تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
سخن موسس فقید
سخن موسس فقید
نزول مسيح(ع) و ظهور موعود(عج)

(301)

محبت، محبت کنيد و حتي در جايي در مورد بدي هم محبّت کنيد، آن وقت قبولش نداشتيم. اسلام هرگز نمي‌گويد اگر يک قُلدر به يک طرف صورتت سيلي زد، آن طرف ديگر را بياور؛ بلکه مي‌گويد آن‌که به شما تجاوز مي‌کند به همان اندازه حقّ داريد تجاوز او را جواب دهيد.[1] اگر چنين نگفته بود در آن نقص بود».[2]

بنا بر همين منطق، مسيحيّت ديگر نمي‌تواند جهان را اداره کند، چون غير کارآمد گرديده، و امروز ما شاهد هستيم که پيروانش دست به هر جنايتي مي‌زنند و تنها چيزي که براي آن‌ها ارزش و مفهومي ندارد مردم و حقوق آن‌هاست. نگاهي به زندان‌هاي ابوغريب و گوانتانامو و آوارگان فلسطيني بهترين شاهد براي اين ادّعاست.

قرآن کريم در سوره‌ي مبارکه‌ي فصّلت مي‌فرمايد: (وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ)[3]؛ هرگز نيکي و بدي يک‌سان نيست، بدي را با نيکي دفع کن تا دشمنان سرسخت هم‌چون دوستان، گرم و صميمي شوند.

نيکي و بدي هر دو داراي مفهومي گسترده هستند. همه‌ي خيرها و نيکي‌ها در واژه «نيکي»، و هرگونه انحراف و زشتي در مفهوم «بدي» خلاصه شده است. مي‌توان گفت مراد از «حسنه»، صفت‌هاي عالي انساني چون صبر، حلم، عفو و مدارا است. و منظور از «سيّئه»، خشم، جهل، خشونت و انتقام‌جويي است.


--------------------------------------------------

1. {فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ}؛ (سوره بقره، 194؛ آن‌که به شما تجاوز کرد به همان اندازه حق داريد او را جواب دهيد).
2. آشنايي با قرآن، ج4، ص57.
3. سوره فصّلت، 34.


(302)

قرآن کريم خطاب به رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: «به‌وسيله‌ي حق، باطل را دفع کن و با حلم و مدارا، ناداني و سخت‌گيري، و با عفو و گذشت خشونت‌ها را پاسخ ده و هرگز بدي را با بدي و زشتي را با زشتي پاسخ مگوي، چون نتيجه‌ي بسيار زيبايي دارد و آن اين است که دشمنان سرسخت تو هم‌چون دوستان، گرم و صميمي خواهند شد».

بديهي است اين يک قانون غالبي و اکثري است نه کلي و دائمي؛ زيرا، هميشه اقليّتي هستند که از اين روش سوء استفاده مي‌کنند، و تا زير ضربه‌هاي شلاّق و مجازات قرار نگيرند، آدم نمي‌شوند و دست از رفتار ناشايست خود برنمي‌دارند. اينجاست که اين گفته مصداق پيدا مي‌کند که «چون پند دهند نشنوي بند نهند». پس، روش اسلام و پيامبر گرامي آن در وهله‌ي نخست محبّت است، و اگر ديد محبّت کارساز نيست، ديگر ساکت نمي‌نشيند و از گزينه عفو و گذشت استفاده نمي‌کند. البته همان‌گونه که گفته شد، اين گروه در اقليّت هستند. پس حساب اينان از عموم مردم جداست و شيوه‌ي برخورد با آن‌ها به‌عنوان قانون حاکم بر اکثريت نيست؛ و قانون حاکم بر جامعه همان دفع بدي به خوبي است.

پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) در روز فتح مکّه به مشرکان و بت‌پرستان فرمود: «اليوم يوم المرحمة، اليوم أعزّ الله قريشاً، إذهبوا فأنتم الطلقاء»؛ يعني برويد همه آزاديد و امروز روز رحمت و روز عزّت قريش است.

امام هفتم(عليه السلام) مي‌فرمايد: «مؤمنان و اهل آسمان‌ها با ظهور موعود خوش‌حال و شاداب مي‌شوند، ولي هيچ کافر و يا مشرکي نمي‌ماند مگر اين‌که ظهور او را ناخوش دارد».[1]


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج51، ص150؛ لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص239.


(303)

حضرت صادق(عليه السلام) از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در حديث معراج چنين نقل مي‌کند که خداوند فرمود: «يا محمد(صلي الله عليه و آله)... وبه أنتقم من أعدائي وهو راحة لأوليائي وهو الّذي يشفي قلوب شيعتك من الظالمين والجاحدين والکافرين»[1]؛ يعني به وسيله‌ي قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) از دشمنانم انتقام مي‌گيرم و هموست سبب راحتي و آسايش براي دوستانم، و او همان کسي است که قلب‌هاي پيروانت را شفا مي‌بخشد و انتقام آن‌ها را از بيدادگران، منکران و کافران خواهد گرفت».

هم‌چنين آن بزرگوار فرموده‌اند: «المهديّ إذا خرج يفرح به جميع المسلمين خاصّتهم وعامّتهم»[2]؛ هرگاه مهدي«روحي له‌الفداء» خروج نمايد، همه‌ي مسلمانان از خواصّ و عوام به وسيله‌ي آن خوش‌حال مي‌شوند.

محمّد بن حنفيه از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل کرد که فرمود: شنيدم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمود: «...بأبي واُمّي سميّي وشبيهي وشبيه موسى بن عمران عليه جيوب النور... يکون رحمة على المؤمنين وعذاباً على المنافقين»[3]؛ پدر و مادرم فداي او باشند، وي هم‌نام من و شبيه من و موسي بن عمران است. بر اوست هاله و روپوش‌هايي از نور. بر مؤمنين رحمت و بر منافقين عذاب خواهد بود.

ابوسعيد خدري از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل کرده که: (مهدي موعود کسي است که) امّتش به او روي مي‌آورند، همان‌گونه که زنبورهاي عسل در اطراف ملکه خود گرد مي‌آيند. زمين را پر از عدل مي‌کند، همان‌طوري که از ستم پر شده است تا جايي‌که مردم مثل اوّل خواهند شد؛ يعني زندگي آن‌ها آشفته


--------------------------------------------------

1. شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج1، ص253.
2. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج1، ص526.
3. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص422.


(304)

نخواهد شد و شخصي را که به خواب رفته بيدار نمي‌کنند و خوني هرگز ريخته نمي‌شود.[1]

از روايات و احاديث و سخنان ياد شده، پاسخ آقاي شريعت سنگلجي به خوبي روشن مي‌گردد. وي با کوششي خستگي‌ناپذير تا هنگام مرگش وانمود مي‌کرد که در ظهور و قيام مهدي موعود عنصر قيام به سيف وجود ندارد؛ و هيچ‌گاه مسلّحانه نخواهد بود و مايه‌ي جنگ و انتقام‌جويي مفهوم ندارد. وي پاره‌اي از روايت را (چنان‌که ملاحظه نموديد) که بدان موضوع پرداخته‌اند، نقد و توجيه مي‌نمود، او جنبه‌ي رهبري شخصي را نيز از آن حذف مي‌کرد و به نهضت مهدوي، بيش‌تر صورت يک نهضت ترقّي‌خواهِ دسته‌جمعي و اجتماعي مي‌داد و مي‌گفت: ظهور موعود يک جهان‌بيني مقبول براي نسل نو هست.[2]

برتري حجّت بن الحسن بر فرزند مريم

بيش‌تر روايت‌هاي مربوط به نزول مسيح(عليه السلام) از اقتدا نمودن ايشان بر امام زمان(عليه السلام) سخن گفته و روي اين امر تأکيد و حساسيّت از خود نشان داده‌اند. نزديک به سي حديث در منتخب الاثر روايت شده که همگي آن‌ها بيان‌گر اين هستند که عيسي مسيح(عليه السلام) پشت سر مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) نماز مي‌گزارد. البته اين روايت‌ها در مکان و اين‌که چه نمازي باشد، صبح يا عصر، با يکديگر اختلاف


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، ص478؛ سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص69.
2. ر.ک: اسلام و رجعت، کليد فهم قرآن و ديباچه‌اي بر رهبري.


(305)

دارند؛ ولي خبر اقتداي عيسي بن مريم به حجّت بن الحسن«روحي له‌الفداء» مورد اتّفاق شيعه و علماي اهل‌سنّت از خواصّ و عوام، پير و جوان است؛ چون اشتهارش درحدّ اعلايي از استفاضه و شهرت است.

ديگر آن‌که، اين موضوع که عيسي بن مريم(عليه السلام) نزد مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) براي ياري و پشتيباني جهاد مي‌کند تا دجّال و صهيونيست‌هاي عنود و سرکش را نابود سازد نيز امري است روشن و آشکار. در احکام دين بيان شده است امام جماعت بايد برتري و تقدّم رتبه بر مأموم داشته باشد؛ هرگاه دو نفر شايستگي امامت را داشته باشند، آن‌که امتياز دارد و از کمالات و معنويّات بيش‌تري بر خوردار است، بايستي جلو ايستاده و امامت امّت را بر عهده گيرد.

هم‌چنين تقدّم در جهاد براي آن است که حفظ جان و موقعـيّت اجتماعي، ديني آن يکي بر مجاهد رزمنده واجب است. البته پيش‌تر در مورد امتياز و لياقت‌هاي مهدي(عليه السلام) بر پيامبران و جانشيان آنان سخن رفت؛ ليکن نکته‌ي مهم اين است که حتّي از سخنان امامان معصوم(عليهم السلام) برتري و تقدّم آن جناب بر خود ايشان، به‌دست مي‌آيد. به‌عنوان مثال، امام صادق(عليه السلام) فرموده: «لو أدرکُته لخدمتُه أيّام حياتي»[1]؛ يعني اگر به فيض حضورش نائل شوم، همه‌ي عمر در خدمتش خواهم بود.

گفتار بالا را با حديثي از امام باقر(عليه السلام) تاييد مي‌کنيم که فرمود: «يا خيثمة! سيأتي على الناس زمان لا يعرفون الله ما هو والتوحيد، حتّى يکون خروج الدجّال وحتّى ينزّل عيسى بن مريم من السماء ويقتل الله الدجّال على يديه ويصلّي بهم رجل منّا أهل البيت، ألا ترى إنّ عيسى يصلّي خلفنا وهو نبيّ إلاّ ونحن أفضل


--------------------------------------------------

1. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص345.


(306)

منه»[1]؛ امام پنجم(عليه السلام) فرمود: اي خيثمه! زماني بر مردم خواهد آمد که خدا و توحيد را نمي‌شناسند، تا آن‌که دجّال خروج مي‌کند و عيسي فرزند مريم از آسمان فرود مي‌آيد و خداوند به‌دست ايشان دجّال را مي‌کشد و با مردم فردي از ما اهل‌بيت نماز مي‌گزارد. آيا نمي‌بيني همانا عيسي پشت سر ما نماز مي‌خواند در حالي‌که او پيامبر است و اين کار به خاطر آن است که ما بر او برتري داريم.

هم‌چنين ابوبصير از ابي‌جعفر(عليه السلام) حديث مي‌کند: «يکون منّا تسعة بعد الحسين بن علي، تاسعهم قائمهم، وهو أفضلهم»[2]؛ نُـه امام بعد از حسين بن علي (که از نسل آن بزرگوارند) از ماست؛ نهمين آنان قائم ايشان و اوست برتر از تمام آن‌ها.

و شهر بن حوشب از سلمان فارسي(رحمة الله) روايت مي‌کند: «کنّا مع رسول الله(صلي الله عليه و آله) والحسين بن علي(عليه السلام) على فخذه إذ تفرّس في وجهه وقال له: يا أبا عبدالله أنت سيّد من السادة وأنت إمام من إمام، أبو أئمّة تسعة، تاسعهم قائمهم، إمامهم، أعلمهم، أحکمهم، أفضلهم».[3]

مناوي در فيض القدير مي‌نويسد: «فإنّه ينزل عند صلاة الصبح على المنارة البيضاء شرقي دمشق فيجد الامام المهدي يريد الصلاة فيحسّن به فيتأخّر ليتقدّم، فيتقدّمه عيسى ويصلّي خلفه، فاعظم به فضلاً وشرفاً لهذه الاُمّة»[4]؛ مسيح(عليه السلام) هنگام نماز صبح بر مناره‌اي سفيد در مشرق دمشق فرود مي‌آيد، پس امام


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج14، صص348 و 349.
2. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص96.
3. همان.
4. سيدمرتضي حسيني فيروزآبادي، فضائل الخمسة، به نقل از: فيض القدير، ج3، ص401.


(307)

مهدي(عليه السلام) را در حالي مي‌يابد که قصد اقامه نماز نموده، پس او را تحسين مي‌کند و امام زمان(عليه السلام) خود را عقب مي‌کشد براي اين‌که عيسي را جلو بيندازد، ولي مسيح او را پيش مي‌فرستد و پشت سرش نماز مي‌خواند. پس بزرگ بدانيد اين فضيلت و شرافت را اي دنياي اسلام و بخود بباليد و بنازيد که حضرت عيسي، خلف موعود منتظر و حجّت دنياي اسلام نماز مي‌گزارد.

