(201)
کلمه «الأرض» اطلاق دارد و شامل همهي کره زمين ميشود و ارادهي خداوند تخلّفناپذير است. افزون بر اينها، تجاوزها، ستمها و نابرابريهاي دنيا نيز جهاني شده است. بهعنوان مثال، جنگها و فاجعههاي دنياي متمدّن امروزي ديگر مخصوص نظاميان و افراد يا نژاد خاص نيست. به فاجعههاي قانا، نوار غزه، هيروشيما، ناکازاکي، بوسني، عراق، افغانستان و جاهاي ديگر نگاه کنيد. وحشتناکتر از اينها، امروزه استعمارگران و کشورهاي صنعتي داراي سرمايه در کنار سلاحهاي اتمي و موشکهاي قارهپيما و ناوشکنهاي هواپيمابر به سلاحهاي بيولوژيک و ميکروبي روي آوردهاند که ميتوانند فاجعههاي انساني، حيواني و گياهي ناگواري را بهوجود آورند. بهعنوان مثال، هنوز مردم ژاپن تاوان آن جنايت بزرگ آمريکا را پس ميدهند.
بهخوبي معلوم شد که در کنار اين فجايع جهاني، بايد اصلاحي فراگير و جهاني صورت پذيرد تا بتواند نسل بشريت را از اين نابودي و بيدادگري نجات دهد.
امام باقر(عليه السلام) ميفرمايد: «قائم آلمحمد(عليه السلام) ...سپس به کوفه باز ميگردد و آن سيصد و سيزده نفر را به تمام آفاق گسيل ميدارد و دست خود را ميان شانهها و بر سينههايشان ميکشد. لذا، در هيچ قضاوتي در نميمانند و هيچ زميني نميماند مگر اينکه در آن، صدا به شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله بلند شود و خداوند فرموده:
(وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ)،[1] تحقق مييابد و ايشان جزيه (ماليات) نميگيرند و همين است که فرموده: (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ)[2].[3]
--------------------------------------------------
1. سوره آل عمران، 83 .
2. سوره انفال، 39.
3. سيدمحمدتقي موسوي اصفهاني، مکيال المکارم، ج1، ص279؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص345.
(202)
البته مردم دنيا نيز به حدّي از آمادگي ميرسند تا بتوانند اصلاح جهاني را بپذيرند و هيچ سلاحي هرچند ويرانگر هم در برابر اراده و خواست آنان ياراي مقابله و مقاومت را ندارد. مردم دنيا ديدند که گروه چند هزار نفري حزبالله در برابر ارتش چهارم دنيا از نظر سلاح و قدرت، چنان قدرت و ارادهاي از خود نشان داد که اسرائيل مجبور شد قطعنامه 1701 را بپذيرد. روايتهاي فراواني وجود دارد که در زمان ظهور امام زمان و پس از آن، پردهبرداري بيسابقهاي از علوم و معارف ميشود.
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «علم، بيستوهفت حرف است؛ تمام آنچه را که پيغمبران آوردهاند دو حرف است و مردم تا به امروز بيش از دو حرف نياموختهاند (اين همه شگفتيها در عرصههاي مختلف بهوجود آمده است) و چون قائم ما بهپا خيزد، بيستوپنج حرف ديگر را ميآورد و ضميمهي آن دو حرف مينمايد و در ميان افراد بشر پراکنده ميسازد».[1]
افزون بر آنچه گفته شد، دربارهي فراهم آمدن زمينههاي فرود حضرت عيسي، نکتههاي ديگري نيز وجود دارد که در اينجا به بررسي آنها پرداخته ميشود:
1ـ پديده جهاني شدن
اين نوزاد قرن (پديده جهاني) که از طرف سلطهجويان در رگ و پي جامعه انساني تزريق شده و چالشهاي جدّي هم بهوجود آورده است، ذهن
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص336.
(203)
بسياري از پژوهشگران عرصه علم و سياست، و اقتصاد و فرهنگ را به خود مشغول ساخته، چرا که داراي سويههاي مختلف ولي پيچيده ميباشد؛ و اين پيچيدگي منحصر به فرد، انديشمندان را از ارائه تعريفي روشن ناتوان ساخته و تعريف آن را بسيار دشوار ساخته است.
ظواهر امر نشانگر آن است که اين نظريه بشريّت را نابود ميسازد، چرا که باعث تسلط يافتن سلطهجويان و ابرقدرتها ميشود. بنابراين، ملتهاي محروم و جهان سوم دچار مرگ تدريجي ميشوند، چون اقتصاد آنها به سوي اضمحلال و نابودي پيش ميرود، بلوکه ميشود و در انحصار سرمايهداران قرار ميگيرد. و اين جهاني شدن جز نابودي بشريت ثمرهاي نخواهد داشت؛ پس، بهجاست که مردم، بهويژه کشورهاي جهان سوم و بهخصوص مسلمانان، با آنها مخالفت کنند.
برژينسکي، مسؤول شوراي امنيت ملي آمريکا در سال1970 ميلادي در دوران رياست جمهوري ريگان، کتابي نوشته با عنوان جنگ و صلح در دهکده جهاني؛ بحث اصلي اين کتاب بررسي نقش آمريکا در رهبري جهان و ارائه نمونهي جامعه مدرن در عمل است. برخي معتقدند اين کتاب و امثال آن فکر جهاني شدن را پديدار ساخته، و عدّهاي ديگر بر اين باورند که پس از توافقهاي سياسي و اقتصادي که بعد از جنگ جهاني اول و دوم بين مجموع کشورهاي جهان بهوجود آمد، نوعي زمينهسازي براي همزيستي و همکاري بينالمللي فراهم شد و به پيدايي فرايند جهاني شدن منتهي گرديد. بههرحال، تعريف دقيق و جامعي که وحدت نظر روي آن باشد وجود ندارد، زيرا اين پديده هنوز به حدّ نهايي تکامل خود نرسيده است و دستخوش تحوّل و تغيير شده و ميشود.
(204)
تحليلگران مسألهي جهاني شدن در کتاب دام جهاني مينويسند: تاکنون جهاني شدن، دستکم در زمينه بازارهاي مالي، معنايي جز آمريکايي شدن دنيا نداشته است.[1]
آنان همچنين ميگويند: جهاني شدن اقتصاد از زماني آغاز شد که اروپا ميخواست بر مشکلات جنگ جهاني دوم چيرگي يابد. در سال 1948 ميلادي آمريکا و اروپاي غربي پيمان تجارت آزاد «گات» را امضا کردند و براي نخستين بار به پايهريزي رژيم حقوقي تجارت جهاني پرداختند.[2]
اکنون شهرهاي ماشينزدهاي چو آتلانتا که در فناوريهاي بسيار بالا پيروزمند مينمايند، بر کرهي زمين تسلّط يافتهاند، ولي بهسرعت به صورت جزاير منزوي در ميآيند. اين مجمع الجزاير ثروتمندان که در سراسر دنيا پراکنده است در چشم هموطنانشان بيشتر به سرزمين پررونق کشوري بيگانه شباهت دارد و در مقابل آن، بخش بزرگي از دنيا بهصورت سيّارهاي آکنده از تهيدستان درميآيد.
سيّارهاي با کلانشهرهايي آکنده از زاغهنشينان که در آنها ميلياردها انسان با کمترين امکانها براي ادامه زندگي دستوپا ميزنند.
