تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
سخن موسس فقید
سخن موسس فقید
نزول مسيح(ع) و ظهور موعود(عج)

(251)

مراد از شکستن صليب، باطل نمودن نصرانيّت و حکم کردن به آيين اسلام است؛ و نيز معناي کشتن خنزير، تحريم ذبح و خوردن خوک است و اتلاف در اين‌جا دليل بر آن است که خوک نجس العين است؛ همان‌گونه که فقيهان آن‌را نجس العين دانسته‌اند؛ چه آن‌که اگر ذات و عينش پاک بود، اتلافش جايز نبود. مراد از برداشتن جزيه آن است که اهل کتاب را به پذيرش اسلام وامي‌دارد، چون گرفتن جزيه و ماليّات از مسلمان جايز نيست و اگر اهل کتاب بر دين خود باقي باشند، با ظواهر برخي از روايت‌ها سازش ندارد.

در ينابيع المودة از کتاب مشکات، باب نزول عيسي(عليه السلام)، به اِسنادش از ابي‌هريره آمده است: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : «والله لينزلنّ ابن مريم حکماً عادلاً فليکسرنّ الصليب وليقتلنّ الخنزير وليضعنّ الجزية وليترکنّ القلاص، فلا يسعى عليها ولتذهبنّ الشحناء والتباغض والتحاسد وليدعوَنّ إلى المال فلا يقبله أحد»[1]؛

يعني: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: سوگند به خداي بزرگ، همانا فرود مي‌‌آيد فرزند مريم به‌عنوان داورِ دادگر، پس همانا صليب (مظهر نصرانيّت) را مي‌شکند و خوک را مي‌کُشد (يعني خوردن گوشت آن‌را حرام اعلام مي‌کند) و جزيه و مالياتي را که اهل کتاب به مسلمانان بايد پرداخت کنند را بـر مي‌دارد (کنايه از آن که همه‌ي پيروان او از اهل کتاب، مسلمان مي‌شوند و ديگر جايي براي پرداخت ماليات باقي نمي‌ماند) و همانا رها مي‌شود شتران ماده در بيابان، پس کسي تلاش براي گرفتن آن‌ها نمي‌کند. (کنايه از امنـيّت مالي و اقتصادي جامعه است و جاي دل نگراني نيست، و مي‌توان گفت که کنايه از آن است که دختران جوان در بيرون از خانه‌هاي خويش در امنيت


--------------------------------------------------

1. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص146.


(252)

به‌سر مي‌برند و کسي نظر حرام به آن‌ها ندارد) و صد البته عداوت و کينه و دشمني و حسادت ورزيدن از جامعه رخت برمي‌بندد. (و ديگر، خبري از اين صفت‌هاي زشت در جامعه‌ي مهدوي نخواهد بود) و مردم را به مال و گرفتن آن دعوت مي‌کنند، پس هيچ‌کس قبول نمي‌کند. همه‌ي آن‌چه گفته شد، در حديث باهر النور که ويژگي‌ها و ارزش‌هاي جامعه توحيدي و اصلاحي امام زمان«روحي له‌الفداء» را بيان مي‌کند، آمده است. خدا کند که بيايد.

سئل (رسول الله(صلي الله عليه و آله)) عن القُرباء فقال: «الّذين يحيون ما أمات النّاس من سنّتي الحديث فإذا نزل عيسى لم ينسخ شيئاً ممّا أتى به رسول الله(صلي الله عليه و آله) ولم يتقدّم على الإمام من اُمّته بل يقدّمه ويصلّي خلفه»[1]؛ از رسول خدا پرسيده شد که قُرَباء (نزديکان) چه کساني هستند؟ فرمود: کساني هستند که زنده مي‌کنند سنّت‌هايي را که ديگران ميرانده‌اند. (تجديد حيات سنّت پيامبر با آن‌هاست) پس، هرگاه فرود آيد عيسي دستوري از دستورها و احکام پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) را نسخ نمي‌کند (يعني ديگر مسيح صاحب شريعت نخواهد بود) و بر امام زمانش جلو نمي‌افتد، بلکه او را مقدّم مي‌دارد و پشت سرش نماز مي‌خواند.

در حديث بالا دو نکته مهم وجود دارد:

1ـ اين‌که فرمود عيسي ناسخ هيچ يک از سنّت‌ها و آداب پيامبر خاتم نيست.

2ـ جمله‌ي «لم يتقدّم عيسى على الإمام من اُمّته» اشاره دارد به اين‌که فرزند مريم، اسلام، که همان دين حنيف ابراهيمي است را پذيرفته، چون الف و لام در کلمه «الامام» به امام حاضر و معهود اشاره دارد و او کسي نيست جز حضرت حجّت بن الحسن؛ چرا که لقب امام در آن زمان از ويژگي‌هاي آن


--------------------------------------------------

1. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص164.


(253)

حضرت است. نکته‌ي قابل دقت آن‌که، همه‌ي روايت‌هايي که به فرودآمدن مسيح تصريح و اشاره دارند، صفت نبوّت و پيامبري او را ذکر نکرده‌اند، بلکه همگي با کلمه‌ي مسيح، عيسي، عيسي بن مريم، ابن مريم، روح‌الله و کلمةالله از او ياد کرده‌اند.

بنابراين، رسالت عيسي(عليه السلام) جز ياري امام زمان(عليه السلام) نيست و کسي که رسالت الهي بر عهده‌اش گذاشته شده، مهدي موعود«روحي له‌الفداء» است که با صفت امام(عليه السلام) از او ياد شده است. نکته‌ي ديگر آن که ضمير «امّته» به عيسي برمي‌گردد و در جمله‌ي «لم يتقدّم عيسى على الامام من امّته» فاعلِ «لم يتقدّم» عيسي است و «علي الامام من امّته» متعلق به لم يتقدم است، يعني عيسي بن مريم بر امام امتش که امام مسلمين باشد، جلو نمي‌افتد. افزون بر همه اين‌ها در روايت‌هاي زيادي آمده «و الامام منکم» که مخاطب مسلمانان هستند.

يکي ديگر از اسباب تقويت امام زمان از سوي مسيح، احضار کتب آسماني از قبيل تورات و انجيل و زبور است؛ چون در روايت‌هاي فراواني آمده که امام زمان ميان اهل انجيل به انجيل و بين اهل تورات به تورات حکم مي‌کند. طبيعي است که امام زمان(عليه السلام) از تورات و انجيل و زبوري که دست‌خوش تحريف قرار نگرفته‌اند، استفاده مي‌کند؛ زيرا، کتاب‌هاي آسماني موجود و متداول بين اهل کتاب از بازي‌هاي عهد زور و زر و تزوير در ميدان‌هاي مختلف در امان نمانده است. به اين حديث صحيح السند توجه کنيد:

«وإنما سُمّي المهدي لأنّه يهدي إلى أمر حفيّ ويستخرج التوراة وساير کتب الله عزّ وجلّ من غار أنطاکية[1] ويحکم بيـن أهل التوراة بالتوراة وبين أهل الإنجيل


--------------------------------------------------

1. محمدبن‌ابراهيم‌نعماني، غيبت‌نعماني، ص237؛ سيد مصطفي آل‌سيدحيدرکاظمي، بشارةالاسلام، ص242.


(254)

بالإنجيل وبين أهل الزبور بالزبور وبين أهل القرآن بالقرآن».[1]

مي‌دانيد که داوري امامان معصوم، به‌ويژه امام زمان(عليهم السلام)، در ميان کليميان به تورات و در بين ترسايان به انجيل به معناي رسميّت دادن به يهوديت و مسيحيّت نيست؛ چون پس از آمدن اسلام تنها دين رسمي از طرف خداي بزرگ و پيامبرش و ائمّه هدي همان اسلام است.

بنابراين، اگر کسي بخواهد خدا را بدون آن پرستش کند، از او پذيرفته نيست؛ ليکن بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) براي اتمام حجّت و دفع هرگونه عذري با پيروان اديان آسماني بر اساس کتاب‌هاي خودشان با آن‌ها احتجاج مي‌کند و نويدهاي موجود در آن‌ها را به آمدن مصلح جهاني به رخ‌شان مي‌کشد و به آن‌ها يادآوري مي‌‌کند، تا زمينه‌اي مناسب براي ايمان آوردن آنان فراهم گردد و اگر کسي پس از اين احتجاج و اقامه برهان در اثبات حقيقت بر کفر و الحاد خويش اصرار بورزد، به‌سزاي عمل خويش خواهد رسيد.

بر اساس حديث‌هاي نقل شده، حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) همين روش را در مورد برخي فرقه‌هاي به ظاهر مسلمان نيز به کار مي‌بندد تا آنان در برابر حق تسليم شوند وگرنه طعمه شمشير منتقم مي‌شوند. امام پنجم(عليه السلام) مي‌فرمايد: «إذا قام القائم عرض الإيمان على کلّ ناصب، فإن دخل فيه بحقيقة وإلاّ ضرب عُنقه»[2]؛


--------------------------------------------------

1. انجيل مرقس که قديمي‌ترين و کوتاه‌ترين انجيل است و در حدود سال‌هاي 65 ـ 70 ميلادي در انطاکيه به رشته تحرير درآمده است. روايت‌هايي که درباره استخراج انجيل از غار انطاکيه سخن مي‌گويند، مي‌خواهند بگويند گرچه کتاب‌هاي تحريف شده موجود در انطاکيه نوشته شده است، ولي مهدي موعود(عليه السلام) تورات اصيل و تحريف نيافته را از غار بيرون مي‌کشد تا به مردم مسيح قدرت الهي خويش را به همراه مسيح(عليه السلام) نمايش دهد و بگويد الآن وقت آن رسيده که از اين کتاب‌ها با تصديق خودِ مسيح دست برداريد و تورات اصلي را حکم و داور قرار دهيد و به بشارت‌هاي آن درباره پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) و حضرت مهدي توجه نماييد و اسلام را به‌عنوان تنها دين مورد قبول خدا بپذيريد.
2. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص239.


(255)

آن‌گاه که قائم(عليه السلام) قيام کند، ايمان را بر هر ناصبي (دشمن اهل‌بيت) عرضه مي‌دارد. پس اگر به راستي آن را پذيرفت از او در مي‌گذرد و اگر قبول نکند، گردنش را مي‌زند.

چرا امام زمان(عليه السلام) مهدي ناميده شد؟ براي اين‌که مردم را به امري پنهان هدايت مي‌کند و تورات و ديگر کتاب‌هاي الهي را از غار انطاکيه (مخفي‌گاه اصحاب کهف) بيرون مي‌آورد، آن‌گاه ميان اهل تورات به تورات و اهل انجيل به انجيل و اهل زبور به زبور و بين اهل قرآن به قرآن حکم مي‌کند. غير از قرآن کتاب ديگري نمي‌تواند مستند حکم و قضاوت امام زمان قرار گيرد، چرا که شريعت اسلام نسخ‌کننده‌ي اديان پيشين است؛ پس، منظور آن است که از اين کتاب‌ها براي تقويت هدف و نفوذ بيش‌تر در ميان اهل کتاب استفاده مي‌کنند و به اين وسيله زمينه ايمان آوردن يهوديان فراهم مي‌شود و نيز به وسيله‌ي آن‌ها بر مردم يهود احتجاج مي‌کند.

چنان‌که در حديث آمده است: «إنّ المهدي يستخرج تابوت السکينة من غار أنطاکية وأسفار التوراة من جبل بالشام يحاجّ به اليهود فيسلم کثير منهم»[1]؛ مهدي(عليه السلام) تابوت سکينه را از غاري در انطاکيه و أسفار تورات را از کوهي در شام بيرون مي‌آورد و به‌وسيله‌ي آن‌ها با جامعه‌ي يهود احتجاج و استدلال مي‌کند و گروه فراواني از آنان به اسلام ايمان مي‌آورند.

هم‌چنين رسول گرامي(صلي الله عليه و آله) اسلام مي‌فرمايد: «تابوت سکينه به‌دست او از درياچه‌ي طبريه (در شمال فلسطين) بيرون آورده مي‌شود و همراه آن حضرت حمل مي‌شود، و در بيت‌المقدّس در برابرش گذاشته مي‌شود. هنگامي‌که


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص309.


(256)

يهوديان آن را ببينند، همگي به شرف اسلام مشرّف مي‌شوند، به‌جز شماري اندک».[1]

به همين آساني حجّت منتظَر(عجل الله تعالي فرج الشريف) دست يهود را از خاورميانه، به‌ويژه سرزمين‌هاي اشغالي، کوتاه مي‌کند. آن‌گاه کساني که پس از درک حقيقت در برابر حق تسليم شدند، به اسلام مي‌گروند و آناني که پس از تشخيص حق عناد مي‌ورزند، کيفر عناد و لجاجت خود را خواهند ديد.

در ذيل بحث از تقويت جبهه‌ي امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) به‌وسيله‌ي حضرت مسيح(عليه السلام)، چند بحث ديگر را نيز بايد مطرح کنيم:

1ـ زبان مادري مسيح، رمز آمادگي

يکي از موضوع‌هايي که ذهن حقير را هنوز به خود مشغول داشته و درباره‌اش بارها فکر کرده‌ام، اين مطلب است که رمز آمادگي و مهيّاسازي ياران مخلص و فرماندهان و کارگزاران حکومت مهدوي امام زمان، يعني همان سي‌صد و سيزده نفر، چيست؟ مطلب ديگر آن که نام خداوند متعال به زبان عبراني است، و چرا به زبان عربي نيست که زبان قرآن و پيامبر اکرم و شخص امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) است. اصلاً خود ولي عصر(عليه السلام) زبانش عربي است و ياران آن حضرت که بيش‌تر آن‌ها فرزندان عجم هستند، زبان‌شان هم غير عبراني است، احاديث متظافره نيز بيش‌تر اصحاب قائم آل‌محمّد(صلي الله عليه و آله) را غيرعرب دانسته و به تعداد کمي از عرب‌ها اشاره کرده‌اند؛ حال، پرسش آن است که چرا زبان عبراني بر زبان عجمي و عربي مقدّم شده است، و چراهاي ديگر.


--------------------------------------------------

1. سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص57.


(257)

احتمال دارد اين‌کار براي احترام به مسيح(عليه السلام) يا جلب نظر يهوديان و مسيحيان باشد. آري، اين‌ها تنها احتمال هستند؛ زيرا، رمز آمادگي و شروع نخستين نهضتِ مقدّس مهدوي در مسجدالحرام خواهد بود و آنان پس از جبرئيل با حجّت بن الحسن«روحي له‌الفداء» بيعت مي‌کنند.