سبط بن الجوزي مي‌گويد: اگر مهدي پشت سر عيسي به نماز بايستد و به او اقتدا نمايد، جايز نيست به دو دليل:

1ـ اگر مهدي(عليه السلام) اين کار را انجام دهد، از امامت خارج مي‌شود و در اين صورت پيرو و دنباله‌رو مسيح مي‌گردد و چنين چيزي جايز نيست؛ زيرا، مهدي امام و مبتوع است نه مأموم و تابع.

2ـ پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: «لا نبيّ بعدي»، و اين‌که همه دين‌هاي پيشين نسخ شده است. پس، اگر مهدي موعود به فرزند مريم اقتدا نمايد بر اين حديث گرد و غبار شبهه مي‌نشيند.[1] و اين شبهه پيش مي‌آيد که اقتدا کردن موعود منتظر به عيسي بن مريم اثبات‌کننده‌ي نبوّت او است؛ وحال آن‌که رسول الله(صلي الله عليه و آله) فرموده‌اند: پس از من ديگر پيامبري نيست.

کمالات و فضيلت‌هاي مهدي(عليه السلام) به‌اندازه‌اي است که موسي بن عمران از خداوند متعال در خواست کرد مرا قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) قرار بده.

راوي مي‌گويد: سمعت أباجعفر محمد بن علي الباقر(عليه السلام) يقول: «نظر موسى بن عمران في السِّفر الاوّل إلى ما يعطى قائم آل‌محمّد من التمکين والفضل فقال موسى: ربّ اجعلني قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) فقيل له: إنّ ذاك من ذريّة أحمد ثمّ نظر في


--------------------------------------------------

1. سبط بن جوزي، تذکرة الخواص، ص325.


(308)

السِّفر الثاني فوجد فيه مثل ذلك فقال مثله، فقيل له: مثل ذلك، ثمّ نظر في السِّفر الثالث فرأى مثله، فقال: مثله فقيل له: مثله»[1]؛

از امام پنجم(عليه السلام) شنيدم که فرمود: موسي بن عمران به سِفر نخست نگاه کرد و چشمش افتاد به امکانات و فضيلت‌هايي که به قائم آل‌محمّد اعطا گرديده، آن‌گاه گفت: خدايا مرا قائم آل‌محمّد قرار ده. در جوابش گفته شد: قائم آل‌محمّد از ذريّه‌ي احمد (پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله)) است. سپس به سِفر دوم نگاه کرد، مثل آن‌چه را که در سِفر نخست ديده بود، مشاهده کرد. پس، مانند بار اوّل درخواست کرد و همان جواب به او داده شد. پس از آن به سِفر سوم نظر انداخت عين آن‌چه را که پيش‌تر ديده بود، ديد؛ براي بار سوم تقاضا نمود و همان پاسخ تکرار شد.

علي بن يونس صاحب کتاب الصراط المستقيم مي‌نويسد: برتري مهدي(عليه السلام) بر عيسي را خصيم نيز روايت کرده است.[2]

نعيم بن حمّاد نيز در کتاب الفتن، برتري مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را بر ابي‌بکر و عمر و بر بعضي از پيامبران، يعني عيسي بن مريم، نقل کرده است.

از ابن سيرين در مورد برتري مهدي(عليه السلام) پرسيده شد؛ وي در جواب فرمود: مهدي(عليه السلام) از ابي‌بکر و عمر بهتر و بر آنان برتري دارد.[3]

پس از تنظيم مطالب بالا، در کتاب حديقة الشيعة به سخناني برخورديم که مناسب بحث ما بود؛ از اين‌رو، براي تکميل و تبرّک، آن‌ها را ذکر مي‌کنيم:


--------------------------------------------------

1. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص240؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، صص541 و614.
2. محمد بن حسن حرّ عاملي، پيشين، ج3، ص613.
3. همان.


(309)

ابوهريره گفت از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) شنيدم که خطاب به اصحاب فرمود: «کيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيکم وإمامکم منکم». به نظر مي‌رسد معناي حديث (البته خدا بهتر مي‌داند) اين باشد که چون مهدي هادي ظهور کند و عيسي پيغمبر از آسمان نزول نمايد، شما به کدام‌يک اقتدا مي‌کنيد؟ به عيسي(عليه السلام)، که پيغمبر خداست و از آسمان آمده، يا به امامي که از نسل پيغمبر شماست، شما خود را چگونه مي‌بينيد؟ اگر شما در آن وقت باشيد يا از اولاد شما، که در حقيقت حکم شما را دارند، چه حال خواهيد داشت و چه خواهيد کرد؟

به نظر مي‌رسد معناي روايت چيزي است که گفته شد، نه آن‌چه برخي تأويل کرده و گفته‌اند امام شما از شماست؛ يعني شما را به کتاب‌تان امامت مي‌کند.

اربلي در کشف الغمّة از گنجي شافعي و صاحب حلية الاولياء و ابن صبّاغ در الفصول المهمّة پس از نقل اين حديث نوشته‌اند: اين حديثي است مورد اتّفاق همه، و بخاري و مسلم هر يک در صحيح خود آن‌را آورده و آن‌را تصحيح نموده‌اند.

به موجب اين حديث و حديث جابر و حديثي که از ابوسعيد خدري روايت شده، بايد که مهدي امام باشد و عيسي(عليه السلام) مأموم؛ و پس از آن گفته‌اند اگر کسي بپرسد: با درستي اين حديث‌ها و اين‌که عيسي به مهدي اقتدا خواهد کرد و با دشمنان او جهاد خواهد نمود و با دجّال نبرد خواهد کرد و رتبه کسي که در نماز و جهاد مقدّم باشد، معلوم است؛ و اين خبرها را از اهل‌سنّت تصحيح نموده‌اند و شيعه هم روايت نموده‌اند؛ پس بر صحّت خبر اجماع وجود دارد، حال پرسش آن است که کدام‌يک از امام و مأموم افضل هستند در حالي‌که مسيح، نبي است و مهديّ، وصي؟


(310)

پاسخ آن است که هر دو مقتدا و پيشوايند و از چيزي که مخالف خواست خدا باشد، دوري مي‌کنند؛ و هيچ‌کدام به‌اندازه‌ي چشم بر هم زدني از خدا غافل نيستند؛ هر دو به‌طور کلي از انجام کارهاي زشت و از مداهنه و ريا و نفاق به دور هستند، و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرموده که امام قوم بايد اَقْرَءْ[1] باشد و اگر با مأموم در آن مساوي باشد، اعلم را مقدّم دارند؛ و اگر در آن هم برابر باشند، آن‌که فقيه‌تر است و پس از آن، هر که زودتر هجرت نموده و پس از آن، آن‌که گشاده‌روتر است، مقدّم است. پس، اگر مهدي بداند که عيسي از او برتر است، بر او تقدّم جايز نخواهد بود و اگر عيسي بداند که برتر است، اقتدا نخواهد کرد؛ چرا که او از ريا و نفاق و مداهنه پاک است.

از اين‌رو، چون امام(عليه السلام) مي‌داند که خود اعلم است، پيش‌قدم مي‌شود و چون اعلم بودن مهدي بر عيسي(عليه السلام) محقّق است، به او اقتدا مي‌کند و او را قُدوه مي‌داند.

هم‌چنين درباره جهاد عيسي(عليه السلام) در رکاب مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) بايد گفت: جهاد بذل نفس است در راه حق تعالي که کسي رغبت در آن داشته باشد؛ و اگر اين نبود، جهاد افراد در خدمت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و ديگر پيامبران پيشين درست نبود. چرا که خداي تعالي فرموده: (إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) ؛ يعني خداوند جان‌هاي مؤمنان به بهاي بهشت


--------------------------------------------------

1. اقرء: کسي که بهتر قرائت کند و بر آداب و رموز قرائت نماز و قرآن آگاهي بيشتر داشته باشد.
2. سوره توبه، 111.


(311)

مي‌خرد؛ مؤمناني که نبرد کنند و بکشند و کشته شوند در راه او. خدا اين وعده را در تورات، انجيل و قرآن بيان کرده و چه کسي بهتر از خداوند به عهد خود وفا مي‌کند؟ پس، از معامله‌اي که با او کرده‌ايد شادمان باشيد، که اين رستگاري بزرگي است.

امام، نايب رسول است و جانشين او در ميان امّتش، و عيسي(عليه السلام) اگر رسول خدا را درمي‌يافت، به يقين تقدّم بر او جايز نبود.[1]

محدّث نوري(رحمة الله) مي‌نويسد: «نزول روح الله عيسي بن مريم(عليه السلام) از آسمان براي ياري حضرت مهدي(صلي الله عليه و آله) و نماز کردن در پشت آن جناب، مخفي نماند که اگرچه بعيد نيست دعواي استقرار مذهب در اين اعصار بر افضليت ائمّه اطهار(عليهم السلام) بر جميع انبيا و مرسلين، حتّي اولوالعزم که يکي از ايشان مسيح است. لکن اين مسأله در اعصار سابقه از مسائل نظريه بود و جمعي مخالف بودند از علماي اماميه تا چه رسد به اهل‌سنّت که پاره‌اي از ايشان حکم به تکفير آن شخص کنند که احدي غير از انبيا را ترجيح دهد بر ايشان.

نزول جناب عيسي(عليه السلام) و اقتداي او به مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) در نماز و پيروي و اطاعت کردنش از آن حضرت در محضر همه‌ي عالم است تا او را به تعريف الهي بشناسند و اين مطلب محسوس و وجداني همه جهانيان شود، چرا که کسي بين پيامبران اولوالعزم فرق نگذاشته و از اين جهت اخبار نزول و نماز عيسي(عليه السلام) را از فضيلت‌ها و ويژگي‌هاي خاصّ آن حضرت قرار داده‌اند و همواره به آن در محافل و مجالس افتخار مي‌فرمودند.


--------------------------------------------------

1. مقدّس اردبيلي، حديقة الشيعة، صص726 ـ 727.


(312)

خداي تعالي آن را از مناقب و مدايح آن جناب شمرده، چنان‌چه در کتاب مختصر حسن بن سليمان حلّي در خبري طولاني روايت شده که خداي تعالي به رسول الله(صلي الله عليه و آله) فرمود:

در شب معراج که عطا فرمودم به تو اين‌که بيرون بياورم از صلب او، يعني علي(عليه السلام)، يازده مهدي که همه از ذريّه‌ي تو باشند از بکر بتول، آخر مرد ايشان کسي است که عيسي بن مريم در پشت او نماز مي‌گزارد؛ و زمين را از عدل و داد پُر مي‌کند، چنان‌چه از جور و ظلم پُر شده، به‌وسيله‌ي او از مهلکه نجات مي‌دهم و از گمراهي هدايت مي‌کنم، و عافيت مي‌دهم از کوري و به‌وسيله او بيماري‌ها را شفا مي‌دهم.

در عقد الدرر روايتي نقل شده که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: مهدي و عيسي(عليهما السلام) وقت نماز جمع مي‌شوند، پس حضرت (مهدي) به عيسي مي‌فرمايد: پيش بيفت، آن‌گاه عيسي مي‌گويد: تو سزاوارتري به نماز، سپس نماز مي‌کند عيسي به اقتدا در عقب آن حضرت.

در اخبار خاصّه (شيعه) اين مضمون ديده نشده و بر فرض درستي، امر حضرت قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) به جناب مسيح براي امامت نماز، نظير امر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است به جبرئيل در شب معراج براي تقديم در نماز و امتناع جبرئيل و گفتن اين‌که ما از آن روز که مأمور شديم به سجده براي آدم(عليه السلام) بر آدميان مقدّم نمي‌شويم.

شايد هم مقصود حضرت مهدي آن است که برتري خود بر مسيح(عليه السلام) را به مردمان از زبان خود مسيح بيان کند نه به مجرّد تقدّم در نماز که طبق قواعد بسياري از اهل‌سنّت فضلي در آن نيست و برخي از آنان قائل به جواز نماز خلف هر برّ و فاجري هستند، و فراموش کرده‌اند اين کلام پيامبر خود را که


(313)

فرمود: هرگز رستگار نمي‌شود قومي که کسي امام جماعت‌شان شود که در بين آن‌ها از او برتر هم هست».[1]

بر همگان روشن و مبرهن است که رسانه‌هاي غربي به‌ويژه سينماي هاليوود در سه دهه‌ي اخير سعي در القاي آموزه‌هاي آخرالزماني توراتي از طريق فيلم‌هاي سينمايي و بازي‌هاي کامپيوتري در سطوح مختلف و براي همه‌ي سنين و اقشار داشته، و در پي ارائه چهره‌اي منفور و غيرواقعي و ظالمانه از مسلمانان، به‌ويژه مجاهدان و مبارزان و به‌طور خاصّ شيعه و پيروان فرهنگ ولايي به مردم غرب هستند.