فرانسوا ميتران، رئيس جمهور سابق فرانسه، در سال 1995 ميگويد: ما از يک بيتفاوتي شرمسارانه به يک بيتفاوتي خودپرستانه تغيير شکل دادهايم. هرگونه علاقه کمک به کشورهاي در حال توسعه مانند برف ذوب شده است. به نظر ميرسد هر کشوري فقط به فکر حياط خلوت خود است. 385 ثروتمند
--------------------------------------------------
1. هانس پيتر مارتين ـ هارالد شومن، دام جهاني شدن، ص156.
2. همان، 209.
(205)
ميلياردر به اندازه 5/2 ميليارد نفر ثروت دارند، يعني به اندازه ثروت نيمي از جمعيت جهان.[1]
اين است ارمغان جهاني دنياي متمدّن که فريادش براي حقوق بشر گوش مردم جهان را به درد آورده است؛ چيزي که نزد آنان مفهوم ندارد، بشر و حقوق بشر است.
آري، پيامدهاي ناگوار دهکدهي جهاني دنياي طرفدار دموکراسي از قبيل انحصاري شدن اقتصاد، قدرت جهاني و تمرکز يافتن فرماندهي و رياست جهان بهدست عدّهاي از انسانها که تنها به فکر قدرت و سلطه هستند و لياقت هدايت و رهبري جامعه را ندارند، چون به شرارت و ستم در زير لواي شعارهاي زيبا و فريبنده دست ميزنند، مردم آگاه و آزاده جهان را بيدار نموده است و درست فهميدهاند که شعارهاي دموکراسي، آزادي و حقوق بشر حربهاي فريبنده بيش نيست؛ چون صاحبان ثروت و زور از آنها فقط براي اميال خويش و سودي که نصيب کشورهايشان ميشود استفاده ميکنند.
بسياري از سياستها و برنامههاي آنان عليه کشورهاي محروم و جهان سوم وسيلهاي براي جنگافروزي و چپاول ثروت و يا نابودي آن است. آنان به درستي درک کردهاند که مجامع جهاني و بينالمللي را ميتوانند عامل اجراي هدفهاي شوم خود قرار دهند. بهعنوان مثال، شوراي امنيت که وظيفهاش تأمين و ايجاد امنيت همه کشورهاي جهان است، به آلت دست و ابزاري
براي خواستههاي آمريکا و عامل فشاري براي سياستهاي زورمداران تبديل شده است.
--------------------------------------------------
1. هانس پيتر مارتين ـ هارالد شومن، دام جهاني شدن، صص 85 و 86 .
(206)
آمار و ارقام فرزندان، يا سقط جنينهاي نامشروع در دنيا چه فاجعههايي که بهبار نميآورد و دنيا را به سراشيبي سقوط اخلاقي و جنسي کشيده است. قانونمند شدن همجنسبازي، تنفروشي دختران و زنان، و شايد پسران، و اختلاسهاي کلان و ميلياردي، و حوادث ناگوار و قتل و غارتهايي که براي فراهم نمودن نيازهاي اوليه زندگي صورت ميگيرد، گيتي را به نابودي ميکشاند و به مردم بيدار و هوشيار نهيب ميزند که اين زمينيان با همه دبدبه و کبکبهاي که دارند، چه ميکنند؟ هشدار ميدهد که اينان هرگز نميتوانند براي اصلاح جامعههاي موجود بر روي کره زمين کاري را انجام دهند و همهي شعارها و گفتارهاشان دروغي بيش نيست.
پس از اين يأس و نوميدي، بارقه اميد، و نويد دلانگيز مسيحا، نفس درونشان را متوجّه مصلح کل و منجي بشريت(عجل الله تعالي فرج الشريف) نموده، البته توأم با تاييدهاي الهي و قدرتي فوق قدرت بشري، چون تجهيزات و تکنيک مدرن کارآمد نيستند و اگر هم باشند براي اينکه در دست افراد ناشايسته افتادهاند، نتيجهاي ندارند؛ بلکه نتيجه معکوس دارند و غول صنعت، جهان و مردم آن را هلاک ميکند.
ابن عباس ميگويد: «فقلت يا سيّدي، متي يکون ذلك؟ فأوحى الله جلّ وعزّ يکون ذلك إذا رفع العلم وظهر الجهل وکثر القرّاء وقلّ العمل وکثر القتل وقلّ الفقهاء الهادون وکثر فقهاء الضلالة والخونة وکثر الشعراء واتّخذ اُمّتك قبورهم مساجد وحلّيت المصاحف وزخرفت المساجد وکثر الجور والفساد وظهر المنکر واُمِرَ اُمّتك به ونهوا عن المعروف واکتفى الرجال بالرجال والنساء بالنساء وصارت الاُمراء کفرة وأولياؤهم فجرة وأعوانهم ظلمة وذوي الرأي منهم فسقة»؛[1]
--------------------------------------------------
1. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص251.
(207)
پس عرض کردم: اي آقاي من! (قيام مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)) درچه زماني است؟ خداوند عزّ و جلّ وحي فرستاد که اتّفاق ميافتد در زماني که علم و آگاهي رخت بربندد و ناداني (در احکام دين) آشکار شود. قاريان زياد، و عملکنندگان کم، و کشتار زياد و فقيهان هدايتگر کم، و عالمان گمراه و خائن فراوان، و شاعران زياد، و امت اسلام قبور مردگانشان را مسجد و قرآنها را تزيين و مسجدها را زينتکاري کنند و ظلم و فساد فراوان و منکَر آشکار و مردم به منکر امر شوند و از معروف بازداشته شوند و مردان به مردان و زنان به زنان در خواستهي شهواني اکتفا کنند، اميران و حاکمان کافر باشند و اوليا و دوستان آنان اهل فجور و ستم و کمککنندگان آنها ستمگران باشند و صاحبان رأي و نظر (مجالس مشورتي آنان) را فاسقان تشکيل دهند.
آمار
پس از فرا رسيدن فتنه سفياني که همهي حرامهاي خداوند را جايز ميشمارد و کشتار فجيعي به راه مياندازد، وحشت و اضطراب همه جا و تمام مردم را در برميگيرد. تمامي مردم به دنبال مصلح غيبي ميگردند، و همه تشنهي عدالت ميشوند، و همهي انسانها عاشق شيداي حکومت جهاني مهدوي ميشوند، حجّت خدا ظاهر ميشود تا عدالت را در پهنه گيتي بگستراند و مردم را از اضطراب و يأس و نوميدي نجات بخشد.
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «يخرج حين تغيّر البلاد وحين اليأس من الفرج»[1]؛ منجي کلّ به هنگام دگرگوني شهرها، زبوني و ناتواني بندگان، و هنگام نوميدي مردمان از فرج و گشايش، ظاهر ميگردد.
--------------------------------------------------
1. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص724.
(208)
امام باقر(عليه السلام) نيز ميفرمايد: «يخرج بعد اليأس وحتّى يقول النّاس: لا مهديّ»[1]؛ بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) پس از نوميدي مردم خروج مينمايد و اين يأس و تحيّر سبب ميشود که مردم بگويند ديگر مهدي وجود ندارد.
بهخوبي واقف هستيد که امنيّت فردي ارتباطي مستقيم با امنيت اجتماعي دارد؛ چرا که فرد، جزيي از جامعه است. بنابراين، بيشتر اضطراب و نگرانيهاي رواني از بحرانهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بهوجود ميآيد و افراد جامعه را در برميگيرد، ناهنجاريهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بهطور ريشهاي بر فرد اثر ميگذارد و او را از درون نابود ميسازد و همواره از دلهره و نوميدي خويش رنج ميبرد. همانگونه که آگاهي داريد، يکي از عوامل عمده پيدايش و اثرگذاري بحرانهاي مذکور نبود دين و باورهاي قلبي است.
