعه برپا مي‌گردد، در روز جمعه هيچ عملي بهتر از صلوات بر محمد و خاندان پاکش نيست.


--------------------------------------------------

1. ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، ص464؛ شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، اعمال روز جمعه.
2. شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص394، ح101 و من لا يحضره الفقيه، ج1، صص421 و 422، ح1241؛ ميرزا حسين نوري، النجم الثاقب، ص466؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعة، ج5، ص66، باب 40 از ابواب صلاة الجمعة، ح18.


(354)

نتيجه‌ي بحث: آيا ظهور بهجت‌افزاي حضرت حجّت بن الحسن العسکري(عجل الله تعالي فرج الشريف) در روز جمعه است و يا در روز شنبه دهم محرّم الحرام، يعني روز عاشورا؟ روايت‌هاي جمعه را که رييس المحدثين شيخ صدوق(رحمة الله) در خصال، باب السبعة، نقل فرموده‌اند و مرحوم مجلسي در بحارالانوار (ج52، ص279) از خصال نقل کرده‌اند، از نظر سند صحيح و بلکه از روايت‌هاي عالي‌السند هستند؛ از نظر دلالت نيز در کمال اتقان و استحکام است. افزون بر آن، اين روايت‌ها با روايت مرحوم صدوق در ثواب الاعمال، باب «ثواب من قرأ سورة بني‌اسرائيل» تاييد مي‌شود که در بحث بعدي خواهد آمد؛ ليکن اين روايت به خاطر محمد بن علي کوفي و حسن بن علي بن ابي‌حمزه‌ي بطائني ضعيف است.

بررسي احاديث روز شنبه

احاديث مربوط به روز شنبه دهم محرّم الحرام (روز عاشورا) به چند دسته تقسيم مي‌شوند: گروه اول، رواياتي هستند که به ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) در روز شنبه دهم محرّم تصريح دارند. دسته دوم، احاديثي که فاصله ميان قتل نفس زکيّه و خروج حضرت قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) را بيان کرده و مي‌گويند: اين فاصله پانزده روز است و قتل نفس زکيّه در 25 ذي‌الحجّة اتّفاق مي‌افتد. و گروه سوم، رواياتي است که جريان صيحه و نداي آسماني را شب جمعه مطابق با 23 ماه مبارک رمضان بيان، و خروج حضرت بقيّة الله(عجل الله تعالي فرج الشريف) را روز عاشورا ذکر مي‌کنند.

اما گروه اول: کفايت مي‌کند روايتي که مرحوم صدوق در کمال‌الدين نقل کرده است: حسين بن أحمد بن إدريس قال: حدّثنا أبي عن أحمد بن محمّد بن


(355)

عيسى عن الحسين بن سعيد عن علي بن أبي ‌حمزة عن أبي ‌بصير، قال: قال أبوجعفر(عليه السلام): «يخرج القائم...».

اين حديث شريف پيش‌تر ذکر شد. دو نفر از روايت‌کنندگان اين حديث شريف مورد تأمّل هستند: يکي حسين بن احمد بن ادريس اشعري قمي، که توثيق خاصي ندارد؛ ولي از استادان شيخ صدوق(رحمة الله) است؛ و وي بر استاد ترّضي و ترحّم فرستاده است (يعني به‌دنبال اسمش رضي‌الله و رحمه‌الله گفته است تا جايي‌که مرحوم مجلسي اول در شرح من لايحضره الفقيه در کتاب روضة المتّقين فرموده‌اند: بيش از هزار بار برايش از خدا طلب رحمت کرده است و عدّه‌اي از بزرگان بر اين عقيده‌اند که ترضّي و ترحّم مرحوم صدوق دلالت بر حسن حال و وثاقت شخص دارد).

تاييد بر گفتار ما سخنان علاّمه وحيد بهبهاني(رحمة الله) در تعليقه و مرحوم مامقاني، رجالي بزرگ، در تنقيح المقال است. مرحوم وحيد بهبهاني فرموده‌اند: «لااقل وي از حسان است، دليل بر کلام ما اين است که حسين بن احمد بن ادريس از مشايخ اجازه بوده و ترضّي و ترحّم صدوق هم دلالت بر نهايت جلالت قدر، و کثرت روايت صدوق از او حکايت از مقبوليّت روايت ايشان دارد».

علامه‌ي مامقاني(رحمة الله) گفته‌اند: اگر اين مرد وثاقت نداشته باشد، دست‌کم از حسان است.[1] ايشان هم‌چنين در ذيل شرح حال ابوعبدالله حسين بن احمد اشعري قمي نوشته‌اند: علاّمه حلّي او را در قسم اول خلاصه‌اش ذکر فرموده و گفته است: «قال: إنّه ثقة».


--------------------------------------------------

1. شيخ عبدالله ماممقاني، تنقيح المقال، ج1، ص318.


(356)

شخص ديگر علي بن ابي‌حمزه‌ي بطائني است که از رئيسان فرقه‌ي واقفيه بوده و بر موسي بن جعفر(عليهما السلام) توقّف نموده‌ و گفته‌اند وي امام غائب قائم است. حديث مورد بحث بايد پيش از ابراز و اظهار عقيده‌ي فاسدش باشد، چون اگر بعد از وقف و وفات امام هفتم بيان کرده باشد، دليل بر اين است که از عقيده‌اش برگشته؛ و چون اين برگشت ثابت نيست، پس بايد گفت پيش از فساد عقيده‌اش آن‌را نقل کرده است.

به‌هرحال، حديث از نظر سند معتبر است و مورد اشکال نيست. افزون بر آن، روايات فراواني وجود داشته و تصريح دارند روز شنبه ـ مطابق با روز عاشوراي حسيني ـ روز ظهور حضرت است. و جناب آيت الله صافي گلپايگاني در منتخب الأثر پس از تجديد نظر، در فصل نهم در باب سال، ماه و روز خروج حضرت، حدود يازده حديث ذکر کرده‌اند که 8 حديث آن روز شنبه را به عنوان روز ظهور مي‌گويند و 2 حديث روز جمعه را ذکر مي‌کنند که در خصال و من لايحضره الفقيه مرحوم شيخ صدوق ذکر گرديده‌اند.

اما گروه دوم: در اين رابطه، احاديث متعدّد با سندهاي معتبر و صحيح وجود دارد که ما فقط به روايت صالح بن ميثم از حضرت صادق(عليه السلام) بسنده مي‌کنيم. حضرت در اين روايت، فرموده‌اند: «فاصله ميان قتل نفس زکيه و قيام قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) پانزده روز است»، نفس زکيه در روز 25 ذي الحجّة الحرام کشته مي‌شود و پانزده روز بعد، که همان دهم محرّم الحرام است، امام زمان ظهور مي‌کند. روايت صالح بن ميثم به سند کمال‌الدين و ارشاد مفيد و غيبت شيخ طوسي و اعلام الوري طبرسي از نظر سند صحيح و معتبر است. پس، با توجّه به فراواني روايت‌هاي عاشورا و اين‌که شيخ صدوق(رحمة الله) در کمال‌الدين،


(357)

شيخ طوسي(رحمة الله) در کتاب غيبت و ارشاد، و نعماني در کتاب غيبت روايات يوم السبت را آورده و روز شنبه دهم محرّم الحرام را به‌عنوان روز ظهور متذکّر شده‌اند، اين گروه تعيّن پيدا مي‌کند.

در مورد گروه سوم نيز بايد گفت: احاديثي هستند که داراي قوّت متن، دلالت و سندهاي بسيار عالي هستند؛ و در ميان آن‌ها حديثي وجود دارد که دو نفر از اصحاب اجماع در سند آن وجود دارند؛ و همين روايت براي اثبات مدّعا کفايت مي‌کند؛ هر چند که به روايات بسياري تاييد مي‌شود. و آن حديث اين است: «فضل بن شاذان قال حدّثنا احمد بن أبي‌نصر بزنطي، قال: حدّثنا عاصم بن حُميد، قال: حدّثنا محمّد بن مسلم قال: سأل رجل أباعبدالله(عليه السلام): متى يظهر قائمكم؟ قال: إذا كثر الغواية، وقلّ الهداية وكثر الجور والفساد وأقلّ الصلاح والسداد واكتفى الرجال بالرجال والنساء بالنساء ومال الفقهاء إلى الدنيا وأكثر الناس إلى الأشعار والشعراء، ومسخ قوم من أهل البدع حتّى يصيروا قردةً وخنازير وقتل السفياني، ثمّ يخرج الرجال وبالغ في الإغواء والإضلال فعند في يوم عاشوراء فكأنّي أنظر إليه قائماً بين الركن والمقام وينادي جبرئيل بين يديه: البيعة لله فيقبل شيعته إليه من أطراف الأرض، تطوي لهم طيّاً حتّى يبايعوا ثمّ يسير إلى الكوفة يتنزّل على نجفها...».[1]

شخصي از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: چه زماني قائم شما ظهور مي‌كند؟ فرمود: هرگاه گمراهي زياد و هدايت‌گري كم شود، جور و فساد فراوان گردد، صلاح و سداد خيلي كاهش يابد و مردان به مردان و زنان به زنان، (هم‌جنس بازي) اكتفا نمايند، دانشمندان و علما به دنيا روي آورند، و مردم به شعر و شعرا تمايل


--------------------------------------------------

1. محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص570، باب 32، فصل 44، رقم حديث 687، لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ج3، ص115.


(358)

زياد پيدا كنند، و گروهي از اهل بدعت مسخ شوند، به‌طوري‌كه خوك و بوزينه گردند و سفياني كشته شود، سپس دجّال خروج نمايد و در اغوا و گمراهيِ مردم اصرار ورزد. در اين هنگام منادي به اسم قائم(عليه السلام) در شب بيست و سوم از ماه رمضان ندا سر مي‌دهد، (قائم ما) در روز عاشورا قيام مي‌كند، گويا اين‌كه من او را ميان ركن و مقام مي‌بينم و جبرئيل در مقابل ايشان مردم را به بيعت براي خداوند دعوت مي‌كند، پس شيعيان آن جناب از اطراف زمين با طيّ‌الارض به سمت او روان مي‌گردند و با حضرتش بيعت مي‌كنند، سپس به سوي كوفه حركت کرده و در نجف اقامت مي‌فرمايند.

سند حديث: در نهايت قوّت و قدرت است؛ زيرا، ابومحمّد فضل بن شاذان بن خليل ازدي نيشابوري از اصحاب حضرت جواد(عليه السلام) بوده و گفته شده که از اصحاب امام رضا(عليه السلام) نيز بوده است. نجاشي(رحمة الله) فرموده‌اند: وي ثقه و يكي از فقهاي اصحاب و متكلّمين شيعه به‌شمار مي‌روند؛ او در طايفه‌ي شيعه داراي جلالت و شهرت به‌سزايي است و اشتهارش موجب گرديده كه ديگر ما به توصيفش نپردازيم.[1]

كشّي(رحمة الله) او را در زمره‌ي عدول و ثقات حساب آورده[2] و شيخ طوسي(رحمة الله) گفته‌اند: فضل بن شاذان فقيه و متكلّمي جليل‌القدر است.[3]

احمد بن محمد بن ابي‌نصر، جزء اصحاب اجماع و از اصحاب حضرت كاظم و رضا و جواد(عليهم السلام) بود. شيخ طوسي(رحمة الله) فرموده‌اند: «كوفيّّ ثقة لقى الرضا(عليه السلام)»


--------------------------------------------------

1. احمد بن علي نجاشي، رجال، ص216؛ علي اكبر ترابي، الموسوعة الرجالية، ص360.
2. محمد بن حسن طوسي، اختيار معرفة الرجال، صص543 و 544.
3. محمد بن حسن طوسي، الفهرست، ص124، رقم552.