هم‌چنين سازندگان اين فيلم‌ها در تلاش براي ايجاد انفعال و تأثيرپذيري در روحيه‌ي جوانان مسلمان هستند و در اين راه، از خود جدّيت نشان مي‌دهند تا آموزه‌هاي مذهبي و ديني مسلمانان، به‌ويژه باور به مهدي و موعود منتظر، را خرافه، اسطوره و موهوم جلوه دهند. به گمان آنان ارائه چهره‌اي ناپسند از موعود مقدّس و منجي مصلح، معرفي مسلمانان و شيعيان به‌عنوان وحشت‌آفرينان تروريست، مي‌تواند راه خلاصي از بن‌بست بحران‌هاي فراگيري باشد که خود به‌وجود آورده‌اند.

مسيحيّت صهيونيستي به لحاظ وحشتي که از فرهنگ اصلاح‌طلبانه‌ي شيعيان و عوامل مبلّغ آن دارد، و نيز به خاطر هراسي که از توسّل و دوستي مستضعفان به حجّت زنده‌ي خدا و آمادگي آنان براي پذيرش ولايت و ظهور حضرتش دارد، به ارائه چهره‌اي ناپسند از موعود مقدّس و معرّفي طرفداران و ارادتمندان آن حضرت به‌عنوان وحشت‌آفرينان تروريست دست زده، و براي


--------------------------------------------------

1. ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، صص96 ـ 98.


(314)

استمرار حاکميّتش بر سرتاسر جهان پس از نخستين سال‌هاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري فقيه و مجاهد خستگي‌ناپذير، امام راحل(رحمة الله)، به حيله‌هاي مختلف چنگ زده است، از جمله در سال 1982 ميلادي سريالي با نام «نوسترآداموس» به مدّت سه ماه پياپي از شبکه‌ي تلويزيوني آمريکا پخش شد.

اين سريال پيش‌گويي‌هاي وي را در باره‌ي آينده‌ي جهان به تصوير کشيد بود که مهم‌ترين آن‌ها پيش‌گويي او درباره ظهور نواده‌ي پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در مکّه مکرمه و متّحد ساختن مسلمانان و پيروزي بر اروپاييان و ويران کردن شهرهاي بزرگ سرزمين جديد (آمريکا) بود. هدف از اين مانور تبليغاتي به تصوير کشيدن چهره‌اي خشن، بي‌رحم، ويران‌گر و گرفتار جنون قدرت از مهدي موعود (العياذ بالله) و تحريک و بسيج عواطف ملّت‌هاي غربي بر عليه اسلام و منجي موعود آن بود. هدف کوتاه مدّت آن نيز بسترسازي رواني براي مقابله با جنبش‌هاي اسلامي بود.[1]

نمونه‌ي ديگر اين تلاش‌ها ساختن بازي کامپيوتري مشهور «يا مهدي»، که اسم اصلي آن «جهنّم خليج فارس» است؛ اين بازي خليج فارس را مرکز حرکت‌هاي تروريستي جهان جلوه مي‌دهد، ولي در باطن توجيهي براي حضور نيروهاي آمريکا در خليج فارس است.

جريان فرهنگي ـ سياسي مسيحيّت صهيونيستي با تکيه بر آموزه‌هاي توراتي و تمايلات سياسي صهيونيستي و امکانات نظامي آمريکا در تلاش براي سلطه‌ي کامل بر جغرافياي فرهنگي و خاکي مسلمانان (از نيل تا فرات) است. اين جريان فرهنگي ـ سياسي موضوع زمينه‌سازي ظهور مقدّس را بهانه‌ي حضور


--------------------------------------------------

1. در انتظار ققنوس، ص311، به نقل از: مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، ص746.


(315)

خود در خاورميانه، پشتيباني از اسرائيل، تسلّط بر عراق و به عبارت ديگر، خاورميانه‌ي متّحد و يک‌پارچه آمريکايي ساخته است.

اينان ظهور و نزول حضرت مسيح(عليه السلام) را مشروط به تشکيل اسرائيل بزرگ و انهدام بيت‌المقدّس و بناي هيکل سليمان و بالاخره واقعه‌ي آرماگدون مي‌دانند؛ و راه تحقّق اين استراتژي را مقابله با مسلمانان و روحيه‌ي جهادي شيعيان، سلطه‌ي کامل بر ايران و قتل عام مخالفان سلطه‌ي صهيونيسم بر سرزمين‌هاي اسلامي مي‌دانند.

رسانه‌هاي غربي به ويژه سينماي هاليوود، طي سه دهه‌ي اخير، سعي در القاي آموزه‌هاي آخر الزماني توراتي به مردم غرب و زمينه‌سازي ذهني براي آن‌ها دارد، و قصد دارند چهره‌ي منفور، غير واقعي و ظالمانه (زير عنوان‌هاي خشونت طلب، تروريسم) از مسلمين، جهادگران مسلمان و فرهنگ تشيّع ولايتمدار ارائه دهند.

غرب در دهه‌هاي آخر قرن بيستم و به‌ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران دريافت که ايده‌ي مهدويّت و فرهنگ ولايت‌محوري که از سوي شيعيان مطرح مي‌شود، از استعدادي بالقوّه و شگرف براي تهديد فرهنگ و تمدّن الحادي و سياست استکباري غرب برخوردار است، و به‌عنوان جايگزين فرهنگ ليبراليستي مي‌تواند عموم مردم سرخورده‌ي امروز را به خود جلب نمايد.

از اين‌رو، مخدوش ساختن چهره‌ي اين فرهنگ، القاي اين معني که آينده از آنِ فرهنگ ليبراليستي است، و بيهوده جلوه دادن هرگونه تلاش براي تغيير وضع موجود را در دستور کار گردانندگان نظام سلطه در بخش‌هاي فرهنگي و سياسي غربي قرار گرفته است.


(316)

غرب دريافته ايده و اعتقاد به مهدويّت به صورت اصيل، همان‌گونه که نزد شيعيان است، مي‌تواند کيان فرهنگي و مدني‌اش را با چالش جدّي و بنيان‌کن روبه‌رو کند. کنفرانس دهه‌ي هشتاد تل‌آويو و حضور جمعي از شيعه‌شناسان در آن کنفرانس، روح حرکت‌هاي اصلاح‌طلبانه مسلمانان را براي غرب و يهوديت صهيونيستي آشکار ساخت. در آن نشست اعلام شد نهضت سرخ عاشورا و باور سبز مهدي موعود دو عامل مهم و تعيين‌کننده در حرکت‌هاي اصلاح‌طلبانه شيعيان است.

مقابله با فرهنگ اصلاح‌طلبانه‌ي شيعه و عوامل مُبلّغ آن (کانون مبلغان ايراني آن) مهم‌ترين استراتژي غرب براي حفظ نظام سلطه خود در سرزمين‌هاي اسلامي و ديگر بلاد است.

برادران و خواهران گرامي! آيا هيچ عاقلي، فاضل را رها مي‌کند و به‌دنبال مفضول و کسي که در کمالات مقامي پَست‌تر دارد، مي‌رود؟ بلي، ابن ابي‌الحديد در مقدّمه شرح نهج البلاغه‌ خود نوشته: «الحمد لله الّذي قدّم المفضول على الفاضل»؛ يعني ستايش سزاوار آن خدايي است که مفضول (ابوبکر) را بر فاضل (علي بن ابي‌طالب) مقدّم داشت. چنين کاري، العياذ بالله، از سوي خداوند عادل قادر اگر صورت پذيرد، آيا با عدالتش تناسب دارد و آيا اين عمل خود ستمکاري در حق فاضل نيست و آيا کسي که اين کار را انجام دهد، استحقاق ستايش دارد؟ شما که داراي عقل و درايت هستيد و حسن و قبح عقلي را پذيرفته‌ايد، پاسخ دهيد.[1]


--------------------------------------------------

1. معتزله و زيديه بر اين اعتقادند که اميرمؤمنان علي بن ابي‌طالب پس رسول الله(صلي الله عليه و آله) افضل و برترين مردم است، روي اين اصل خلافت حق مسلّم اوست و از ديگران مقدّم و برتر است.
برخي براي اصلاح خلافت ابوبکر و عمر ناچار شده‌اند که بگويند از نظر عقل و عرف تقدّم مفضول بر افضل جايز است، چه بسا که امير و فرمانده قوم از بعضي رعيتش از نظر کمالات معنوي پايين‌تر است ولي به خاطر برخي مصلحت‌ها، رهبري و فرماندهي او صحيح است (مقالات الاسلامين، ج1، صص134 و141؛ قيام زيد بن علي، ص410).


(317)

صاحب انديشه و تفکّر، جوانب مسأله را مي‌سنجد و دام شيطان و شيطان‌صفتان را نيز مورد ارزيابي و مطالعه قرار مي‌دهد تا در آن گرفتار نشود، آن‌گاه با توجّه به معيارهايي که براي خويش در نظر گرفته، در قضاوت‌ها و انتخاب‌ها بر همان اساس، مسير حرکت خود را مشخص مي‌کند. به‌عنوان مثال، مردم جنوب لبنان 33 روز مقاومت جانانه از خود بروز دادند و يک عمر عزّت و افتخار را از آنِ خويش ساختند.

در اين‌جا از برخي برادران و خواهراني که در کيش مسيحيّت گام نهاده و يا تمايل دارند در آن وارد شوند، چند پرسش را از عهد قديم و جديدي که آماج تيرهاي سهمگين تحريف قرار گرفته‌اند، مطرح مي‌کنم تا به آن‌ها پاسخ دهند.

چند پرسش

1ـ آيا شراب نوشيدن مسيح با نبوّتش سازگاري دارد؟ اين امر چگونه با رهبري و مقتدا بودنش براي مردم هم‌خواني دارد؟

2ـ قرآن مي‌گويد خداوند لغزش‌ها و گناهان را به‌جز شرک مي‌آمرزد، ولي در تورات آمده قدّوس بر کوچک‌ترين لغزش مؤاخذه مي‌کند، قضاوت نماييد کدام درست‌تر است؟

3ـ آيا نسبت دروغ و تزوير و اهانت به مردم با پيامبري مسيح قابل توجيه است؟


(318)

4ـ در تورات آمده: هرکسي به قانون و ناموس عمل نکند، ملعون است. بولس گويد: مسيح مورد لعن واقع شد چون فداي مردم گرديد تا آنان مورد لعن و نفرين ناموس قرار نگيرند به علت آن‌که نوشته شده: «ملعون کلّ من علّق على خشبة».

آيا چنين رفتاري از خداوند بزرگ با عدالت سازگار است که مسيح را به‌جاي مردم مجازات نمايد؟ کليسا معتقد است همه‌ي انسان‌ها گناه‌کار و ناپاک به دنيا مي‌آيند و اين گناه را خود کسب نکرده‌اند، بلکه از پدري به نام آدم به ارث برده‌اند. اين انسان پليد بايد پاک شود و راه پاک شدنش، بنابر اعتقاد کليسا، همان است که مسيح بالاي دار رفت و به صليب کشيده شد و خودش اين برخورد را پذيرفت تا خدا گناهان فرزندان آدم را ببخشد و آنان را پاک سازد.

البته راه عقلاني پاک شدن فرزند آدم آن است که عبادت و توبه نمايد و به خدا نزديک شود تا آمرزيده شود، پس تنها راه خلاصي‌اش، تلاش و کوشش در رفع آلودگي است نه اين‌که شخصي فداي گناه ديگران گردد.

5ـ چگونه مسيح مورد لعن قرار گرفت با اين‌که، طبق باور و اعتقاد شما، فرزند خدا و اقنوم ثاني براي اوست؟

6ـ بنابر گمان برخي که او را «اله» مي‌دانند، آيا چنين برخوردي با او جايز است؟

7ـ اگر مسيح همان خدايي باشد که لباس طبعيت بشري را پوشيده و اقنومِ ابن باشد، چگونه مي‌توان بين اين سخن که الله واحد است و اين سخن که اقانيم سه‌تا هستند (اب، ابن و روح‌القدس) جمع نمود؟ لازمه‌ي اين سخن آن


(319)

است که ثلاثه (اقانيم سه‌گانه) واحد باشند و خدايي که واحد است، سه تا

شود و اين خود محال است. به‌عبارت ديگر، لازم مي‌آيد وحدتِ کثرت و کثرتِ واحد.

مسيحيّت خود را پيرو آيين ابراهيم خليل مي‌داند؛ و ايشان بشريّت را به توحيد و يکتاپرستي فرامي‌خواند و با شرک و تعدّد خدايان مبارزه مي‌کرد. در عين حال، يکي از اصول مسيحيّت، مسأله تثليث و سه خدايي است؛ يعني خداي پدر، خداي پسر و روح‌القدس. حالا هر سه نفر به صورت شرکت سهامي واجد مقام الوهـيّت هستند يا تک تک آنان خدايي مستقل هستند؟ اين نوع تثليث با توحيد سازگار نيست.