روانشناسان بر اين مطلب واقفاند و در گزارشهاي علمي تحقيقي خود، بارها به آن اشاره کردهاند. بهعنوان مثال، يکي از پزشکان ميگفت: بيگمان افسردگي و اضطراب بسيار گسترش يافته است تا جاييکه از بزرگسالان گذشته دامنگير کودکان نيز شده است. با توجّه به اينکه کودکان از افسردگي و اضطراب مصون بودهاند، البته اين مشکل رواني بر اثر کمبود ايمان و عدم باور به مذهب ميباشد.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «تکون فتنة ثمّ تکون جماعة ثمّ تکون فتنة ثمّ تکون جماعة ثمّ فتنة تعوج فيها عقول الرجال حتّى لا يکاد يرى رجل عاقل»[2]؛ فتنهاي برپا ميشود و اجتماعي برپا ميگردد و آنگاه فتنهاي برميخيزد و
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص231.
2. سيدرضيالدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص21.
(209)
بهدنبالش اجتماعي فراهم ميگردد. سپس فتنهاي بهوجود ميآيد که تعادل رواني مردان (و زنان) را بر هم ميزند و ديگر صاحب عقلي ديده نميشود.
نيز ميفرمايد: «ستکون فتنةً لا يهدأ منها جانب إلاّ جاش فيها جانب حتى ينادي مناد من السماء: إنّ أميرکم فلان»[1]؛ به زودي فتنه و آشوبي پديدار خواهد شد که آرامش پيدا نميکند از آن نقطهاي، مگر اينکه در نقطه ديگري ناآرامي بهوجود ميآيد و اين چنين ادامه مييابد تا زماني که منادي از آسمان بانگ ميزند: امير شما فلاني (حضرت مهدي حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف)) است.
حذيفة اليمان، قال: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «تکون فتنة يعرج فيها عقول الرجال حتّى لا يکاد يرى رجلاً عاقلاً»[2]؛ حذيفه گفت: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: فتنهاي (بر اثر شدّت و سختي آن) پديد ميآيد که عقلهاي مردان زايل ميشود؛ بهگونهاي که ديگر مرد عاقلي يافت نميشود.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: «...وعبس العبوس»[3]؛ يعني زماني که دنيا روي ترش کند و کابوس يأس و وحشت بر سراسر جهان سنگيني کند، کسي از اعماق دل شادي نميکند و ديگر کسي نفس راحت نميکشد، هر خبر و حادثه غمانگيزي دلها را ميفشارد و اعصاب را ميکوبد، گويا عقلها از سر مردم کوچ کردهاند.[4]
ناهنجاريهاي اجتماعي بهگونهاي وحشتناک و دهشتانگيز شيرازهي جامعههاي بشري را بهطور جدّي تهديد ميکند، بلکه در حال متلاشي کردن
--------------------------------------------------
1. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص451.
2. سيدرضيالدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص23.
3. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص688 و691.
4. براي آگاهي بيشتر، ر.ک: محمد رشيد رضا، المنار، ج9، ص484 ـ 487.
(210)
آنها بوده و آنان را از هم ميگسلد، چرا که جنايتها رو به فزوني گذاشتهاند و با شتابي رعبانگيز مردم دنيا را در کام خويش فرو ميبرند. بهعنوان مثال، سرقت، تجاوز، آدم ربايي و قاچاق انسان، بهويژه کودکان و دختران، به شکلي عجيب در حال رشد است.
مثالهاي ملموس زيادي وجود دارد و ما در اينجا به چند کشور متمدّن که از لحاظ ثروت و تکنولوژي و صنعت در رديف اول قرار دارند، اشاره ميکنيم تا بهخوبي روشن شود که تکنولوژي، صنعت، فناوريهاي مدرن و پيشرفته و کشف سلولهاي بنيادين ضامن سعادت و امنيت جامعههاي بشري نيستند و نخواهند بود.
گزارشي که در آمريکا منتشر شده، ميگويد: در هر پانزده دقيقه يک دختر ربوده ميشود. روزنامه ديلي ميل مينويسد: طبق آمار و تحقيقهاي صورت گرفته، جنايتهاي خطرناکي همچون سرقت و فروش موادمخدر در متروهاي شهرهاي مختلف انگلستان فزوني يافته است، اينها کمتر از جنايتهايي که در متروهاي لندن صورت ميگيرد، نيست. تنها در سال گذشته در گذرگاههاي مترو 4918 جنايت واقع شده است و پس از آن نيز جنايتها 39 درصد افزايش يافته است.
در آلمان فروشگاههايي که در يک سال در معرض سرقت قرار گرفتهاند، بالغ بر 148هزار فروشگاه است و قيمت کالاهاي مسروقه بيش از يک ميليارد مارک در سال ميباشد.
صليب سرخ جهاني طبق آماري که دربارهي جنگها ارائه داده ميگويد: هيچ مقطعي از تاريخ مانند قرن بيستم شاهد افزايش تعداد جنگها نبودهايم،
(211)
زيرا بيش از يکصد ميليون نفر در جنگهايي که از آغاز اين قرن به وقوع پيوسته است جان خود را از دست دادهاند.
از جنگ جهاني دوم تاکنون بيش از يکصدوپنجاه جنگ عمده و صدها شورش مسلّحانه و انقلاب رخ داده است. از پايان جنگ جهاني دوم ارقام کشتهها در نزاعهاي مسلّحانه بيش از 23 ميليون نفر است. طبق گزارش واشنگتن پست جنگهاي قرن بيستم جنگهاي تمامعياري عليه جنگجويان و غيرنظاميان بوده است. اين جنگها در قياس با جنگهاي وحشيانه قرنهاي پيشين مانند جنگهاي خياباني بوده است.[1]
حدود بيست سال پيش حرفهي پزشکي مدّعي بود بر بسياري از بيماريهاي باکتريايي و ويروسي چيره شده است؛ ولي امروز برخي از بيماريهاي عفوني بيداد ميکند. آسوشيتدپرس گزارش داد که: پيدايش انواع باکتريهايي که نميتوان با آنتيبيوتيکهاي فعلي آنها را از بين برد، ميتواند خود تهديدي عليه سلامت عمومي و بدتر از بيماري ايدز باشد.
UNAIDS، برنامه مشترک سازمان ملل عليه ويروس ايدز، در گزارش پاياني سال خود در دسامبر 1996 عنوان کرد که در اين سال يک ميليون و سيصدهزار مورد جديد از آلودگي به ويروس اچ.آي.وي. در تمام دنيا رخ داده است، و در اين سال يکونيم ميليون نفر از بيماري ايدز مردهاند. و به اين ترتيب، مجموع کساني که تاکنون در ارتباط با اين بيماري مردهاند به شش ميليون و چهارصد هزار نفر ميرسد.
--------------------------------------------------
1. نشريه موعود، ش37، ص32.
(212)
بر اساس همين گزارش، افزون بر 24 ميليون نفر مبتلا به ويروس اچ.آي.وي. يا بيماري ايدز، اکنون در دنيا زندگي ميکنند. اين آمار و ارقام بهخوبي نشان ميدهد که از سال 1981 که اين بيماري براي نخستين بار شناسايي شد تاکنون بيش از سيميليون نفر به آن مبتلا شدهاند.
اواخر سال 1996 ميلادي بانک جهاني گزارش کرد که روزانه بيش از 800 ميليون نفر گرسنه در جهان بهسر ميبرند و بيش از 500 ميليون کودک، غذاي کافي براي رشد رواني و جسماني دريافت نميکنند.