از اين‌رو، بايد منتظر بود و آن زمان را مشاهده کرد و تا اين‌که امام زمان(عليه السلام) خود، علّت اين عمل را بازگو نمايد.

در کتاب غيبت نعماني به اِسنادش از مفضّل بن عمر از حضرت صادق(عليه السلام) نقل شده است:

«إذا اُذِنَ الإمام دعا الله باسمه العبراني[1] فاتيحت له صحابته الثلاثمائة وثلاثة عشر قزع کقزع الخريف فهم أصحاب الولاية»[2]؛

يعني وقتي که براي ظهور امام(عليه السلام) اجازه صادر شود، خدا را به اسم عبراني‌اش مي‌خواند، سپس اصحاب و يارانش، همان سي‌صد و سيزده نفر، خيلي سريع مانند قطعه ابري پائيزي (در سرعت حرکت) آماده مي‌شوند. اينان همگي صاحبان پرچم (آن نهضت و انقلاب مقدّس) هستند.


--------------------------------------------------

1. صاحب يوم الخلاص «باسمه» گفته بدون ذکر عبراني ولي پرانتز باز کرده و نوشته است: «اي باسم الله الاعظم» و آن‌گاه پرانتز را بسته ‌است و مترجم محترم هم بر اساس نوشته آقاي کامل سليمان چنين ترجمه کرده است (بدون آن‌که زيرنويسي برخي از نسخه‌هاي ديگر را بياورد): «خدا را به اسم اعظمش مي‌خواند» ولي همان‌طور که ملاحظه فرموديد در بحارالانوار و غيبت نعماني با تحقيق و تصحيح مرحوم آقاي علي اکبر غفاري «باسمه العبراني» ضبط شده است، بلي در اثبات الهداة، ج3، ص548 و تفسير عياشي، ج1، ص67، حديث 118، نوشته شده است: «باسمه العبراني الاکبر فانتحيت له اصحابه» (انتحي: به معناي قصد. يعني اصحاب آن حضرت قصد او را مي‌نمايند).
2. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص313؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص203؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص368.


(258)

عبراني لغت جهودان و زبان يهوديان است. سنايي مي‌گويد:

سخن کز روي دين گويي چه عبراني چه سرياني ****** مکـان کـز بـهر حق جـويي چه جابلقا چه جابلسا

«عبرانيان»: کلمه‌ي عبراني برگرفته از «عابر» است که به معناي گذر کردن از نهر يا مکاني ديگر بوده و يا اين‌که برگرفته از «عابر» است که جدّ ابراهيم خليل بوده است. چون ابراهيم از گذرگاه فرات گذشت و به زمين‌هاي فلسطين رسيد، کنعانيان وي را به عبراني ملقّب نمودند و اين لقب در خانواده‌ي او باقي ماند، و در نزد مصريان و فلسطينيان نيز به اين لقب معروف گشت.[1]

زبان ديني و قومي پنج تن از پيامبران الهي، عبراني بود. اينان عبارتند از: اسحاق، يعقوب، موسي، داود و عيسي بن مريم(عليهم السلام) و پنج نفر از پيامبران الهي از نژاد عرب بودند: هود، صالح، شعيب، اسماعيل و محمد(عليهم السلام) و پنج کس از پيغمبران خدا سرياني بودند: آدم، شيث، ادريس، نوح و ابراهيم.[2]

«سرياني»: لغت ترسايان به زباني که تورات نوشته شده، زبان نبطي، نام قوم «سامي»نژاد که با قوم «آرامي» خويشاوند بودند، و لهجه‌ي آن را نيز سرياني مي‌نامند. مرکز اين لهجه در شمال عراق (بين النهرين) شهر «ادسا» است که در کتاب‌هاي اسلامي «الرها» خوانده شده و اکنون آن‌را «اورفا» مي‌نامند.[3]

روشن شد که عبراني زبان تورات و سرياني زبان انجيل است، ولي زبان مادري خود عيسي بن مريم عبراني بود؛ زيرا، وي در شهر ناصره يا بيت لحم


--------------------------------------------------

1. علي‌اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج10، ص5736.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج11، ص56؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ص264.
3. علي‌اکبر دهخدا، پيشين، ج9، ص13639.


(259)

در سال چهارم پيش از ميلاد به‌دنيا آمد. ايشان در ابتداي رسالتش تنها قوم يهود را مخاطب قرار مي‌داد.[1]

مرحوم مجلسي در ذيل حديثي در جلد 11 بحارالانوار مي‌فرمايد: «ثمّ إنّ الله عزّ وجلّ أرسل عيسى بن مريم إلى بني‌إسرائيل خاصّة فکانت نبوّته ببيت ‌المقدّس».[2]

دو طايفه‌ي يهود و نصاري به يک ريشه و گروه، که اسرائيل باشد، باز مي‌‌گردند، چرا که موسي و عيسي(عليه السلام) هر دو براي قوم بني‌اسرائيل فرستاده شده بودند. گرچه دعوت عيسي پس از صعودش به آسمان در غير بني‌اسرائيل از قبيل روم، اعراب و آفريقا انتشار يافت؛ لذا، خطاب‌هاي قرآن کريم به يهود، اختصاص به قوم موسي ندارد؛ زيرا پيروان نخستين حضرت مسيح و حواري‌هاي وي همگي از بني‌اسرائيل بودند.

بنابراين، سرياني زبان ديني پيروان انجيل است و پيش از اين يادآور شديم که انجيل دست‌کم پس از 60 سال از صعود و يا مرگ مسيح نوشته شده است.

يکي از جلوه‌هاي بسيار زيباي انقلاب موعود منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) آن است که خود آن حضرت زبان عربي و مسيح زبان عبراني و ادريس زبان سرياني دارند و هر سه، زبان کتاب‌هاي آسماني قرآن، تورات و انجيل است.

هم‌چنين وجود مسيح(عليه السلام) براي تبليغ و بيان حقايق و معرّفي شخصيت الهي و بر حقّ‌ِ بقيةالله اعظم و اجراي فرمان‌ها و دستورهاي آن حضرت است، و جناب عيسي بن مريم خويش را وقف ياري و همراهي مهدي(عليه السلام) کرده است و


--------------------------------------------------

1. ش. دولاندلن، تاريخ جهاني، ‌ج1، ص258.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج11، ص52.


(260)

خودش فرموده که آمده‌ام وزير باشم نه امير. هم‌چنين وجود ادريس[1] پيامبر که قرابت و نسبت خيلي نزديک به حضرت آدم دارد و به پيش از طوفان نوح مربوط است؛ با زبان سرياني که زبان رسمي ديني اوست حدود پنجاه صحيفه به همين زبان بر ايشان نازل گرديده است.[2]

افزون بر همه‌ي اين‌ها، خود وليّ الله اعظم روحي له الفداء به همه زبان آگاهي کامل دارد، براي حکومت جهاني آشنايي با همه زبان‌هاي اديان آسماني لازم و ضروري است و چنين برنامه‌ريزي حساب شده از سوي آن حضرت و از طرف خداوند بزرگ برگرفته از لطف و رحمت بي‌کران


--------------------------------------------------

1. ادريس(عليه السلام): امين الاسلام طبرسي مي‌گويد: ادريس پدر بزرگ پدر نوح(عليه السلام) و اسمش در تورات «اخنوخ» بود. ايشان نخستين کسي است که با قلم خط نوشت، شغلش خياطي بود و از همين راه زندگي خويش را تأمين مي‌نمود. نيز وي نخستين کسي بود که پيراهن دوخت. خداوند او را به آسمان برد همان‌گونه که عيسي(عليه السلام) را برد. او زنده است. بعضي مي‌گويند: بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح گرديد. (علامه مجلسي، بحار‌الانوار، ج11، ص277، به نقل از: مجمع البيان).
درباره علت نامگذاري‌ او به ادريس مطالبي گفته شده است: برخي گفته‌اند چون کتاب‌ها را زياد تدريس مي‌کرد. در معاني الاخبار گفته علت نام‌گذاري او به ادريس آن است که ايشان حکم خدا و سنت‌هاي الهي را زياد درس مي‌گفت. (علامه مجلسي، بحار‌الانوار، ج11، ص278؛ معاني الاخبار، ص45).
براي ادريس پيامبر حدود سي صحيفه از آسمان نازل گرديد.
عن ابن مهران، عن الصادق(عليه السلام) قال: «اذا دخلت الکوفة فأت مسجد السهلة فصلّ فيه وأسأل الله حاجتك لدينک ودنياک فإنّ مسجد السهلة بيت إدريس النبي(عليه السلام) الذي کان يخيط فيه ويصلّي فيه ومن دعا الله فيه بما أحبّ قضي له حوائجه ورفعه يوم القيامة مکانا عليّاً إلي درجة إدريس(عليه السلام) وأجير من مکروه الدنيا ومکائة أعدائه». (علامه مجلسي، بحار‌الانوار، ج11، ص280)؛ صفوان فرزند مهران از صادق آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) روايـت کـرده کـه آن امام فرمود: وقتي که داخل کوفه شدي برو به مسجد سهله، پـس در آن نماز بخوان و از خداوند حاجت‌هاي ديني و دنيوي خودت را طلب کن، چون‌که آن مسجد خانه ادريس پيامبر بود؛ همان خانه‌اي که در آن خياطي مي‌کرد و نماز مي‌خواند، هر کس خدا را، در آن به آن‌چه که دوست دارد بخواند خواسته‌هايش برآورده مي‌شود. و در روز قيامت جايگاهش را بلند مي‌سازد تا اين‌که به مرتبه ادريس برسد و از ناملايمات و حيله‌هاي دشمنانش در دنيا در امان خواهد بود.
2. شيخ مفيد، الاختصاص، ص264.


(261)

خداوندي است نسبت به بندگانش. همه‌ي آن‌چه که از نظر مبارک شما گذشت، براي اتمام حجّت و تأثيرگذاري سريع در ميان مردم است و خود يکي از اعجازهاي برنامه‌ي دقيق مهدوي در آخرالزمان خواهد بود.

2ـ اقتداي عيسي به مهدي

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: «ينزّل عيسى على ثنية بالأرض المقدّسة يقال لها افيق، فيأتي بيت المقدّس والنّاس في صلاة الصبح، فيتأخّر الإمام فيقدّمه عيسى ويصلّي خلفه على شريعة محمّد ويقول: أنتم أهل بيت لايتقدّمکم أحد»[1]؛

عيسي(عليه السلام) در گردنه‌اي به نام «افيق» در سرزمين مقدّس فرود مي‌آيد و وارد بيت‌المقدّس مي‌شود در حالي‌که مردم براي نماز صبح صف کشيده‌اند. پس امام (حجة بن الحسن«روحي له‌الفداء») عقب مي‌رود ولي عيسي او را جلو مي‌اندازد و خود پشت سر وي ايستاده، به او اقتدا مي‌کند و بر طبق شريعت محمّدي نماز مي‌گذارد و مي‌گويد: شما اهل‌بيتي هستيد که احدي نمي‌تواند بر شما پيشي بگيرد.

هم‌چنين فرموده‌اند: «منّا الّذي يصلّى عيسى بن مريم خلفه»[2]؛ از ماست کسي که فرزند مريم پشت سرش نماز مي‌خواند.

امام باقر(عليه السلام) نيز فرموده است: «إنّ عيسى قبل يوم القيامة ينزّل إلى الدنيا فلا يبقى أهل ملّة يهوديّ ولا غيره إلاّ آمن به قبل موته ويصلّي


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص316؛ علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج1، ص53 و صفحه‌هاي ديگر؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص192.
2. لطف‌الله صافي گلپايگاني، پيشين، ص316؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص110؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج51، ص84 ؛ علي يزدي حائري، پيشين، ج1، ص52؛ محمد بن يوسف شافعي، کفاية الطالب، ص500.


(262)

خلف المهديّ»[1]؛ به‌طور قطع عيسي پيش از قيامت به دنيا فرود خواهد آمد، پس پيرو هيچ آييني از يهود و غير آن باقي نخواهد ماند جز آن‌که پيش از وفاتش به او ايمان مي‌آورد و وي پشت سر مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) نماز مي‌خواند.

حضرت صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) به قدس باز مي‌گردد و چند روزي با مردم نماز مي‌گزارد تا اين‌که روز جمعه فرا رسد و نماز بر پا گردد. عيسي(عليه السلام) با هفتاد هزار فرشته در حالي‌که عمامه‌ي سبز بر سر دارد و شمشيرش را حمايل کرده و سلاحي هم به‌دست گرفته، بر فراز اسبي فرود مي‌آيد. منادي ندا مي‌دهد: اي گروه مسلمانان، حق آمد و باطل نابود شد».<[2]/p>

محدّث پژوهش‌گر، و جست‌وجوگر گرانقدر، شيخ حرّ عاملي(رحمة الله) در کتاب اثبات الهداة، 23 حديث درباره‌ي نماز خواندن عيسي بن مريم(عليه السلام) پشت سر مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) نقل کرده است، که علاقه‌مندان بدانجا مراجعه نمايند.

بخاري نيز در کتاب صحيح خود از پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) نقل نموده که آن بزرگوار فرموده‌اند: «کيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيکم وإمامکم منکم».[3]

3ـ احتجاج عيسي به مهدي

مرحوم مجلسي از غيبت نعماني، به سندش از کعب الاحبار نقل مي‌کند: در روز قيامت مردم و بندگان خدا در چهار دسته برانگيخته مي‌شوند: يک دسته سواره، دوم پياده و روي پاهاي خود، سوم افتان و خيزان و چهارم به صورت خود در حالي‌که گنگ و کور مي‌باشند، عقل خود را از دست داده‌اند و با


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج53، ص50، سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص77.
2. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج229.
3. محمد بن اسماعيل البخاري، صحيح البخاري، ج2، ص256.


(263)

آن‌ها سخني گفته نمي‌شود، و به آن‌ها اجازه نمي‌دهند که از کرده‌هاي خود پوزش بخواهند. گفتند: اي کعب! اين‌ها که بر روي و صورت خود برانگيخته مي‌شوند و اين حالت را دارند، چه کساني هستند؟ گفت: آن‌ها کساني هستند که در گمراهي و انحراف از دين خدا و پيمان‌شکني به‌سر بردند و وقتي مردند، ديدند که بد چيزي براي خويش پيش فرستاده‌اند و با خليفه‌ي خدا و جانشين پيامبرشان و پرچمدار پيغمبر و صاحب حوض کوثر چه کرده‌اند.