هر زمان که مسأله‌ي تضادّ يکتايي با تثليث مطرح مي‌شود، پدران روحاني مي‌گويند: تثليث از مقوله‌ي ايمان بوده، و از عقل و خرد انساني فراتر است؛ نخست بايد ايمان آورد بعد بايد تعقّل کرد. شگفت اينجاست: آن‌گاه که ايمان مي‌آورد هيچ‌گاه با منطق عقل و خرد به چنين تثليثي نمي‌رسد و به دفع تضاد موفق نمي‌شود؛ آيا با اين وصف، عقلانيت با مسيحيّت هماهنگ است؟ عيسي که در ژانويه از مادر متولد مي‌شود، به زعم شما، خداي متجسّد است، چه توجيه عقلاني براي تولد خدا داريد؟ بالاخره خداي يگانه يا خداي سه‌گانه مصدر وجود و سرچشمه هستي است؟ چگونه پس از آرايش هستي و پيدايش نظام خلقت و آفرينش، اين خدا در ژانويه، خود، از مادر متولّد مي‌شود؟

8 ـ با توجّه به پرسش هفتم، سؤال ديگري پيش مي‌آيد و آن اين که باذل و مبذول کيست؟ يعني آن‌که مصلوب و متجسّد به اين طبيعت بشري و جسم شده، کيست؟


(320)

روندگان راه حقيقت و تشنگان شريعه‌ي واقعـيّت مي‌توانند به کتاب شريف الهدي الي دين المصطفي، تأليف علاّمه مجاهد و مفسّر توانا شيخ محمدجواد بلاغي(رحمة الله)، و تفسير الميزان[1]، هم‌چنين به کتاب راد بشهادة الکفار، تأليف علاّمه ذوفنون فقيه بزرگوار آقامحمدعلي کرمانشاهي(رحمة الله)، مراجعه فرمايند. کساني هم که حوصله و وقت مراجعه به چنين کتاب‌هاي قطوري را ندارند، به مطالب زير توجّه نموده و خود حديث مفصّل از اين مجمل بخوانند:

آقاي دکتر زويمر به همکاران خويش چنين خطاب مي‌کند: «رفقا! فضيلت فقط از آن شماست؛ زيرا، شما بوديد که به‌وسيله‌ي ارائه دادن راهي توانستيد جوانان مسلمان را طوري آماده کنيد که ارتباط با خدا نداشته و در صدد شناختن آن نيز بر نيايند. مسلمان را از اسلام خارج ساخته و به مسيحيّت راه نداديد.

مسلمان طوري رشد کرد که مورد استعمار است، به مجد و عظمت اهمـيّت نمي‌دهد، سستي و کسالت را دوست دارد، اهميتي به دنيا نمي‌دهد مگر به‌خاطر شهواتش، وقتي دانش فرامي‌گيرد به خاطر شهوت، وقتي سرمايه مي‌اندوزد به خاطر شهوات و اگر به موقعيتي نايل مي‌آيد، آن هم به خاطر شهوت است. مسيحيّت به شما تبريک مي‌گويد، استعمار از شما راضي است».[2]

در اين‌جا براي فهم هرچه بهتر موضوع، به چند جريان و خبر تکان‌دهنده اشاره مي‌کنيم:


--------------------------------------------------

1. تفسير الميزان، ج3، ص307 و ج5 و ج6.
2. نقشه‌هاي استعمار در راه مبارزه با اسلام، به نقل از: زين‌العابدين قرباني، علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، ص457.


(321)

مجله‌ي اليوسف چاپ قاهره در شماره 1847، 4/11/1963 (يعني 43 سال پيش) چنين مي‌نويسد: «مبشّرين اعزامي در سنگال با ملّت‌هاي فقير آن سرزمين قراردادهايي مي‌بندند که طبق آن مي‌توانند منافع مختصري به‌دست آورند. مبشّرين قرارداد مي‌کنند که در ماه... برنج بدهند و طفلي از اطفال طايفه را براي تربيت بگيرند. يکي از موارد قرار داد اين است که اگر خواستند طفل را باز گيرند، بايد مخارج فرزند خود را که مبشّرين در راه تحصيل و خوراک او مصرف کرده‌اند، بپردازند... .

در اين مدارس کودکان کمتر از 5 سال پذيرفته مي‌شوند و از پدر و مادر و فاميل خود جدا شده و با آداب مسيحي بزرگ مي‌گردند. سپس به فرانسه اعزام مي‌شوند تا علوم عالي را بياموزند و پس از آن، به سنگال باز مي‌گردند تا مطابق ميل فرانسه رفتار نمايند، زيرا آن‌گاه که از فرانسه بر مي‌گردند يک نفر مسيحي فرانسوي هستند و از مزاياي مأمورين فرانسه استفاده مي‌کنند، (سانجوري رئيس جمهوري وقت سنگال از اين گروه است که داراي پدر و مادري مسلمان بوده است)».

در پاکستان، عبدالعزيز، عضو مجمع ملّي اين کشور گفت: «مبلّغين مسيحي در پاکستان جاسوسان و مأموران خراب‌کاري هستند و بايد از پاکستان اخراج شوند».

در الجزاير، رجال کليسا به‌طور رسمي با رجال سياسي در مورد جنگ با مردم موافق بودند.

پاپ بنديکت شانزدهم رهبر کاتوليک‌هاي جهان در تاريخ 12 سپتامبر در دانشگاه رزنسبرگ پس از بيان اين مطلب که «خداوند به خون‌ريزي و خشونت متمايل نيست و رفتار غيرعقلاني با ماهيّت وجودي پروردگار در تضادّ است»


(322)

افزود: «اکنون به من نشان بده محمّد(صلي الله عليه و آله) چه چيز جديدي به ارمغان آورده، و خواهي ديد تنها مسايل شيطاني و غيرانساني وجود دارد، مانند دستور او به گسترش ديني که وي تبلغ مي‌کرد از طريق شمشير».[1]

پس از اين سخنان، بوش کوچک، رييس جمهور آمريکا، به‌طور رسمي اعلام کرد که سياست واشنگتن موافق گفتار پاپ است. اين‌گونه برخوردها، با گفتمان اديان توحيدي و آسماني منافات داشته و باعث ايجاد بحران و آشوب، و زمينه‌سازي براي اشغال کشورهاي ديگر از سوي آمريکا و استعمار پير، يعني بريتانياي کبير، مي‌شود. به‌علاوه، هدف جهاد و جنگ مقدّس، رهايي مظلومان از يوق استعمار و بردگي قدرت‌هاي سلطه‌گر است.

درگذشت عيسي پيش از مهدي

جابر بن عبدالله انصاري از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل مي‌کند: عيسي بن مريم از آسمان فرود مي‌آيد و همراه مهدي است. (امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف)) با عيسي و عدّه‌ي زيادي از يارانش سمت بيت‌المقدّس حرکت مي‌کنند و در اطراف قدس جنگي عظيم بين دجّال و قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) اتّفاق مي‌افتد و پيروزي از آن سپاه مهدي خواهد بود. هنگامي‌که همه‌ي لشکريان دجّال کشته و هلاک شدند، دنيا آباد مي‌گردد و قسط و عدل ميان مردم حاکم مي‌شود. سپس، عيسي بن مريم مي‌ميرد و امام زمان«روحي له‌الفداء» زنده باقي مي‌ماند براي آن‌که گيتي را زير سلطه‌ي حکومت خدايي خويش درآورد.[2]


--------------------------------------------------

1. روزنامه جمهوري اسلامي، س28، ش7871، سه شنبه 28 شهريور 1385.
2. محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص587.


(323)

در حديث آمده است که موعود منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) (رفاقت و همراهي خود را تا آخر زندگي مسيح(عليه السلام) با او ادامه مي‌دهد و) مراسم دفن و خاک‌سپاري حضرت عيسي را آشکارا و در برابر همگان انجام مي‌دهد تا اين‌که براي بعضي، از جمله مسيحيان، حرفي باقي نماند و سخناني چون گذشته بر زبان جاري نسازند. (پيش از هبوط، مسيحيان پنداشته بودند که عيسي مرده و به دار آويخته شده است، ولي پس از نزول فهميدند در آسمان زنده بود همان‌گونه که قرآن حکيم فرمود) پيکر او را با پارچه‌اي که دست‌بافت مادرش حضرت مريم است، کفن مي‌کنند و در کنار قبر مريم، در قدس به خاک مي‌سپارند.

امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «نخستين کسي که در جريان رجعت باز مي‌گردد، امام حسين(عليه السلام) است» و فرمود: «حسين(عليه السلام) با اراده‌ي حکيمانه‌ي خداوند به دنيا باز مي‌گردد و حضرت مهدي(عليه السلام) انگشتر سليمان را به‌همراه زمام امور جامعه به او مي‌سپارد و او کسي است که قائم(عليه السلام) را پس از زندگاني دراز مدت و شکوه‌مند غسل مي‌دهد و به خاک مي‌سپارد».[1]

صاحب کتاب الزام الناصب، خطبة البيان حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به‌طور کامل نقل کرده است. در اواخر آن خطبه چنين آمده است: «بعد ذلك يموت المهديّ ويدفنه عيسى بن مريم في المدينة بقرب قبر جدّه رسول الله(صلي الله عليه و آله)، يقبض الملك روحه من الحرمين وکذلك يموت عيسى ويموت أبومحمد خضر ويموت جميع أنصار المهدي ووزرائه وتبقى الدنيا إلى حيث ما کانوا عليه من الجهالات والضلالات وترجع الناس إلى الکفر...»[2]؛ پس از آن مهدي(عليه السلام) مي‌ميرد و عيسي


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج53، ص103.
2. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص211.


(324)

بن مريم او را در مدينه نزديک قبر جدّش رسول الله(صلي الله عليه و آله) دفن مي‌کند؛ و ملک الموت روح آن بزرگوار را از حرمين شريفين قبض مي‌نمايد، و همين‌طور عيسي و ابومحمد خضر و همه‌ي ياران مهدي(عليه السلام) و وزيران و کارگزاران آن‌جناب مي‌ميرند و دنيا باقي مي‌ماند همان‌طوري که بوده و جهل و گمراهي و کفر دو مرتبه به مردم روي مي‌آورد.

ليکن صاحب بشارة الاسلام از ابي‌هريره، از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) درباره‌ي نزول مسيح روايت مي‌کند که: «ويهلك في زمانه الملل کلّها إلاّ الإسلام ويهلك الدجّال، فيمکث في الأرض أربعين سنة ثمّ يتوفّى فيصلّي عليه المسلمون»[1]؛ و در زمان فرود مسيح همه ملّت‌ها به‌جز اسلام نابود مي‌گردد و دجّال به هلاکت مي‌‌رسد. پس [مهدي] بر روي زمين به مدّت چهل سال زندگي مي‌کند، سپس مي‌ميرد و مسلمانان بر پيکرش نماز مي‌گزارند.

هم‌چنين از اميرمؤمنان عليه صلوات المصلّين در خطبه‌اي به‌نام لؤلؤيه حکايت شده که مهدي(عليه السلام) پس از گزاردن دو رکعت نماز در مسجدالحرام با عيسي و سپاهيانش به سوي بيت‌المقدّس حرکت مي‌کنند، و وقتي‌که به آن سرزمين رسيدند، جنگي ميان ايشان و دجّال در مي‌گيرد. در نتيجه، همه‌ي لشکريان دجّال به هلاکت مي‌رسند، آن‌گاه دنيا آباد مي‌شود و به عدل رفتار مي‌کنند. پس از آن، عيسي از دنيا مي‌رود و مهدي منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) مي‌ماند و با شمشير در دنيا مي‌گردد و يهود و نصاري و اهل بدعت را مي‌کشد.[2]


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص383؛ سيدمصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص255؛ سنن ابي‌داود، ج2، ص342.
2. احمد سياح، پيشگويي‌هاي پيشوايان، ص729.


(325)

پس از فتح غرب توسط حضرت بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) و اسلام آوردن بيش‌تر مردم آن سامان، حضرت عيسي(عليه السلام) رحلت مي‌کند و حضرت مهدي(عليه السلام) و مسلمانان بر پيکر او نماز مي‌گزارند. طبق روايات، امام زمان«روحي له‌الفداء» مراسم دفن و نماز خواندن بر بدن وي را آشکارا در حضور مردم انجام مي‌دهد تا هم‌چون بار نخست درباره‌اش سخن ناروا نگويند. سپس پيکر پاک او را با پارچه‌اي که دست‌بافت مادرش مريم(عليها السلام) است، کفن نموده و در جوار مزار شريف مادرش در قدس به خاک مي‌سپارد.[1]

محدّث بحراني از ثقة الاسلام کليني] نقل مي‌کند که: «فإذا استقرّت المعرفة في قلوب المؤمنين أنّه الحسين(عليه السلام) جاء الحجّة القائم(عليه السلام) الموتُ فيکون الّذي يغسّله ويکفّنه ويحنطّه ويلحّده في حفرته، الحسين ولا يلي الوصيّ إلاّ الوصي»[2]؛

پس زماني که معرفت و شناخت در دل‌هاي مؤمنان استقرار يافت مبني بر اين‌که آن جناب حسين بن علي(عليه السلام) است، مرگ حضرت حجّت بن الحسن«روحي له‌الفداء» فرا مي‌رسد؛ امام حسين(عليه السلام) آن بزرگوار را غسل داده و حنوط و کفن مي‌کند و در قبر قرارش مي‌دهد؛ زيرا، عهده‌دار امر وصيّ کسي نيست مگر وصيّ.