معاون بانک جهاني ميگويد: روزانه حدود چهلهزار نفر در جهان بر اثر گرسنگي ميميرند و اين امر بيشتر در منطقههاي روستايي رخ ميدهد.[1]
جميز موريس مدير برنامه جهاني غذا، مرگ روزانه 18 هزار کودک بر اثر گرسنگي را شرمآور خواند. وي روز جمعه 20 بهمن 1385 اعلام کرد: روزانه 18هزار کودک به دليل گرسنگي ميميرند و 850 ميليون نفر ديگر با شکم خالي سر بر بالين ميگذارند.[2]
سالنماي جهاني ميگويد: بين سالهاي 1000 تا 1800 ميلادي تنها 21 زمينلرزهي عمده اتّفاق افتاده است، اين تعداد بين سالهاي 1800 تا 1900، 18 مورد بود، ولي بين سالهاي 1900 تا 1950، 33 زمينلرزهي بزرگ رخ داده است، و بين سالهاي 1950 تا 1991، 93 زمينلرزهي بزرگ اتّفاق افتاده که به تقريب سه برابر تعداد آن در نيم قرن گذشته بوده و يکميليون و سيصد هزار از مردم را در سراسر جهان به کام مرگ فرستاده است.
--------------------------------------------------
1. نشريه موعود، ش37، ص32.
2. روزنامه جمهوري اسلامي، يکشنبه 29 بهمن 1385.
(213)
در آمريکا (کشوري که بر اساس دموکراسي و آزادي حکومت ميکند و مردمش در رفاه بسيار بالايي قرار دارند) ميزان خودکشي و آدمکشي تقريباً بهاندازهي مجموع کشته شدگان آمريکايي در طول جنگ ويتنام است. تنها در سي سال گذشته، خودکشي و قتل، جان بيش از يکميليون و دويست هزار آمريکايي را گرفته است؛ يعني بيش از همهي مرداني که در همه جنگهاي تاريخ آمريکا کشته شدهاند.
بر اساس تحليل نتيجههاي آماري روزنامه آمريکايي نيويورک تايمز، بسياري از زنان آمريکايي مجرّد هستند و زندگي مجرّدي ميان زنان سياهپوست اين کشور بالاتر است بهگونهاي که فقط حدود سي درصد از زنان سياهپوست آمريکايي با همسر زندگي ميکنند.[1]
سالانه حدود 8000 دختر اسرائيلي 10 تا 15 ساله از راه روابط نامشروع باردار ميشوند، اين پژوهش، که از سوي يکي از بيمارستانهاي بزرگ فلسطين اشغالي انجام شده، ميافزايد 94 درصد دختراني که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، يهودي هستند. الشرق الاوسط در تاريخ 31 خرداد 1380 شمسي مينويسد: بيش از 90 درصد اين افراد براي رهايي از فرزندان نامشروع سقط جنين ميکنند.
در ايتاليا سالانه 150000 مورد سقط جنين انجام ميشود. تنها در سال 2005 ميلادي 130000 مورد سقط جنين بهطور قانوني و 20000 مورد بهصورت پنهاني انجام شده است.[2]
--------------------------------------------------
1. روزنامه جمهوري اسلامي، پنجشنبه 28 دي 1385.
2. همان، 18 مهر 1385.
(214)
45 ميليون نفر از مبتلايان به ايدز را در جهان کساني تشکيل ميدهند که از راه فساد جنسي به آن گرفتار شدهاند. انحراف جنسي و اخلاقي دومين خطر از ميان ده خطر عامل گسترش مرگ و مير انسان در جهان است (باشگاه جوانان ايراني، 11 مارس 2002). روسپيگري هم تجارتي پر سود براي قاچاقچيان و سوداگران مرگ شده و حدود 100000 سايت هرزهنگاري کودکان در اينترنت وجود دارد.
سازمان ملل معتقد است بيش از نيمي از يکميليارد و دويست ميليون جوان بين 15 تا 24 ساله در جهان بايد براي کمتر از دو دلار در روز کار کنند، و از ميان 130 ميليون جوان بيسواد، 88 ميليون آنها در جستوجوي کار هستند.[1]
روزانه بيش از 9000 نفر خودکشي ميکنند که از آن ميان بيش از هزار انسان به زندگي خويش پايان ميدهد و بقيه را از دام مرگ نجات ميدهند.
کشتار و چپاول بهاندازهاي زياد است که اگر از همه کشورها آماري تهيه شود سرسامآور خواهد بود. فساد مالي و اختلاس و رشوه در وهلهي اول از سوي دولتها و سپس صاحبان قدرت در همه کشورهاي جهان در حال بيداد کردن است؛ و از طرف ديگر، گرسنگي در قاره آفريقا جان ميليونها انسان، بهويژه کودکان، را در معرض خطر جدي مرگ قرار داده است. منحني بيماران رواني سير صعودي دارد. بهعنوان مثال، در آلمان 670 نوع داروي خوابآور در دسترس مردم است و در فرانسه ساليانه 300 ميليون فرانک براي قرصهاي آرامبخش و خوابآور صرف ميشود.[2]
--------------------------------------------------
1. سايت انتگراسيون ايرانيان ساکن آلمان، 12 مهر 1385.
2. سالنامه جوان، سال 1349، ش41.
(215)
20 درصد مردم دنيا به افسردگي و بيماريهاي رواني مبتلا هستند.[1]
در ايالات متحده آمريکا بيش از 000/800/1 تختخواب در بيمارستانها و مراکز مخصوص نگهداري بيماران رواني وجود دارد.[2] بر اساس برخي آمارها در جهان بيش از 33 ميليون بيمار رواني وجود دارد.[3]
اين غروب غمگرفتهي زمستان که از شب سرد تيرهروزان، رنگ تيره به خود گرفته، شاهد اين همه جنايتي است که در شهر و روستا و دشت و صحرا بر مردم ستمديده روا ميشود و سبب گرديده که کابوس يأس و نوميدي سايه سنگين خود را بر پهنهي گيتي و زندگي مردم بگستراند و روزنه اميدي براي آنان، بهويژه دردمندان و محرومان، باقي نگذارد؛ و در چنين احوالي آنها تنها به يک روزنه ميتوانند چشم بدوزند و آن روزنه، مسألهي مهديت و نويد ظهور مصلح غايب و منجي بشريت در آخرالزمان، يعني آقا امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف)، ميباشد.
چنانکه پيشتر گفتيم، مردم آزاده و هوشيار جهان متوجّه شدهاند که از دنياي صنعت و جهان ماشيني کاري ساخته نيست؛ بلکه ابَرجنايتکاران با ستمگران همسنگر و همفکر هستند و هر دو دست به دست هم دادهاند تا آزادمردان و صاحبان انديشه و ايده را نابود سازند. ولي با توجه به همهي آنچه گفته شد، اخيراً شاهد بوديم که مردم بيدار و حقجو و آزادانديش براي حمايت از حزبالله لبنان تظاهرات خياباني بهراه انداختند و در حاليکه پرچم
--------------------------------------------------
1. اخبار شبانگاهي ساعت 22، شبکه 3 سيماي جمهوري اسلامي ايران.
2. بلاهاي اجتماعي قرن ما، ص73.
3. خواندنيها، س24، ش33.
(216)
آنها مزيّن به آيهي قرآن بود، اسلام، تشيع، قرآن، نژاد عرب و مسألههايي از اين قبيل آنان را بهخود مشغول نساخت و مانع از حقخواهي آنها نگرديد؛ زيرا، توده مردم به فرايند جنگ نابرابر فکر ميکردند و همهي آنان يک هدف را در نظر گرفته بودند و آن هدف مشترک پشتيباني از ستمديدگان لبنان، و ستيزِ با ستمگران بود.