وي حجّتي است که هر کس از او کناره بگيرد، مورد قهر خدا واقع مي‌شود و به آتش دوزخ مي‌افتد. به خداي کعبه اين حجّت، علي بن ابي‌طالب است. من تعجّب مي‌کنم که چرا ديگران را بر او مقدّم مي‌دارند و نيز تعجّب مي‌کنم از کسي که درباره‌ي قائم، مهدي آل‌محمد(صلي الله عليه و آله)، که اوضاع زمين را عوض مي‌کند و به‌وسيله‌ي او عيسي بن مريم، نصاري و ترسايان روم و چين را جمع مي‌کند، ترديد دارد. قائم(عليه السلام) از دودمان علي(عليه السلام) است. او از حيث خلقت، سيرت، زيبايي رخسار و هيأت از همه کس به عيسي بن مريم شبيه‌تر است. خداوند آن‌چه را به پيغمبران خود داده به وي نيز مي‌دهد و بر آن هم مي‌افزايد.[1]

4ـ مسيح، وزير مهدي

روايت‌هاي فراواني را نقل کرديم که سِمَت عيسي بن مريم در مسأله‌ي قيام و ظهور مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) وزارت و معاونت امام زمان«روحي له‌الفداء» است. بلي، تعبيرهاي مطرح شده در روايت‌ها متفاوت است، ولي روح و جان آن‌ها به يک چيز اشاره دارد و آن، ياري حضرت مسيح به حجّت خدا بر روي زمين است.


--------------------------------------------------

1. علي دواني، مهدي موعود، ص 1005؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص189.


(264)

محقّق محدّث، شيخ حرّ عاملي(رحمة الله) مي‌نويسد: علي بن يونس در کتاب الصراط المستقيم مي‌گويد: نعيم بن حمّاد، که از عالمان بزرگ اهل‌سنّت است، در کتاب الفتن آورده است: مسيح مي‌گويد: «إنّما بعثُت وزيراً ولم اُبعث أميراً»؛ يعني خداوند مرا فرستاده تا وزير و کمک‌کار باشم نه امير و فرمانده.

هم‌چنين در کتاب پيش‌گفته در باب برتري مهدي بر ابي‌بکر و عمر و عيسي بن مريم روايت‌هايي ذکر شده است.[1]

از ابن سيرين پرسيده شد: مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) بهتر از ابي‌بکر و عمر است؟ در پاسخ گفت: بلي، او از آن دو بهتر است. هم‌چنين ابن سيرين برتري مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) بر عيسي بن مريم را روايت کرده است.[2]

ثعلبي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت مي‌کند که فرمود: «عيسي در هنگام طلوع صبح فرود مي‌آيد و در دست او حربه‌اي است که به‌وسيله‌ي آن صليب‌ها را مي‌شکند و خوک‌ها را مي‌کُشد و اموال قائم(عليه السلام) را ضبط و جمع‌آوري مي‌کند؛ او وزير امين قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) است و حاجب و نايب اوست و اين از کرامت‌هاي حجّت بن الحسن(عليهما السلام) است».[3]

5ـ داوري فرزند مريم براي دولت مهدي

نزول مسيح(عليه السلام) براي داوري به حقّ، و اتمام حجّت بر پيروان همه‌ي اديان توحيدي، به‌ويژه يهود عنود، و الزام خصم است. اين فرود خيره‌کننده و نزول باشکوه و بزرگ براي تثبيت داوري، طوري تأثيرگذار است که ديگر هيچ


--------------------------------------------------

1. محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص613.
2. همان، ص616.
3. سيد اسماعيل طبرسي نوري، کفاية الموحدين، ج3، ص286.


(265)

کسي را ياراي مخالفت و عدم پذيرش نخواهد بود؛ يعني هيچ جايي براي انکار باقي نخواهد گذاشت.

رسول الله(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: «والّذي نفسي بيده ليوشکنّ أن ينزّل فيکم ابن مريم حکماً مقسطاً وإمام النّاس يومئذ رجل صالح فإذا کبّر لصلاة الصبح وتهيّأ للصلاة نزل عيسى بن مريم، فإذا رآه عرَفه فيرجع يمشي القهقهرى ليتقدّم عيسى بن مريم، فيضع يده بين کتفيه، فيقول له: صلّ فإنّما أقيمت الصلاة لك فيصلّي عيسى وراءه»[1]؛

قسم به آن کسي که جانم در دست اوست، به يقين، به همين زودي پسر مريم به‌عنوان داوري دادگر در ميان شما نازل مي‌شود، امام مردم در آن روز مردي صالح و شايسته خواهد بود. چون براي نماز صبح اذان گفته شود و ايشان آماده براي اداي نماز گردد، عيسي بن مريم فرود مي‌آيد؛ پس، وقتي که عيسي را ببيند، مي‌شناسد و عقب عقب مي‌رود تا وي جلو بايستد، عيسي(عليه السلام) دستش را روي شانه‌ي او مي‌گذارد و مي‌گويد: شما جلو بايستيد، چون نماز براي شما بر پا شده است. آن‌گاه عيسي پشت سرش نماز مي‌خواند.

هم‌چنين رسول خاتم(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: «يکون عيسى بن مريم في اُمّتي حکماً مقسطاً يرفع الشحناء والتباعض ويفيض المال حتّى لا يقبله أحد وتنزع حمة کلّ دابّة وتکون الأرض کفاتور الفضّة»[2]؛ عيسي بن مريم در ميان امت من داوري دادگر خواهد بود؛ کينه و دشمني را از ميان مردم برطرف مي‌سازد و به


--------------------------------------------------

1. محمد بن يوسف شافعي، کفاية الطالب، ص499؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص88 ؛ لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص479؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام في ظهور صاحب الزمان ، ص255.
2. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، پيشين، ص279؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص88 .


(266)

اندازه‌اي ثروت و مال مي‌ريزد که ديگر کسي آن را قبول نمي‌کند؛ خشم و آزار از هر جنبنده‌اي برداشته مي‌شود و سرتاسر زمين مانند نقره نرم مي‌شود.

علاّمه طباطبايي(رحمة الله) در الميزان از تفسير درّ المنثور سيوطي نقل مي‌کند که: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : «يوشك أن ينزّل فيکم إبن مريم حکماً عدلاً يقتل الدجّال ويقتل الخنزير ويکسر الصليب ويضع الجزيه ويفيض المال وتکون السجدة واحدة لله ربّ العالمين».[1]

در انجيل متّي نيز به داوري حضرت عيسي اشاره شده است: «امّا چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائکه مقدّس خويش آيد، آن‌گاه بر کرسي جلال خود خواهد نشست و جميع امّت‌ها در حضور او جمع شوند و آن‌ها را از هم‌ديگر جدا مي‌کند، به قسمي که ميش‌ها را از بزها جدا مي‌کند».[2]

جالب اينجاست که در روايت‌هاي اسلامي نيز به حضور همه امت‌ها و پيروان اهل کتاب در حضور مسيح تصريح شده است.

در تورات مي‌خوانيم: «امّت‌ها برانگيخته شوند و به وادي يهوشافاط برآيند؛ زيرا که من در آن‌جا خواهم نشست تا بر همه امّت‌هايي که به اطراف آن هستند، داوري نمايم».[3]

و نيز تورات مي‌گويد: «آن‌گاه جميع امّت‌ها را جمع کرده به وادي يهوشافاط فرود خواهم آورد و در آن‌جا با ايشان درباره‌ي قوم خود و ميراث خويش، اسرائيل، محاکمه خواهم نمود، زيرا که ايشان را در ميان امت‌ها


--------------------------------------------------

1. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج5، صص151 و 152؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص278؛ محمد بن اسماعيل البخاري، صحيح البخاري، ج2، ص256.
2. انجيل متي، باب24 و 25.
3. تورات، کتاب يوئيل نبي، بند12.


(267)

پراکنده ساخته و زمين مرا تقسيم نموده‌اند و بر قوم من قرعه انداخته و پسري در عوض فاحشه‌اي داده و دختري به شراب فروخته‌اند تا بنوشند».[1]

يهوشافاط نام صحرايي در نزديکي بيت‌المقدّس است که اکنون آن را وادي قدرون مي‌نامند و در کتاب عاموس نبي و هوشع نبي نيز از نزول مسيح(عليه السلام) و داوري آن حضرت سخن به ميان آمده است.[2]

ايمان اهل کتاب به مسيح در پذيرش اسلام

همه‌ي اهل کتاب به حضرت مسيح(عليه السلام) پيش از مرگش ايمان مي‌آورند. يهوديان او را به نبوّت و مسيحيان به اين‌که وي فرزند مريم و پيامبر الهي است، مي‌پذيرند، و دست از الوهيت (خدا يا فرزند خدا بودن) او برمي‌دارند؛ و اين جريان هنگامي است که عيسي بن مريم(عليه السلام) پس از ظهور قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) از آسمان به زمين فرود مي‌آيد.

روشن است که مسيح به حکم اين‌که آيينش مربوط به گذشته و پيش از اسلام بوده و نسخ گرديده، وظيفه دارد در اين زمان از آيين رسمي موجود، يعني اسلام، پيروي کند. چنان‌که در برخي روايت‌ها آمده که ايشان فرموده: من وزير و ياور مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) هستم و نه امير بر امّت اسلام.

ذيـل آيـه‌ي مـبـارکـه‌ي ( وَإِنْ مِـنْ أَهْـلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ)[3] ،


--------------------------------------------------

1. تورات، باب3، بند2 و3.
2. همان، کتاب عاموس نبي، ص1333، باب4، بندهاي12و13؛ و کتاب هوشع نبي، ص1314، باب5، بندهاي14و15.
3. سوره نساء، 159.


(268)

(هيچ‌کس از اهل کتاب نيست مگر آن‌که پيش از مرگش به او ايمان مي‌آورد)، علي بن ابراهيم قمي به اِسنادش از ابي‌حمزه ثمالي از شهر بن حوشب چنين نقل نموده است که: روزي حجّاج بن يوسف ثقفي به او گفت: آيه‌اي در قرآن است که مرا خسته کرده و به خود مشغول داشته و در معناي آن فرو مانده‌ام. ابن حوشب مي‌گويد: کدام آيه؟ حجّاج گفت: آيه (وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ)، زيرا من يهوديان و نصرانيان را مي‌کشم و هيچ‌گونه نشانه‌اي از ايمان در آن‌ها مشاهده نمي‌کنم. چون خودم مراقبت مي‌کنم ولي نمي‌بينم که لب‌هايشان حرکت کند تا زماني که پيکر او را برمي‌دارند. شهر بن حوشب مي‌گويد: به ايشان گفتم: آيه را درست تفسير نکردي.

حجاج پرسيد: چطور؟ پس تفسير آن چيست؟ در جوابش گفتم: منظور آن است که عيسي(عليه السلام) پيش از پايان جهان به زمين برمي‌گردد، در حالي‌که هيچ يهودي و غيريهودي باقي نمي‌ماند مگر آن‌که پيش از مرگ مسيح به او ايمان آورد و وي پشت سر مهدي(عليه السلام) نماز مي‌خواند. هنگامي‌که حجاج اين سخن را شنيد، گفت: واي بر تو، اين تفسير را از کجا آوردي؟ گفتم: از محمد بن علي بن حسين بن علي(عليهم السلام) شنيدم. حجّاج گفت: «جئت والله من عين صافية» به خدا سوگند آن را از چشمه‌اي زلال و صاف آوردي.[1]

فخر رازي در ذيل اين حديث مي‌نويسد: «فاستوى الحجاج جالساً وقال: عمّن نقلت هذا؟ فقلت حدّثني به محمّد بن عليّ بن الحنفيه...». حجاج، به خاطر


--------------------------------------------------

1. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج3، ص137؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج5، صص150 ـ 151؛ ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج4، ص205؛ عبد علي بن جمعه عروسي، نورالثقلين، ج1، ص571.


(269)

تعجب از حالت تکيه به حالت استوا در آمد و نشست. (به‌طور معمول، شخص تکيه داده هنگام تعجب خود را جمع و جور مي‌کند و درست روي زانوهاي خود مي‌نشيند) و گفت: از چه کسي اين سخن را نقل مي‌کني؟ گفتم: از محمد بن علي حنفيه.

ملاحظه مي‌کنيد که با تبديل محمد بن علي باقر به محمد بن حنفيه، واقعيت را تصحيف و تحريف نموده است. البته احتمال دارد که روايان در تشخيص محمد بن علي اختلاف کرده باشند. افزون بر آن‌چه گفته شد، وي باز کلام را ناقص ذکر نموده و گفته است: «المراد أنّ أهل الکتاب الذين يکونون موجودين في زمان نزوله لابدّ وأن يؤمنوا به».

مراد آن است که يهود و نصاري و اهل کتاب در زمان نزول مسيح (که در زمان ظهور بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) است) به او ايمان مي‌آورند (در پذيرش حجّت بن الحسن و دين مبين اسلام).[1]

شيخ طبرسي(رحمة الله) مي‌نويسد: احدي از اهل کتاب از يهود و نصاري باقي نمي‌ماند مگر آن‌که به مسيح(عليه السلام)، پس از فرودش در وقت خروج و ظهور مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف)، ايمان مي‌آورند. فرود آمدن عيسي براي کشتن دجّال است؛ پس، همه‌ي ملّت‌هاي جهان متّحد مي‌شوند و ملّتي واحد را به‌وجود مي‌آورند و آن مليّت اسلام و دين حنيف ابراهيمي خواهد بود.[2]

ابن عباس از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) روايت کرده که آن عزيز فرمود: «إنّ أوصيائي وحجج الله على الخلق بعدي الإثناعشر، أوّلهم أخي وآخرهم ولدي. قيل:


--------------------------------------------------

1. فخر رازي، تفسير الکبير، ج11، ص104.
2. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج3، ص137.


(270)

يا رسول الله مَن أخوك؟ قال: علي؛ قيل من ولدك؟ قال المهدي، الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً، والّذي بعثني بالحقّ بشيراً ونذيراً لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل الله ذلك اليوم حتّى يخرج فيه ولدي المهدي فينزل روح الله عيسى بن مريم فيصلّي خلف ولدي وتشرق الأرض بنور ربّها ويبلغ سلطانه المشرق والمغرب»[1]؛

جانشينان و حجّت‌هاي خداوند بر بندگانش پس از من دوازده نفر هستند؛ اول آنان برادرم و آخر آن‌ها فرزندم است. پرسيده شد: اي رسول خدا! برادرت کيست؟ فرمود: علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) و سؤال شد که فرزندت کيست؟ فرمود: مهدي، هماني که زمين را از قسط و عدالت پـُـر مي‌کند همان‌طور که از ظلم و ستم پُر گرديده.