امام ششم حضرت صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: ميان وفات قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) و آغاز رستاخيز چهل روز فاصله است.[3]


--------------------------------------------------

1. مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، ص509، به نقل از: علي کوراني، عصر ظهور، ص29.
2. سيدهاشم حسيني بحراني، البرهان، ج2، صص406 و407؛ ثقة الاسلام کليني، الکافي، ج8 ، ص206؛ تفسير عياشي، ج2، ص281؛ مرآة العقول، ج26، صص121 ـ 123.
3. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص62.


(326)

خواجه محمد پارساي بخاري[1] مي‌گويد: «احاديث در مورد حضرت صاحب‌الزمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) که از ديده‌ها غايب و در هر زماني حاضر است، بسيار فراوان است. کساني که به امامت او معتقدند از هر نکوهش و سرزنشي پيراسته‌اند که راه حقّ را پيموده‌اند و به شاهراه هدايت رسيده‌اند. امامت و پيشوايي امّت اسلامي به وسيله‌ي او پايان يافته است. او از روز وفات پدر بزرگوارش تا روز رستاخيز امام است. او مردمان را به شريعت خود که همان شريعت محمّدي است، دعوت مي‌کند».[2]

امام صادق(عليه السلام) نيز مي‌فرمايد: چون دولت حقّه مدّتش به‌سر آيد، مرگِ حضرت حجّت(عليه السلام) فرا مي‌رسد، او را زني از بني‌تميم به شهادت مي‌رساند که نام او «سعيده» است و همانند مردان ريش و سبيل دارد. او به هنگام عبور حضرت، سنگ آسيابي را از پشت بام به سوي او پرتاب مي‌کند و حضرت را به شهادت مي‌رساند.[3]

در مورد اين‌که قائم آل‌محمّد(صلي الله عليه و آله) به مرگ طبيعي از اين جهان مي‌روند يا به شهادت مي‌رسند، روايت‌ها اختلاف دارند. همان‌طور که ديديد برخي از علما بررسي و قضاوت در اين امر را مبتني بر دو مسأله دانسته‌اند:

1ـ آيا همه‌ي امامان معصوم(عليهم السلام) شهيد مي‌شوند و با شهادت از دنيا مي‌روند و يا اين‌که امکان دارد به مرگ طبيعي هم از دنيا بروند؟

2ـ اگر در مورد ائمّه‌ي ديگر پذيرفتيم که به شهادت رسيده‌اند، نسبت به امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) چه خواهد شد؟ اجل طبيعي يا شهادت؟ گفتيم حديث‌ها در


--------------------------------------------------

1. حافظ بخاري حنفي محمد بن محمد، معروف به خواجه پارسا، صاحب کتاب فصل الخطاب است.
2. الامام المهدي، ص349، به نقل از: البرهان، ص67.
3. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص262.


(327)

اين‌باره اختلاف دارند. شيخ صدوق(رحمة الله) بر اين باور است که همه‌ي معصومان به مرگ غيرطبيعي از دنيا رفته‌اند.[1]

شيخ مفيد(رحمة الله) در جواب شيخ صدوق(رحمة الله) مي‌نويسد: «آن‌چه را که شيخ صدوق در رابطه با درگذشت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امامان معصوم(عليهم السلام) گفته که به سمّ و قتل کشته شده‌اند، برخي از آن‌ها ثابت است و برخي مشکوک. به‌عنوان مثال، شهادت امام علي و امام حسن و امام حسين حتمي و قطعي است؛ مسموميّت و شهادت موسي بن جعفر(عليه السلام) نيز قطعي و مُسلّم بوده، و راجع به امام رضا(عليه السلام) قول قوي مسموميّت و شهادت ايشان است؛ امّا ديگر ائمّه(عليهم السلام) راهي براي اثبات اين‌که به‌وسيله سمّ يا ترور و قتل به شهادت رسيده‌‌اند، در دست نيست.[2] البته، مرحوم مجلسي سخن شيخ مفيد را مورد نقد قرار داده‌اند».

فضل بن شاذان از حضرت باقر(عليه السلام) روايت مي‌کند که ايشان فرمود: «حضرت قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) سي‌صد و نه سال حکومت خواهد کرد، هم‌چنان که اصحاب کهف در کهف و غار درنگ کردند؛ مشرق و مغرب عالم را خداي متعال براي او مي‌گشايد و باقي نمي‌ماند در گيتي مگر دين محمّد(صلي الله عليه و آله)؛ و به سيره سليمان بن داود سلوک مي‌کند».[3]

اين خبر از نظر سند معتبر است و به اين مضمون خبر صحيح ديگري نيز روايت شده است.

امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «دولت مهدي آخرين و بهترين دولت‌هاست. پس از پايان همه‌ي دولت‌ها مي‌آيد؛ هيچ خانداني نيست که حکومتي براي آن


--------------------------------------------------

1. شيخ مفيد، تصحيح اعتقادات الامامية، ج5، ص99.
2. همان، ج5، ص131.
3. ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، ص77.


(328)

تصوّر باشد جز اين‌که پيش از او به قدرت مي‌رسد؛ تا هنگامي که ما به قدرت رسيديم کسي نگويد اگر ما نيز به قدرت و حکومت مي‌رسيديم، همين‌گونه رفتار مي‌کرديم؛ و اين است معناي کلام خدا که فرمود: (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ).[1]

هم‌چنين آن امامِ به حقّ ناطق فرموده‌اند: «ميان وفات قائم و آغاز رستاخيز چهل روز فاصله است».[2]

باز امام ششم(عليه السلام) مي‌فرمايد: «پايان يافتن سلطنت قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) از نشانه‌هاي رستاخيز است، چنان‌که قرآن کريم مي‌فرمايد: (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ)[3]؛ يعني: او نشانه و هشدار رستاخيز است».[4]

عبدالله بن سليمان عامري عن أبي‌عبدالله(عليه السلام) قال: «ما زالت الأرض ولله فيها حجّة يعرف الحلال والحرام ويدعو إلى سبيل الله ولا ينقطع الحجّة من الأرض إلاّ أربعين يوماً قبل يوم القيامة، فإذا رفعت الحجّة اُغلق باب التوبة ولم ينفع نفساً إيمانها لم تکن آمنت من قبل أن ترفع الحجّة وأولئك شرار من خلق الله وهم الّذين يقوم عليهم القيامة»[5]؛

عبدالله بن سليمان عامري از امام صادق(عليه السلام) روايت مي‌کند که آن حضرت فرمود: مادامي که زمين ثابت و پابرجاست، خداوند در آن حجّتي دارد که حلال و حرام را مي‌شناسد و مردم را به راه خدا دعوت مي‌نمايد؛ و هرگز حجّت از روي زمين قطع نخواهد شد به‌جز چهل روز پيش از قيامت. پس،


--------------------------------------------------

1. شيخ مفيد، الارشاد، ص344؛ مولي محسن فيض‌کاشاني، محجّة البيضاء، ج4، ص336.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص145؛ شيخ مفيد، پيشين، ص345.
3. سوره زخرف، 61.
4. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3 ، ص136.
5. محاسن برقي، ص236؛ شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج1، ص229.


(329)

هرگاه حجّت از روي زمين برداشته شد، باب توبه بسته مي‌شود و ايمان احدي پس از آن ديگر مفيد نخواهد بود؛ چون مي‌بايست پيش از آن‌که حجّت خدا برداشته مي‌شد، ايمان مي‌آورد و اينان بدترين خلق خداي‌اند و همين‌ها افرادي هستند که قيامت بر آنان به‌پا داشته خواهد شد.

با توجّه به اعتبار اين حديث از نظر سند و اين‌که آخرين حجّتي که از روي زمين برداشته مي‌شود و مي‌ميرد، حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) است، حديث‌هايي که مي‌گويند اول مهدي(عليه السلام) از دنيا مي‌رود و مسيح بر پيکرش نماز مي‌خواند، صحيح نيست؛ علاوه بر آن‌که اين حديث‌ها اعتبار سندي هم ندارند.

شيخ مفيد(رحمة الله) در ارشاد مي‌فرمايد: بعد از دولت قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) ديگر براي احدي دولت و حکومت نيست مگر روايت‌هايي که مي‌گويد براي فرزند ايشان دولت است؛ ولي اين روايت‌ها به‌طور جزم و قطع نمي‌تواند حقّ حکومت را براي فرزند ايشان اثبات نمايد. بيش‌تر روايت‌ها مي‌گويند: مهدي اين امّت از دنيا نمي‌رود پيش از قيامت مگر آن‌که چهل روز به قيامت باقي مانده باشد و در آن چهل روز هم هرج‌ومرج و نشانه‌هاي خروج مردگان و قيام ساعت براي حسابرسي و پاداش و جزاي اعمال به‌وجود مي‌آيد.[1] (والله العالم بحقايق الاُمور.)

يوم السبت، روز قيام مهدي

يوم السبت از ديدگاه روايت‌هاي اسلامي و از منظر يهود قابل بحث و بررسي است. در معارف يهوديت روزي است که خداوند تلاش و کار را در


--------------------------------------------------

1. شيخ مفيد، الارشاد، ص366؛ مولي محسن فيض کاشاني، نوادر الاخبار، ص294.


(330)

آن حرام کرده است. به‌عبارت ديگر، سبت از نظر يهود يعني قطع عمل در شريعت موسي. اين روز مطابق است با روز شنبه از ايام هفته. کلمه‌ي «سبت» شش بار در قرآن کريم تکرار شده است.

قاموس کتاب مقدّس مي‌گويد: «سبت اسم آن روزي است که قوم يهود از تمامي اعمال خود دست کشيده، استراحت مي‌کردند و اين لفظ از عبراني تبديل به عربي شده و به معناي استراحت است. حکم چهارم از احکام عشره که امر به حفظ روز سبت مي‌نمايد... اين است که خداوند آن روز را تقديس فرمود».

تورات کنوني، سِفر خروج، باب 20، بند 8 ، مي‌گويد: «روز سبت را ياد کن تا آن را تقديس نمايي. شش روز مشغول باش و همه‌ي کارهاي خود را به‌جا آور؛ امّا روز هفتمين سبت يهوه خداي تو است، در آن هيچ کار مکن».

پس سبت (شنبه) روز تعطيل يهود است و اصحاب سبت قومي از يهود بودند که در کنار دريا ساکن بودند و روز شنبه را محترم نشمرده و در آن دست از کار نکشيدند و نصيحت نيکوکاران را و وقعي ننهادند تا به عذاب خداوند گرفتار گشتند.

کفعمي در مصباح مي‌نويسد: «سبت روز عيد يهوديان است؛ چرا که قائل‌اند روز شنبه روزي است که خداوند از خلقت اشيا فراغت حاصل نمود، و نيز قائل‌اند به اين‌که اگر کار و امري در سبت اتّفاق بيفتد، استمرار خواهد داشت تا سبت آينده؛ لذا، در آن روز نه چيزي مي‌گرفتند و نه هم به کسي مي‌بخشيدند».[1]


--------------------------------------------------

1. ابراهيم بن علي بن حسن بن محمد بن صالح عاملي کفعمي، مصباح کفعمي، ص517.


(331)

اف. ئي. پيترز مي‌نويسد: «هنگامي‌که بني‌اسرائيل به رهبري موسي از مصر خارج شدند، خدا براي روزي دادن به آنان در صحرا چيزي مانند شبنم را معجزه‌آسا در شب براي آنان مي‌فرستد و آن غذايي به نام منّ بوده است که بني‌اسرائيل آن را جمع مي‌کرده‌اند. (اين حوادث پيش از ورود به سينا واقع شده است.) و هر صبح هر کسي به قدر خوراک خود بر مي‌چيد و چون آفتاب گرم مي‌شد، مي‌گداخت و واقع شد در روز ششم که نان مضاعف يعني براي هر نفري دو عومَر برچيدند، پس همه‌ي رؤساي جماعت آمده، موسي را خبر دادند، او بديشان گفت: اين است آن‌چه خداوند گفت که فردا آرامي است و سبت مقدّس خداوند، پس آن‌چه بر آتش بايد پخت، بپزيد و آن‌چه در آب بايد جوشانيد، بجوشانيد و آن‌چه باقي باشد، براي خود ذخيره کرده به جهت صبح نگاه داريد، پس آن را تا صبح ذخيره کردند، چنان‌که موسي فرموده بود و نه متعفّن گرديد و نه کرم در آن پيدا شد.

و موسي گفت: امروز اين‌را بخوريد، زيرا که امروز سبت خداوند است و در اين روز آن را در صحرا نخواهيد يافت، شش روز آن را برچينيد و روز هفتمين سبت است در آن نخواهد بود، و واقع شد که در روز هفتم بعضي از قوم براي بر چيدن بيرون رفتند، اما نيافتند و خداوند به موسي گفت: تا به کي از نگاه داشتن وصايا و شريعت من ابا مي‌نماييد؟ ببينيد چون که خداوند سبت را به شما بخشيده است، از اين سبب در روز ششم نان دو روز را به شما مي‌دهد، پس هر کس در جاي خود بنشيند و در روز هفتم هيچ‌کس از مکانش بيرون نرود، پس قوم در هفتمين روز آرام گرفتند».[1]


--------------------------------------------------

1. سفر خروج، ج16، صص21 ـ 30.