ظلم و ستم و رفتار ناجوانمردانهي چکمهپوشان اسرائيلي و پشتيباني مستقيم آمريکا و انگليس و ديگر قدرتهاي همراه، و سکوت مرگبار عدّهاي از رهبران سياسي عربِ همراه آمريکا و اسرائيل، و مقاومت و شجاعت حزبالله لبنان و در نتيجه پيروزي خون بر شمشير و اراده بر تانکهاي مرکاوا و موشکاندازهاي فوق مدرن و اطلاعات فوق سرّي، نشان داد آنچه تعيينکنندهي سرنوشت جنگ بود، خواست مردم مقاوم بود نه خواست آمريکا و اسرائيل و ابزار جنگي مدرن و فوق مدرن.
اگر فرايند فساد و بيداد، حوادث تلخ و ناگوار ياد شده و فتواهاي خاخامهاي يهودي و بعضي از فقيهان متعصب وهابي و خواست و ارادهي بسيار قوي مردم را مورد ارزيابي قرار دهيد، بهخوبي درک خواهيد نمود که بسياري از پرسشهاي پيرامون بقيةالله و مهدويّت عصر حاضر پاسخ داده ميشود و با قوّت ميتوان گفت نيازي به اسلحههاي ميکروبي و بيولوژيک و اتمي نيست؛ زيرا، آنها در برابر اراده و خواست همه ملتهاي محروم و مستضعف کارآيي ندارند، چرا که اراده آهنين مردم بُرّندهتر از هر سلاحي ميباشد.
نگاه محقّقانه به جنگهاي ويتنام و انقلاب مقدّس مردم ايران در برابر رژيم پهلوي، بهويژه دفاع تحسين برانگيز هشت سال دفاع مقدّس و نيز دفاع شجاعانه حزبالله لبنان شاهد و گواه صدقي بر مدّعاي ماست.
(217)
بنابراين، ملتهاي مختلف جهان و مليّتهاي گوناگون دنيا با کيشها و آيينهاي مختلف بر سر مسأله منجي و موعود منتظر توافق خواهند نمود، چرا که رفتار، پندار و گفتار مصلح غيبي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را بهراحتي مورد مطالعه و ارزيابي قرار ميدهند. در اين ميان، بهويژه، اوصاف و ويژگيهاي آن بزرگوار بهترين دليل براي جذب و گرايش محرومان و مستضعفان ميباشد؛ چون در روايتها براي ما بيان شده که آن جناب بر کارگزاران خود نظارت مستقيم دارند و نسبت به آنان سختگيري ميکنند. رفاه عمومي، امنيت و صلح دلخواه مردم از ديگر عوامل اتحاد و پذيرش بقيةالله اعظم«روحي لهالفداء» است.
آري، طرح دهکدهي جهاني در دنياي امروز، زمينه مناسبي براي پذيرش حکومت جهاني مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؛ چرا که مشکلات فرايند طرح جهاني را در بر ندارد؛ براي اينکه انسانها از حقوق انساني و ديني و اجتماعي بهرهمند بوده و آسايش و آرامش فراگير همه را در بر ميگيرد. افزون بر آن، گرفتاري به نام مشکل اقتصادي در دولت کريمهي جهاني حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) وجود ندارد و از عوامل آشوبطلب خبري نيست، چون همه کساني که پيشتر بودهاند به کيفر عمل خويش رسيدهاند؛ و اگر افرادي هم باشند، حربهاي براي ايجاد اختلاف و هرج و مرج ندارند تا نگراني و دلهره در ميان مردم بهوجود آورند. بلي، اختلافهاي عقيدتي و مسلکي پيش از استقرار حکومت مهدي موعود(عليه السلام) حل و فصل شده است، چون که اهل کتاب از يهود و نصاري به مسيح ايمان آوردهاند و حضرت عيسي خود وزير و ناصر بقيةالله است.
همهي جنگها و کشتارهايي که اتّفاق ميافتد، پيش از استقرار حکومت عادلانهي منجي(عجل الله تعالي فرج الشريف) خواهد بود. به حديث زير توجه نماييد که فرمودهاند: مردم
(218)
جهان از همه نژادها و اديان بدون کشتار و جنگ از مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) پيروي ميکنند: عن علي (أميرالمؤمنين)(عليه السلام) قال: «إذا بعث السفياني إلى المهدي جيشا فَخُسِفَ بهم بالبيداء وبلغ ذلك أهل السام قال طليعتهم: قد خرج المهدي، فبايعه وأدخل في طاعته وإلاّ قتلناك فيرسل إليه البيعة ويسير المهدي حتى ينزل بيتالمقدّس وتنقل إليه الخزائن وتدخل العرب والعجم وأهل الحرب والروم وغيرهم في طاعته من غيرقتال حتى تبنى المساجد بالقسطنطنية وما دونها ويخرج قبله رجل من أهلبيته بالمشرق ويحمل السيف على عاتقه ثمانية عشراً شهر يقتل ويمثل ويتوجّه إلى بيت المقدّس فلا يبلغه حتّى يموت»[1]؛
اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: زماني که سفياني لشکري را بهسوي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) بفرستد، در بيداء به زمين فرو برده ميشوند و اين خبر به اهل شام ميرسد، ديدبان آنان ميگويد: مهدي(عليه السلام) خروج نموده است، پس با او بيعت کن و در اطاعتش درآ وگرنه تو را ميکشيم. پس بيعت خود را براي وي ميفرستد و مهدي«روحي لهالفداء» حرکت ميکند تا اينکه در بيتالمقدّس فرود ميآيد و خزينهها و اموال به طرفش گسيل داده ميشود. عرب و عجم و کفّار حربي و اهل روم و غير اينان همه بدون هيچگونه جنگ و خــونريزي بر پيروي از او گردن مينهند تا حدّي که در قسطنطنيه و اطراف آن مسجدهايي را براي عبادت بنا ميکند و پيش از مهدي(عليه السلام) مردي از اهلبيتش (از علويان) در مشرق خروج مينمايد و بر دوش خود حدود هجده ماه شمشير حمل ميکند و با دشمنان اهلبيت و امام زمان(عليه السلام) نبرد ميکند و آنها را ميکشد و به سمت بيتالمقدّس روانه ميشود، ولي پيش از آنکه به مقصد برسد، در ميان راه ميميرد.
--------------------------------------------------
1. سيدمرتضي حسينيفيروزآبادي، فضائل الخمسة، به نقل از: کنز العمال، ج3، ص417.
(219)
2ـ پيشرفت خيره کنندهي دانش و تکنولوژي
دانش در سالهاي اخير بهاندازهاي پيشرفت و گسترش يافته که درک آن خارج از تصوّر ما است. هم اکنون روزانه بيش از 300 ميليون صفحه اطلاعات به شبکه اينترنت افزوده ميشود. در عصر ما 80 درصد از کل دانشمندان بشريت در قيد حيات هستند و در هر دقيقه 2000 صفحه به علوم بشر اضافه ميکنند. کم و بيش نيمي از دانش پزشکي هر ده سال يک بار منسوخ شده و از دور خارج ميگردد. فناوري رايانه انفجار دانشي را که در زير بار آن قرار داريم، ترسيم ميکند. امروزه انسان در ظرف 24 ساعت ميتواند دور دنيا را طي کند، فضاپيما قادر است در80 دقيقه کره زمين را دور بزند.
با اين وجود، هيچ يک از اينها هنوز نتوانسته است به نياز و خواست دروني و بيروني انسان، پاسخ کامل بدهد؛ و اين خود دليل بر انتظار است؛ انتظار، تا منتظر و منجي و مصلح کلّ بيايد و به اين نظم نوين بينظم، انتظام دهد.