سوگند به خدايي که مرا به حق بشارت دهنده و نذير مبعوث فرمود، اگر باقي نمانده باشد از عمر دنيا جز يک روز، هر آينه خداي بزرگ آن روز را به‌اندازه‌اي طولاني مي‌کند که در آن روز فرزندم مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) خروج نمايد. پس از آن، عيسي بن مريم از آسمان فرود مي‌آيد و پشت سر فرزندم به نماز مي‌ايستد و زمين به نور پروردگارش نوراني مي‌شود و قدرت و سيطره‌ي حکومت دولت کريمه‌ي قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) مشرق و مغرب گيتي را فرا مي‌گيرد.

از ابن بکير روايت شده است: سألت أبا الحسن(عليه السلام) عن قوله تعالى ( وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا)،[2] قال: «اُنزلت في القائم إذا خرج


--------------------------------------------------

1. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص162.
2. سوره آل عمران، 83 .


(271)

باليهود والنصارى والصابئين والزنادقة وأهل الردّة والکفّار في شرق الأرض وغربها، فعرض عليهم الإسلام، فمن‌أسلم طوعاً أمره بالصلاة والزکاة وما يؤمر به المسلم ويجب لله عليه...»[1]؛

از امام موسي بن جعفر(عليه السلام) درباره آيه کريمه ( وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا) پرسيدم، فرمود: اين آيه درباره‌ي قائم آل محمد(صلي الله عليه و آله) نازل شده است، زماني که آن بزرگوار خروج نمايد، به يهود، نصاري، صابئين (ستاره پرستان) مجوسيان، مرتدّان و کافران در شرق و غرب زمين، اسلام را عرضه مي‌دارد، اگر کسي از روي ميل و رغبت ايمان آورد، امام زمان(عليه السلام) او را امر مي‌کند که نماز بخواند و زکات بپردازد و خلاصه اين‌که به هرچه که مسلمان‌ها را مأمور مي‌کند، به آن‌ها هم فرمان مي‌دهد و آنان را به هر چه که براي خداوند واجب شده ـ يعني به کليّه عبادت‌ها ـ مکلّف مي‌سازد؛ و اگر اسلام را نپذيرفت، گردنش را مي‌زند؛ به خاطر آن‌که در روي زمين فردي باقي نماند مگر آن‌که توحيد را قبول کرده باشد.

خداي بزرگ در قرآن کريم درباره‌ي سخن گفتن مسيح در شيرخوارگي و بزرگسالي مي‌گويد: (وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ)[2]؛ و در جاي ديگر مي‌فرمايد: (تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا).[3]

درباره‌ي سخن گفتن در حال طفوليّت، پيش از اين توضيح داديم؛ ولي درباره‌ي کهولت سنّ بايد گفت: از آيه فهميده مي‌شود عيسي تا سنّ کهولت


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص340.
2. سوره آل عمران، 46.
3. سوره مائده، 110.


(272)

در دنيا به زندگي‌اش ادامه مي‌دهد. اين خود اعجازي است از قرآن کريم. برخي نيز بر اين باورند که مراد کهولت سنّ عيسي پس از نزولش براي کشتن دجّال و کمک به مهدي موعود(عليه السلام) است؛ چون هنگام صعودش به آسمان 33 سال داشت و به سن کهولت نرسيده بود، چرا که کهولت پس از سن چهل سالگي است.[1]

در مناظره‌ي امام حسن مجتبي(عليه السلام) با پادشاه روم آمده است: عمر عيسي بن مريم در دنيا 33 بود، سپس او را به آسمان بالا بردند و پس از آن هبوط مي‌کند؛ و قاتل دجّال در دمشق او خواهد بود.[2]

کشتن دجّال در پشتيباني از موعود منتظر«روحي له‌الفداء» صورت مي‌گيرد، گرچه پيش‌تر ثابت کرديم کشنده دجّال بقيةالله الأعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) است و مسيح يک ضربت مي‌زند و ايشان را درکشتن دجّال کمک مي‌‌کند.

به‌هرحال، فرزند مريم همه‌ي اين کارها را براي ياري حجّت بن الحسن(عليه السلام) انجام مي‌دهد و از يهود و نصاري مي‌خواهد که به قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) ايمان بياورند.

از مجموع روايت‌هاي ياد شده، به‌دست مي‌آيد قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) آخرين حلقه از مجموعه حلقه‌هاي مبارزه حقّ و باطل است که ازآغاز جهان برپا بوده است. اين قيام مقدّس براي پشتيباني از مظلوماني است که در طول تاريخ زير فشار و شکنجه، استخوان‌هاي پيکرشان خرد شده و شخصيّت، بلکه انسانيّت، آنان را مستکبران و ستمگران به بازيچه گرفته‌ و آن‌ها را وسيله تفريح


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج14، ص222.
2. همان، ج14، ص247؛ عبد علي بن جمعه عروسي حويزي، نورالثقلين، ج1، ص571.


(273)

خويش قرار داده‌اند. اينان استحقاق پشتيباني را دارند؛ از اين‌رو، همراه حجّت و قدرت قاهره‌ي الهي به مبارزه با ظلم و ستم برمي‌خيزند تا اين‌که جهان پر از عدل و داد گردد چون «بِهِ يملأ الله الأرض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً».[1]

از کلام خداوند که مي‌فرمايد «هيچ‌يک از اهل کتاب نيست مگر آن‌که به او (مسيح) ايمان مي‌آورد» مي‌توان استفاده نمود همه‌ي ملّت‌هاي مسيحي و يهودي به او ايمان مي‌آورند و فلسفه‌ي صعود وي به آسمان و طولاني شدن عمرش آن است که خداوند او را براي ايفاي نقشي بزرگ و در مرحله‌ي حسّاس تاريخ ـ يعني: ظهور بقيةالله الأعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) ـ ذخيره فرموده است؛ چرا که مسيحيان، بزرگ‌ترين قدرت جهاني را تشکيل مي‌دهند و اين امر مي‌تواند بزرگ‌ترين مانع براي رسيدن پرتو اسلام به ملّت‌هاي دنيا و برپايي حکومت جهاني و تمدّن الهي مهدوي باشد.

جنگ امام زمان و مسيح با دجّال در بيت‌المقدّس

انتخاب بيت‌المقدّس از سوي دجّال[2] براي درگيري، ادّعاي الوهيت، ايجاب آشوب و بستن راه اصلاحات امام زمان(عليه السلام) بيان‌گر حساسيت منطقه و


--------------------------------------------------

1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي عديله، ص176.
2. دجّال، از ريشه دجل، به‌معناي حُقّه‌باز، دروغ‌گو، تقلّب‌کار، حيله‌گر و گول زننده، افسون‌گر و فريب‌کار است. در حديث آمده است که «يکون في آخرالزمان دجّالون»؛ يعني در آخرالزمان دروغ‌گويان و تلبيس‌کنندگان به‌وجود مي‌آيند (سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص32). برخي گفته‌اند دجّال لقب مسيح کذاب است که در آخرالزمان ظاهر مي‌شود و ادّعاي الوهيت مي‌کند و «اشتقاقه من دجل البعير طلاه بالقطران أو عمّ جسمه بالهناء لانّه يعمّ الأرض، أو من دجل کذب واحرق وجامع وقطع نواحى الأرض سيراً» (فرهنگ جامع نوين، ج1، ص534؛ منتهي الارب: 1، ص359). رسول گرامي(صلي الله عليه و آله) نيز مي‌فرمايد: «لايدخل المدينة رعب المسيح الدجّال»؛ " رعب وحشت مسيح کذاب و دروغ‌گوي دجّال وارد مدينه منوّره نمي‌شود. (سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، صص15 و 295؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص165؛ لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص460؛ صحيح مسلم، ج4، ص120).


(274)

آمادگي مردم آن براي شرارت است؛ و يا دستِ‌کم، نشان‌گر آن است که در اين منطقه زمينه‌ي بروز چنين حادثه‌هايي براي گمراهي و تباهي وجود دارد.

مرحوم مجلسي از کتاب کمال‌الدين صدوق(رحمة الله) نقل مي‌کند که علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) فرمود: «سلوني قبل اَن تَفْقدوني»؛ پس از آن، اميرالمؤمنين(عليه السلام) برخي از نشانه‌هاي ظهور و حوادث اتّفاقيه پيش از ظهور منجي«روحي له‌الفداء» را بيان فرمودند؛ مانند اين‌که: مردم آخرالزمان کار دنيا را بر آخرت مقدّم مي‌دارند؛ لباس ميش بر تن گرگ مي‌پوشانند؛ دل‌هاي ايشان از مردار گنده‌تر مي‌شود. پس از اين اتّفاق‌ها، دجّال سرعت و تعجيل براي آمدن دارد، بهترين جاها در آن روز بيت‌المقدّس است و زود است زماني که مردم آرزو داشته باشند از ساکنان بيت‌المقدّس باشند.[1]

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «خير المساکن مکّة وبيت‌المقدّس»[2]؛ بهترين اقامتگاه‌ها (در عهد سفياني) مکّه و بيت‌المقدّس خواهد بود. و امام باقر(عليه السلام) هم فرموده‌اند: «خير الأماکن يومئذ بيت‌المقدّس، ليأتينّ على النّاس زمان يتمنّى أحدهم أنّه من سکّانه»[3]؛ بهترين مکان‌ها در آن روز (روزگار خروج سفياني) بيت‌المقدّس است، و زماني خواهد آمد که فرد فرد مردمان آرزو مي‌کنند که اي کاش ساکن آن‌جا بوديم.


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص44؛ شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج2، ص525؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص192.
2. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، ص428؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، پيشين، ص‌109.
3. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ص180.


(275)

پيش از اين گفته شد سفياني وارد مکّه و بيت‌المقدّس نمي‌شود؛ پس، بديهي است که بهترين مکان براي نجات از شرارت‌هاي سفياني و يا در امان ماندن از ستم‌هاي وي، جايي است که به آن‌جا دسترسي ندارد و آن مکّه و بيت‌المقدّس است.

روايت شده که مردي از بني‌هاشم وارد بيت‌المقدّس مي‌شود، و زمين را از عدل و داد لبريز مي‌کند. بيت‌المقدّس را چنان بنا مي‌کند که به‌سان آن بنا نشده باشد و سرزمين روم را آرام مي‌سازد (از آشوب و ناامني و ستم، و مردم آن را قرين نعمت، امنيّت و آرامش مي‌کند، زيرا آنان هم در سايه عدالت جان‌فزاي مهدوي به‌سر خواهند برد) سپس قسطنطنيه را تسخير مي‌کند و تا سرزمين روميه پيش مي‌رود و بعد به‌سوي بيت‌المقدّس مراجعت مي‌فرمايد.

دجّال در بيت‌المقدّس و بلاد ديگر آشوب و بلوا به‌پا مي‌کند؛ پس از آن، با امام زمان(عليه السلام) به محاربه و جنگ برمي‌خيزد. عيسي بن مريم از آسمان با شمار زيادي از فرشتگان فرود مي‌آيد تا از موعود منتظر حمايت کند.[1]

اَصبغ بن نباته از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل مي‌کند که آن جناب فرمود: «غالب پيروان او (دجّال) در آن روز اولاد زنا هستند و چيز سبزي بر دوش دارند. خداوند او را در شام در تلّي که معروف به تل «افيق» است سه ساعت از روز جمعه بر آمده به‌دست کسي که عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي‌گذارد، مي‌کُشد».[2]


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص193.
2. علي دواني، مهدي موعود، ص965؛ لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص428؛ علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص194.


(276)

افيق دهکده‌اي است در فلسطين ميان حوران و غور بيسان در نزديکي شهر لُدّ؛ و با روايت دروازه‌ي لدّ منافات ندارد.

روايت‌هايي که مسأله‌ي هلاکت دجّال را مطرح کرده و يادآور جنگ و مبارزه او با قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) شده‌اند، در قاتل و کشنده دجّال اختلاف دارند. برخي از آن‌ها مي‌گويند دجّال با مسيح(عليه السلام) درگير مي‌شود و عيسي بن مريم او را به هلاکت مي‌رساند. برخي ديگر مي‌گويند رهبر جبهه‌ي مخالف دجّال بقيةالله اعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) است.

بيش‌تر روايت‌هاي موجود در کتاب‌هاي شيعه قاتل را خود امام زمان(عليه السلام) ذکر نموده‌اند ولي اکثر روايت‌هاي اهل‌سنّت و برخي از شيعيان و مسيحيان گفته‌اند حضرت عيسي بن مريم(عليه السلام) دجّال را به هلاکت مي‌رساند. مسيحيان به‌طور ويژه بر اين باورند، چرا که معتقدند منجي، مسيح(عليه السلام) بوده و مهدي موعود، همان مسيح فرزند مريم است.

در رساله‌ي پولس نوشته شده: «...آن‌گاه که بي‌دين ظاهر خواهد شد که عيسي خداوند او را به نفس دهان خود هلاک خواهد کرد و به تجلّي ظهور خويش او را نابود خواهد ساخت».[1]

مفضّل بن عمر از حضرت صادق(عليه السلام) و آن جناب از پيغمبر خاتم(صلي الله عليه و آله) نقل مي‌کند که رسول الله(صلي الله عليه و آله) از دجّال سخـن گفته است: «...و فرمود: او ادّعاي خدايي مي‌کند. در اوّلين روزي که خروج مي‌نمايد، هفتاد هزار نفر يهودي و فرزندان زنا و شراب‌خواران و نوازندگان و بازيگران و عرب‌هاي بياباني و زنان به وي مي‌گروند تا آن‌جا که فرمود:‌ دجّال زنا و لواط و ساير منکرات را مباح


--------------------------------------------------

1. رساله‌ي دوم پولس رسول، باب دوّم؛ اف. ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج3، ص483.