(359)

و نجاشي هم گفته است: وي اهل كوفه بود و حضرت رضا و اباجعفر الجواد(عليهما السلام) را ملاقات نموده و نزد ايشان منزلتي بزرگ داشت.[1]

عاصم بن حُمَيد، همان عاصم بن حميد حنفي حنّاط است كه نجاشي در شرح حالش فرموده: «عاصم بن حُمَيد حنّاط حنفي ابوالفضل، مولي، كوفي، ثقة عين، صدوق» و از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است.[2]

و اما محمد بن مسلم كوفي به لحاظ اشتهارش نياز به تعريف و توصيف ندارد؛ زيرا، اولاً از اصحاب اجماع است و ثانياً درباره‌اش گفته شده: «وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، وَرِعٌ» و با حضرت اباجعفر باقر و اباعبدالله صادق(عليهما السلام) مصاحبت داشته و از اوثق الناس است.[3]

بنابراين، مي‌توان گفت: ترجيح با روايت‌هايي است که مي‌گويند ظهور مهدي آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) در روز شنبه مطابق با عاشوراي حسيني، شهادت امام حسين(عليه السلام)، خواهد بود. (والله العالم بحقايق الاُمور).

برخي بر اين باورند که روزهاي ذکر شده براي خروج و ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) قابل تغيير و تبديل هستند؛ هرچند در برخي از حديث‌ها به‌عنوان نشانه‌هاي حتمي ذکر شده باشند. براي تاييد اين نظريه مي‌توان به حديث ابي‌هاشم داود بن قاسم جعفري استدلال کرد.

وي مي‌گويد: نزد ابي‌جعفر محمد بن علي الجواد(عليهما السلام) بوديم، سخن از سفياني به‌ميان آمد و آن‌چه در روايات آمده که امر سفياني از امور حتمي است


--------------------------------------------------

1. ر.ک: الموسوعة الرجالية، ص55.
2. همان، ص244، رقم 2967.
3. همان، ص451، رقم 5809.


(360)

(چنان‌که بارها خدمت شما ذکر شد). به امام جواد(عليه السلام) گفتم: آيا خداوند در امر محتوم بدا[1] خواهد فرمود؟ فرمود: آري. باز گفتم: مي‌ترسيم خداوند در باب قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) بدا فرمايد. فرمودند: همانا البته موضوع امام عصر«روحي له‌الفداء» از ميعاد است و خداوند از ميعاد خود تخلّف نمي‌کند.[2]

بنابراين، اين‌که روز جمعه، نوروز و عاشورا و روز خروج بقيةالله(عليه السلام) باشد، به‌گونه‌اي نيست که اگر توافق حاصل نشد، منتظر فرج هم نبايد بود؛ بلکه قابل تبديل و تغيير است و نشانه‌هايي که براي پيش از ظهور گفته شده، قابل تبديل و تقديم و تأخير و تأويل به چيز ديگري خواهند بود. حتي نشانه‌هاي حتمي


--------------------------------------------------

1. بدا: در لغت به معناي ظهور و روشن شدن پس از مخفي بودن چيزي است و در اصطلاح به روشن شدن چيزي پس از مخفي بودن آن از مردم گفته مي‌شود، يعني خداوند چيزي را به زبان پيامبر و يا وصي و جانشين او براي مردم آشکار مي‌سازد آن‌گاه آن را پاک و محو کرده و مطلب را بر خلاف آن‌چه در پيش ارائه داده بود، اظهار مي‌کند؛ و خداوند از پيش همه چيز را مي‌داند و بر اساس مصلحتي در مقام عمل و ظهور و بروز غير آن را نشان مي‌دهد.
خداوند در قرآن مجيد مي‌فرمايد: {يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ} (سوره رعد، 39) «خدا هر تقديري را بخواهد از لوح قضا پاک مي‌کند و هر کدام را بخواهد تثبيت مي‌نمايد و امّ‌الکتاب (تقدير اصلي) نزد او محفوظ است». امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: «ما بدا لله في شئ کما بدا له في اسماعيل» «براي خدا در هيچ موردي مانند آن‌چه در مورد اسماعيل اتّفاق افتاد، بدا حاصل نشد».
مقصود آن است که خداوند در هيچ موردي، چنان‌که در امر امامت فرزند من اسماعيل، مطلب را برخلاف ظاهر نشان داد، عمل نکرد؛ چرا که در آغاز همه به امامتش مي‌انديشيدند آن‌گاه برخلاف ظاهر امر، پيش از امام صادق(عليه السلام) او را از دنيا برد تا مردم بدانند وي امام نخواهد شد.
البته کلمه بدا درباره انسان اگر به‌کار برده شود، معنايش آن است که انسان ديد جديدي پيدا کرده و از تصميم خود برگشته بر اثر دگرگوني که در نظرش يا اطلاعاتش پديد آمده است. پس بدا به معناي تغيير نظر در مورد خداوند محال است؛ زيرا، اين معني ناشي از جهل و نقص است و هر دو درباره خدا محال است و شيعه آن را نمي‌گويد. حضرت صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «هر کس بگويد در موردي براي خدا (بدا) به معناي تغيير رأي حاصل شده و خدا از کارش پيشمان گرديده کافر است»، و نيز فرموده‌اند: «کسي که پندارد خداوند نظري جديد در موردي برايش حاصل شده که مثلاً ديروز آن را نمي‌دانست، من از او بيزارم.»
2. ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، ص477؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص303.


(361)

هم، چنان‌که گفته شد، قابل تغيير است. بنابراين، بايد در همه‌ي لحظه‌ها و روزان و شبان در انتظار فرج وظهور آن بزرگوار بود و برايش دعا کرد: «اللّهمّ عجلّ لوليك الفرج والعافية والنصر، اللّهمّ مدّ في عمره وزيّن الأرض بطول بقائه الشريف».

پايان دادن به نفوذ يهود از سوي امام زمان و مسيح

قائم منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) مي‌خواهد براي هميشه به نفوذ يهود و نصاري و ديگر دين‌ها و آيين‌هاي توحيدي و غيرتوحيدي پايان دهد و تنها پرچم برافراشته، پرچم آن حضرت ‌باشد؛ زيرا، وي از غار انطاکيه تابوت سکينه را بيرون مي‌آورد و نسخه‌ي اصلي تورات و انجيل در آن است. پس از آن، در ميان اهل تورات به تورات و اهل انجيل به انجيل حکم مي‌کند و آنان را بر اساس همين کتاب‌ها به پيروي از خويش فرا مي‌خواند. افزون بر آن، مسيح، ادريس، شمعون صفا

و اصحاب کهف به پشتيباني و طرفداري از آن حضرت اقدام‌هاي لازم را انجام مي‌دهند.

هيچ صاحب قدرتي از تمام مسالک و عقيده‌ها و فلسفه‌ها باقي نمي‌ماند جز آن‌که اسلام را بايد بپذيرد؛ چه آن‌که بر اساس روايت‌هاي مستفيضه‌ي صحيحه حضرت مهدي با آنان از راه قدرت و اعمال فشار در پذيرش دين و اطاعت از رهبري خودش اقدام‌هاي لازم را انجام مي‌دهد، چرا که دوران عطوفت و نرمش سپري شده است. از اين‌رو، در صورت عدم پذيرش، حجّت بن الحسن(عليه السلام) با چنين اشخاصي به‌عنوان کافر برخورد مي‌کند و سزاي کافر جز شمشير انتقام الهي نيست. به حديث‌هاي زير توجه کنيد:


(362)

1ـ امام چهارم و امام پنجم(عليهما السلام) مي‌فرمايند: «إنّ الإسلام قد يظهره الله على جميع الأديان عند قيام القائم(عليه السلام)»[1]؛ همانا خداوند اسلام را بر همه‌ي اديان در زمان قيام قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) غالب و پيروز مي‌سازد.

2ـ «أبو بصير عن جعفر الصادق(عليه السلام) قال: «عند قيام القائم(عليه السلام) يفرح المؤمنون بنصرالله»[2]؛ حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: هنگام قيام قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) همه‌ي مؤمنان خوشحال مي‌شوند به خاطر آن‌که خداوند نصرت و پيروزي‌اش را به‌وسيله امام زمان بر آنان ارزاني مي‌‌دارد.

3ـ ابن عباس في قوله تعالى: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[3] قال: «لا يکون ذلك حتّى لا يبقى يهوديّ ولا نصراني ولا صاحب ملّة إلاّ دخل في الإسلام حتّى يأمن الشاة والذئب والبقر والأسد والإنسان والحيّة وحتّى لا تقرض فارة جراباً وحتّى توضع الجزية ويکسَر الصليب ويقتل الخنزير وذلك قوله تعالى: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[4]؛ عبدالله بن عباس ذيل آيه‌ي «همانا پيروز مي‌گرداند او را بر همه‌ي اديان اگر چه مشرکان دوست نداشته باشند» مي‌گويد: چنين برنامه‌اي اتّفاق نمي‌افتد مگر آن‌که يهودي و نصراني و صاحب ملت ديگري نباشد جز آن‌که وارد اسلام شده باشد و تا آن‌که گرگ و ميش هر دو در آرامش باشند و گاو و شير، انسان و مار، و حتّي اين‌که موش ديگر انبان را پاره نکند؛ و تا جايي‌که جزيه و ماليات برداشته و صليب شکسته و خوک کشته شود، و اين است معنا و تأويل آيه‌ي مبارکه.


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، ص294.
2. همان.
3. سوره توبه، 33.
4. لطف‌الله صافي گلپايگاني، پيشين، ص295.


(363)

4ـ زرارة عن أبي‌جعفر(عليه السلام) قال: قلت له: «صالح من الصالحين سمّاه لي أريد القائم(عليه السلام) فقال: إسمه إسمي قلت: أيسير بسيرة محمّد(صلي الله عليه و آله)؟ قال: هيهات يا زرارة ما يسير بسيرته، قلت: جعلت فداك لمَ؟ قال: إنّ رسول الله(صلي الله عليه و آله) سار في اُمّته باللّين وکان يتألّف الناس والقائم يسير بالقتل بذاك أمر في الکتاب الّذي معه أن يسير بالقتل ولا ليستب أحداً ويل لمن ناواه»[1]؛

زراره از امام باقر(عليه السلام) روايت کرده که گفت عرض کردم: فرد صالحي از زمره‌ي صالحان نامش را برايم بازگو کرد، اراده کرده‌ام قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) را، پس فرمود: قائم(عليه السلام) با من هم اسم مي‌باشد. (م ح م د). گفتم: آيا به سيره و روش پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) حرکت مي‌کند؟ فرمود: هرگز، اي زراره! به سيره پيامبر نمي‌رود. عرض کردم: قربانت گردم چرا؟ فرمود: چون‌که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با امّتش به نرمي رفتار مي‌کرد و بين مردم الفت ايجاد مي‌کرد (و خودش نيز با آنان با محبّت و الفت برخورد مي‌کرد) ولي قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) با (دشمنان و کفّار) به قتل رفتار مي‌کند (يعني مخالفان را از دم تيغ مي‌گذراند و ديگر جاي مهرباني و نرمي نيست) و به اين رويه مأمور شده است و در کتابي که همراه دارد،[2] نوشته شده که به قتل با آنان عمل کند و کسي را وادار به توبه نکند. واي به حال کسي که با قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) دشمني کند.