3ـ آيندهي جهان از ديدگاه برخي انديشمندان
پايان جنگ سرد يا فروپاشي شوروي و دنياي کمونيسيم، بيترديد يکي از مهمترين تحوّلهايي بود که در سالهاي پاياني قرن بيستم سياست جهاني و بينالمللي را دگرگون ساخت و چالشهاي فکري جدّي و تازهاي را فراروي جهانيان قرار داد. براي شناخت و تحليل وضعيّت جهانِ پس از جنگ سرد و فروپاشي مارکسيسم و بنابر قرائت ديگر از نظام نوين جهاني در اروپا و غرب، نظريههاي مختلفي ارائه گرديد، ولي در اين ميان دو نظريه بيش از بقيه نظريهها و ايدهها افکار دانشمندانِ نظريهپرداز و سياستمداران دنيا، بهويژه غرب، را بهخود جلب نمود.
(220)
يکي از اين نظريهها خوشبينانه و ديگري بدبينانه و هشداردهنده بود. نظريهي نخست به پيروزي غرب در جنگ سرد معتقد است و پايان تاريخ و ختم تضادهاي ايدئولوژيک و برتري ليبرال دموکراسي غربي در سراسر کره خاکي را نويد ميدهد؛ ولي نظريه دوم، روزهاي شادماني غرب را خيلي زودگذر ميبيند و درباره خطر دشمني موهوم و خيالي، در قالب رويارويي و برخورد تمدّنها، بهويژه تمدّن اسلام و غرب، هشدار ميدهد.
لازم به يادآوري است بيشتر کساني که دربارهي حکومت جهاني پيشبيني کردهاند، آمريکايي هستند و محور انديشهي آنها تبديل جهان، و رسيدن حتمي به دهکدهي جهاني است که همان حکومت ليبرال دموکراسي غرب ميباشد. از اينرو، رهبران غرب براي رسيدن به آن موقعيت و بيفايده جلوه دادن مقاومت مردم و رهبران سياسي و يا سياسي ـ مذهبي غيرغربي در برابر اين سير محتوم، تلاش مضاعفي از خود نشان دادهاند.
در اينجا به برخي از آن نظريهها اشاره ميشود، ولي نقد و قضاوت را بر عهدهي خواننده گرامي ميگذاريم تا از هرگونه پيشداوري و اعمال سليقه پرهيز کرده باشيم.
1. فـرانـسيـس فـوکويـامـا[1]، معاون بخش برنامهريزي سياسي وزارت امور خارجه آمريکا، در تابستان 1989 ميلادي با پردازشي نو از انديشهي هگل
--------------------------------------------------
1. وي ژاپني الاصل، کارشناس علوم سياسي، عضو پيشين دفتر برنامهريزيهاي سياسي وزارت امور خارجه آمريکا و تحليلگر ارشد مرکز مطالعاتي و تحقيقاتي غيرانتفاعي (راند) ميباشد. اين موسسه در سال 1948 بهمثابه بازوي تحقيقاتي و مشورتي نيروهاي مسلّح آمريکا بنيان گذارده شد. اين مرکز امروز از مهمترين مرکزهايي است که خارج از ديوانسالاري دولتي، نيازهاي علمي و تحقيقاتي ارگانهاي امنيتي، نظامي و سياسي آمريکا را تأمين ميکند (هانتينگتون و منتقدانش، نظريه برخورد تمدنها، ترجمه و ويراستار: مجتبي اميري، مقدمه).
(221)
درباره آخرالزمان چنين نوشت: جريان حقيقي تاريخ در سال 1806 کمال معنوي پيدا کرده است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشيسم و مارکسيسم، سرانجام به سيطره دموکراسي ليبرال ميانجامد و به کمال مادي هم دست مييابد.
او تنها آلترناتيو (جايگزين) واقعي و معتبر ليبراليسم را فاشيسم و کمونيسم ميداند که فرو پاشيدهاند، ولي معتقد نيست که ديگر هيچ انديشهاي وجود ندارد، بلکه به نظر او در پايان تاريخ، برخي جامعهها به صورت جامعههاي ليبرال موفق درآمده و بقيه هم از ادّعاي خود مبني بر ارائه شکلها و الگوهاي متفاوت و برتر درباره ساماندهي انساني چشم ميپوشند.
پايان تاريخ، زماني است که انسان به شکلي از جامعه انساني دست يابد و در آن ژرفترين و بنياديترين نيازهاي بشري برآورده شود، و بشر امروزه به جايي رسيده است که نميتواند دنيايي بهکلي متفاوت از جهان کنوني را تصور کند، چرا که هيچ نشانهاي از امکان بهبود بنيادي نظم جاري وجود ندارد.
ليبراليسم از آن رو بر جهان چيره ميشود که در برابرش ايدئولوژي بسيجکنندهاي براي رويارويي وجود ندارد. اين به منزلهي نقطهي پايان تحول ايدئولوژيکي بشريّت و جهاني شدن دموکراسي غربي بهعنوان شکل نهايي حکومت با لوازم آن، يعني شيوهي زندگي سرمايهداري و ميل دستيابي به جامعهي مصرفي که به ليبراليسم اقتصادي و سياسي منجر ميشود، است. اين رکود برخوردي و تکاپوي انديشهها همان پايان تاريخ است؛ دوراني که در آن شور و شوق از بين رفته است.
(222)
وي دربارهي جهان سوم چنين اظهار نظر ميکند: جهان سوم در تحول ايدئولوژيکي جهان نقشي ندارد.[1]
فوکوياما در پاسخ به پرسش گاردلس چنين ميگويد: ليبراليسم بر اين باور است که جامعه مبتني بر قرارداد اجتماعي صرف بين افرادي که در پي منافع خالص خويشاند، يک جامعه علمي نيست. همه نظريهپردازان ليبرال معتقدند که حدود آزادي مورد نظرشان را مذهب، قوميت يا شکلهاي ديگر عادتها و سنّتها مشخص ميکند، و اعتقاد کلّي بر آن است که حرکت اجتماع از سوي نهادهاي بزرگ متمرکزي که در سايهي يک ايدئولوژي فراگير هدايت ميشوند به پايان خط رسيده است.
براي ساختارهاي مبتني بر بازار آزاد اقتصادي و دولت ليبرال دمکرات، هيچ جايگزين تاريخي وجود ندارد، البته ممکن است اينگونه الگو خالي از اشکال نباشد، ولي در سطح جهاني باور همگاني آن است که اين نوع ترتيبات نهادي بهترين چيزي است که بشر ميتواند به آن برسد، ما به پايان تاريخ رسيدهايم، به اين مفهوم که ما فاقد جايگزينهاي تاريخي ديگر هستيم. رتبهبنديهاي مصنوعي مبتني بر ساختارهاي سياسي، چون دولتهاي مطلقه و توتاليتر، وجود ندارد و همه براي رسيدن به نوعي از نظام دموکراسي بازار آزاد تلاش ميکنند. البته اين نيست که موفقيت همه جامعهها يکشکل و يکسان خواهد بود، برعکس، دقيقاً به سبب اين همگرايي، عامل تفکيککننده بين جامعهها بهطور عمده از سوي تعلّقات فرهنگي آنها شکل خواهد گرفت.[2]
--------------------------------------------------
1. انقلاب اسلامي ايران، صص282 و 283؛ مجتبي تونهاي، موعودنامه، ص47.
2. هانتينگتون و منتقدانش، نظريه برخورد تمدنها، صص178 و 179.