(277)

مي‌کند تا جايي‌که مردان و زنان و پسران به‌طور آشکار و عريان در اطراف خيابان‌ها يکديگر را در آغوش مي‌گيرند، ياران او در خوردن گوشت خوک و مِي‌گُساري و ارتکاب هرگونه فسق و فجوري افراط مي‌کنند. تمام آفاق زمين را مسخّر خود مي‌سازند به‌جز مکّه و مدينه و مراقد امامان معصوم(عليهم السلام). هنگامي که سرکشي و طغيان او از حدّ گذشت و ستم وي و پيروانش همه‌جا را فراگرفت، کسي که عيسي بن مريم پشت سرش نماز مي‌گزارد، او را خواهد کشت».[1]

هم‌چنين مفضّل بن عمر از حضرت صادق(عليه السلام) روايت مي‌کند که آن امامِ به حقّ ناطق فرمود: «خداوند چهارده نور را قبل از آفرينش مردم به چهارده هزار سال قبل آفريد و آن چهارده نور پاک ارواح ما بود و چهارده نفر عبارتند از محمد(صلي الله عليه و آله)، علي، فاطمه، حسن، حسين و امامان از فرزندان امام حسين(عليه السلام) که آخرين آن‌ها، قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) است؛ قيام مي‌کند بعد از غيبتش، پس دجّال را مي‌کشد و زمين را از هر جور و ستمي پاک‌سازي مي‌کند».[2]

ابن اثير مي‌گويد: گفته شده که عيسي بن مريم دجّال را در «جبل دخان» (کوه دود) به قتل مي‌رساند.[3]


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص480.
2. همان.
3. علي دواني، مهدي موعود، ص970.


(278)

مقدّس اردبيلي(رحمة الله) نيز مي‌نويسد: «عيسي بن مريم نزول مي‌نمايد و همراهي مي‌کند او را در قتلِ دجّال بر در دهي که آن را لدّ گويند و از مضافات فلسطين است».[1]

و اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: «...حضرت عيسي نازل مي‌شود و دجّال به‌دست او کشته مي‌شود با وسيله‌اي که همراه خود هنگام فرود آمدنش دارد. دجّال مدت چهل روز در زمين مي‌گردد که هر روز آن چون يک سال و يا يک روزش چون هفته مي‌ماند. عيسي بن مريم دجّال را در باب لدّ[2] مي‌کشد».[3]

ابوريحان بيروني مي‌نويسد: اصحاب سيره روايت نموده‌اند که چون عمر بن خطاب وارد شام شد، يهود دمشق با او ديدار کردند و گفتند: سلام بر تو اي فاروق، تويي که رفيق و مصاحب ايلياء هستي. به خدا سوگند ياد مي‌کنيم که


--------------------------------------------------

1. مقدّس اردبيلي، حديقة الشيعة، ص727.
2. لُدّ به ضم لام و تشديد دال، جمع اََلَدّ به معناي شديد الخصومه، قريه و روستايي است در نزديکي بيت‌المقدّس از نواحي فلسطين که در دروازه آن عيسي بن مريم دجّال را مي‌يابد و او را مي‌کشد. مسلم در کتاب فتن و ابو داود در کتاب ملاحم و ابن ماجه در کتاب الفتن حديث کشته شدن دجّال به‌دست مسيح را در بيرون دروازه لدّ ذکر کرده‌اند. معلّي بن طريف مولي مهدي گويد:
يا صاح اني قد حـججت ***** زُرتُ بــيت المـقدّس و أتــيـت لُــدّا عــامـدا ***** في عيد ماري سـرجس فـرأيـت فـيـه نـســوة ***** مـثـل الـظـبـاء الکُـنّـس
(معجم البلدان، ج 5، ص 17).
«يا صاح» مناداي مُرخَّم است و در اصل بوده «يا صاحب» و «باء» در مناداي مرخّم حذف گرديده. قول شاذ ديگري نيز وجود دارد و مي‌گويد در اصل «يا صاحبي» بوده و «ياء» متکلم و «باء» هر دو حذف گرديده‌اند. (النحو الوافي، ص101).
معني شعر: اي صاحب! به‌درستي که من حجّ انجام دادم و بيت‌المقدّس را زيارت کردم و آمدم در قريه لُدّ با قصد و غرض در عيد ماري سرجس، پس بديدم در آن روستا زناني را مثل آهوهاي کُنس. (نصربن مزاحم به اسنادش از مردي از اهل شام از پدرش نقل مي‌کند که وي گفت: «سمعت رسول الله(صلي الله عليه و آله) يقول: شرّ خلق الله خمسة: ابليس و ابن آدم الذي قتل أخاه و فرعون ذوالأوتاد و رجل من بني اسرائيل ردّهم عن دينهم و رجل من هذه الامة يبايع علي کفره عند باب لُدّ، قال الرجل: إنّي لمّا رأيت معاوية بايع عند باب لدّ ذُکِرتُ قول رسول الله(صلي الله عليه و آله) فلحقت بعلي(عليه السلام) فکنت معه». وقعة صفين ص 217).
3. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص136؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص274.
4. ايليا نام يکي از پيغمبران بني‌اسرائيل است و بعضي گفته‌اند نام شهري است که ايلياي نبي به آن‌جا منسوب است و نيز گفته شده: نام بيت‌المقدّس و اورشليم مي‌باشد، اسدي طوسي گويد:
به دژهوخت گنگ آمد از راه شام ***** کـه خـوانيش بـيت المقدّس بـنـام بـدان گه که ضــحّاک بُد پادشـاه ***** هـمـي خـوانـد آن خـانه را ايـلـيا
ايليا لغتي سرياني است، نام اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) نيز هست و آن حضرت را در تورات ايليا و در سماوات مرتضي خوانند.
نکته‌ي ديگر آن‌که بنابر اين نوشتار، يهود دمشق دچار اشتباه در مصداق شدند و خيال کردند عمر بن خطاب فاروق و مصاحب ايلياي پيامبر است.


(279)

نخواهي برگشت تا اين‌که شام را بگشايي. در اين هنگام عمر از ايشان پرسيد دجّال کيست؟ گفتند: او از سبط بنيامين است و شما عرب‌ها به خداوند قسم که در چند ذراع به باب لُدّ مانده او را خواهيد کشت.[1]

آري، برخي ديگر از احاديث مي‌گويند حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) دجّال را به هلاکت مي‌رساند و لکن مسيح(عليه السلام) ايشان را در اين کار با زدن يک ضربه‌ي کاري ياري مي‌کند. محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملي(رحمة الله) مي‌نويسد: اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «يقتله الله بالشام على يدي من يصلّي المسيح عيسى بن مريم خلفه»[2]؛ خدا دجّال را در شام به‌دست آن کسي که عيسي بن مريم پشت سرش نماز مي‌گزارد، خواهد کشت.

اين حديث‌ها را مي‌توان چنين جمع نمود که فرزند مريم در به هلاکت رساندن دجّال، به مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) کمک مي‌کند؛ يعني هر دو بزرگوار بر پيکر خبيث دجّال ضربه‌هاي کاري وارد مي‌کنند به‌گونه‌اي که ضربه‌هاي نخست را قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) وارد مي‌آورد و آخرين ضربه‌ي کاري را مسيح(عليه السلام) مي‌زند؛ در نتيجه، آن ملعون از پاي درآمده و کارش براي هميشه پايان مي‌يابد.


--------------------------------------------------

1. آثار الباقية، صص 318 ـ 319.
2 .محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص522.


(280)

پس از به هلاکت رسيدن دجّال به‌دست پر قدرت و نيرو گرفته‌ي امام زمان از عنايت‌هاي الهي، جهان بدين وسيله از لوث وجود خبيثي خطرناک پاک مي‌شود و آن‌گاه دولت کريمه‌ي مهدوي استقرار مي‌يابد، و چون مانع‌هاي بزرگ يکي پس از ديگري برطرف شده‌ است، بوي دل‌انگيز صلح و عدالت فضاي جهان را عطرآگين مي‌سازد.

نکته‌ي ديگر آن‌که، بي‌کفايتي يهوديان براي خدمت‌گزاري به قدس شريف، از حديثي به‌دست مي‌آيد که سيّد بن طاووس(رحمة الله) در ملاحم آورده است؛ و آن اين‌که: «پس از فرود حضرت عيسي يهوديان به خدمتش مي‌آيند و عرضه مي‌دارند که ما ياران شما هستيم، آن بزرگوار انکار مي‌کند، پس مسيحيان نزدش حاضر مي‌شوند و مي‌گويند ما ياران تو هستيم. وي مي‌گويد: شما مانند يهوديان دروغ مي‌گوييد، بلکه ياران من مهاجران ـ (کساني که ساکنِ سرزمين‌هاي اشغالي نيستند ولي از بلاد اسلامي و اطراف جهان براي ياري رساندن به امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) آمده‌اند) ـ خدايي هستند. سپس به ميان مسلمانان مي‌رود، امّا مسلمانان به پيشواي خويش اقتدا کرده‌اند؛ او نيز به بقيةالله اعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) اقتدا مي‌کند و مسيح در مقام پاسخ دادن به تعارف ولي عصر(عليه السلام) مي‌گويد: من از سوي خدا فرستاده شده‌ام تا وزير و کمک شما باشم نه امير بر شما».[1]

از آن‌چه تاکنون گفته شد، روشن گرديد که بيت‌المقدّس براي مسلمانان، يهوديان و مسيحيان از اهميّتي ويژه برخوردار است. به همين خاطر، دجّال به آن سمت و سوي روانه مي‌شود تا شايد آن‌را به ويرانه تبديل و مردم آن‌را به پشتيباني خويش فراخواند؛ (البته همان‌گونه که بارها گفتيم بيش‌ترين اطرافيان


--------------------------------------------------

1. سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص84 .


(281)

او را کساني چون يهوديان تشکيل مي‌دهند؛ چه آن‌که سخنان دجّال در آن‌ها سريع تأثير مي‌گذارد). بازسازي بيت‌المقدّس از سوي حجّت بن الحسن«روحي له‌الفداء» و دست ردّ زدن مسيح(عليه السلام) بر سينه‌ي يهوديان و مسيحيان تداعي اين معني را دارد که بيت‌المقدّس بايد به آغوش اسلام بازگردد و از لوث وجود غاصبان پاک‌سازي شود؛ و شايد مراد از «بناي بيت‌المقدّس به‌طوري که تا آن زمان ديده نشده باشد» همين باشد؛ چرا که ستمگران غاصب شايستگي خدمت‌گزاري قدس شريف و پيامبر و شخصيّت آسماني‌اي چون مسيح را ندارند؛ چون که به دروغ ادّعاي ياري مسيح را مي‌کنند.

ياران حقيقي و واقعي مسيح کساني هستند که سخنان آن حضرت در مورد پذيرش اسلام، قرآن و امام زمان را بپذيرند. ياور مسيح، همان دلباخته‌ي مهدي‌ است. اين‌گونه است که جدال و درگيري با دجّال و سپاهيانش جهت مي‌گيرد و هر کس در جهت امام زمان و مسيح بوَد، يار مسيح و ياور مهدي است؛ وگرنه کمک‌کار دجّال و خود، دجّال‌صفت مي‌باشد. (خدايا! مهدي را برسان و او را بر دجّال و دجّال‌صفتان پيروز و غالب فرما.)

دجّال هنگامي خروج مي‌کند که حضرت بقيةالله اعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) بر سفياني پيروز و چيره شده و وارد عراق و کوفه گشته، استانبول را فتح کرده، عازم فلسطين باشد و براي نابود ساختن آن جُرثومه‌ي فساد و تباهي به‌سوي عکا عزيمت نمايد تا از اين راه، مصر و ديگر کشورهاي آفريقايي را فتح نمايد.

آقاي کامل سليمان ادّعا مي‌کند حدود نود درصد روايت‌هاي مربوط به دجّال جعلي بوده و مورد اعتماد نيست؛ چرا که ضمن آن‌ها چيزهايي درج شده که به‌طور قطع ساختگي هستند و متن آن‌ها گواه است بر اين‌که سخن معصوم


(282)

نيست؛ و احتمال قوي مي‌دهم دجّال يکي از سران رژيم اشغال‌گر قدس است. انشاءالله با ظهور هرچه زودترِ آن مهر تابان، معناي دقيق آن براي همگان روشن شود.[]

بيان آقاي کامل سليمان درباره‌ي ويژگي‌هايي که براي دجّال به‌عنوان شخصي مطرح شده، صحيح است؛ زيرا، اصل ظهور و خروج دجّال طبق روايات صحيح‌السند يکي از نشانه‌هاي ظهور منتظر و مصلح کل است. آري، روايت‌هاي مربوط به دجّال بيش‌تر از سوي اهل‌سنّت نقل شده است.

حضرت آيت الله صافي در ذيل «باب خروج الدجال» مي‌نويسد: «در کتاب البرهان علي وجود صاحب الزمان مندرج گرديده که علماي اسلام به جز اندکي از آن‌ها اتّفاق نظر دارند بر خروج شخص کافري در آخرالزمان که ناميده مي‌شود دجّال و در موضوع دجّال، روايات و اخبار فراواني رسيده، و اصلاً خروج وي جزو اشراط الساعه (علائم قيامت) است. نوَوي در شرح صحيح مسلم از قاضي عياض نقل مي‌کند: خروج دجّال، مذهب اهل‌سنّت و همه‌ي محدّثين و فقها است. بلي، خوارج، جهميّه و برخي از معتزله آن‌را انکار کرده‌اند. جبّاني از معتزله و پيروانش از جهميّه[2] و غير ايشان مي‌گويند: دجّال صحيح الوجود خواهد بود، فقط آن‌چه که در مورد او از خوارق عادات ادّعا مي‌شود، حقيقت ندارد. مسلم نيشابوري در صحيحش روايات زيادي در رابطه با صفت و کارهاي دجّال و چگونگي خروجش نقل کرده است».[3]


--------------------------------------------------

1. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، صص1143 و 1144.
2. جهميه: اصحاب و پيروان جهم بن صفوان از جبريه خاص هستند. اينان با معتزله در نفي صفات موافق، و در جبر و قدر مخالف‌اند. (الملل و النحل، مقدمه، يج و ص62).
3. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص460.


(283)

موضوع خروج دجّال در کتاب‌هاي صحاح اهل‌سنّت مثل صحيح بخاري، مسلم، ابوداود، ترمذي، ابن ماجه، احمدبن حنبل، مالک و طيالسي به‌طور مختصر و مفصّل ذکر گرديده که از حدّ تواتر هم گذشته است. والله العالم بحقايق الاُمور.

فتح قسطنطنيه[1]، يا نماد دنيايي مسيحيّت

امپراتوري رم که از آسيا تا اروپا و آفريقا ادامه داشت و بسياري از کشورهاي نزديک و همجوار عربستان ـ مانند مصر، شام، فلسطين، مراکش، حبشه و اسپانيا ـ جزو اقمار آن به‌شمار مي‌رفتند تا زمان امپراتوري کنستانتين که شهر قسطنطنيه ـ استانبول فعلي ـ را در نزديکي شهر باستاني بيزانسيوم بنيان نهاد و پايتخت امپراتوري خود را از شهر قديمي رُم به اين رُم نو در کنار تنگه‌ي بسفور منتقل ساخت، يک‌پارچه و متّحد بود، ولي از آن پس امپراتوري به رُم شرقي و غربي تقسيم گرديد.