5ـ أميرالمؤمنين(عليه السلام) قال: «قال لي رسول الله(صلي الله عليه و آله): لاتقوم الساعة حتّى يقوم قائم الحقّ وذلك حين يأذن الله عزّ وجّل، من تبعه نجى ومن تخلّف عنه هلك، الله الله عباد الله فأتوه ولو حبّوا على الثلج فإنّه خليفة الله وخليفتي»[3]؛ رسول خدا(صلي الله عليه و آله)


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، ص302.
2. ممکن است اين کتاب قرآن باشد يا صحيفه حضرت فاطمه يا قرآن مکتوب اميرالمؤمنين و يا کتاب ديگري که قانون اساسي دولت کريمه آن حضرت هست.
3. لطف‌الله صافي گلپايگاني، پيشين، ص170.


(364)

برايم فرمود: قيامت به‌پا نمي‌شود تا قائم بر حقّ‌ قيام کند و آن هنگامي است که خداي عزّوجلّ اجازه خروج صادر فرمايد. هر کس از او پيروي کند، نجات مي‌يابد؛ و هر کس از او سرپيچي کند، هلاک مي‌شود. خدا را خدا را اي بندگان خدا (يعني از خدا بترسيد، از خدا بترسيد) و به سمت وي بشتابيد گرچه شده که خود را روي برف‌ها بکشيد (و سينه‌خيز روي برف‌ها به‌طرف آن‌جناب حرکت کنيد) چون که ايشان خليفه خدا و جانشين من است.

نکته‌ي ديگر آن‌که هيچ حکومت و سياستي غير از حکومت و سياست عادلانه‌ي قرآن، که به‌وسيله‌ي مهدي موعود اجرا مي‌شود، در جهان وجود نخواهد داشت و از اساس قابل اجرا نخواهد بود.

مسيح(عليه السلام) فرود مي‌آيد و فرياد مي‌زند: درب بيت‌المقدّس را بگشاييد، در را باز مي‌کنند و ايشان وارد بيت‌المقدّس مي‌شود. در اين ميان، دجّال با هفتاد هزار يهودي[1] پديدار مي‌شود؛ منجي بشريّت ولي عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) (و بنا به گفته‌ي برخي روايت‌هاي ديگر، عيسي بن مريم) او را مي‌کشد. پس از مشاهده چنين عملي، يهوديان به هر گوشه و کناري مي‌خيزند حتي در پناه سنگ و درخت و چيزهاي ديگر پنهان مي‌شوند تا خود را نجات دهند، ولي زهي خيال باطل؛ همه چيز به قدرت الهي به سخن مي‌آيد و بانگ بر مي‌آورد که: اي بنده‌ي خدا و اي مسلمانان! اين‌جا يک يهودي مخفي شده است؛ پس او را مي‌گيرند


--------------------------------------------------

1. کلمه يهود از هاد يهود هوداً گرفته شده است، «هاد الرجل اَي تاب و رجع»، يهوديان بعد از کفران آيات حضرت کبريايي توبه نمودند. چرا اين اسم (يهود) لقب بني‌اسرائيل گرديد؟ چون موسي(عليه السلام) فرمود: «انّا هُدنا اليک اي رجعنا و تضّرعنا» يعني اي خدا! ما به سوي تو ناله و انابه مي‌کنيم و به‌سويت باز مي‌گرديم.
يهوديان امت موسي کليم(عليه السلام) هستند، همچنين پيرو نخستين کتاب آسماني هستند؛ زيرا، آن‌چه که بر ابراهيم و نوح و ادريس و انبياي پيش از موسي نازل مي‌شد، صحف يا صحيفه بود (محمد بن عبدالکريم شهرستاني، الملل و النحل، ص165).


(365)

و به‌سزاي خود مي‌رسانند و هلاک و نابودش مي‌کنند و اين‌چنين است که جهان از لوث وجود جنايتکاران و نا پاکان پاک مي‌شود.

شيخ صدوق(رحمة الله) به اسنادش از حسين بن ابي‌العلاء از حضرت صادق(عليه السلام) روايت مي‌کند که اگر کسي سوره بني‌اسرائيل (اسراء) را هر شب جمعه بخواند، از دنيا نخواهد رفت تا اين‌که قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) را درک نمايد و از يارانش به‌شمار آيد.[1]

روشن است که بايد ميان عمل و پاداش آن رابطه و تناسبي وجود داشته باشد. اگر شما به محک و مقياسي که در برخي از روايت‌ها براي بعضي از کارها گفته شده است، مراجعه نماييد به خوبي گفتار فوق برايتان آشکار مي‌شود.

به‌عنوان مثال، فرموده‌اند: ثواب زيارت امام رضا(عليه السلام) مساوي است با حجّ و بلکه چندين برابر، تا هفت و هفتاد برابر ذکر شده است و پاداشِ دوست داشتن آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) و معرفت به مقام ولايت آنان را با اجر شهيد و شهادت سنجيده‌اند. امام هشتم(عليه السلام) به حسين بن عمر بن يزيد فرمود: «...إنّه ليس أحد من شيعتنا يبتلى ببلّية أو يشتکى فيصبر على ذلك إلاّ کتب الله له أجر ألف شهيد»[2]؛ همانا هيچ‌يک از پيروان ما نيست که اگر مبتلا به بلا و شکايتي از زندگي و حوادث بيروني شود، پس بر آن صبر پيشه نمايد، مگر آن‌که خداوند ثواب و پاداش هزار شهيد را در پرونده‌ي اعمالش مي‌نويسد.

امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «يا مالك! إنّ الميّت، والله، منکم على هذا الأمر لشهيد بمنزلة الضارب بسيفه في سبيل الله»[3]؛ به‌خدا سوگند، اي مالک! همانا هر


--------------------------------------------------

1. شيخ صدوق، ثواب الاعمال، صص133 و 134؛ سيدهاشم بحراني، البرهان، ج2، ص389.
2. شيخ کليني، اصول الکافي، ج1، ص354.
3. همان، ج8 ، ص146.


(366)

که از شما بر ولايت ما اهل‌بيت بميرد در زمره شهيداني است که در راه خدا با شمشير جنگيده و به شهادت رسيده‌اند.

اميرمؤمنان علي(عليه السلام)، مي‌فرمايد: «من مات منکم على فراشه وهو على معرفة حقّ ربّه وحقّ رسوله وأهل‌ بيته مات شهيداً ووقع أجره على الله واستوجب ثواب ما نوى من صالح عمله...»[1]؛ هر کس از شما با شناخت درست پروردگارش و پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) و اهل‌بيت او اگر در رخت‌خواب بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش شهادت بر پروردگارش حتمي شده است و آن‌چه از کارهاي نيکو را نيّت نموده، به ثواب آن‌ها خواهد رسيد.

پاداش و فضيلتي که براي سوره‌هاي قرآن مجيد در نظر گرفته شده، هرگز تنها براي خواندن آن‌ها نيست؛ گرچه در روايت‌ها فرموده‌اند ثواب قرائت؛ چون بديهي است که خواندن، تدبّر و تفکّر را هم به‌دنبال دارد و بايد داشته باشد. پس، خواندني که همراه با تفکّر و انديشه و سپس الهام گرفتن از آن دستورها براي عمل باشد، ارزشمند است.

از باب نمونه به روايتي که در تفسير برهان از رسول گرامي(صلي الله عليه و آله) درباره فضيلت خواندن سوره‌ي بني‌اسرائيل نقل شده است، توجّه فرماييد. آن گرامي فرموده‌اند: «من قرء هذه السورة ورقّ قلبه عند ذکر الوالدين کان له قنطار في الجنّة والقنطار ألف ومائتا أوقية والأوقية خير من الدنيا وما فيها» ؛ اگر کسي سوره بني‌اسرائيل (يا اسراء) را بخواند و هنگام ياد کرد والدين دلش نرم شود،


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، ص515؛ نهج البلاغه صبحي صالح، ص283، خطبه 190؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص144.
2. سيدهاشم بحراني، البرهان، ج2، ص389.


(367)

در بهشت برايش يک قنطار هست، و قنطار يک‌هزار و دويست اوقيه است و اوقيه بهتر از همه‌ي دنيا و آن‌چه در آن است، مي‌باشد.

لازم به گفتن است که نام‌گذاري سوره‌هاي قرآن حکيم به خاطر تناسب بحثي که در آن سوره‌هاست، مي‌باشد. بلي، اسم‌گذاري اين سوره به بني‌اسرائيل به خاطر آن است که بخش اعظم و قابل ملاحظه‌اي از آن در آغاز و پايان سوره پيرامون بني‌اسرائيل است. حال چه ارتباطي بين خواندن اين سوره در هر شب جمعه با درک قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؟

شايد به اين لحاظ باشد که بيش‌تر طرفداران دجّال را يهوديان و قوم بني‌اسرائيل تشکيل مي‌دهند، و يا اين‌که بيش‌ترين مخالفت‌ها با امام زمان(عليه السلام) از ناحيه‌ي يهوديان (و ناصبي‌ها) است و چون آن حضرت با بني‌اسرائيل و صهيونيست‌ها به مبارزه بر مي‌خيزد. چرا که اين قوم نژادپرست و لجوج، حاضر نيست با منجي که از نژاد پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله) است، مسالمت و همکاري داشته باشد و آن حضرت و دين اسلام را بپذيرد.

پس، قرائت همراه با تعقّل و تدبّر پيرامون بني‌اسرائيل و اين‌که دجّال دشمن امام زمان(عليه السلام) و بشريّت، از اين قوم است، به مثابه‌ي آن است که اين شخص با امام زمان همراهي مي‌کند؛ و بديهي است که همراه، از ياوران و منتظران مي‌باشد؛ و گويا قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) را درک نموده و در رکاب آن حضرت جان‌فشاني کرده است.

خداوند متعال در قرآن حکيم مي‌فرمايد: «فرزندان اسرائيل را در کتاب (تورات) آگاه کرديم که دوباره در زمين فساد خواهيد کرد و برتري خواهيد جست برتري بزرگي؛ چون هنگام انتقام اول فرا رسد، بندگان جنگجو و


(368)

نيرومند خود را بر شما برانگيزيم تا آنجا که در درون خانه‌هاي شما نيز جستجو کنند، و اين وعده‌ي انتقام حتمي خواهد بود».[1]

تاريخ پر ماجراي فرزندان اسرائيل فراز و نشيب بسياري دارد و پيروزي‌ و شکست در آن فراوان ديده مي‌شود؛ ولي قرآن کريم از دو انحراف اجتماعي آن‌ها، که منجر به فساد و برتري‌جويي آنان گرديده است، سخن مي‌گويد و به دنبال هر يک از اين دو، خداوند مرداني نيرومند و پيکارجو را بر آن‌ها چيره مي‌سازد، تا آن قوم لج‌باز و فتنه‌آفرين را سخت کيفر داده و به‌سزاي رفتارشان برسانند. البته مفسّران در اين‌که قرآن به کدام‌يک از اين حادثه‌ها اشاره دارد، اختلاف دارند:

مرحوم علاّمه طباطبايي مي‌نويسد: «آن‌چه از تاريخ بني‌اسرائيل استفاده مي‌شود، آن است که نخستين کسي که بر آن‌ها هجوم آورد و بيت‌المقدّس را ويران کرد، بخت‌النصر پادشاه بابل بود؛ و هفتاد سال بيت‌المقدّس را در اختيار داشت و به همان حال باقي ماند تا يهود قيام کردند و آن را نوسازي نمودند؛ و دومين کسي که بر آن‌ها هجوم برد، قيصر روم، اسپيانوس، بود که وزيرش، طرطوز، را مأمور اين کار کرد. او به تخريب بيت‌المقدّس و تضعيف و قتل بني‌اسرائيل کمر بست و اين حدود يک‌صد سال قبل از ميلاد بود.