(223)
2. ساموئل هانتينگتون[1]، استاد دانشگاه هاروارد آمريکا نظريه معروف «برخورد (رويارويي) تمدّنها» را مطرح نموده که خلاصه انديشه وي از اين قرار است:
الف. نقطه اصلي برخورد در جهان آينده نه ايدئولوژيکي است و نه اقتصادي بلکه فرهنگي است و بين تمدّنها صورت ميگيرد.
ب. حتي ممکن است در درون يک تمدّن نزاعها و برخوردهايي هم پديد آيد، ولي سرنوشت جهان را برخورد تمدّنها تعيين خواهد کرد.
ج. تمدّن، بزرگترين واحد بينالملل است و در جهان کنوني هفت يا هشت تمدّن بزرگ وجود دارد: تمدن غربي، تمدن کنفوسيوسي، تمدن ژاپني، تمدن اسلامي، تمدن هندو، تمدن اسلاوي ـ ارتدوکس، تمدن آمريکاي لاتين و شايد تمدن آفريقايي. اين تمدنها از چند جهت با يکديگر اختلاف بنيادين دارند: تاريخ، زبان، فرهنگ، سنّت و از همه مهمتر مذهب.
د. مذهب و فرهنگ، هويّت واقعي افراد را تشکيل ميدهد و حل مسألههاي مربوط به آن از حل مسألههاي اقتصادي و سياسي دشوارتر است و تمايزهاي مربوط به آن واقعي و غيرقابل تعويض يا معامله است.
--------------------------------------------------
1. ساموئل هانتينگتون در سال 1927 در شهر نيويورک و در يک خانواده مهاجر انگليسي بهدنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در اين شهر تمام کرد و مدرک ليسانس و فوق ليسانس خود را از دانشگاههاي ييل و شيکاگو دريافت نمود. وي در سال 1951 پس از دريافت دکتراي علوم سياسي از دانشگاه هاروارد به تدريس در اين دانشگاه پرداخت. هانتينگتون از سال 1985 تاکنون با سمت تحليلگر امور دفاعي و استراتژيک با ارگانهاي مختلف دولت آمريکا، از جمله وزارت دفاع و وزارت امور خـارجه، همکاري مي¬کند. وي بنيانگذار مجلّه فارين پاليسي است و از 1970تا 1977 سردبير آن بوده است و از سال 1989 رياست مرکز مطالعات استراتژيک دانشگاه هاروارد را عهدهدار است.
(224)
هـ . تمدّنهاي کنفوسيوسي و اسلامي در حال ارتباط و همکاري با هم در برابر غرب (براي برخورد با منافع، ارزشها و قدرت آن) هستند.
و جهان در حال کوچکتر شدن، و کنش و واکنش بين ملّتهاي وابسته به تمدّنهاي مختلف در حال افزايش است. در نتيجه، هوشياري تمدّني و آگاهي به وجوه اختلاف بين تمدّنها و وجوه اشتراک در درون هر تمدن در حال شدت يافتن است.[1]
اينک براي فهم بهتر نظريه وي متن سخنانش را ذکر ميکنيم:
«فرضيهي من اين است که اصولاً نقطهي اصلي برخورد در اين جهان نو، نه رنگ ايدئولوژيکي دارد و نه بوي اقتصادي؛ شکافهاي عميق ميان افراد بشر و به اصطلاح نقطهي جوش برخوردها داراي ماهيت فرهنگي خواهد بود و بس. دولت ـ ملتها نيرومندترين بازيگران در عرصه جهان باقي خواهند ماند، ليکن درگيريهاي اصلي در صحنه سياست جهاني، ميان ملتها و گروههايي با تمدّنهاي مختلف روي خواهد داد. برخورد تمدّنها بالمآل بر سياست جهاني سايه خواهد افکند. خطوط گُسل ميان تمدّنها در آينده خاکريزهاي نبرد خواهد بود.
برخورد تمدّنها آخرين مرحله از سير تکاملي چالش در جهان نو را ترسيم خواهد کرد. در طول يک قرن و نيم پس از ايجاد نظام جديد بينالمللي که با پيمان صلح وستفالي آغاز شد، درگيريهاي دنياي غرب بيشتر ميان شاهزادگان، امپراتوران، سلاطين خودکامه و پادشاهان در نظامهاي مشروطه به وقوع پيوست که براي تـقويت ديـوانسـالاري، ارتـش، بـنيـه اقـتصـادي
--------------------------------------------------
1. نشريه موعود، ش13، ص80 ؛ مجتبي تونهاي، موعودنامه، ص49.
(225)
مرکانتيليستي[1] و مهمتر از همه گسترش سرزمين تحت حکومت خود تلاش ميکردند، اين جريان بهتدريج دولت ـ ملتها را ايجاد کرد و از زمان انقلاب فرانسه به بعد، درگيريها عمدتاً ميان ملتها بوده است تا شهر يا ديار.
به گفتهي آر.آر. پالمر در سال 1793 ميلادي جنگ شاهان به پايان رسيده و جنگ ملّتها آغاز شده بود. بههرحال، اين الگوي قرن نوزدهمي تا پايان جنگ اول جهاني دوام يافت و سپس در نتيجه وقوع انقلاب روسيه و واکنشهايي که در برابر آن نشان داده شد، درگيري ملّتها جاي خود را به برخورد ايدئولوژيها داد.
درگيري، نخست ميان کمونيسيم، فاشيسم، نازيسم و ليبرال دموکراسي بود و سپس ميان کمونيسم و ليبرال دموکراسي در دوران جنگ سرد درگيري به شکل کشمکش مـيان دو ابـر قدرت پديدار شد که هيچيک از آنها بهمفهوم کلاسيک اروپايي دولت ـ ملّت محسوب نميشد و هر يک هويّتش را بر اساس ايدئولوژي خود تعريف ميکرد.
با پايان جنگ سرد، سياست بينالمللي از محدودهي غربياش خارج ميشود و بر کشمکش بين تمدّنها غربي و غير غربي و در ميان خود تمدّنهاي غيرغربي تمرکز مييابد. در سياست، تمدّنها، ملّتها و دولتهاي وابسته به تمدّنهاي غيرغربي، ديگر جزو اهداف استعمار غرب و موضوع تاريخ محسوب نميشوند، بلکه در قالب شکلدهندگان و محرّکان تاريخ در کنار غرب قرار ميگيرند.
--------------------------------------------------
1. سياست اقتصادياي که در قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم کموبيش بهوسيله همه ملتهاي سوداگر دنبال ميشد و هدف آن افزايش ثروت و قدرت يک ملت از راه تشويق صدور کالا در برابر ورود طلا بود.
(226)
در دوران جنگ سرد، دنيا به سه جهان اوّل، دوم و سوم تقسيم ميشد. اين دستهبندي ديگر موضوعيّت ندارد. اکنون چنانچه کشورها را نه بر حسب نظام سياسي يا اقتصادي يا سطح توسعه اقتصادي آنها بلکه به لحاظ فرهنگ و تمدنشان گروهبندي کنيم، کار مفيدتري انجام دادهايم. تمدن يک موجوديت فرهنگي است. روستاها، سرزمينها، گروههاي قومي، مليّتها و گروههاي مذهبي، همگي داراي فرهنگهاي مشخّصياند که در سطوح مختلف با يکديگر تجانس فرهنگي ندارند.