(332)

«روز سبت را نگاه دار و آن را تقديس نما چنان که يَهُوَه خدايت به تو امر فرموده است. شش روز مشغول باش و هر کار خود را بکن اما روز هفتمين سبت يهُوَه خداي توست در آن هيچ کاري مکن تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنيزت و گاوت و الاغت و همه‌ي بهايمت و مهمانت که در اندرون دروازه‌هاي تو باشد، تا غلامت و کنيزت مثل تو آرام گيرند و به‌ياد آور که در زمين مصر غلام بودي و يهُوَه خدايت تو را به‌دست قوي و بازوي دراز از آن‌جا بيرون آورد. بنابراين، يهوه خدايت تو را امر فرموده است که روز سبت را نگاه داري».[1]

ابن ميمون درباره‌ي علت‌ها مي‌انديشد و مي‌يابد که آن‌ها ديدگاه‌هاي وي را درباره‌ي اهداف شريعت اثبات مي‌کنند؛ شايد علّت اصرار بر شريعت سبت و سنگسار کردن متخلّف از آن را دانستي. آقاي انبيا متخلف از آن را اعدام کرد و اين پس از اثبات وجود خدا و نفي شريک و نهي از پرستش غير او، در مرحله‌ي سوم قرار دارد و براي تثبيت توحيد است و از سخنم دانستي که انديشه‌ها هرگاه همراه اعمالي نباشند که آن‌ها را تثبيت کند و نزد عموم مشهور و جاودانه سازد، از ميان مي‌روند.

از اين ‌رو، احترام اين روز بر ما تشريع شد تا هنگامي که همه‌ي مردم روز واحدي را تعطيل کنند، اصل حدوث عالم تثبيت شود و در جهان معروف گردد و اگر کسي علّت اين را بپرسد، پاسخ مي‌دهيم: «زيرا که در شش روز خداوند آسمان و زمين و آن‌چه را که در آن‌هاست، بساخت».


--------------------------------------------------

1. تثنيه 5، صص12ـ 15، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج2، ص344.


(333)

و در مورد اين حکم، دو علّت مختلف براي دو معلول مختلف آمده است: علّت احترام سبت در نخستين اشاره به يکي از ده فرمان است که «در شش روز خداوند آسمان و زمين و آن‌چه را که در آن‌هاست، بساخت»؛ ولي هنگام تکرار آن، در سفر تثنيه گفته است: «و به يادآور که در زمين مصر غلام بودي... بنابراين، يهُوَه خدايت تو را امر فرموده است که روز سبت را نگاه داري».

و اين درست است؛ زيرا، در سخن اوّل معلول عبارت است از تکريم و بزرگداشت سبت، همان‌طور که گفته است: «از اين سبت خداوند روز هفتم را مبارک خوانده، آن را تقديس نمود»؛ و علّتش اين است که گفت: «در شش روز خداوند...»، ولي تشريع شدن آن براي ما و امر ما به حفظ آن به سبب آن است که در مصر غلام بوديم و نمي‌توانستيم با اراده‌ي خويش و هر وقت مي‌خواهيم کار بکنيم و تعطيلي نداشتيم، پس براي ما تعطيلي و استراحت را تشريع کرد تا آن دو امر حاصل آيد: اعتقاد به انديشه‌اي درست که حدوث عالم باشد، تا در نخستين تأمّل و آسان‌ترين انديشه به‌وجود خدا پي ببريم؛ و از سوي ديگر، لطف خدا بر خويش را ياد آوريم که ما را از سختي‌هاي مصريان بيرون آورد.

پس، گويا اين حکم لطفي عام است که انديشه‌ي درست و اصلاح حال جسم را در پي دارد.[1]

احکام سبت

به نظر مي‌رسد فعاليت‌هايي که به‌طور ويژه در سبت تحريم شده، به کار و مسافرت و پخت و پز محدود مي‌شده، ولي بايد مسائلي در اين‌جا پيش آمده باشد.


--------------------------------------------------

1. اف.ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج2، صص344 ـ 350.


(334)

در متن زير مي‌توانيم تسرّي آن حکم را، البته باز هم بر اساس حکم الهي، به فعالـيّتي مشاهده کنيم که جايز بوده و يا اين‌که تا آن حد اهميّت نداشته است:

«و چون بني‌اسرائيل در صحرا بودند کسي را يافتند که در روز سبت هيزم جمع مي‌کرد و کساني که او را يافتند که هيزم جمع مي‌کرد او را نزد موسي و هارون و تمامي جماعت آوردند، و او را در حبس نگاه داشتند زيرا که اعلام نشده بود که با وي چه بايد کرد، و خداوند به موسي گفت اين شخص البته کشته شود، تمامي جماعت او را بيرون از لشکرگاه با سنگ‌ها سنگسار کنند، پس تمامي جماعت او را بيرون از لشکرگاه آورده او را سنگسار کردند و بمُرد چنان که خداوند به موسي امر کرده بود».[1]

«...شش روز مشغول باش و همه‌ي کارهاي خود را بجا آور، اما روز هفتمين سبت يهوه خداي تو است در آن هيچ‌کار مکن... و کسي که در آن روز کاري بکند کشته خواهد شد؛ هر کس که آن روز را بي‌حرمت کند، هر کس که با زني بخوابد و هر کس که در آن روز پيرامون کاري که تصميم دارد انجام دهد، سخن بگويد و هر کس که در آن روز آب بکشد؛ زيرا در روز ششم فراموش کرده باشد آب بکشد و هر کس که باري را بردارد تا آن را از خيمه يا خانه‌ي خويش بيرون برد، کشته خواهد شد؛ شما در سبت هيچ کاري را انجام ندهيد، فقط چيزي را که براي خود در روز ششم آماده کرده‌ايد، بخوريد و بنوشيد و استراحت کنيد و سبت را از هر کاري در آن روز


--------------------------------------------------

1. سفر اعدا، به نقل از: اف.ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج2، ص348.


(335)

حفظ کنيد و خداوند خدايتان را که به شما يک روز عيد و يک روز مقدّس داده است، مبارک بخوانيد».

در حدود سال 200 ميلادي ربّانيون، هنگام نوشتن ميشنا، فهرست بسيار مفصّلي از فعالـيّت‌هاي ممنوع در سبت تهيه کرده‌اند و سي‌ونه مقوله‌ي اصلي در مورد تحريم کار روزانه گرد‌آوري کرده‌اند:

کاشتن، شخم زدن، درو کردن، برهم بستن بافه‌ها، کوبيدن، باد دادن، تميز کردن غلّه، آسياب کردن، بيختن[1]، خمير کردن، نان پختن، پشم‌چيني، شستن، زدن يا رنگ کردن، رشتن، بافتن، ساختن دو حلقه‌ي طناب، تافتن يا بافتن، جدا کردن دو نخ، بستن (گره) و باز کردن گره، دوختن دو وصله، پاره کردن به منظور دوختن دو وصله، شکار يک گوزن يا حيوان ديگر، ذبح يا پوست کندن يا نمک سود کردن گوزن، تخليه و خرد کردن آن، نوشتن دو حرف، پاک کردن دو حرف به منظور نوشتن آن‌ها، بنّايي، پايين کشيدن يا خاموش کردن آتش، روشن کردن آتش، کوبيدن با چکش و بردن چيزي از يک مکان به مکاني ديگر.[2]


--------------------------------------------------

1. غربال کردن، اَلک کردن.
2. اف.ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج2، صص348 ـ 350.


(336)

به گفته‌ي ميشنا درو کردن، باد دادن و آسياب کردن از جمله کارهاي حرام در سبت است. در انجيل لوقا مي‌نويسد: «و واقع شد در سبت دوم اولين که او از ميان کشتزارها مي‌گذشت و شاگردانش خوشه‌ها مي‌چيدند و به کف ماليده مي‌خوردند و بعضي از فريسيان بديشان گفتند: چرا کاري مي‌کنيدکه کردن آن در سبت جايز نيست، عيسي در جواب ايشان گفت: آيا (در کتاب اول سموئيل 21/1-6) نخوانده‌ايد آن‌چه داود و رفقايش کردند در وقتي که گرسنه بودند که چگونه به خانه‌ي خدا درآمده، نان تقدمه را گرفته بخورد و به رفقاي خود نيز داد که خورد آن جز به کهنه روا نيست؟ پس بديشان گفت: پسر انسان مالک روز سبت نيز هست».[1]

مراسم سبت نزد مسيحيان

قوانين رسولي مي‌نويسد: «اي خداوند قادر مطلق که جهان را از طريق مسيح آفريدي و سبت را براي يادبود آفرينش مقرّر کردي، زيرا در آن روز از همه‌ي کارهايت آرام گرفتي... خداوندا! تو پدران ما را از مصر بيرون آوردي... و به آنان فرمان دادي که سبت نگه دارند نه براي اين‌که بهانه‌اي براي بطالت بلکه تا فرصتي براي خداپرستي باشد».[2]

اوريجن مي‌گويد: «بياييد رعايت سبت يهودي را کنار بگذاريم و ببينيم رعايت سبت براي مسيحي چگونه بايد باشد. در سبت هيچ‌يک از امور دنيوي را نبايد برعهده گرفت. پس اگر شما از همه‌ي کارهاي دنيوي خودداري کنيد و هيچ‌کار دنيوي انجام ندهيد، بلکه به کارهاي روحاني مشغول شويد و به کليسا بياييد و به قرائت کتاب‌هاي مقدّس و مواعظ گوش دهيد، اگر درباره‌ي امور آسماني بينديشيد و به اميد آينده‌ي خويش اهتمام داشته باشيد، اگر به داوري آينده بينديشيد و نه به امور حاضر و مرئي، بلکه به امور نامرئي و آينده بنگريد، اين است رعايت سبت براي مسيحيان».[3]


--------------------------------------------------

1. انجيل لوقا، 16، ص5، به نقل از: اف.ئي. پيترز، همان، ج2، ص351.
2. قوانين رسولي، ج 7، ص36.
3. اوريجن، موعظه پيرامون سفر اعداد، ج23، ص4.


(337)

در قرن چهارم سبت به‌عنوان روز مقدّس مسيحيان در همه‌جا به يکشنبه تحوّل يافت. تقديس يکشنبه به‌عنوان روز مقدّس مسيحيان سرانجام با پذيرش دولت روم مهر تاييد خورد. در تاريخ 7 مارس 321 ميلادي قسطنطين به الپيديوس نوشت:

«همه‌ي قاضيان، مردم شهر و پيشه‌وران در روز محترمِ خورشيد استراحت خواهند کرد، ولي شهروندان مي‌توانند بدون هيچ مانعي به کشاورزي مشغول شوند، زيرا غالباً اتّفاق مي‌افتد که آن روز براي پاشيدن دانه يا نشاندن مو (انگور) بسيار مناسب است به‌گونه‌اي که ممکن است اين فرصتي که به قدرت خدا پيش آمده، از دست برود؛ زيرا، زمان مناسب کوتاه است».[1]

ولي آگوستين مي‌نويسد: «روز سبت را نگاه دار، اين فرمان براي ما بيش از آنان (يهوديان) اهميّت دارد. يهوديان سبت را به‌شيوه‌ي پستي نگه مي‌دارند و آن را در عصيان و مِي‌گساري مي‌گذرانند، چه بهتر بود که زنان آنان به‌جاي رقصيدن در آن روز در سرسراي خانه‌هايشان به چرخ‌ريسي مشغول مي‌شدند. برادران من! مبادا لحظه‌اي باور کنيم که آنان سبت را نگه مي‌دارند.

مسيحيان! خودداري از کارهاي پست، سبت را به‌طور معنوي نگه مي‌دارند، زيرا کارهاي پست از چه چيز ناشي مي‌شوند؟ از گناه. چگونه اين را اثبات کنيم؟ بايد از خداوند پرسيد: «هر که گناه مي‌کند، غلام گناه است» پس ما نيز به نگه داشتن معنوي سبت امر شده‌ايم».[2]


--------------------------------------------------

1. قانون ژوسمتينان، ج3، ص12، به‌نقل از: اف.ئي.پيترز، يهوديت، مسيحيّت واسلام، ج3، صص127و 128.
2. آگوستين، پيرامون انجيل يوحنّا، ج3، ص19، به نقل از: اف.ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج3، صص127 و 128.


(338)

پس از ظهور ولي عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) و فرود آمدن مسيح، به يهوديان حق‌پوش و عصيان‌طلب خواهند گفت نتيجه‌ي تخلفات و ستم‌هايي را که بر انبيا روا داشته‌ايد، بچشيد.