بنابراين، ممکن است دو حادثه‌اي که قرآن به آن اشاره مي‌کند، همان باشد که در تاريخ بني‌اسرائيل نيزآمده است؛ زيرا، حوادث ديگر در تاريخ بني‌اسرائيل آن‌چنان شديد نبود که حکومت آن‌ها را به‌کلّي از هم متلاشي کند؛ ليکن حمله‌ي بخت‌النصر قدرت و شوکت آن‌ها را به‌کلّي درهم کوبيد.


--------------------------------------------------

1. سوره اسراء، 4 و 5.


(369)

اين تا زمان کوروش ادامه داشت و پس از آن، بني‌اسرائيل مجدّداً به قدرت رسيدند و اين وضع ادامه داشت، تا بار ديگر قيصر روم بر آن‌ها هجوم برد و حکومتشان را متلاشي کرد؛ و اين دربه‌دري هم‌چنان ادامه يافت (تا اين‌که در اين اواخر به کمک قدرت‌هاي جهان‌خوار و استعمارگر، حکومتي براي خود دست و پا کردند)».[1]

آقاي کامل سليمان حادثه‌ي نخستين را هجوم بُخت النصر مي‌داند و مي‌گويد: «پس از هزاران سال سرگرداني، سر انجام در فلسطين گرد آمدند و مسلمانان آن سامان را از ديار خود بيرون راندند و با اَبَرقدرت‌ها هم‌پيمان شدند، و با دستياري آن‌ها، سلاح‌هاي مدرن و مجهّزي گرد آوردند و لشکرآرايي کردند و امروزه صاحب نيرو شده، بر مسلمانان چيره گشته‌اند. ...ديگر جاي ترديد براي احدي نمي‌ماند در اين‌که حوادث عهد بخت النصر منطبق با نخستين مرحله از وعده الهي است و دومين مرحله‌ي آن در عصر ما در شُرُف انطباق است که در آخر سوره اسراء خداوند سبحان وعده مي‌دهد که همه آن‌ها را گرد آورده، يک جا نابود سازد.[2]

تورات نيز از ريشه‌کن شدن نسل اسرائيل از خاک فلسطين خبر داده است: «چون ايشان مي‌کشتند و من باقي مانده بودم، به روي خود در افتاده، استغاثه نمودم و گفتم: آه اي خداوند يهُوَه! آيا چون غضب خود را بر اورشليم مي‌ريزي، تمامي بقيه‌ي اسرائيل را هلاک خواهي ساخت؟ او مرا جواب داد: گناه خاندان اسرائيل و يهودا بي‌نهايت عظيم است و زمين از خون مملوّ و شهر


--------------------------------------------------

1. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج13، ص46؛ ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج12، ص28.
2. سوره اسراء، 104.


(370)

از ستم پر است... پس چشم من نيز شفقت نخواهد کرد و من رحمت نخواهم فرمود، بلکه رفتار ايشان را بر سر ايشان خواهم آورد».[1]

بعضي ديگر در فساد دوم با نظريه‌ي آقاي کامل سليمان، موافق، ولي در نظريه‌ي نخست مخالف هستند؛ وي مي‌گويد: «اين دو حادثه مربوط به رويدادهاي بعد از جنگ جهاني دوم و تشکيل حزبي به‌نام صهيونيسم و تشکيل دولتي به‌نام اسرائيل در قلب ممالک اسلامي است... و منظور از فساد دوّم، هجوم بني‌اسرائيل با اتّکاي نيروهاي استعماري جهان‌خوار و اشغال سرزمين‌هاي اسلامي و گرفتن بيت‌المقدّس و مسجدالاقصي است.

و به اين ترتيب، بايد مسلمانان در انتظار پيروزي دوّم بر بني‌اسرائيل باشند؛ به‌طوري که مسجد الاقصي را از چنگال آن‌ها بيرون آورند و نفوذشان را از اين سرزمين اسلامي به‌کلّي قطع کنند. اين همان چيزي است که مسلمانان جهان در انتظار آنند و وعده‌ي فتح و نصرت الهي است نسبت به مسلمين».[2]

البته لازم به يادآوري است که به نظر راقم حروف، نصرت و پيروزي دوّم بر يهود و بني‌اسرائيل به‌طوري که سرزمين فلسطين از وجود آن‌ها پاک‌سازي شود در زمان ظهور و قيام قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) خواهد بود؛ زيرا، روايت‌هاي فراواني از نابودي شهرها و شهرک‌هاي يهودي‌نشين سرزمين‌هاي اشغالي خبر داده‌اند. به اميد آن روز انشاءالله تعالي.

اميرمؤمنان(عليه السلام) فرموده‌اند: «عرب‌ها سه بار با يهود مي‌جنگند و در مرحله‌ي چهارم که خداوند ثبات قدم و ايمان و صداقت آن‌ها را دانست، هماي پيروزي


--------------------------------------------------

1. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، صص948 ـ 950.
2. مجله مکتب اسلام، نقل از: تفسير نمونه، ج12، ص30.


(371)

بر سرشان سايه مي‌افکند». پس از آن فرمود: «به خداي بزرگ سوگند، يهوديان مانند گوسفند کشته مي‌شوند تا جايي‌که حتي يک نفر هم در فلسطين باقي نخواهد ماند».[1]

تقاضا دارم به آيه‌هاي 33 و 81 و روايت‌هاي مستفيضه پيرامون اين‌که امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) قاتلان امام حسين(عليه السلام) را قصاص مي‌کند، بنگريد؛ که کساني چون صاحب تفسير کنز الدقائق آن‌ها را به بني‌اسرائيل تأويل و تفسير کرده‌اند، به‌ويژه آيه‌ي81 سوره اسراء، يعني (وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ) که گفته‌اند مقصود از آن دولت قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) است، همان‌گونه که حضرت باقرالعلوم(عليه السلام) فرموده‌اند: «إذا قائم القائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) ذهبت دولة الباطل».[2] اينان اين آيه را به دولت حقّه‌ي بقيةالله و زوال حکومت‌هاي باطل تأويل نموده‌اند؛ و نيز گفته‌اند: آيه‌ي 5 به ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) و مبارزه‌ ايشان با بني‌‌اسرائيل اشاره دارد.[3]

عيسي، همنشين مهدي

ارزش‌ها و مقدّسات يهوديان در اختيار امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) قرار مي‌گيرد و ايشان از آن‌ها براي تقويت جبهه‌ي حقّ و گرايش آنان به اسلام استفاده مي‌کند. به‌عنوان نمونه، موعود منتظر(عليه السلام) تخت سليمان بن داود را پس از بيرون آوردن از بيت‌المقدّس با خود همراه دارد و از آن براي پيمودن مسافت‌هاي طولاني


--------------------------------------------------

1. مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، ص788، به نقل از: عقايد الامامية، ج1، ص270.
2. شيخ کليني، اصول الکافي، ج 8 ، ص287.
3. محمد بن محمدرضا قمي مشهدي، کنز الدقائق، ج7، صص403 و404 و492 و361؛ سيدشريف‌الدين حسيني استرآبادي، تأويل الآيات، ج1، صص278 و 280.


(372)

بهره‌ مي‌گيرد. مي‌دانيد که حضرت سليمان بر آن تخت مي‌نشست و هر بامداد و شامگاه مسافت يک ماه را مي‌پيمود.

امام پنجم(عليه السلام) مي‌فرمايد: «...به‌سوي کوفه عزيمت مي‌نمايد و بر تخت سليمان پيامبر(عليه السلام) مي‌نشيند، عصاي موسي(عليه السلام) را در دست دارد و روح الامين(جبرئيل) و حضرت عيسي بن مريم همنشين مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) هستند؛ بُرد پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) را بر تن دارد و ذوالفقار را حمايل کرده، صورتش چون قرص ماه در شب بدر مي‌درخشد و از ميان دندان‌هاي ثنايايش نوري چون برق پرتو مي‌افکند و بر سر مبارکش تاجي از نور قرار دارد».[1]

مسيح، مصاحب مهدي

واژه‌ي «صاحب» در لغت به معناي همراه، يار، هم‌دم، دوست و رفيق آمده است. در برخي از حديث‌ها، ديده شده که از عيسي بن مريم تعبير شده به صاحب مهدي و برعکس.

به‌عنوان مثال، به اين حديث که مرحوم مجلسي از صحيفة الرضا(عليه السلام) نقل کرده، دقّت کنيد: ابوالقاسم طائي گويد: «سألت علي بن موسى الرضا(عليه السلام) عمّن قاتلنا في آخرالزمان، قال: من قاتَل صاحب عيسى بن مريم وهو المهدي(عليه السلام)»[2]؛ يعني از علي بن موسي(عليهما السلام)، امام هشتم، پرسيدم در آخرالزمان با چه کساني جنگ کنيم؟ فرمود: کساني که با صاحب و همراه عيسي بن مريم مي‌جنگند، و آن صاحب همان مهدي(عليه السلام) خواهد بود.


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج1، ص208.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص335.


(373)

عيسي، اذان‌گوي مهدي

از ديگر برنامه‌هايي که حضرت مسيح پس از نزول به زمين، و براي کمک به بقية الله الأعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) جهت برقراري عدالت و صلح در سراسر گيتي انجام مي‌دهد، گفتن اذان و نماز گزاردن پشت سر امام زمان(عليه السلام) است.

اميرمؤمنان، علي(عليه السلام)، فرموده است:

«...ثمّ إنّ المهدي يرجع إلى بيت‌المقدّس فيصلّي بالنّاس أيّاماً، فإذا کان يوم الجمعة وقد اُقيمت الصلاة فينزل عيسى بن مريم في تلك الساعة من السماء، عليه ثوبان أحمران وکأنّما يقطر من رأسه الدهن وهو رجل صبيح المنظر والوجه، أشبه الخلق بأبيکم إبراهيم فيأتي إلى المهدي ويصافحه ويبشّره بالنصر فعند ذلك يقول له المهدي: تقدّم يا روح الله وصلّ بالنّاس، فيقول عيسى: بل الصلاة لك يابن بنت رسول الله، فعند ذلك يؤذّن عيسى ويصلّي خلف المهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)» ؛[1]

«...سپس مهدي به‌سوي بيت‌المقدّس باز مي‌گردد و با مردم چند روزي نماز مي‌خواند. زماني که روز جمعه فرا مي‌رسد و در حالي‌که نماز به پا داشته شده است، مسيح فرود مي‌آيد؛ در هيأتي که دو جامه‌ي قرمز بر تن پوشيده و گويا از موهاي سرش روغن مي‌چکد، او مردي است سفيدرو و متمايل به سرخي، و شبيه‌ترين مردمان به ابراهيم خليل است. پس، به سمت مهدي مي‌آيد و با او مصافحه کرده و به پيروزي و ياري نمودن بشارتش مي‌دهد. در اين هنگام، مهدي به مسيح مي‌گويد: جلو برو اي روح‌الله و با مردم نماز گزار، عيسي مي‌گويد: همانا نماز براي شماست اي فرزند دختر رسول خدا؛ عيسي در همان هنگام اذان مي‌گويد و پشت سر مهدي به نماز مي‌ايستد».