--------------------------------------------------

1. قسطنطنيه: منسوب به قسطنطين. قسطنطين نام عدّه‌اي از امپراتوران روم است که اول آنان کايوس فلاويوس اورليوس است. وي در سال 312 ميلادي بر رم چيره شد و اين پيروزي سبب شد که مسيحيّت به عنوان دين رسمي امپراتوري شناخته شود تا اينکه در سال 323 يا 330 ميلادي خود به دين عيسوي گرويد و پايتخت امپراتوري را به بيزانس، که به نام او قسطنطنيه ناميده شد، منتقل کرد.
قسطنطنيه يا استانبول پيش از اين پايتخت دولت عثماني و يکي از مشهورترين بلاد عالم بوده است. باني قسطنطين پسر هرقل پادشاه روم است و آن را قسطنطنيه نيز مي‌گويند. وي در يوگسلاوي به دنيا آمد. پدرش کونسانيتيوس امپراتور و مادرش اهل سوريه بود. وي بر بريتانيا و فرانسه حکومت مي‌کرد تا اين‌که در 312 ميلادي بر روم در کنار پل ملغيان غلبه کرد و يگانه امپراتور مغرب زمين گرديد.
در سال 313 مذهب مسيح را در سراسر کشور خود آزاد اعلام کرد و او بود که کليسا را به دولت پيوند داد و رياست نخستين انجمن کليسايي را به عهده گرفت. (فرهنگ معين، ج6، ص1464؛ لغت نامه دهخدا، ج11، ص17575).


(284)

رُم غربي در کشورهايي چون ايتاليا، بريتانيا (انگلستان)، فرانسه، بلغارستان، و اسپانيا نفوذ داشت و پايتخت آن شهر رُم بود. شهر تاريخي «کنستانيتوپل» (استانبول) نيز پايتخت رُم شرقي شد که يونان، ترکيه کنوني، شام (سوريه ـ اردن)، فلسطين، مصر و قسمت‌هايي از آفريقا را در تصرّف خود داشت.

قسطنطنيه در صدر اسلام پايتخت بخش بزرگي از اروپاي شرقي، آسيا و خاورميانه و رم يعني تمام قاره اروپا، استراليا و بخش بزرگي از آفريقا و خاورميانه بود. رم و اقمارش افزون بر اين‌که مرکز و پايتخت دنياي مسيحيّت بود، همه افکار، عقايد و آرايي را که درباره‌ي مسيح و کيش مسيحيّت به کشورهاي مختلف رم شرقي و غربي مي‌رسيد، دستاورد کليساهاي قسطنطنيه و پدران روحاني آن بود.

اين احتمال وجود دارد که دو نام قسطنطنيه و رم به‌عنوان نماد دنياي مسيحيّت باشد.[1] در اين صورت نزول مسيح(عليه السلام) چنان‌چه در تعاليم آن دين


--------------------------------------------------

1. بعضي مي¬گويند: روم همان يهود است که امروز سرزمين مسلمانان را اشغال کرده و به ديگر سرزمين‌هاي اسلامي چشم طمع دوخته، و با تمام قدرت مناطق اسلامي را مي‌کوبد. (کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص944 و منابع ديگر).
تاييد گفتار بالا پشتيباني‌هاي بي‌دريغ و بي‌چون و چراي آمريکا و دنياي غرب، و به‌طور کلي آناني که به منافع خود مي‌انديشند، از رژيم اشغال‌گر قدس است.
هم‌چنين اين حرف با کلام شيخ مفيد تاييد مي‌شود که فرموده «و نزول الترک الجزيرة و نزول الروم الرملة» (محجّة البيضاء، ج4، ص343؛، ارشاد مفيد، ص336؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص269).
فرود آمدن ترک در جزيرة العرب و نزول روم در رمله (رمله شهر بزرگي در فلسطين، فاصله‌اش با بيت‌المقدّس 18 روز، و خود ناحيه و استاني در فلسطين است. اين منطقه مرکز حکومت داود و سليمان بن داود نيز بود). ازهري و جوهري مي‌گويند: روم گروه و نژادي هستند منتسب به روم بن عيص (عيصون) بن اسحاق بن ابراهيم، و ياقوت حدود روم را طوري ترسيم مي‌کند که اروپاي فعلي و بخشي از خاورميانه از قبيل دمشق و بعضي از شيخ‌نشين‌هاي خليج را در برمي‌گيرد. (معجم البلدان، ج 3، ص79).
بلي، برخي از محقّقان گفته‌اند واژه «روم» در اين وعده‌ها و ملحمه‌ها يهوديان عصر ما را قصد مي‌کند که سرزمين فلسطين را اشغال کرده، رژيم نامشروع اسرائيل را پـديـد آورده‌انـد کـه در بـرخي از اخبار تعبير «بني‌الاصفر» و در برخي ديگر تعبير به روم آمده است. تعبير بني‌الاصفر به اين سبب است که نژاد اسرائيل از اولاد اصفر بن روم بن عيصون بن اسحاق بن ابراهيم است و شيخ مفيد(رحمة الله) در اختصاص به همين نکته تصريح فرموده‌اند و تعبير روم به اين سبب است که نياي بزرگ آن‌ها، اصفر، در روم زندگي مي‌کرد و اولادش از آن‌جا به ديگر سرزمين‌ها پراکنده شدند (کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص984).
احتمال قوي، که به نظر حقير صحيح مي‌باشد، آن است که دنياي مسيحيّت چون در آن زمان به مرکزيت روم بوده و همه‌ي قدرت اروپاييان در گذشته تاريخ آن‌جا بوده، لذا تعبير به روم شده است و بعيد به نظر نمي‌رسد که آنان جنگ جهاني سومي را راه بيندازند. حرکت‌هاي سياسي و لشکرکشي‌هاي آمريکا با پشتيباني انگليس، آلمان، فرانسه و ديگر کشورهاي غربي بزرگ‌ترين گواه و شاهد بر مدّعاي ماست؛ به‌ويژه طرح خاورميانه بزرگ و شواهد ديگر. پس از نوشتن سخنان بالا به سخني از آقاي کوراني برخورد نمودم و چون مناسب با آن‌ها بود، يادآور مي‌شوم: «بني‌اصفر، به معناي زرد پوستان، تعبيري است که عرب‌ها به روميان ـ غربي‌ها ـ داده‌اند... مراد از آنان ملت‌ها و احزاب مدّعي پيروي از حضرت مسيح(عليه السلام) است». (عصر ظهور، ج54.)
امّا واژه ترک هرچند در روايت‌ها و حديث‌هاي فراواني در باب ملاحم و فتن و نشانه‌هاي ظهور آمده است، ولي اين‌که منظور از واژه ترک چه قبيله و نژادي است، مورد اختلاف قرار گرفته است. ياقوت حموي در معجم البلدان مي‌نويسد: ترکستان اسم براي جميع بلاد ترک است (حدودي را که مشخص مي‌کند آسياي ميانه، ترکمنستان، تاجيکستان، ازبکستان، قرقيزستان، تبّت و مغولستان را شامل مي‌شود)؛ (معجم الابلدان، ج2، ص27).
بعضي ديگر مي‌گويند: «منظور از (ترک) در لسان اخبار، قبايلي است که نسبشان به ترک بن يافث بن نوح مي‌رسد که امروزه در مغولستان، پنجاب، ترکيه، ترکستان، سيبري، قزوين، هند، افغاستان و برخي از ايالت‌هاي روسيه زندگي مي‌کنند ... واژه ترک با مفهوم وسيع خود شامل ممالک غربي نيز مي‌شود (کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص 938).


(285)

آمده است، اهميّتي به‌سزا دارد؛ چون از حديث‌ها و روايت‌هاي اسلامي به‌دست مي‌آيد که عيسي بن مريم(عليهما السلام) مردم را، به‌ويژه يهود و نصاري، را به اسلام و پيروي از امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) دعوت مي‌کند.

تا اوايل قرن چهارم ميلادي آيين رسمي امپراتوري رم بت‌پرستي بود و در هر کوي و برزني، بتکده‌ها به چشم مي‌خورد. به نوشته‌ي آلبرماله، در اين کشور سي‌هزار نوع خدا وجود داشت و مردم با تشريفات خاصّي در برابر آن‌ها نيايش مي‌کردند. هنگامي‌که قسطنطين امپراتور رم شد وکشور را از چنگ رقيبان خود درآورد، از روي سياست يا از روي حقيقت به آيين مسيح(عليه السلام)


(286)

گرويد و طبق فرماني معروف به «رمان ميلان» در سال 313 مسيحيّت را آيين رسمي کشور اعلام کرد و پس از آن، ديري نپاييد که در برابر پشتيباني بي‌دريغش از مسيحيّت، بت‌پرستي را با شدّت تحت کنترل خويش قرار داد و از اجراي مراسم مذهبي بت‌پرستان و مشرکان جلوگيري به عمل آورد و پرستشگاه‌هاي آنان را نيز يکي پس از ديگري خراب نمود.[1]

نهرو، سياست‌مدار معروف هندوستان، مي‌نويسد: «مسيحيان به‌جاي آن‌که تعليمات مسيح را درست بفهمند و آن را دنبال کنند، به مباحثه و مجادله درباره‌ي الوهيت مسيح و تثليث پرداختند. هر دسته از مسيحيان، دسته‌ي ديگر را بدعت‌گذار و مرتّد مي‌شمرد و تحت فشار قرار مي‌داد و چه بسا سرهاي آن‌ها را مي‌بريدند، موقعي رسيد که در ميان فرقه‌هاي مختلف مسيحي اختلاف عظيمي به‌وجود آمده بود که همه‌اش فقط بر سر تلفظ يک کلمه بود. يک دسته مي‌گفتند که در موقع قرائت يکي از دعاها بايد کلمه‌ي «هواوسيون»، يعني هم‌ذاتي، را تلفظ کرد و دسته‌اي ديگر معتقد بودند که تلفظ صحيح آن «هوموئي اوسيون»، يعني همانندي، است و اين کلمه با خداوندي مسيح ارتباط داشت. بر اثر همين يک کلمه، چه جنگ‌هاي وحشيانه‌اي در گرفت و چقدر مردم بي‌چاره کشته، و قتل عام شدند.[2]

پس از نقل کلام نهرو، اهميّت حضور مسيح براي دعوت به حق و کفرزدايي از دنياي مسيحيّت، روشن و آشکار شد که خود فرزند مريم بايد دست به‌کار شود.


--------------------------------------------------

1. تاريخ رم، آلبرماله، به نقل از: علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، ص153.
2. نگاهي به تاريخ جهان، ج1، ص201.


(287)

درباره‌ي اهميّت پيروزي و غلبه بر شهر روم، امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمايد: «شهر روم که به‌دست مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) فتح مي‌شود، پايتخت کشور روم است و هرکس آن‌جا را تحت سيطره‌ي خود درآورد، ميان مسلمانان همانند خليفه به شمار مي‌رود».[1]

ايتاليا همان کشور روم بوده و مرکز آن شهر رم است. در زمان صدور روايت، شهر روم مرکزيّت و عنوانِ پايتختي به خود نگرفته بود. بخوانيد اين پيش‌گويي و نمونه آن‌را که در کتاب حاضر بارها خوانده‌ايد و ايمان خود را نسبت به حقانيّت اين امامان معصوم تقويت کنيد.

چون دنياي غرب و اروپا در برابر مهدي موعود و منجي بشريت مقاومت کرده و حاضر به پذيرش اسلام نيست، آن حضرت سپاهي را بدان ناحيه گسيل مي‌دارد، (حضور مسيح در ميان اطرافيان امام زمان(عليه السلام) ضرورت پيدا مي‌کند، چون فرود آمدن عيسي در بين آنان که اعتقاد به رسالت و حتي الوهيت و يا فرزند خدا بودن او دارند، براي جلوگيري از بروز جنگ يا دست‌کم، جلوگيري از تشديد آن، اهميّت فراواني پيدا مي‌کند.) افزون بر وجود مسيح، عامل ديگري نيز براي جلب نظر و تمايل آنان به دنياي اسلام وجود دارد و آن اعجازي است که مردم مسيحي و اروپايي از سپاه اسلام مشاهده مي‌کنند.

در حديث آمده است «...فإذا بلغوا الخليج کتبوا على أقدامهم شيئاً ومشوا على الماء، فإذا نظروا إليهم الروم يمشون على الماء. قالوا هولاء أصحابه يمشون على الماء فکيف هو فعند ذلك يفتحون لهم أبواب المدينة فيدخلونها فيحکمون فيها ما يريدون»[2]؛ پس هرگاه لشکريان به دريا برسند، بر پاهاي‌ ايشان چيزي


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج224.
2. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص238؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص319.


(288)

مي‌نويسند و بدين‌وسيله بر روي آب دريا حرکت کرده و راه مي‌روند. پس وقتي که اهل روم به آن‌ها نظر کنند و ببينند که روي آب راه مي‌روند، پيش خود فکر مي‌کنند و مي‌گويند اينان اصحاب اويند که اين‌چنين بر روي آب راه مي‌روند. پس، خود امام زمان(عليه السلام) چگونه خواهد بود؟ در اين هنگام دروازه‌ي شهر را بر روي سربازان اسلام مي‌گشايند و آنان هم بدون هيچ‌گونه مزاحمت و برخوردي وارد شهر روم مي‌شوند و پس از آن، طبق خواست خود، حکومت و داوري مي‌کنند.

در حديث است که موعود منتظَر سه پرچم را همراه سه سپاه مي‌فرستد: يکي سمت قسطنطنيه، دومي سوي چين و خاور دور و سومي به طرف جبال ديلم، و هر سه پرچم پيروزمندانه به منطقه‌هاي از پيش تعيين شده وارد مي‌شوند.[1]

ابوهريره از پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله) روايت کرده که آن‌جناب فرمود: «قيامت به‌پا نمي‌شود تا اين‌که مردي از اهل‌بيت من مالک و حاکم بر زمين شود و خداوند به دست وي و يارانش قسطنطنيه و ديلم را مي‌گشايد؛ و اگر از عمر دنيا باقي نماند مگر يک روز، خدا آن روز را آن‌قدر طولاني مي‌کند تا آن‌که قسطنطنيه فتح گردد.[2]

مسلم بن عبيد کسايي، از عالمان اهل‌سنّت، در کتاب قصص الانبياء مي‌نويسد: کعب الاحبار گفت: مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) قيام مي‌کند و به سمت شهرهاي روم خروج مي‌نمايد تا قسطنطنيه را فتح کند؛ بعد از آن به حضرتش خبر مي‌رسد


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص251.
2. علي بن محمد بن احمد مالکي، فصول المهمة، ص298؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، پيشين، ص287؛ علي دواني، مهدي موعود، ص299؛ کامل سليمان، روزگار رهايي، ج1، ص499.