سبت در اسلام

در لابه‌لاي معارف و بعضي مباحث اسلامي به حادثه‌هايي که در آن روز اتّفاق افتاده و يا خواهد افتاد و از موقعيّت و جايگاهي ويژه برخوردار است، اشاره فرموده و بدان توجّه داده‌اند. به‌عنوان مثال، گفته شده است که شنبه روز پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله) است. کفعمي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نقل کرده که فرمود: «بورك لاُمّتي في سبتها وخميسها وليکن ذلك في بکورها»[1]؛ مبارک گرديده بر امت من روزهاي شنبه و پنجشنبه‌اش، لکن بايد در اوّل صبح مشغول کار گرديد.

محدّث قمي(رحمة الله) از جمال الاسبوع سيّد بن طاووس(رحمة الله) نقل مي‌کند که وي از ابن بابويه با سندش از صقر بن ابي‌دُلَف روايت کرده است: «چون متوکّل حضرت امام علي‌النقي(عليه السلام) را به سرّ من ‌رأي (سامراء) طلبيد، روزي به خدمت آن حضرت رفتم تا خبري از احوال آن‌جناب بگيرم و آن حضرت را نزد رزّاقي حاجب متوکل محبوس کرده بودند. چون نزد او رفتم، گفت: چه کار داري؟ گفتم: به‌ديدن شما آمده‌ام. ساعتي با هم نشستيم و از هر بابي صحبتي کرديم تا آن‌که مردم متفرّق شدند و مجلس خلوت شد. باز پرسيد که براي چه آمده‌اي؟ من همان جواب را دادم.


--------------------------------------------------

1. ابراهيم بن علي بن حسن بن محمد بن صالح عاملي کفعمي، مصباح کفعمي، ص517.


(339)

گفت: گويا آمده‌اي خبري از مولاي خود بــگيري. من ترسيدم. گفتم: مولاي من خليفه است. گفت: ساکت شو که مولاي تو بر حق است و من نيز اعتقاد تو را دارم. گفتم: الحمدالله، پس گفت: آيا مي‌خواهي نزد او بروي؟ گفتم: بلي. گفت: قدري بنشين تا صاحب البريد از نزد او بيرون آيد. من نشستم تا وقتي که صاحب البريد بيرون شد. آن وقت پسرکي را مأمور کرد که مرا به نزد آن حضرت ببرد. چون به خدمت آن جناب رسيدم، ديدم بر روي حصيري نشسته است و در برابرش قبري کنده‌اند. پس سلام کردم، حضرت جواب داد. فرمود: بنشين، پس فرمود: براي چه آمده‌اي؟ گفتم: آمده‌ام که از احوال شما خبري گيرم.

پس، چون نظرم بر قبر افتاد، گريستم. حضرت فرمود: گريه مکن، در اين وقت از ايشان آسيبي به من نمي‌رسد. گفتم: الحمدالله، پس گفتم: اي سيد من! حديثي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت شده که معناي آن را نمي‌فهمم. فرمود: آن حديث چيست؟ عرض کردم: «لا تعادوا الأيـّام فتعاديکم»، يعني دشمني نکنيد با روزها که آن‌ها با شما دشمني خواهند کرد. فرمود: مراد از ايام و روزها ما هستيم تا هنگامي که آسمان‌ها و زمين به پا است. شنبه اسم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است و يکشنبه اميرالمؤمنين(عليه السلام) و دوشنبه حسن و حسين(عليهما السلام) و سه شنبه علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد(عليهم السلام) و چهارشنبه موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّد بن علي و منم (علي بن محمد)، پنجشنبه فرزندم حسن (عسکري) و جمعه فرزند فرزندم، و به سوي او جمع مي‌شوند اهل حقّ. اين است معني اياّم. پس دشمني نکنيد با ايشان در دنيا که با شما در آخرت دشمني کنند.


(340)

پس فرمود: «وداع کن و بيرون رو که ايمن نيستم بر تو و مي‌ترسم اذيتي به تو برسد». سيد بن طاووس(رحمة الله) اين حديث را به سند ديگر از قطب راوندي نقل کرده است.[1]

در زيارتي که سيّد بن طاووس نقل نموده‌اند، مي‌خوانيم: «...هذا يوم السبت وهو يومك وأنا فيه ضيفك وجارك، فأضفني وأجرني فإنّك تحبّ الضيافة ومأمور بالإجارة...».[2]

در زيارت اميرمؤمنان(رحمة الله) نيز، طبق نقل محدّث قمي(رحمة الله)، آمده است: «هذا يوم الأحد وهو يومك وباسمك وأنا ضيفك فيه...». در زيارت روزهاي دوشنبه، سه‌شنبه، چهارشنبه، پنجنشبه و جمعه نيز همين مضمون وارد شده است.

در چندين حديث گفته شده که قيام و خروج قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) در روز شنبه مطابق با عاشورا، روز شهادت سالار شهيدان امام حسين(عليه السلام)، خواهد بود. انتخاب چنين روزي از طرف خداوند متعال شايد براي انتقام خونِ به‌ناحقّ ريخته‌ي آن سرور جهانيان باشد؛ چون امام حسين(عليه السلام) همان «وتر موتور» است که بايد ذات باري‌تعالي از ظلم و ستمي که بر آن بزرگوار و فرزندان و همراهانش روا داشته شده، انتقام بگيرد. پس خداي بزرگ به وسيله‌ي مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) از او دادخواهي مي‌کند.


--------------------------------------------------

1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، صص 108 و 109.
2. همان، ص111.


(341)

ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل کرده: «ينادي باسم القائم في ليلة ثلاث وعشرين ويقوم في يوم عاشوراء وهو اليوم الّذي قتل فيه الحسين بن علي(عليهما السلام) لکأني به في يوم السبت العاشر من المحرّم قائماً بين الرکن والمقام...»[1].

هم‌چنين از امام باقر(عليه السلام) نقل کرده که: «يخرج القائم يوم السبت، يوم عاشورا، اليوم الّذي قتل فيه الحسين(عليه السلام)».[2]

علي بن مهزيار يا علي بن مهران نيز اين روايت را نقل کرده‌اند[3] که در جلد سوم اثبات الهداة (صفحه514، حديث 353) ثبت شده است.

امام صادق و امام باقر(عليهما السلام) فرمودند: «در شب بيست و سوم (ماه مبارک رمضان) منادي به اسم قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) ندا مي‌کند و ايشان در روز عاشورا، روز شهادت امام حسين(عليه السلام)، قيام مي‌کند. گويا اين‌که مي‌بينم در روز شنبه دهم محرم بين رکن و مقام ايستاده‌اند (آماده براي خروج و قيام).

قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : «إذا کانت الصيحة في رمضان فإنّها تکون معمعة في شوال وتمير القبائل وتتحارب في ذي القعدة ويسلب الحاجّ وتسفك الدماء في ذي الحجّة والمحرّم، وما المحرّم؟ هيهات هيهات يقتل الناس هرجاً هرجاً، ثمّ ينادي مناد من السماء ألا إنّ فلان بن فلان هو المهدي قائم آل‌محمّد، فاسمعوا له وأطيعوا وذلك الصوت، صوت جبرائيل حين يدعو للبيعة في صبيحة يوم الخلاص»[4]؛ زماني که صيحه‌اي در ماه رمضان شنيده شود، پس همانا قبيله‌ها در برابر يکديگر صف‌آرايي مي‌کنند، و در ماه ذي‌قعده جنگ و قتال راه


--------------------------------------------------

1. فضل بن حسن الطبرسي، اعلام الوري، ج2، ص286؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص379؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، صص491 و514.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص285؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص193.
3. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص290؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، صص452 و453؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، پيشين، ج3، صص453 و514؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، پيشين، الاسلام، صص97 و 193.
4. علاّمه مجلسي، پيشين، ج51، ص81 ؛ فضل الله بن روزبهان الخنجي، کشف الغمة في معرفة الأئمّة، ج3، صص260 و277، به نقل از: روزگار رهايي.


(342)

مي‌اندازند و در ماه ذي‌حجة حجّاج بيت‌الله الحرام قتل و غارت مي‌شوند و در ماه محرّم خون‌ها جاري مي‌گردد.

تو چه مي‌داني که محرّم چه ماهي است؟! هرگز نمي‌تواني آن را درک کني، نه، هرگز؛ محرّمي که شورش‌ها و فتنه‌ها در آن بر مي‌خيزد و انسان‌ها گروه گروه در هرج و مرج کشته خواهند شد. آن‌گاه منادي از آسمان ندا مي‌دهد فلاني فرزند فلاني مهدي و قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) است، به فرمان او گوش فرا دهيد و از ايشان اطاعت کنيد. اين ندا، صداي جبرائيل است که در بامداد روز رهايي فرياد خواهد کرد.

شيخ صدوق(رحمة الله) در کتاب کمال‌الدين به سند صحيح از حارث بن مغيره از امام صادق(عليه السلام) حکايت مي‌کند که آن حضرت فرمود: «الصيحة الّتي في شهر رمضان تکون ليلة الجمعة لثلاث وعشرين مضين من شهر رمضان»[1]؛ فريادي که در ماه رمضان شنيده مي‌شود در شب جمعه مطابق با 23 ماه مبارک رمضان خواهد بود.

امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمايد: «الصيحة لا تکون إلاّ في شهر رمضان، شهر الله، وهي صيحة جبرئيل إلى هذا الخلق...» و قال(عليه السلام): «الصوت في شهر رمضان في ليلة الجمعة ليلة ثلاث وعشرين فلا تشکّوا في ذلك واسمعوا وأطيعوا».[2]

درباره‌ي فرياد و نداي آسماني در شب جمعه مطابق با بيست و سوم ماه مبارک رمضان حديث‌هاي فراواني رسيده است و در برخي از روايت‌ها جزو نشانه‌هاي حتمي خروج قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) به‌شمار آمده است.


--------------------------------------------------

1. شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج2، ص650؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص204.
2. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص230؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص254.


(343)

به‌عنوان مثال، صادق آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) فرموده‌اند: «إختلاف بني العباس من المحتوم والنّداء من المحتوم وخروج القائم من المحتوم»[1]؛ اختلاف بني‌عباس و نداي آسماني از نشانه‌هاي حتمي هستند، خروج قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) نيز از امور يقيني و حتمي است.

حاجي نوري(رحمة الله) در النجم الثاقب از فضل بن شاذان از امام رضا(عليه السلام) نقل مي‌کند که ايشان فرمود: «در شب بيست و سوم ماه رمضان به اسم حضرت قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) ندا کنند و در روز عاشورا قيام نمايد ...».[2]

بيش‌تر روايت‌هايي که مسأله صيحه و نداي جبرئيل را در شب جمعه مطابق با بيست و سوم ماه مبارک رمضان دانسته‌اند، گفته‌اند که خروج و ظهور بقيّةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) در روز عاشورا است.

از مجموع اين حديث‌ها به‌ خوبي استفاده مي‌شود که ظهور قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) در ماه محرّم الحرام، در روز دهم و عاشوراي حسيني خواهد بود.[3]

همان‌گونه که پيش‌تر اشاره کرده و احتمال داديم، خدا با اين کار مي‌خواهد دل فاطمه زهرا و شيعيان آن حضرت را تسلّي و تشفّي دهد، و انتقام خون ثارالله را در روز عاشورا به دست تواناي بقيةالله از اعداءالله بگيرد. هم‌چنين روشن گرديد روز عاشورا، روز ظهور و در روز شنبه از ايام هفته است.

امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «در شب جمعه 23 ماه مبارک رمضان به اسم مهدي از آسمان ندا مي‌شود و در روز عاشورا که روز شهادت امام حسين(عليه السلام)


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص458؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، صص127 و140.
2. ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، ص82 .
3. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج51، ص81 ؛ فضل بن روزبهان، کشف الغمة، ج3، صص260 و277.


(344)

است، قيام مي‌نمايد؛ عاشوراي آن سال روز شنبه است. در ميان رکن و مقام خواهد ايستاد وشيعيانش از اقطار و اکناف جهان به‌سوي وي خواهند شتافت».[1]

آري، خروج سفياني در ماه رجب و صيحه‌ي آسماني در ماه رمضان و نهضت جهاني و قيام شکوه‌مند حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) در محرّم و روز عاشورا خواهد بود. يعني هر سه در ظرف يک سال به وقوع مي‌پيوندد.

در کتاب گرانقدر منتخب الاثر، نوشته‌ي آيت الله صافي گلپايگانيa ، باب نهم از فصل ششم، تعداد شش حديث از مجموع هفت حديث بر اين دلالت دارد که خروج قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) در روز شنبه مصادف با دهم محرم الحرام و عاشوراي حسيني است.

شيخ حرّ عاملي(رحمة الله) در کتاب اثبات الهداة چندين روايت نقل مي‌کند که خروج در روز عاشورا و روز شهادت امام حسين(عليه السلام) خواهد بود.[2]

هرچند روايت‌هاي فراواني بيان کرده‌اند که روز قيام و ظهور امام زمان«روحي له‌الفداء» روز شنبه دهم محرّم است، ولي در برابر، روايت‌هاي زيادي هم مي‌گويند روز جمعه، روز ظهور خواهد بود. ما پيش از ذکر روايت‌ها به فرمايشي از محدّث قمي(رحمة الله) اشاره مي‌کنيم که مي‌فرمايند: «روز جمعه از چند جهت اختصاص و تعلّق به امام عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) دارد: يکي آن‌که ولادت با سعادت آن حضرت در آن روز بود، ديگر آن‌که ظهور موفور السرور آن جناب در روز جمعه خواهد بود و ترقّب و انتظار فرج در آن روز بيش‌تر از روزهاي ديگر است.