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص209.


(374)

عيسي، جانشين فرماندهي کل قوا

در روايتي از حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) چنين آمده است:

«...فعند ذلك يجعل عيسى خليفةً على قتال الأعور الدجّال، ثم يخرج أميراً على جيش المهديّ وأنّ الدجّال قد أهلك الحرث والنسل،...»؛[1]

...پس در آن هنگام، (بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف)) عيسي را خليفه و جانشين خود در جنگ با دجّال يک‌چشم قرار مي‌دهد؛ پس از آن، فرماندهي يکي از لشکرهاي آن حضرت را (براي جنگيدن با دجّال) بر عهده مي‌گيرد، چرا که دجّال کشاورزي و محصول‌هاي آن‌را نابود ساخته و مردم را به هلاکت رسانده است.

عيسي(عليه السلام) در گردنه‌ي هرشا به او مي‌رسد و فريادي هولناک بر سرش مي‌کشد و ضربه‌اي سخت بر وي فرود مي‌آورد و او را در شعله‌هاي آتش ذوب مي‌کند، آن‌سان که سرب در آتش ذوب مي‌‌شود.

عيسي بن مريم، فرمانده سپاه مهدي

خداوند متعال عيسي بن مريم را ذخيره فرموده تا از جهات متعدّدي به ولي‌الله اعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) کمک نمايد. پيش از اين، به برخي از موارد آن اشاره کرديم. اينک مي‌گوييم يکي ديگر از آن جهات، اين است که مسيح(عليه السلام) پس از به هلاکت رسيدن دجّال، فرماندهي يکي از سپاهيان بقيةالله(عليه السلام) را بر عهده مي‌گيرد.


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص209.


(375)

اميرمؤمنان(عليه السلام) مي‌فرمايد: «...ثم يخرج أميراً على جيش المهديّ وأنّّ الدجّال قدأهلك الحرث والنسل»[1]؛ سپس حضرت عيسي(عليه السلام) در حالتي‌که امارت و فرماندهي سپاه مهدي را بر عهده دارد و هنگامي‌که دجّال مردم و زندگي آنان را خراب کرده است، خارج مي‌شود.

ابو داود در سنن از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت کرده که إنّ النبي(صلي الله عليه و آله) قال: «ليس بيني و بينه ـ يعني عيسى(عليه السلام) ـ نبيّ وإنّه نازل، فإذا رأيتموه فاعرفوه رجل مربوع إلى الحمرة والبياض بين ممصرتين کأنّ رأسه يقطر وإن لم يصبه بلل، فيقاتل النّاس على الإسلام، فيدّق الصليب ويقتل الخنزير ويضع الجزية ويهلك الله في زمانه الملل کلّها إلاّ الإسلام ويهلك المسيح الدجّالَ فيمکث في الأرض أربعين سنة ثمّ يتوفى فيصلّي عليه المسلمون»[2]؛

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: ميان من و عيسي بن مريم پيامبري واسطه نيست و همانا ايشان فرود مي‌آيد. پس، هرگاه او را ديديد، بشناسيدش. وي مردي چهارشانه، و رنگ صورتش به سرخي و سفيدي تمايل دارد، ميان دو جامه‌اي که به گل سرخ رنگ‌آميزي گرديده (يعني رنگ زعفراني دارد)؛ گويا از سرش قطره‌هايي مي‌ريزد گر چه به آن رطوبتي نرسيده است.

پس، حضرت عيسي به پشتيباني از اسلام با مردم مي‌جنگد، صليب را مي‌شکند، خوک را مي‌کُشد و جزيه را بر مي‌دارد (يعني اهل کتاب را وادار به پذيرش اسلام مي‌کند و يا اين‌که بر اثر فراواني مال نيازمندي يافت نمي‌شود تا به او جزيه پرداخت شود) و خدا در زمان وي همه ملّت‌ها را نابود مي‌کند به غير از اسلام (همه‌ي دين‌ها از بين رفته‌اند و پيروان آن‌ها به اسلام گرويده‌اند) و مسيح دجّال را (به کمک امام زمان(عليه السلام)) مي‌کُشد و از بين مي‌برد، آن‌گاه به


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص209.
2. سنن ابي‌داود، ج2، ص342؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص383؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص255.


(376)

مدت چهل سال بر روي زمين زندگي مي‌کند، سپس مي‌ميرد و مسلمانان بر جنازه‌اش نماز مي‌خوانند.

آري، نزول مسيح مانند صعودش به آسمان، که با قدرت خدا و معجزه‌آسا بود، معجزه‌اي روشن براي سپاه حقّ خواهد بود و آنان را به ياري نمودن حجّت خدا ترغيب و تشويق مي‌کند و نيز حجّت را بر اهل کتاب تمام مي‌نمايد؛ زيرا، حضرت عيسي، مردم را به پذيرش آيين حقّ و شريعت محمّدي(صلي الله عليه و آله) دعوت مي‌کند و با دشمنان، کافران و منافقان مي‌جنگد.

مسيح، پرده‌دار (وزير) مهدي

صاحب کتاب غاية المرام و کتاب حلية الابرار[1] مي‌نويسند: «حضرت عيسي وزير، پرده‌دار و جانشين ولي عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) خواهد شد». صاحب موعودنامه نيز از اين دو کتاب، چنين مطلبي را نقل کرده است.[2]

عنوان‌هاي موجود در برخي کتاب‌هاي اهل‌سنّت

گروه زيادي از بزرگان اهل‌سنّت درباره‌ي مسأله مهدويّت و امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) کتاب مستقل نوشته‌اند؛ برخي هم در آثار خود باب ويژه‌اي براي اين موضوع در نظر گرفته‌اند؛ و تعداد ديگري از آنان هم به مناسبت‌هاي مختلف از مهدي موعود(عليه السلام) سخن به ميان آورده‌اند، که از آن جمله، صاحبان صحاح و تاريخ‌نگاران معتبر هستند.


--------------------------------------------------

1. غاية المرام، ص697؛ حلية الابرار، ج2، ص620.
2. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص517؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص516؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص471؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص318.


(377)

ما در اين‌جا به برخي از عنوان‌هاي موجود در کتاب‌هاي آنان اشاره، و براي علاقمندان، منابع آن‌ها را نيز ذکر مي‌کنيم. بارها به مناسبت‌هاي مختلف از عالمان بزرگ اهل‌سنّت نام برده و يادآور شده‌ايم که موعود منتظر و قائم آل‌محمّد(صلي الله عليه و آله) مورد اتّفاق همه‌ي امّت اسلام است؛ به جز اختلاف در بعضي از مباحث، مثل اين‌که آيا ايشان به دنيا آمده يا هنوز متولّد نشده است؛ ولي اين‌که از نسل پيامبر خاتم و از اولاد فاطمه‌ي زهرا هستند، مورد اتّفاق همگان مي‌باشد. اينک برخي از بحث‌ها و موضوع‌هاي مطرح شده پيرامون مهدويّت، در آثار اهل‌سنّت:

1ـ «تختصّ الإمامة بالمهديّ مع نزول عيسى»؛ اين روايت را ابي‌هريره از رسول الله(صلي الله عليه و آله) نقل کرده است. صحيح مسلم، ج1، ص94؛ نور الأبصار، ص23؛ مصابيح السنة، ج2، ص141؛ مطالب السؤل، ص89؛ البيان في اخبار آخرالزمان، ص75؛ الفصول المهمّة، ص274؛ ينابيع المودّة، ج3، ص88 و ج4، ص49؛ الاربعين حديثاً في ذکر المهدي، حديث 39؛ الصواعق، ص98؛ الحاوي للفتاوي، ص64؛ اسعاف الراغبين، ص150؛ الجامع الصغير، حرف کاف.

2ـ «المهديّ يصلّي عيسى خلفه»؛ اين روايت را ابوسعيد خدري از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نقل کرده است. گنجي شافعي مي‌گويد اين حديث حسن و صحيح بوده و صحّت آن مورد اتّفاق همه‌ي محدّثان اهل‌سنّت است. الاربعين حديثاً في ذکر المهدي، حديث 38؛ الحاوي للفتاوي، ص64؛ الجامع الصغير، ج2، ص472؛ البيان في اخبار آخرالزمان، ص79؛ ‌منتخب کنز العمال، ج6، ص30؛ سنن الهدي، ص573؛ شرف النبي(صلي الله عليه و آله)، ص302؛ ‌الفتن، ص229؛ ينابيع المودّة، ص187.


(378)

3ـ «المهديّ يکسر الصليب وعنده عيسى»؛ اين حديث را ابوهريره از رسول الله(صلي الله عليه و آله) نقل مي‌کند. المعجم الصغير، ص105؛ صحيح ترمذي، ج3، ص232.

4ـ «من أنکر خروج المهديّ فقد کفر». لسان الميزان، ج5، ص130؛ فرائد السمطين، باب القول المختصر في علامات المهدي المنتظر.

5ـ «المهديّ ليس عيسى»؛ ابن ماجه از اميرمؤمنان علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) روايت کرده و مي‌گويد اين حديث حسَن و عالي است؛ چرا که حُفّاظ محدّثان آن ‌را در کتاب‌هاي خود ذکر نموده‌اند. كساني چون: طبراني در معجم اوسط؛ ابونعيم در حلية الاولياء؛ عبدالرحمن بن حاتم در عوالي؛ حافظ ابونعيم در عوالي؛ احمد بن حنين در مسند.

شيخ حرّ عاملي(رحمة الله) در کتاب پر ارج اثبات الهداة (صفحه 809) اين حديث‌ها را از طريق علماي اماميه درباره مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) جمع‌آوري نموده‌ است، البته با حذف سندهاي تکراري. هم‌چنين، او در باب 32 از جلد سوم، بيش از 234 حديث از طريق علماي اهل‌سنّت ذکر کرده است، به‌اضافه‌ي عنوان‌هاي کلي که در آن عنوان‌ها هم روايت‌هاي زيادي را نقل کرده، و حدود 170 حديث درباره‌ي معجزه‌هاي آن سرور کائنات يادآور شده‌ است. ايشان در باب 34 تعداد 126 خبر را روايت کرده است. مجموع روايت‌ها و حديث‌هايي که آن محدّث بزرگوار جمع نموده، 1339 حديث مي‌شود.

6ـ «هلاک نمى‌شود امّتى که پيامبر(صلي الله عليه و آله) اول و عيسى آخر و مهدى در وسط آن باشد»؛‌ گنجي شافعي در البيان گفته اين حديث حسَن است؛ ابونعيم در عوالي و احمد بن حنبل نيز در مسند آن را ذکر کرده‌اند.

7ـ «المهديّ من ولد الحسين». صاحب البيان في اخبار صاحب الزمان (کفاية الطالب) در صفحه 500 گفته: اين حديث ثابت، حسن و صحيح است؛ ابوداود سجستاني در صحيح و ابن شرويه ديلمي در الفدوس نيز آن را ذکر کرده‌اند.


(379)

8 ـ «امر پيامبر(صلي الله عليه و آله) به لزوم پيروى از مهدى». صاحب البيان في أخبار صاحب الزمان (کفاية الطالب) در صفحه 489 آن کتاب مي‌گويد: اين حديث صحيح و حسن است. ابن ماجه قزويني در سنن، حديث 1237، ابونعيم در مناقب المهدي، و طبراني در معجم الصغير نيز آن را نقل کرده‌اند.