(289)

که دجّال اعور خروج کرده و ادّعاي الوهيت و ابوبيت نموده، پس هر کسي آن فرياد را بشنود به آن گرايش پيدا مي‌کند مگر آن عدّه از افرادي که خداوند آنان را از شرّ اين فتنه حفظ نمايد.

وهب بن منبه مي‌گويد: پيش از خيزش دجّال، بادهايي همانند بادي که بر قوم عاد مي‌وزيد، وزيدن مي‌‌گيرد؛ و فريادي چون صيحه‌ي قوم صالح گوش‌ها را مي‌نوازد؛ و مردم چونان اصحاب رسّ مسخ مي‌شوند؛ و اين امور اتّفاق مي‌افتد که مردم امر به معروف و نهي از منکر را رها سازند و خون‌ها را به ناحق بريزند و زنا را حلال شمرند و از مسکرات استفاده کنند و زنان به زنان و مردان به مردان اکتفا نمايند.[1] پس از حدوث حوادث ياد شده، دجّال اعور از قريه‌ي دارس خارج مي‌شود، در حالي‌که بر الاغي سوار است. بيش‌تر اطرافيان او فرزندان زنا هستند. در سرزمين بابل خضر را ملاقات کرده و خضر او را تکذيب مي‌کند؛ لذا، بين آنان درگيري به‌وجود مي‌آيد. پس از آن، دجّال به‌سوي مکّه و مدينه حرکت مي‌کند، ولي نمي‌تواند وارد آن‌جا شود.

دجّال داخل همه‌‌ي شهرها و روستاها مي‌تواند بشود، مگر چهار شهر: مکّه، مدينه، بيت‌المقدّس، و طرطوس. ياران امام زمان با دجّال و سپاهش مقابله مي‌کنند. رزمي شديد اتّفاق مي‌افتد و از لشکريان دجّال حدود سي‌هزار نفر کشته مي‌شوند، آن‌گاه دجّال شکست خورده به‌سوي بيت‌المقدّس روانه مي‌شود که جلويش را مي‌گيرند. نشانه‌هاي الهي و معجزه‌هاي فراواني در همين بين پديدار مي‌شود:


--------------------------------------------------

1. امروزه همجنس‌بازي شايع و حتي در برخي از کشورهاي اروپايي قانوني شده است.


(290)

خداوند به جبرئيل دستور مي‌دهد که با مسيح به زمين نزول فرمايد. پس جبرئيل به عيسي مي‌گويد: يا روح‌الله و کلمةالله! پروردگارت امر کرد که به زمين برروي. وي قبول زحمت مي‌کند، همراه با هفتاد هزار ملک روانه مي‌شود در حالي‌که عمامه‌ي سبز بر سر داشته و با شمشيري حمايل سوار بر اسب به زمين فرود مي‌آيد و در بين مسلمانان فرياد «جاء الحقّ و زهق الباطل» طنين‌انداز مي‌شود.

امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) و مسيح(عليه السلام) يکديگر را ملاقات مي‌کنند و در رابطه با دجّال به مذاکره مي‌نشينند. پس از اتّفاق در رأي و تصميمي واحد، در پي دجّال حرکت مي‌کنند. هنگامي‌که دجّال مسيح را مي‌بيند، مانند گنجشک در وقت وزيدن تند باد به لرزه مي‌افتد؛ پس، مسيح(عليه السلام) براي جنگ و نبرد با او پيش‌قدم مي‌شود، و گويند: دجّال مثل سرب آب مي‌گردد و عيسي با حربه‌اي او را طعنه مي‌زند و بر اثر همين حربه‌ي کاري مي‌ميرد. پس، امام زمان «روحي له‌الفداء» و يارانش با لشکر دجّال ستيز مي‌کنند و همه‌ي ياران او به هلاکت مي‌رسند و پس از آن، «يملأ الأرض عدلاً» همان‌طوري که پر از ستم و فساد شده بود؛ و اين رايحه رحماني به‌اندازه‌اي دل‌پذير و فراگير است که حتي حيوانات وحشي و درندگان نيز از آن بهره‌مند مي‌شوند؛ يعني همه‌ي موجودات و جانداران از انسان و غيرانسان در پناه عدالت و سعادت، حياتي همراه با آرامش و آسايش خواهند داشت.[1] (به اميد آن روز دل‌ها قرار ندارد. خدايا هرچه زودتر تحقّق ببخش.)


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص274 ـ 276؛ سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص80 و82.


(291)

پناهندگي سفياني[1] و سربازانش به روم

ابوبصير از امام باقر(عليه السلام) روايت مي‌کند که آن امام همام فرموده است: از سپاه بني‌اميه (لشکريان سفياني) سربازان زيادي شکست مي‌خورند و پس از آن به سمت روم فرار مي‌کنند[2] و خود را به آن ديار رسانده و از پادشاه آن‌جا درخواست پناهندگي مي‌کنند.

البته اين درخواست با شروطي مورد پذيرش قرار مي‌گيرد. برخي از آن شرايط پذيرفتن دين مسيحيّت، ازدواج طرفين، خوردن گوشت خوک، آشاميدن مسکرات و آويختن صليب بر گردن است که بني‌اميه شرايط طرح شده توسط آنان را قبول مي‌کنند.

سپاه امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) آنان را تعقيب مي‌کنند و از شاه روم مي‌خواهند که آنان را بيرون نمايند. پادشاه در جواب مي‌گويد: با ميل و رغبت به دين مسيح گرويده‌اند و از اسلام روي‌گردان شده‌اند. امام زمان(عليه السلام) مي‌فرمايد: اگر آنان را


--------------------------------------------------

1. اسمش عثمان بن عنبسه از اولاد يزيد بن معاوية بن ابي‌سفيان است و به همين خاطر او را سفياني مي‌گويند. وي از وادي يابس، يعني بياباني خشک و بي‌آب و علف، که مابين مکّه و شام است، خروج خواهد نمود. او مردي بدصورت و زشت و آبله‌رو، چهارشانه و ازرق چشم است. آن ملعون پنج شهر بزرگ را تصرّف مي‌کند: دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنّسرين. پس از آن لشکريان بسيار به اطراف مي‌فرستد و در بغداد قتل و غارت و بي‌شرمي بسيار انجام مي‌دهد، و در کوفه و نجف اشرف مردان فراواني را به قتل مي‌رسانند (منتهي الآمال، ج2، صص494 و 495؛ لغت‌نامه دهخدا، ج9، ص13674).
2. بيش‌ترين افراد و نيروي سفياني و بني‌اميه را اهالي دمشق و شام تشکيل مي‌دهند. پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: «مردي از دل دمشق خروج مي‌کند که به او سفياني مي‌گويند و همه‌ي پيروانش از نژاد کلب هستند. کلب از تيره ابوسفيان هستند و در شرق فلسطين و غرب اردن و جنوب غربي دمشق زندگي مي کنند، سفياني با 360 اسب سوار وارد شهر دمشق مي‌شود و فقط سي‌هزار نفر از قبيله کلب با او بيعت مي کنند. قبيله کلب به نظر مي‌رسد در اردن ساکن هستند؛ چون در عهد حکومت اموي اين قبيله وارد اردن شد و در همانجا ساکن شدند (علامه مجلسي، بحار‌الانوار، ج 52، ص186؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، صص21 و 106؛ لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص458).


(292)

تحويل ندهيد، حاکم بين ما و شما شمشير خواهد بود. پس، در جواب مي‌گويند: کتاب‌الله ميان ما و شما حاکم است.

موعود منتظر قبول مي‌فرمايند، سپس کتاب‌الله را مي‌آورند و قرائت مي‌کنند ناگاه مي‌بينند که قرآن حکيم طبق خواست امام زمان«روحي له‌الفداء» حکم مي‌کند و مي‌گويد: هر کس از دين اسلام مرتدّ شده و به مسيحيّت گرويده است، بايد بازگردانده شود و بالعکس، اگر شخصي از مسيحيّت به دين اسلام ايمان آورده و با ميل و رغبت خويش آيين اسلام را پذيرفته است، اجبار به بازگرداندن آن نيست. منجي عالم بشريت برخورد تندي با بني‌اميه از سپاه سفياني مي‌کند و کشور روم به‌دست حجّت بن الحسن(عليه السلام) اسلام مي‌آورد. پس از آن مسجدي براي عبادت آنان مي‌سازد و فردي از اصحابش را به‌عنوان جانشين بر آن سرزمين مي‌گمارد.[1]

سفياني، رهبر بني‌اميه، وقتي از روم برمي‌گردد، چون تحت تأثير افکار مسيحيان قرار گرفته است، بر گردن خود صليب آويزان مي‌کند. احتمال دارد اين کار او سياستي باشد براي جلب نظر مسيحيان؛ گرچه در اين کار زشت و ناپسند از حربه‌ي کهنه و بسيار زشتِ «هدف، وسيله را توجيه مي‌کند» استفاده شده که اسلام با آن مخالف است. شايد هم از قانون وراثت استفاده کرده است؛ چرا که معاوية بن ابي‌سفيان هنگام مردن صليب بر گردن داشت.[2]

نصر بن مزاحم کوفي به اسنادش از عبدالله بن عمر روايت مي‌کند که: قال رسول‌الله(صلي الله عليه و آله) : «يموت معاوية على غير الاسلام».[3]


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص251.
2. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص1108.
3. نصر بن مزاحم المنقري، وقعة صفّين، ص217.


(293)

آيت الله صافي گلپايگاني در کتاب منتخب الاثر از غيبت طوسي نقل مي‌کند که: بشر بن غالب قال: «يقبل السفياني من بلاد متنصّراً في عنقه صليب وهو صاحب القوم»[1]؛ بِشر فرزند غالب گويد: سفياني از بلاد روم برمي‌گردد در حالي‌که دين ترسايان را پذيرفته و بر گردنش صليب آويزان است و او رهبري قوم بني‌اميه را بر عهده دارد.

و نيز «بدر بن خليل ازدي قال: سمعت أباجعفر(عليه السلام) يقول في قوله تعالى... قال: «إذا قام القائم(عليه السلام) وبعث إلى بني‌اميّة بالشام هربوا إلى الروم، فيقول لهم الروم: لا ندخلکم حتّى تنصّروا فيعلّقون في أعناقهم الصلبان ويدخلونهم...»[2]؛ شنيدم امام باقر(عليه السلام) فرمود: هرگاه قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) قيام کند، گروهي را به‌سوي بني‌اميه در شام روانه کرده و آنان به طرف شام فرار مي‌کنند؛ روميان به آن‌ها مي‌گويند شما را نمي‌پذيريم مگر آن‌که دين نصرانيّت را بپذيريد. پس، آنان مي‌پذيرند و بر گردن‌هايشان صليب آويزان مي‌کنند.

سپاه سفياني بسيار سريع احکام دين را تغيير مي‌دهند به‌گونه‌اي که هيچ حرامي نمي‌ماند جز آن‌که حلالش مي‌شمارند، و هيچ پيماني نيست جز آن‌که آن را مي‌شکنند، و دامنه‌ي ظلم و ستم آنان همه‌ي خانه‌ها را فرا مي‌گيرد. بنابراين، همه‌ي مردم اشک حسرت مي‌ريزند؛ البته گروهي براي تباهي دين و عدّه‌اي هم براي تباه شدن دنياي‌شان.

محدوده‌اي را که سفياني در اختيار خود قرار مي‌دهد، طبق برخي از روايت‌ها، از اين قرار است: دمشق، فلسطين، اردن، حمص و حلب.


--------------------------------------------------

1. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص455؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص278.
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، صص377 و 388 و216؛ ثقة الاسلام کليني، الکافي، ج8 ، صص51 و 52؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص179.


(294)

امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «إذا خرج السفياني تُغيب الرجال وجوهها[1] وليس على العيال بأس، فإذا ظهر على الکُوَر الخمس فانفروا إلى صاحبکم»[2]؛ زماني که سفياني ظاهر شود، مردان صورت‌هاي خود را پنهان مي‌کنند ولي براي زن‌ها باکي نيست؛ و هنگامي که سفياني بر استان‌هاي پنج‌گانه سيطره يافت، منتظر ظهور صاحب خود باشيد.

در برخي روايت‌هاي ديگر نام پنج ناحيه چنين ذکر شده است: «إذا استوى السفياني على الکور الخمس: دمشق وحمص وفلسطين واُردن وقنّسرين، فعدّوا (فتوقّعوا) له تسعة أشهر»[3]؛ زماني که سفياني بر پنج منطقه: دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنّسرين[4] تسلّط يافت، نه ماه براي او بشماريد.

سفياني با يک‌صد و هفتاد هزار جنگ‌جو قيام مي‌کند و در کنار درياچه‌ي طبريه (در شمال فلسطين) فرود مي‌آيد. حجّت بن الحسن به سوي او حرکت مي‌کند و در آن‌جا با يکديگر درگير مي‌شوند، و در کمتر از يک ساعت همه‌ي سپاهيانش هلاک مي‌شوند، و فقط شخص سفياني باقي مي‌ماند. سپس،


--------------------------------------------------

1. والتاء مع جمع سوي السالم من ***** مذکّر کالتاء مع احدي اللبن
بدان هرگاه فاعل جمع مکسّر باشد جايز است که عامل آن را با تأنيث و بدون تأنيث آورد بلحاظ معناي جماعة جمع و ضمير عائد بر آن فاعل نيز جايز است که به صورت مذکّر و يا مؤنّث آورده شود، مثل قامت الرجال کلّهم، يا قام الرجال کلّها. امّا بهتر نزد بلغا، موافقت داشتن ضمير است در تذکير و تأنيث با عامل مثل تغيب الرجال وجوهها و قامت الرجال کلّها. (النحو الوافي، ج2، صص73و77؛ جلال الدين سيوطي، البهجة المرضية، ص81).
2. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص272.
3. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص163؛ علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص206؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص122؛ اعلام الوري، ج2، ص282.
4. قنّسرين شهرستاني است در شام. مي‌گويند قبر صالح پيغمبر در کوهستان آن است و در آن جاي پاهاي ناقه صالح وجود دارد، قنّسرين در سال 17ق به دست ابو عبيده جراح فتح شده است (لغت نامه دهخدا، ج1، ص17774).