--------------------------------------------------

1. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص379؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص453؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص290؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص193.
2. محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، صص543 و729.


(345)

در زيارت اختصاصي آن حضرت در روز جمعه مي‌خوانيد: «هذا يوم الجمعة وهو يومك، المتوقّع فيه ظهورك والفرج فيه للمؤمنين على يديك»؛ بلکه عيد بودن روز جمعه و شمردن آن را از عيدهاي چهارگانه حقيقتاً به جهت آن روز شريف است که زمين را از لوث شرک و کفر و قذارات معاصي و از وجود جبّارين و ملحدين و کافرين و منافقين پاک و پاکيزه مي‌فرمايد و به اظهار کلمه‌ي حق و اعلاء دين و شرايع ايمان، چشم و دل مؤمنين را در آن روز روشن و منوّر و مسرور و خرسند خواهد فرمود.[1]

در خبر صقر بن ابي‌دُلَف آمده که امام هادي(عليه السلام) فرمود: «روز جمعه روز فرزند فرزندم (مهدي(عليه السلام)) است».[2]

امام صادق(عليه السلام) مي‌گويد: «يخرج قائمنا أهل البيت يوم الجمعة».[3] هم‌چنين اين روايت که «السبت لنا والأحد لشيعتنا إلى أن قال: ويخرج قائمنا أهل البيت يوم الجمعة».[4]

برخي از حديث‌هاي وارد شده بر اين دلالت دارد که ظهور مطابق با روز نوروز است. به‌عنوان مثال، به روايت معلّي بن خنيس، که از اصحاب خاصّ امام صادق(عليه السلام) بود، توجّه فرماييد. وي مي‌گويد: «در روز نوروز به خدمت حضرت صادق(عليه السلام) رفتم، فرمود: آيا مي‌شناسي اين روز را؟ گفتم: فدايت شوم اين روزي است که عجمان آن را تعظيم مي‌کنند و در اين روز تحفه‌ها و هديه‌ها براي يکديگر مي‌فرستند.


--------------------------------------------------

1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص102.
2. شيخ صدوق، کمال‌الدين، ج2، ص396؛ شيخ عباس قمي، پيشين، ص109.
3. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص279.
4. محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، صص496 و560.


(346)

حضرت فرمود: «سوگند ياد مي‌کنم به حقّ خانه‌ي کعبه که در مکّه‌ي معظمه است که اين تعظيم کردن نيست مگر براي امر قديمي که تفسير مي‌کنم از براي تو تا بفهمي آن را. گفتم: اي سيّد و آقاي من! دانستن اين به برکت شما محبوب‌تر است نزد من از آن‌که مردگان من زنده شوند و دشمنان من بميرند... [امام گفت:] و در اين روز قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) ظاهر خواهد شد و در اين روز امامان ديگر به دنيا رجعت خواهند کرد و در اين روز قائم ما ظفر خواهد يافت بر دجّال و در کناسه، که محلّه‌اي است از محلّه‌هاي کوفه، او را بر دار خواهند کشيد و در هيچ روز نوروز نيست مگر آن‌که ما انتظار فرج مي‌کشيم، زيرا که آن روز از روزهاي ما و روزهاي شيعيان ما است. آن روز را عجمان حفظ کردند و حرمت آن را رعايت کردند و شما عرب‌ها آن را ضايع نموديد».[1]

بلي، روايت‌هاي عاشورا و نوروز قابل جمع هستند، يعني سالي که عيد نوروز در شنبه مطابق با عاشوراي حسيني باشد، ظهور منجي(عجل الله تعالي فرج الشريف) رخ خواهد داد. به اميد آن روز.

يادآوري اين نکته لازم است که در برخي از روايت‌ها گفته شده که خروج سفياني در روز جمعه در اوايل ماه رجب است. از باب نمونه:

اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي‌فرمايد: «ويخرج يوم الجمعة فيصعد منبر دمشق وهو أوّل منبر يصعده» ؛ و در روز جمعه خروج مي‌کند (سفياني) و بر فراز منبر دمشق قرار مي‌گيرد و اين نخستين منبري است که وي از آن بالا مي‌رود.


--------------------------------------------------

1. هدية الزائرين، صص606و607؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص571؛ سيدمصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص293؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص308.
2. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج 198.


(347)

قال الباقر(عليه السلام): «يخرج السفياني يوم جمعةٍ فيصعد منبر دمشق ويبايع الناس على أن لايخالفوا أمره رضوه أم کرهوه»[1]؛ سفياني در روز جمعه خروج مي‌کند و بر فراز منبر دمشق قرار مي‌گيرد. مردم با او بيعت مي‌کنند و شرطش اين است که هرگز با او مخالفت نکنند، چه بخواهند يا نخواهند.

مرحوم مجلسي در بحارالانوار (ج52، ب26، باب «يوم خروجه و ما يدلّ عليه») از مجموع 84 روايتي که نقل کرده است، يک روايت تصريح به روز جمعه دارد، که نخستين حديث باب مذکور است؛ ولي تعداد 4 حديث بر اين دلالت دارد که روز عاشورا و شنبه روز قيام بقيةالله اعظم مي‌باشد.

باز از اتّفاق‌هاي عجيب روز جمعه، هلاکت دجّال به‌دست بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) و يا به‌دست عيسي(عليه السلام) است. اميرمؤمنان(عليه السلام) مي‌فرمايد: «...يقتله الله عزّ وجّل على عقبة افيق لثلاث ساعات مضت من يوم الجمعة على يدي من يصلّي عيسى بن مريم خلفه»[2]؛ خداوند عزّوجّل او را در گردنه‌ي افيق[3] به‌دست کسي که مسيح پشت سرش نماز مي‌خواند، سه ساعت گذشته از روز جمعه به هلاکت مي‌رساند.

از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است که آن جناب فرمود: «يقتله صاحب الأمر لثلاث ساعات مضت من يوم الجمعة»[4]؛ صاحب الامر(عليه السلام) او (دجّال) را سه ساعت گذشته از صبح روز جمعه نابود مي‌کند.


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص192.
2. همان، ص45؛ لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، ص 428؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص194.
3. افيق قريه‌اي است در فلسطين در نزديکي شهر لدّ.
4. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص308؛ مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، پيشين، ص193.


(348)

هم‌چنين از آن بزرگوار روايت شده است که: «يوم النيروز هو اليوم الّذي يظهر فيه قائمنا أهل البيت ولاه الأمر ويظفره الله تعالى بالدجّال فيصلبه على کناسة الکوفة».[1]

صاحب بشارة الاسلام بين روايت‌هاي جمعه و روز عاشورا جمع فرموده‌اند؛ همان‌گونه که ما ذکر نموديم و گفتيم بين آن‌ها منافاتي نيست؛ چون مي‌توان گفت: ظهور امام زمان(عليه السلام) در روز شنبه دهم محرّم مطابق با روز نوروز سال (وتر) مثلاً سه، پنج، هفت و يا نه و يک است. و اما حديث روز جمعه و عاشورا را بايد تأويل برد؛ چه آن‌که اين کار بهتر از دور انداختن روايت‌ها از ميدان عمل است؛[2] و گفته‌اند: «الجمع مهما أمکن أولى من الطرح». در روايت‌ها هم آمده است که در صورت نفهميدن و نرسيدن به محتواي احاديث، آن‌ها را به خودمان برگردانيد. (فردّوا إلينا علمه فنحن أولى بذلك...).[3]

علاّمه سيد محسن امين(رحمة الله) مي‌فرمايد: ميان روايات روز جمعه و شنبه امکان جمع وجود دارد؛ زيرا مي‌توان گفت: ابتداي خروج روز جمعه و ظهور بين رکن و مقام و بيعت آن سي‌صد و سيزده نفر روز شنبه باشد؛ چنان‌که قول امام باقر(عليه السلام) بدان اشاره دارد: «کأنّي بالقائم يوم عاشورا يوم السبت قائماً بين الرکن و المقام، بين يديه جبرئيل ينادي البيعة لله».[4]

کشته شدن نفس زکيّه، که يک جوان هاشمي‌نسب و از آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) است، به‌دست سپاه سفياني يکي از نشانه‌هاي حتمي قيام قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) است. پس


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص193.
2. همان.
3. محمد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج18، ص82 ، باب 9 از صفات قاضي، ضمن حديث21.
4. سيدمحسن امين، اعيان الشيعة، ج2، ص82 .


(349)

از خروج سفياني و کشتار بي‌رحمانه مردم حجاز از سوي او و تجاوز به ناموس مردم و حرمين شريفين، نفس زکّيه در مکّه فرياد دادخواهي و دعوت به آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) را سر مي‌دهد، ولي در روز 25 ذي الحجة الحرام او را بدون هيچ گناه و جرمي بين رکن و مقام مظلومانه ذبح مي‌کنند، آن‌گاه به‌فاصله‌ي 15 روز پس از آن، قيام جهاني بقيةالله الاعظم«روحي له‌الفداء» آغاز مي‌شود.

حائري يزدي در الزام الناصب مي‌نويسد: «...وإذا کان اليوم الخامس والعشرون من ذي الحجّة يقتل النفس الزکية محمّد بن الحسن بين الرکن والمقام ظلماً وفي اليوم العاشر من المحرّم يخرج الحجّة يدخل المسجد الحرام...».[1]

پس زماني که روز 25 ذي‌حجّه فرا رسد، نفس زکيّه، محمد بن حسن، در ميان رکن و مقام به ستم کشته شود و به فرموده اميرمؤمنان(عليه السلام): «قتل نفس حرام يوم حرام في بلد حرام عن قوم من قريش»؛[2] در روز دهم محرم حضرت حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) خروج مي‌کند و وارد مسجدالحرام مي‌گردد.

صالح بن ميثم تمار قال: سمعت أبا عبدالله(عليه السلام) يقول: «ليس بين قيام القائم وبين قتل نفس الزکـيّة إلاّ خمس‌عشرة ليلة»[3]؛ گويد شنيدم که حضرت صادق(عليه السلام) مي‌فرمود: بين قيام قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) و قتل نفس زکيّه بيش از 15 روز فاصله نيست.


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص166.
2. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص258.
3. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص445؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص720؛ شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج1، ص 649؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص203؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص360، فضل بن حسن الطبرسي، اعلام الوري، ج2، ص281؛ محمد بن ابراهيم نعماني، پيشين، ص258، البته با کمي اختلاف.


(350)

سند روايت، طبق نقل مرحوم شيخ طوسي و صدوق، معتبر و راويان آن اشخاصي ثقه و مورد اطمينان هستند. هم‌چنين بر اساس نقل مرحوم طبرسي در اعلام الوري و شيخ مفيد در ارشاد اين حديث صحيح السند است. بنابراين، اگر قتل نفس زکّيه در 25 ذي‌حجّه باشد، پس به‌طور قطع خروج قائم آل‌محمد در روز شنبه دهم محرم الحرام و عاشورا خواهد بود و جاي هيچ‌گونه شک و شبهه‌اي باقي نمي‌ماند.

مرحوم محدّث نوري از خصال صدوق نقل کرده که حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: «شنبه براي ماست و يکشنبه براي شيعيان ما» و نيز از حضرت ابوالحسن علي بن محمد هادي(عليهما السلام) روايت مي‌کند که آن‌جناب در پاسخ جمعي از شيعيان فرمود: «با ايام دشمني مکنيد که با شما دشمني مي‌کنند. پرسيديم از آن امام(عليه السلام) معناي اين جمله چيست؟ فرمود: دو معني دارد: ظاهري و باطني. ظاهري آن است که شنبه براي ماست و يکشنبه براي شيعيان ما و دوشنبه براي بني‌اميه و سه شنبه براي شيعيان ايشان و چهارشنبه براي بني‌عباس و پنج‌شنبه براي شيعيان ايشان و جمعه عيد است براي مسلمانان، ولي معناي باطني آن است که شنبه جدّ من رسول خدا(صلي الله عليه و آله)... و جمعه پسر او است؛ آن‌که به او کلمه‌ها را جمع مي‌کند.

نعماني از محمد بن همّام از جعفر بن محمد بن مالک فزاري کوفي از محمد بن احمد بن يحيي بن عمران اشعري قمي از محمد بن سنان از يونس بن ظبيان از امام صادق(عليه السلام) روايت مي‌کند که آن حضرت فرمود: «إذا کان ليلةُ الجمعة أهبط الربّ تعالى ملکاً إلى السماء الدنيا فإذا طلع الفجر جلس ذلك الملك على العرش فوق البيت المعمور ونصب لمحمد(صلي الله عليه و آله) وعلي والحسن