عنوان زياد ديگري در کتاب‌هاي عالمان اهل‌سنّت وجود دارد که اگر بخواهيم همه را بنويسيم، کتابي مستقلّ مي‌شود. براي اطّلاع بيشتر به اثبات الهداة، ج3؛ بحارالانوار، ج51، صص78 ـ 108، که از کشف الغمّة و کفاية الطالب و طرائف ابن‌طاووس احاديث را نقل کرده‌اند، مراجعه فرماييد.

چگونگي سلام به حضرت، پس از ظهور وي

امام باقر(عليه السلام) فرمود: «من أدرك منکم قائمنا حين يراه فيقول: «السلام عليکم يا أهل‌ بيت النبوّة ومعدن العلم وموضع الرسالة» ؛ هر کس قائم ما را درک کرد هنگامي‌که او را مي‌بيند، بگويد: «السلام عليکم...».

مردي از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: آيا مي‌توانيم به قائم آل‌محمّد(صلي الله عليه و آله) با عنوان «اميرالمؤمنين» سلام دهيم؟ فرمود: خير، آن اسمي است که خداوند مخصوص اميرمؤمنان علي بن ابي‌طالب قرار داده و تنها او را به اين لقب ناميده است؛


--------------------------------------------------

1. مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، ص509.


(380)

هرگز کسي را نه پيش از ايشان و نه پس از ايشان به اين لقب نبايد صدا زد، مگر اين‌که آن شخص کافر باشد (هر کس به اين لقب ناميده شود، کافر خواهد بود). عرض کرد: پس چگونه و با چه نامي سلام دهيم؟ فرمود: مي‌گويي: «السلام عليك يا بقيةالله»، سپس آن حضرت اين آيه را قرائت نمود: «بَقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[1].[2]

امام باقر(عليه السلام) هم فرمود: «فمن بقي منکم حتّى يراه فليقل حين يراه: «السلام عليکم يا أهل بيت الرحمة والنبوّة ومعدن العلم وموضع الرسالة، السلام عليك يا بقيّة الله في أرضه».[3]

اللّهم صلّ على خازن کلّ علم وفاتِقِ رَتقٍ ومحقّقِ کلّ حقٍ ومُبطِلِ کلّ باطل، وصلّ على الشافع الّذي لاينازَعُ والولي الّذي لايدافَعُ، هو الّذي ذخّره الله لنصرة الدّين واِعزاز المؤمنين، والإنتقام من الجاهدين المارقين. آمين ربّ العالمين.

سبدي از نور

اينک که به پايان کتاب نزديک مي‌شويم، بسيار شايسته است برخي ديگر از روايت‌ها و حديث‌هاي مربوط به مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را چونان سبدي از نور تقديم دوست‌داران آن حضرت کنيم:


--------------------------------------------------

1. سوره هود، 86 .
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص373؛ محمد بن حسن حرّعاملي، اثبات الهداة، ج3، ص491.
3. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، صص318 و331.


(381)

1ـ حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: «طوبى لمحبّي قائمنا المنتظرين لظهوره في غيبته والمطيعين له في ظهوره»[1]؛ خوشا به‌حال دوستان قائم ما، که در غيبتش ظهور او را انتظار مي‌کشند و در ظهورش از وي پيروي مي‌کنند.

2ـ امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «لا يثبت على إمامته إلاّ من قوى يقينه وصحَّت معرفته»[2]؛ بر امامت او استوار نمي‌ماند مگر کسي که يقينش بسيار قوي و شناختش صحيح باشد. هم‌چنين آن حضرت مي‌فرمايد: «من دين الأئمّة الورع والعفّة والصلاح وانتظار الفرج بالصبر»[3]؛ از آيين امامان معصوم(عليهم السلام) است تقوي، عفت، صالح بودن و انتظار فرج با صبر و شکيبايي.

3ـ امام باقر(عليه السلام) فرموده است: «ما يبالي من عرّفه الله هذا الأمر أن يکون على قُلّة جبل يأکل من نبات الأرض حتّى يأتيه الموت»[4]؛ کسي که خداوند او را به اين امر (امامت و ولايت، به‌ويژه امامت صاحب الامر در زمان غيبت) آشنا ساخته، او را چه باک از اين‌که در قلّه کوهي زندگي کند و از گياهان ارتزاق نمايد تا مرگش فرا رسد.

4ـ از امام زين العابدين(عليه السلام) نقل شده است: «من ثبت على ولايتنا في غيبة قائمنا أعطاه الله أجر ألف شهيد مثل شهداء بدر واُحد»[5}؛ کسي که در زمان غيبت قائم ما(عجل الله تعالي فرج الشريف) بر ولايت ما ثابت و استوار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهيد از شهداي بدر و احد عطا مي‌فرمايد.

5ـ امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «إنتظار الفرج من أعظم العمل»[6}؛ انتظار فرج از بزرگ‌ترين و برترين کارها است.


--------------------------------------------------

1. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص77.
2. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص215.
3. همان، ص498.
4. شيخ کليني، اصول الکافي، ج2، ص245.
5. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص125.
6. لطف‌الله صافي گلپايگاني، پيشين، ص244.


(382)

6ـ امام پنجم(عليه السلام) فرمود: «والله لتميّزنّ، والله لتمحّصنّ، والله لتغربلنّ کما يغربل الزوان من القُمح»[1]؛ سوگند به خدا آزموده مي‌شويد، امتحان مي‌شويد، غربال مي‌شويد، آن‌سان که گندم غربال مي‌شود تا از تخم تلخ جدا گردد.

7 ـ عبدالله بن سنان گويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: «به‌زودي به شبهه‌اي مبتلا مي‌شويد و آن شبهه عبارت است از اين‌که بدون علامت و پرچم و بدون امام هادي مي‌مانيد و نجات نمي‌يابد از آن مگر کسي که دعاي غريق را بخواند؛ پرسيدم دعاي غريق چگونه است؟

فرمود: اين‌طور بگو: «يا الله يا رحمان يا رحيم، يا مقلّب القلوب ثبّت قلبي على دينك»، پس من گفتم: «يا مقلّب القلوب والأبصار ثبّت قلبي على دينك»، فرمود: البتّه خداي عزّوجلّ مقلّب القلوب و الابصار هست ولکن همان‌طوري که من خواندم و ياد دادم بخوان: «يا مقلّب القلوب ثبّت قلبي على دينك»».[2]

8 ـ شيخ صدوق(رحمة الله) به سند معتبر از زرارة بن اعين روايت مي‌کند که وي گويد: از امام صادق(عليه السلام) شنيدم که مي‌فرمود: «براي قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) غيبتي است پيش از آن‌که قيام نمايد... عرض کردم قربانت گردم اگر آن زمان را درک نمودم چه کاري انجام دهم؟ فرمود: اي زراره! اگر زمان غيبت قائم(عليه السلام) را درک نمودي، به خواندن اين دعا ادامه ده: «اللّهمّ عرّفني نفسك، فإنّك إن‌ لم ‌تعرّفني نفسك لم أََعرف نبيّك، اللّهمّ عرِّفني رسولَك فإنّك إن لم تُعَرّفني رسولك لم أََعرف حجّتك، اللّهمّ عرّفني حجّتك فإنّك إن لم تعرّفني حجّتك، ضللتُ عن ديني».[3]


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، صص90 و129.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج2، صص148 ـ 149؛ شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج2، ص354؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص159.
3. شيخ صدوق، پيشين، ج2، صص342و343.


(383)

9ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود: «فيجعل الله قم وأهلها قائمين مقام الحجّة»[1]؛ خداي بزرگ قم و اهل قم را قائم مقام حجّت قرار مي‌دهد. (اشاره به مراجع تقليد ساکن در شهر قم دارد که حاملان مذهب و راويان اخبار اهل‌بيت و نايبان عام امام زمان(عليه السلام) هستند.)

10ـ امام جواد(عليه السلام) مي‌فرمايد: «أفضل أعمال شيعتنا إنتظار الفرج، من عرف هذا الأمر فقدفُرّج عنه بانتظاره»[2]؛ برترين کار شيعيان ما انتظار فرج است، هر کس اين امر را بداند و آن را بشناسد، خداوند با همين انتظار براي آن‌ها فرج عطا مي‌فرمايد.

11ـ امام علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) فرموده است: «أصحاب القائم شبّاب لا کهول فيهم إلاّ مثل الکحل في العين والملح في الزاد وأقلّ الزاد الملح»[3]؛ ياران قائم همه جوان هستند، در ميان آن‌ها پيرمرد يافت نمي‌شود، مگر به اندازه‌ي سرمه در چشم و نمک در غذا، کم‌ترين مادّه‌اي که در طعام وجود دارد، نمک است.

12ـ امام باقر(عليه السلام) فرموده است: «إذا قام القائم أذهب الله عن کلّ مؤمن العاهة وردّ إليه قوّته»[4]؛ هنگامي‌که قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) قيام کند، خداوند از هر مؤمني اندوه و بيماري را مي‌برد و به هر مؤمني توان مي‌بخشد.


--------------------------------------------------

1. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج1، ص358.
2. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص180.
3. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص52؛ لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص484؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص206.
4. محمد بن ابراهيم نعماني، پيشين، ص171.


(384)

13ـ امام پنجم(عليه السلام) در حديثي به تعداد زناني که از ياران امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) هستند، اشاره کرده و مي‌فرمايد: «ويجيئ والله ثلاثمأة وبضعة عشر رجلاً منهم خمسون إمرأة يجتمعون في مکّة»[1]؛ به خدا سوگند سي‌صد و ده و اندي (313) نفر مي‌آيند که در ميان آن‌ها پنجاه زن است و در مکّه گرد مي‌آيند.

14ـ امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «أما أنّي لو أدرکتُ ذلك لأستبقيتُ نفسي لصاحب هذا الأمر»[2]؛ به خدا قسم همانا اگر من آن روز را درک کنم، جانم را براي صاحب امر(عليه السلام) فدا مي‌کنم.

دقّت در سخن حضرت صادق(عليه السلام) چه زيبا و لطيف و چقدر عالي انسان را براي انتظار و آرزو کردن روز ظهور و نبرد در آن جبهه‌ي مقدّس و حق بر عليه باطل تشويق و تحريص مي‌فرمايد.

15ـ طارق بن شهاب قال: سمعت حذيفة يقول: سمعت رسول الله(صلي الله عليه و آله) يقول: «إذا کان عند خروج القائم ينادي منادٍ من السماءِ أيّها النّاس قطّع عنکم مدّة الجبّارين وولي الأمر خير اُمّة محمّد(صلي الله عليه و آله) فألحقوا بمکّة...»[3]؛

طارق گويد شنيدم حذيفه مي‌گفت از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) شنيدم که مي‌فرمود: هرگاه زمان خروج قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) فرا رسد، منادي از سمت آسمان ندا مي‌کند: اي مردم! دوران حکومت ستمگران سپري گرديد و ولايت امر را بهترين از امّت محمد(صلي الله عليه و آله) به‌دست گرفته است. پس به مکّه (مرکز نخستين پيدايش هسته‌ي مرکزي دولت کريمه) ملحق شويد.


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج1، ص176.
2. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص145.
3. محمد بن يوسف گنجي شافعي، کفاية الطالب، ص208.