(295)

امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) او را دستگير مي‌کند و در زير درختي در کنار درياچه‌ي مذکور سر مي‌برند، و پس از آن، شام به تصرّف منجي«روحي له‌الفداء» در مي‌آيد.[1]

در حديثي از امام رضا(عليه السلام) مي‌خوانيد که آن بزرگوار فرموده‌اند: سفياني و يک تن از بني‌کلب در بيت‌المقدّس کشته مي‌شوند.

هنگامي‌که مقدّمات بيعت براي ولي‌عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) فراهم شود، سفياني را دستگير مي‌کنند و به صورت اسير به خدمت آن حضرت مي‌آورند و در ميدان عمومي ذبح مي‌شود و زن‌ها و غنيمت‌هاي جنگي او را در دمشق به فروش مي‌رسانند.[2]

در حديثي ديگر از آن حضرت آمده است: سرِ سفياني بر روي تخته سنگي در مدخل دروازه‌ي ايليا[3] بريده خواهد شد.[4]

در روايتي ديگر هم فرموده‌اند: روي صخره‌اي در نزديکي کنيسه‌اي در صحرا در طرف پله‌هاي پل زيتون چونان گوسفند ذبح مي‌شود.[5]


--------------------------------------------------

1. سيدمصطفي آل‌سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام في ظهور صاحب الزمان، صص46 و192؛ علي يزدي حائري، الزام الناصب، ص201.
2. الحاوي للفتاوي، به نقل از: کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص1133.
3. ايليا نام شهري است که ايلياء پيغمبر به آن منسوب است. هم‌چنين گفته شده نام بيت‌المقدّس و اورشليم مي‌باشد. گويند: ضحاک ايليا را دار الملک ساخت و دژهوخت سراي و ايوان او بوده است، فردوسي گفته که ايليا اسم بيت‌المقدّس بود.
بتازي وِ را خانه پاک دان ***** بر آورده ايوان ضحاک خوان
برخي از پارسيان او را اورشليم خوانند و خانه پاک که بيت‌المقدّس خوانند، هرچه از بيت‌المقدّس آباد بود خراب بکرد و نام ايليا بر آن نهاد (لغت نامه دهخدا، ج 3، ص3727).
4. کامل سليمان، پيشين، ص1133.
5. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، پيشين، ص274.


(296)

همکاري روم با سفياني

امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمايد: «يهرب منها اُولادُ رسول الله إلى القسطنطنية فيطلبهم ويردّهم ملك الروم إليه فيضرب أعناقهم على الدرج الشرقي في جامع دمشق فلا ينکر ذلك أحد»[1]؛ فرزندان رسول خدا از دست سفياني به قسطنطنيه (استانبول) فرار مي‌کنند، سفياني آن‌ها را از شاه و زمامدار روم درخواست مي‌کند، و او نيز (بدون هيچ‌گونه اعتراض، بلکه با تمايل) آن‌ها را تحويل مي‌دهد، سفياني هم آنان را بر روي پلّه‌هاي شرقي مسجد جامع دمشق گردن مي‌زند و کسي به وي اعتراض نمي‌کند.

عکس‌العمل اهل آسمان و زمين نسبت به هلاکت سفياني

جنايت‌ها، ستم‌ها و فساد فرزندان ابوسفيان به‌اندازه‌اي رنج‌ و دردآور است که گويي اهل زمين و آسمان در انتظار مرگ و هلاکت وي به‌سر مي‌برند.

اميرمؤمنان(عليه السلام) مي‌فرمايد:

«في ذلك العهد يقتل خليفة ما له في السماء عاذر ولا في الأرض ناصر»{2]؛ در آن روزگار (پس از خروج سفياني و سيطره‌اش بر بعضي از بلاد و يورش‌هاي ناموفّق او به شهرهاي مکّه و بيت‌المقدّس) خليفه‌اي کشته مي‌شود که در آسمان کسي او را معذور نمي‌شمرد و در زمين هم کسي از وي پشتيباني نمي‌کند.


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ص199.
2. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص455؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص240.


(297)

انقلاب مهدي و نزول مسيح براي صلح و دادگستري جهاني

معروف است که مسيح پيامبر صلح، دوستي و آشتي است؛ تا جايي‌که گويند مسيح گفته است: اگر کسي به گونه‌ي راست صورتت سيلي زد، تو سمت چپ را نگاه دار؛ بدون هيچ عکس‌العمل ديگري.[1] اگر انتساب اين کلام درست باشد، نهايت عطوفت و مهرباني را نشان مي‌دهد، و نه مردم دوستي؛ بلکه عشق به انسان‌ها را آموزش مي‌دهد (مسيح! زودتر فرود آي و از نزديک جنايت‌هاي بوش و کساني چون او را ببين).

مهدي فريادرسي است که خداوند او را براي فريادرسي مظلومان و ستم‌ديدگان جهان ذخيره فرموده است. پيش از ظهور آن حضرت، آشوب و


--------------------------------------------------

1. شرح فصوص الحکم جندي، ص505، شهرستاني مي‌نويسد: «مسيح در طي انجيل ابلاغ فرمود: که من مبعوث نيستم احکام تورات را باطل گردانم، بلکه مبعوث شده‌ام که تکميل آن کنم. چنان‌چه صاحب تورات فرمود: اگر کسي نفسي را متعرض شود به هلاک نفس، او را عرضه هلاک گردانيد و اگر به چشمي گزند رساند به چشم او گزند رسانيد و اگر شامه و انف کسي را نقصان رساند، شامه آن کس را ناقص کنيد. و من گويم: که هرگاه برادري به لطمه روي تو را بخراشد آن روي ديگر را آماده و مستعد لطمه او گردان» (ابوالفتح محمد بن عبد الکريم شهرستاني، الملل و النحل، ص167).
دستور و قاعده کلي عيسي(عليه السلام) در باب اخلاق آن است که اصل محبت را نسبت به دوست و دشمن بايد يک‌سان اعمال نمود (جان باير ناس، تاريخ جامع اديان، ص599).
از انجيل متي نقل شده: «شنيده‌ايد که به اولين گفته‌اند همسايه خود را محبّت نما و با دشمن خود عداوت کن، اما من به شما مي‌گويم که دشمنان خود را محبّت نماييد و براي لعن‌کنندگان خود برکت بطلبيد ... شخص هرگز نبايد بدي را با بدي مقابله کند (جان باير ناس، تاريخ جامع اديان، ص599؛ محمد بن عبد الکريم شهرستاني، الملل و النحل، ص173).
آن‌چه در ميان تعليمات مسيح جلب نظر مي‌کند، اهميت دادن به گذشت، بخشايش، لطف و شفقت الهي است. اصل مهم ديگر، چنان‌چه گفته شد، عشق و محبّت به هم‌نوع است و ديگر اين‌که بايد قدرت چشم‌پوشي از مال و منال دنيا را داشت، در عين حال فقر و تهي‌دستي و تحمّل درد و رنج اجباري نيست (ر.ک: ش. دولاندلن، تاريخ جهاني، ‌ج1، ص259).
انجيل يوحنّا مي‌نويسد: «اين است وصيت من که يکديگر را محبّت نماييد، هم‌چنان که شما را محبّت ورزيدم، کسي محبّت بزرگ‌تر از اين ندارد که جان خود را به جهت دوستان خود بدهد، شما دوست من هستيد، اگر آن‌چه به شما وصيّت مي‌کنم بجا آوريد» (باب 15 بندهاي 12 ـ 15).


(298)

فتنه و بي‌عدالتي و فساد گيتي را فرا مي‌گيرد؛ ولي پس از ظهور وي، ديگر از اين امور خبري نيست. علي بن ابيطالب(عليه السلام) فرموده است: «چون مهدي درآيد، هواپرستي به خداپرستي بازگردانده مي‌شود».

ظهور نور و عدالت، امنيّت راه‌ها و شهرها و آشکار شدن برکت‌هاي زمين، رويش صلح و دوستي و آشتي علاوه بر انسان‌ها، شامل درندگان و چهارپايان هم مي‌شود و هيچ‌گونه آزار و اذيّتي نسبت به آنان وجود نخواهد داشت؛ چون به‌مجرد مشاهده و بروز اين‌گونه رفتار ناپسند، عامل اصلي‌اش را سر جايش مي‌نشانند و يا آن عمل زشت را در نطفه خفه مي‌کنند. در زيارت آل ياسين خطاب به امام زمان(عليه السلام) مي‌گوييم: سلام بر تو اي پناه خلق و اي وعده‌ي رحمت واسعه‌ي الهي بر همه جهانيان؛ وعده‌اي که هرگز خلاف نخواهد گشت: «السلام عليك أيّها العلَم المنصوب والعلم المصبوب والغوث والرحمة الواسعة وعداً غير مکذوب».

نمي‌دانم چه دستي در کار بوده و هست که هرگاه سخن از امام زمان(عليه السلام) به ميان مي‌آيد، فقط و يا بيش‌تر، از چهره‌اي خشن، قهر و شمشير و انتقام و خون‌ريزي گفت‌وگو مي‌شود و از مهرباني، عطوفت، رحمت، رأفت، احسان و انسان‌دوستي وي که رحمةً للعالمين است، کمتر سخن به ميان مي‌آيد. آري، او مهربان‌ترين است؛ همان‌گونه که پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله)، رسول رحمت و مهرباني‌ها و رحمةً للعالمين بوده، و بشارتش بر اِنذارش مقدّم بود. مصلح کل چون رحمت گسترده الهي است، جهان را پر از عدل و داد کرده، و با ستم و بيداد و بي‌عدالتي، به هر شکل که باشد، مبارزه مي‌کند.

خود رسول الله(صلي الله عليه و آله) در توصيف مهدي فرموده است: «اسم او اسم من و کنيه‌اش کنيه من، از نظر خَلق و خُلق شبيه‌ترين مردم به من است». چنين کسي


(299)

اگر مظهر رحمت و صلح و دوستي نيست، پس چه کسي مي‌تواند سکّان‌دار چنين کشتي نجات‌بخشي باشد؟ در برخي از روايت‌ها آمده است: «خداوند به سبب مهدي(عليه السلام) بين دل‌ها الفت ايجاد مي‌کند».[1]

در رستاخيز مهدي آن‌چه هست، دوستي، مهرباني و يگانگي است، مؤمنان در داد و ستدها از يکديگر سود نمي‌گيرند، کينه‌ها از دل‌ها بيرون مي‌رود و همه جا را آرامش و امنيّت فرا مي‌گيرد: «علامة المهدي أن يکون شديداً على العمّال، جواداً بالمال، رحيماً بالمساکين».[2]

بلي، آن روي سکّه، يعني شمشير برّان و تيغ تيز مصلح کل، براي کافران، زورگويان، گردن‌کشان، خيانت‌کاران و منافقان[3] و ياوه‌گويان صيقل داده شده است؛ و او با ذوالفقار مرتضوي به هدايت‌گري خويش سرعت مي‌بخشد. امام باقر(عليه السلام) به زاره فرمود: «هيهات هيهات که قائم ما مانند پيامبر(صلي الله عليه و آله) با ملايمت با مردم منافق و کافر رفتار نمايد، چون رسول خدا مي‌کوشيد تا محبّت را در راه دين جلب کند؛ ولي قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) با شمشير و کشتار با آنان روبه‌رو مي‌شود. خداوند به او چنين امر فرموده است. واي به‌حال کسي که با مهدي از سر ستيز بيرون آيد. امام زمان توجّهي به نکوهش ملامت‌گران و سخن ياوه‌گويان ندارد».[4]


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص287.
2. علي دواني، مهدي موعود، ج1، ص277.
3. ابوالجارود عن ابي‌جعفر(عليه السلام) قال: «اذا قام القائم(عليه السلام) سار الي الکوفه... ويدخل الکوفة فيقتل بها کلّ منافق مرتاب» (علامه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص338؛ شيخ مفيد، الإرشاد،ج2، ص384).
4. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص231؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص353.


(300)

شمشير مهدي، شمشير انتقام خداوند است، ولي انتقام از جنايت‌کاران طول تاريخ؛ يعني کساني که موعظه و نصيحت هيچ‌گونه تأثيري بر آنان نداشته و ندارد. اينان کساني هستند که به سنّت‌هاي پيامبران پشت پا مي‌زدند و يا آن‌ها را به سخريه گرفتند؛ و خلاصه، کساني که براي ميل‌ها و هوس‌هاي حيواني خود همه‌ي خوبي‌ها را پايمال کرده و مي‌کنند. از شمشير مهدي براي نابودي خون‌آشامان پَست و ابَرجنايت‌کاران نا انسان، و در واقع براي پيدايش و رويش رحمت و زندگي همراه با سعادت ابدي استفاده مي‌شود.

افراد ناآگاه و ناآشنا به اسلام، در هر کيش و آييني که باشند، چنين تبليغ مي‌کنند که دين مسيح، دين محبّت، نيکي کردن و گذشت است؛ ولي دين اسلام دين خشونت و دين شمشير و زور است، و گذشت و محبّت در آن وجود ندارد؛ به‌ويژه پس از جريان 11 سپتامبر در آمريکا تبليغات گسترده رسانه‌هاي صهيونيستي و يا مورد پشتيباني صهيونيسم چنين وانمود کردند که اسلام دين خشونت، و مسلمانان تروريست و خشونت‌طلب هستند. در همين راستا، آنان حادثه‌ي مزبور و مانند آن‌را به اسلام و مسلمانان نسبت دادند؛ و از آن طرف، جنايت‌هاي اسرائيل را ناديده گرفتند.

چنين برداشتي از اسلام، يک اشتباه بزرگ و آشکار است؛ چرا که اسلام، هم دين محبّت است و هم دين شمشير؛ شمشير و جهاد مقدّس را در جاي خود، و نرمي و محبّت را نيز در جاي خود تجويز مي‌کند و اصلاً عزّت، اقتدار و عظمت اسلام به خاطر همين نوع نگاه است.

فيلسوف شهيد مرتضي مطهري(رحمة الله) مي‌گويد: «اگر اسلام اين چنين نمي‌بود و نمي‌گفت زور را با زور جواب بدهيد، منطق را با منطق جواب بدهيد، در مورد