(385)

16ـ امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند: «هر کس مي‌خواهد در شمار منتظران حقيقي قرار گيرد، بايد پارسايي پيشه کند و متخلّق به مکارم اخلاق گردد».[1]

17ـ در حديثي از امام صادق(عليه السلام) در مورد کسي که با حالت انتظار فرج از دنيا رود، سؤال شد و آن حضرت جواب فرمودند. متن حديث چنين است: سندي عن جدّه قال: قلت لأبي‌عبدالله(عليه السلام) ما تقول فيمن مات على هذا الأمر منتظراً له؟ قال: «هو بمنزلة من کان مع القائم(عليه السلام) في فسطاطه، ثمّ سکت هنيئة ثمّ قال: هو کمن کان مع رسول الله(صلي الله عليه و آله)»[2]؛ سندي از پدر بزرگوارش حکايت مي‌کند که وي گفت: از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم چه مي‌فرماييد در مورد شخصي که بر مذهب تشيّع بميرد در حالتي‌که منتظر قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) باشد؟ فرمودند: وي به منزله‌ي کسي است که همراه قائم(عليه السلام) در چادرش باشد؛ پس، مقداري سکوت نمودند و آن‌گاه فرمود: اين فرد همانند کساني است که با پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) همراهي مي‌کردند و در زمره‌ي صحابه‌ي آن جناب بودند.

18ـ سلام بن مستنير عن أبي‌جعفر(عليه السلام) في قول الله عزّ وجلّ (اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا)[3]، قال: يحييها الله عزّوجلّ بالقائم(عليه السلام) بعد موتها ـ بموتها کفر أهلها ـ والکافر ميّت»[4]؛

سلام از امام باقر(عليه السلام) درباره‌ي سخن خداوند که گفته «بدانيد البته خدا زمين را پس از مرگش زنده مي‌کند» پرسيد، آن حضرت فرمود: خداوند زمين را به


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص14.
2. همان، ص125.
3. سوره حديد، 17.
4. شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج6، ص668.


(386)

قائم(عليه السلام) زنده مي‌کند، ـ مراد از مرگ زمين کفر اهلش مي‌باشد؛ زيرا، کافر ميّت است ـ .

19ـ قال حجّة بن الحسن(عليه السلام): «و أکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجکم»[1]؛ امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) فرمود: براي تعجيل در فرج ما زياد دعا کنيد چون‌که فرج و گشايش شما در فرج و گشايش ماست.

20ـ از امام صادق(عليه السلام) پرسيده شد نشانه‌ي قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) در وقت ظهور چيست؟ فرمود: «يک علامتش آن است که ايشان در آن هنگام سنِّ زياد و صورتي جوان دارد؛ به‌طوري که هرکه او را ببيند، گمان مي‌کند چهل سال و يا کمتر سن دارد، و نشانه‌ي ديگر آن حضرت اين است که گذشت شب و روز وي را پير نمي‌کند تا اين‌که مرگش فرا رسد».[2]

21ـ عمر بن حنظلة قال: سمعت أباعبدالله(عليه السلام) يقول: «قبل قيام القائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) خمس علامات محتومات: اليماني والسفياني والصيحة وقتل النفس الزکيّة والخسف بالبيداء»[3]؛ عمر بن حنظله گويد: شنيدم امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمود: پنج علامت پيش از قيام قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) حتمي و ضروري است: خروج يماني، ظهور سفياني، بروز صيحه و ندا، شهادت نفس زکيه، خسف و فرو رفتن در زمين بيداء.

22ـ ياران بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) داراي نظم و تشکيلاتي مناسب با حکومت و دولت کريمه هستند و کارها را بر اساس اصولي متقن و محکم و روشن پي مي‌گيرند.


--------------------------------------------------

1. فضل بن حسن الطبرسي، الاحتجاج، ج2، ص284.
2. مولي محسن فيض‌کاشاني، نوادر الاخبار، ص267؛ شيخ‌صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج2، ص652.
3. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص204؛ شيخ‌صدوق، پيشين، ج1، ص303.


(387)

آنان دل‌هايشان به هم پيوند خورده، غم‌خوار يکديگرند و دل‌هاي آنان لبريز از محبت و خيرخواهي نسبت به يکديگر است.[1]

23ـ سفارش امام زمان به منتظر راستين آن است که: «هر يک از شما بايد آن‌چه را که موجب دوستي ما مي‌شود، پيشه‌ي خود سازد و از هر آن‌چه موجب خشم ما مي‌گردد، دوري گزيند».[2]

24ـ و باز منتظر، طبق فرموده‌ي امام باقر(عليه السلام)، کسي است که: «بر انجام واجبات صبر، و در برابر دشمنان پايداري نمايد و پيوند خويش را با امام منتظَر استوار گرداند».[3]

25ـ عن أبي‌عبدالله(عليه السلام) قال: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «من أبغضَنا أهل البيت بعثَه الله يهودياً، قيل: يا رسول الله وإن شَهِد الشهادتين؟ قال: نعم، إنّما احتجبَ بهاتين الکلمتين عند سفك دمه أو يؤدّي الجزية وهو صاغر، ثمّ قال: من أبغضَنا أهل البيت بعثه الله يهودياً قيل: وکيف يا رسول الله؟ قال: إن أدرك الدجّال آمن به» ؛[4]

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: اگر کسي با ما اهل‌بيت دشمن باشد، خداوند او را در قيامت يهودي محشور مي‌فرمايد. گفته شد: اي رسول خدا! حتّي اگر شهادتين را هم بگويد؟ فرمود: بلي، چون که خود را در پناه شهادتين قرار داده بود، وقتي که مي‌خواست خونش ريخته شود و يا جزيه و ماليات را در حال خواري پرداخت نمايد (يعني شهادتين را سپر خويش قرار داده بود و از روي اعتقاد و باور قلبي آن را بر زبان جاري نمي‌کرد، پس شهادتين او در پيشگاه خدا


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص20.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج53، ص176.
3. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص199.
4. علاّمه مجلسي، پيشين، ج192؛ محاسن برقي، ص90.


(388)

پذيرفته نيست). سپس فرمود: اگر کسي نسبت به ما کينه داشته باشد، خداوند وي را يهودي از قبر بيرون مي‌آورد. پرسيده شد: چگونه يا رسول الله؟ پاسخ دادند: براي اين‌که اگر دجّال را درک مي‌کرد، به او ايمان مي‌آورد.

چـون قـلم انـدر نـوشتن مي‌شتافـت ***** چون به عشق آمد قـلم خود بر شکافت

شاها من ار به‌عرش رسانم سرير فضل ***** ممـلوک اين جنابم و محــتاج اين درم

شاها من ار به‌عرش رسانم سرير فضل ***** ممـلوک اين جنابم و محــتـاج اين درم

گــر بَر کَنم دل ز تو و بردارم از تو مهر ***** اين مهـر بر که افـکنم، اين دل کجا برم؟

گــر خـاطـي و قـاصـر زفـرمان تـوام ***** امّا غلام محبّـت و بنده‌ي احسـان تـوام

دارم تـمـنّاي عـفـو از خـطاي خويـش ***** بـخشاي ز لـطف، اسير عطـاي خويـش

والسلام علي عبادالله الصالحين


(389)

فهرست منابع


(391)

كتاب‌نامه

ـ قرآن کريم.

ـ نهج البلاغه.

1) إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محمد بن حسن حرّ عاملي، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

2) الإحتجاج، احمد بن علي بن ابي‌طالب الطبرسي، نجف اشرف: دارالنعمان، 1386ق.

3) الإختصاص، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان عکبري معروف به شيخ مفيد، قم: انتشارات مکتبة الزهرا، 1402ق.

4) اختيار معرفة الرجال، ابوجعفر محمد بن حسن طوسي، تصحيح و تعليق: حسن مصطفوي، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ش.

5) الإرشاد، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان عکبري معروف به شيخ مفيد، بيروت: دارالمفيد، چاپ دوم، 1414ق.


(392)

6) إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن الطبرسي، قم: مؤسسه آل‌البيت لإحياء التراث، چاپ اول، 1417ق.

7) أعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، چاپ پنجم.

8) الإفصاح في الامامة، أبو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان عکبري معروف به شيخ مفيد، بيروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق.

9) امام مهدى حماسه‌اى از نور، سيدمحمدباقر صدر، قم: مؤسسة الامام المهدي، 1398ق.

10) انقلاب اسلامى ايران، جمعي از نويسندگان، قم: دفتر نشر معارف، چاپ چهارم، 1384ش.

11) بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تهران: مکتبة اسلاميه، 1398ق.

12) البرهان في تفسير القرآن، سيدهاشم حسيني بحراني، قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، بي‌تا.

13) بشارة الاسلام في ظهور صاحب الزمان، سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، قم: مؤسسه آل البيت، بي‌تا.

14) پيشگويى‌‌هاى پيشوايان، احمد سياح، تهران: انتشارات کتابفروشي اسلام، 1350ش.

15) تاريخ جامع اديان، جان باير ناس، مترجم: علي اصغر حکمت، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پانزدهم، 1384ش.

16) تاريخ جهانى، ش. دولاندلن، مترجم: احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1367ش.

17) تأويل آيات الطاهرة، سيدشريف‌الدين حسيني استرآبادي نجفي، قم: مدرسه امام المهدي، چاپ اول، 1366ش.

18) تذکرة الاولياء، فريدالدين محمد عطار نيشابوري، تصحيح: دکتر محمد استعلامي، تهران: انتشارات زوّار، چاپ پانزدهم، 1384ش.


(393)

19) تذکرة الخواص، سبط بن الجوزي، بيروت: مؤسسه اهل‌البيت، 1401ق.

20) تصحيح اعتقادات الإمامـيّة، أبو عبدالله محمّد بن محمّد بن نعمان عکبري معروف به شيخ مفيد، بيروت: دارالمفيد، چاپ دوم، 1414ق.

21) تفسير القرآن الحکيم الشهير بتفسير المنار، محمد رشيد رضا، بيروت: دارالمعرفة، چاپ دوم.

22) تفسير الکبير، فخرالدين محمد بن عمر بن حسين قرشي طبرستاني رازي، بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ سوم.

23) تفسير قمى، علي بن ابراهيم بن هاشم قمي.

24) تفسير کنزالدقائق، محمّد بن محمّدرضا قمي مشهدي، تحقيق: حسين درگاهي، تهران: مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1367ش.

25) تفسير نمونه، زير نظر: آيت الله ناصر مکارم شيرازي، تهران: دار الکتب الاسلامية، چاپ هفدهم، 1377ش.

26) تفسير نور الثقلين، عبد علي بن جمعه عروسي حويزي، تصحيح: سيد هاشم رسولي محلاتي، قم: مطبعه علميه، چاپ دوم، 1383ق.

27) تنقيح المقال، عبدالله مامقاني، نجف اشرف: مطبعه مرتضويه، 1352ق.

28) تهذيب التذهيب، شهاب‌الدين ابوالفضل احمد بن علي بن حجر عسقلاني، بيروت: دار صادر، چاپ اول.

29) ثواب الاعمال، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، تصحيح: علي‌اکبر غفاري، تهران: مکتبه صدوق.

30) جامع الرواة، محمد بن علي اردبيلي، اردبيل: سيدمحمدعلي مجتهد نجفي، بي‌تا.

31) جنة المأوى، ميرزا حسين نوري، همراه ج53 بحارالأنوار به چاپ رسيده است.


(394)

32) جهاد اکبر يا مبارزه با نفس، روح الله موسوي خميني، تهران: مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ سوم،1373ش.

33) جهان بعد از ظهور، محمد خادمي شيرازي، بي‌جا، مؤسسه‌ي الغدير، چاپ دوّم.

34) حديقة الشيعة، احمد بن محمد معروف به مقدّس اردبيلي، تهران: علميه اسلاميه.

35) حکومت جهانى مهدى، ناصر مکارم شيرازي، قم: نسل جوان، 1380ش.

36) الخصال، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، تصحيح: علي‌اکبر غفاري، قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1362ش.

37) خلاصة عبقات الأنوار في‌ إمامة الأئمّة الأطهار، سيد علي حسيني ميلاني، قم: مؤسسه البعثه للدراسات الاسلامية، چاپ اول، 1404ق.

38) خورشيد مغرب، محمدرضا حکيمي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

39) دادگستر جهان، ابراهيم اميني نجف‌آبادي، قم: دارالفکر، 1347ش.

40) دارالسلام در احوالات حضرت مهدى، محمود عراقي، تهران: ايران نگين، چاپ اول، 1380ش.

41) دام جهانى شدن، هانس پيتر مارتين هارالد شومن، مترجم: حميدرضا شهميرزادي، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش وانديشه‌ي معاصر، چاپ‌اول، 1381ش.

42) ديباچه‌اى بر رهبرى، ناصرالدين (محمّدحسن) صاحب‌الزماني، بي‌نا، چاپ اول، 1347ش.

43) ديوان کمپانى، محمّد‌حسين غروي اصفهاني، قم: مطبوعاتي حق‌بين، 1348ش.

44) رجال النجاشى، احمد بن علي بن عباس نجاشي، قم: مكتبه داوري، 1398ق.


(395)

45) روزگار رهايى، کامل سليمان، مترجم: علي‌اکبر مهدي‌پور، قم: نشر آفاق، چاپ چهارم، 1381ش.

46) الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب، علي يزدي حائري، قم: مکتبة رضي، چاپ دوم، 1362ش.

47) سفينة البحار، شيخ عباس قمي، تهران: انتشارات کتابخانه سنائي، بي‌تا.

48) سيرة رسول الله(صلي الله عليه و آله) و اهل‌بيته، جمعي از نويسندگان، قم: مجمع جهاني اهل‌بيت، چاپ اول، 1414ق.

49) شخصـيت و قيام زيد بن على، سيد ابوفاضل رضوي اردکاني، قم: دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1364ش.

50) شرح فصوص الحکم، مؤيدالدين جندي، به کوشش: سيد جلال‌الدين آشتياني، مشهد: دانشگاه مشهد، 1361ش.

51) شيعه در اسلام، سيّدمحمّدحسين طباطبايي، قم: دفتر انتشارات اسلامي، چاپ نهم، 1373ش.

52) صحيح البخارى، ابو‌عبدالله محمد بن اسماعيل بخاري، بيروت: دارالمعرفة، بي‌تا.

53) الضعفاء و المتروکين، ابو عبدالرحمن احمد بن شعيب نسائي، تحقيق: مرکز خدمات فرهنگي بوران الضناوي ـ کمال يوسف الحوت، بيروت: دار الفکر، چاپ دوم، 1407ق.

54) الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، رضي‌الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس حسني حسيني، قم: مطبعة خيام، 1400ق.

55) عصر ظهور، علي کوراني، ترجمه: عباس جلالي، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1375ش.

56) علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، زين‌العابدين قرباني، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تابستان 1361ش.


(396)

57) عيون أخبار الرضا، أبو جعفر محمّد بن علي بن حسين بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، ترجمه: حميد‌رضا مستفيد و علي‌اکبر غفاري، قم: دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1384ش.

58) الغدير، عبدالحسين احمد اميني نجفي، بيروت: دارالکتاب العربي، چاپ چهارم، 1397ق.

59) غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد آمدي تميمي، تهران: دارالکتاب الاسلامي، چاپ دوم، 1427ق.

60) فرهنگ معين، محمّد معين، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، چاپ هفتم، 1364ش.

61) الفصول المهمّة في معرفة أحوال الأئمّة، علي بن محمّد بن احمد مالکي معروف به ابن‌صباغ، تهران: مؤسسه اعلمي، بي‌تا.

62) فضائل الخمسة، سيّدمرتضي حسيني فيروزآبادي، بيروت: مؤسسه اعلمي، چاپ چهارم، 1402ق.

63) الفهرست، ابوجعفر محمد بن حسن طوسي، تصحيح و تعليق: سيد محمدصادق بحرالعلوم، قم: منشورات شريف رضي، بي‌تا.

64) قاموس قرآن، سيدعلي‌اکبر قرشي، تهران: دارالکتب الاسلامية، چاپ سوم، 1361ش.

65) قصص الانبياء، قطب‌الدين سيد بن هبةالله راوندي، محقّق: غلامرضا عرفانيان، مشهد: بنياد پژوهش‌هاي سلامي آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1409ق.

66) قصص قرآن، صدرالدين بلاغي، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ هشتم، 1352ش.

67) قصه‌هاى قرآن، مترجم: مصطفي زماني، تهران: شرکت چاپ و نشر اخوت، چاپ سوم.


(397)

68) الکافي، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق کليني رازي، تصحيح و تعليق: علي اکبر غفاري، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1388ق.

69) الکامل في التاريخ، عزالدين ابوالحسن علي بن ابي‌الکرم محمد بن محمد جزري موصلي، بيروت: بي‌نا، 1385ق.

70) کتاب الغيبة (غيبت شيخ طوسى)، ابوجعفر محمد بن حسن طوسي، قم: مؤسسه معارف اسلاميه، چاپ اول، شعبان 1411ق.

71) کتاب الغيبة (غيبت نعمانى)، محمد بن ابراهيم نعماني، قم: مکتبه صدوق، بي‌تا.

72) کفاية الطالب في مناقب على بن ابى‌‌طالب، محمد بن يوسف گنجي شافعي، تهران: داراحياء تراث اهل‌البيت، چاپ سوم، 1362ش.

73) کفاية الموحّدين، سيد اسماعيل طبرسي نوري، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، بي‌تا.

74) کمال‌الدين و تمام النعمة، ابوجعفر محمّد بن علي بن حسين بن بابويه قمي(شيخ صدوق)، قم: جامعه مدرّسين حوزه علميه، 1363ش.

75) لغت‌نامه، علي‌اکبر دهخدا، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377ش.

76) مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، تصحيح: سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران: مکتبه العلمية الاسلامية.

77) مجموعه زندگانى چهارده معصوم، حسين عمادزاده، تهران: مکتب قرآن، چاپ بيست‌ويکم، 1380ش.

78) المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، قم: دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوم، بي‌تا.


(398)

79) محجّة البيضاء في تهذيب الاحياء، محمّد بن مرتضي، مدعوّ به مولي محسن فيض کاشاني، تصحيح و تعليق: علي‌اکبر غفاري، قم: دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم.

80) المحجّة فيما نزل في القائم الحجّة، سيّدهاشم بحراني، بيروت: مؤسسه وفا، 1403ق.

81) مرآت العقول، محمّدباقر مجلسي، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1363ش.

82) مصباح کفعمى، ابراهيم بن علي بن حسن بن محمد بن صالح عاملي کفعمي، قم: منشورات رضي ـ زاهدي، چاپ دوم، 1405ق.

83) معجم رجال الحديث، سيّد ابوالقاسم خوئي، قم: مدينة العلم حضرت آيت الله العظمي خوئي، چاپ سوم، 1403ق.

84) مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي.

85) مقدمه ابن خلدون، عبدالرحمان بن خلدون، ترجمه: محمد‌پروين گنابادي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دهم، 1382ش.

86) مکيال المکارم، سيّدمحمّدتقي موسوي اصفهاني، مترجم: سيدمهدي حائري قزويني، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ اول 1382ش.

87) الملاحم و الفتن في ظهور الغائب المنتظر، رضي‌الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفر بن محمد طاووس، قم: منشورات رضي، چاپ پنجم، 1398ق.

88) الملاحم و الفتن، سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، مترجم: صادق حسن‌زاده، قم: انتشارات قائم آل‌محمد، چاپ اول، 1384ش.

89) الملل و النحل، ابوالفتح محمد بن عبد الکريم شهرستاني، تصحيح: دکتر سيّدمحمّدرضا جلالي نائيني، ترجمه: افضل‌الدين صدر ترکه اصفهاني، تهران: اقبال، 1350.


(399)

90) من لا يحضره الفقيه، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، تصحيح و تعليق: علي اكبر غفاري، قم: مؤسسه نشر اسلامي، 1363ش.

91) منتخب الاثر في الامام الثانى عشر، لطف‌الله صافي گلپايگاني، قم: مكتبه آيت الله صافي گلپايگاني، چاپ دوم، 1428ق.

92) منتخب الاثر في الامام الثانى عشر، لطف‌الله صافي گلپايگاني، قم: مکتبة صدر، چاپ سوم.

93) منتهى الآمال، شيخ عباس قمي، تهران: کتابفروشي اسلاميه، 1338ش.

94) منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ميرزا حبيب‌الله هاشمي خوئي، قم: مکتبه اسلاميه و موسسه مطبوعات دارالعلم، چاپ سوم، 1386ق.

95) مهدى موعود، ترجمه جلد سيزدهم بحارالانوار، مترجم: علي دواني، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ بيست‌وهشتم، 1378ش.

96) الموسوعة الرجالية الميسرة، علي‌اکبر ترابي، قم: موسسه الامام الصادق(عليه السلام)، چاپ دوم، 1424ق.

97) موعودنامه، مجتبي تونه‌اي، قم: ميراث ماندگار، چاپ اول، 1384ش.

98) الميزان في تفسير القرآن، سيّدمحمّدحسين طباطبايي، تهران: دارالکتب الاسلاميه چاپ سوم، 1394ق.

99) النجم الثاقب يا مهدى موعود، ميرزا حسين نوري طبرسي، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، بي‌تا.

100) نظريه برخورد تمدن‌ها، هانتينگتون و منتقدانش، ترجمه و ويراستار: مجتبي اميري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، وزارت امور خارجه، چاپ سوم، 1381ش.

101) نگاهى به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو، بي‌تا، بي‌نا، بي‌جا.


(400)

102) نهج البلاغه، صبحي صالح، بيروت: بي‌نا، چاپ اول، 1387ق.

103) نوادر الاخبار فيما يتعلّق باصول الدين، مولي محسن بن مرتضي فيض کاشاني، تحقيق: مهدي انصاري قمي، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372ش.

104) هديّة الزائرين و بهجة الناظرين، شيخ عباس قمي، تصحيح: سيّدمحمّدتقي کشفي، تهران: انتشارات دهقان، چاپ اول، 1379ش.

105) وسائل الشيعة، محمّد بن حسن حرّ عاملي، تصحيح: عبدالرحيم رباني‌ شيرازي، بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1391ق.

106) وقعة صفين، نصر بن مزاحم المنقري، قم: انتشارات بصيرتي، چاپ دوم، 1382ق.

107) ينابيع المودّة، سليمان حسيني بلخي قندوزي، بيروت: مکتبة العرفان، چاپ دوم.

108) يهوديت، مسيحيّت و اسلام، اف.ئي. پيترز، مترجم: حسين توفيقي، قم: مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384ش.