هويّت تمدّني بهطور روز افزون در آينده اهميّت خواهد يافت و جهان تا اندازهي زيادي بر اثر کنش و واکنش بين هفت يا هشت تمدّن بزرگ شکل خواهد گرفت. اين تمدّنها عبارتند از: تمدن غربي، تمدّن کنفوسيوسي، تمدّن ژاپني، تمدّن اسلامي، تمدّن هندو، تمدّن اسلاوي ـ ارتدوکس،تمدّن آمريکاي لاتين و احتمالاً تمدّن آفريقايي. مهمترين درگيريهاي آينده در امتداد خطوط گسل فرهنگي[1] که اين تمدّنها را از هم جدا ميسازد، رخ خواهد داد؛ چرا چنين وضعي پيش خواهد آمد؟
نخست آنکه وجوه اختلاف ميان تمدّنها نه تنها واقعي بلکه اساسي است. تمدّنها با تاريخ، زبان، فرهنگ، سنّت و از همه مهمتر مذهب از يکديگر متمايز ميشوند، انسانهاي وابسته به تمدّنهاي مختلف ديدگاههاي متفاوتي دربارهي روابط بين خدا و انسان، فرد وگروه، شهروند و دولت، والدين و فرزندان و زن و شوهر دارند. همچنين ديدگاه آنها در مورد اهميّت نسبي
--------------------------------------------------
1. خطوط گُسل ميان تمدنها بهعنوان نقطههاي بروز بحران و خونريزي جانشين مرزهاي سياسي و ايدئولوژيک يک دوران جنگ سرد ميشود. جنگ سرد هنگامي آغاز شد که پردهي آهنين اروپا را از نظر سياسي و ايدئولوژيک تقسيم کرد و فرو ريختن اين پرده به جنگ سرد پايان بخشيد.
(227)
حقوق و مسؤوليتها، آزادي و اختيار، تساوي و سلسله مراتب فرق ميکند. وجود اختلاف لزوماً به معني درگيري نيست و درگيري نيز لزوماً مترادف خشونت نيست. با وجود اين، در طول قرنها اختلافهاي موجود بين تمدّنها موجب ايجاد طولانيترين و خشنترين درگيريها بوده است.
دوم، جهان در حال کوچکتر شدن، وکنش و واکنش بين ملّتهاي وابسته به تمدّنهاي مختلف در حال افزايش است. اين افزايش فعل و انفعالات، هوشياري تمدّني و آگاهي به وجوه اختلاف بين تمدّنها و همچنين وجوه اشتراک در درون هر تمدّن را شدّت ميبخشد. مهاجرت افراد از آفريقاي شمالي به فرانسه، خصومت فرانسويان را بر ميانگيزد و در همان حال، امکان پذيرش مهاجرت لهستانيهاي کاتوليک مذهب را افزايش ميدهد.
سوم، روندهاي نوسازي اقتصادي و تحول اجتماعي، در سراسر جهان انسانها را از هويّت ديرينه و بوميشان جدا ميسازد. اين روندها همچنين دولت ـ ملّت را به مثابهي يک منشأ هويت تضعيف ميکند. در بسياري از نقاط جهان، مذهب آن هم به صورت جنبشهايي که (بنيادگرا) لقب ميگيرند در جهت پر کردن خلأ هويت حرکت کرده است. چنين جنبشهايي در مسيحيّت غربي و اديان يهود، بودايي، هندو و نيز اسلام يافت ميشوند.
چهارم، نقش دوگانه غرب، رشد آگاهي تمدّني را تقويت ميکند. از يک سو، غرب در اوج قدرت است و در عين حال و شايد به همين دليل، پديدهي بازگشت به اصل خويش در بين تمدّنهاي غيرغربي نضج ميگيرد. هر روز بيش از پيش خبرهايي را دربارهي جريانهاي درونگرايي و آسياييشدن ژاپن، پايان ميراث نهرو، شکست انديشههاي غربي سوسياليسم و ناسيوناليسم و بالاخره دوباره اسلامي شدن خاور ميانه را ميشنويم.
(228)
پنجم، کمتر ميتوان بر ويژگيها و تفاوتهاي فرهنگي سرپوش گذاشت؛ از اينرو، آنها دشوارتر از مسائل اقتصادي و سياسي حلوفصل ميشوند، يا مورد مصالحه قرار ميگيرند. در قالب اتحاد شوروي سابق کمونيستها ميتوانند دموکرات شوند، ثروتمند ميتواند فقير، و تهيدست ميتواند دارا شود، ولي روسها نميتوانند استونيايي و آذريها نميتوانند ارمني شوند.
ششم، منطقهگرايي اقتصادي در حال رشد است. سهم کل تجارت منطقهاي در فاصله سالهاي 1980 تا 1989 در اروپا از 51 درصد به 59 درصد، در آسيا از 33 درصد به 37 درصد و در آمريکاي شمالي از 32 درصد به 36 درصد رسيده است. اهميّت بلوکهاي اقتصادي منطقهاي احتمالاً درآينده رو به افزايش خواهد بود. از يک طرف، موفقيّت منطقهگرايي اقتصادي خودآگاهي تمدّني را تقويت ميکند و از طرف ديگر، اقتصاد منطقهاي تنها در صورتي امکان توفيق مييابد که ريشه در يک تمدّن مشترک داشته باشد.
هنگاميکه مردم هويت خود را بر مبناي قوميت و مذهب تعريف ميکنند، در روابط خود و افراد وابسته به مذاهب يا قوميتهاي ديگر، احتمالاً (ما) را در مقابل (ديگران) ميبيند... مهمتر از همه، اينکه تلاشهاي غرب براي ترويج ارزشهاي خود، يعني دموکراسي و ليبراليسم، بهعنوان ارزشهاي جهاني و حفظ برتري نظامي و پيشبرد منافع اقتصادياش، واکنش تلافيجويانهي تمدّنهاي ديگر را بر ميانگيزد.
برخورد تمدّنها در دو سطح صورت ميگيرد: «در سطح خُرد، گروههاي نزديک به هم در امتداد خطوط گُسل ميان تمدّنها، غالباً با توسّل به خشونت براي کنترل خاک و مهار يکديگر به نزاع ميپردازند. در سطح کلان،
(229)
دولتهاي وابسته به تمدّنهاي مختلف، براي کسب قدرت نسبي نظامي و اقتصادي، با هم به رقابت برميخيزند؛ براي کنترل نهادهاي بينالمللي و طرفهاي ثالث دست به مبارزه ميزنند و بر اساس رقابت ارزشهاي خاص سياسي و مذهبي خويش را ترويج ميکنند».[1]
4ـ دولت کريمه، يا آينده جهان
اوضاع و احوال کنوني حاکم بر جهان دنيا را بهسوي سقوط، و بشر را به سمت زوال سوق ميدهد. از سوي ديگر، درهاي اميد براي نجات از وضع کنوني بسته شده است و سازمانهايي که براي اين کار تشکيل شدهاند، کارايي لازم را ندارند. پس، فرد عاقل حق دارد که نگران سرنوشت بشريّت و انسانيّت باشد. روانکاوان و روانشناسان تنها راه درمان اين دردها را بازگشت به معنويّت ميدانند. مردم نيز طبق فطرت خويش، تشنهي عدالت و آزادگي هستند و بهدنبال نجاتدهندهاي ميگردند که آنها را از وضع موجود رهايي بخشد و آزادي را برايشان به ارمغان آورده و آنها از دغدغهها و نگرانيها نجات دهد. پيامبران الهي، صلحجويان و آزادانديشان و خيرخواهان جهان در طول تاريخ بشر، پيوسته بهدنبال اين آرمانها بودهاند.
در واقع، عقيده به آينده روشن و تشکيل حکومت واحد جهاني مطابق با فطرت و طبيعت انسان است؛ به همين جهت است که فيلسوفان و انديشمندان بزرگ مادي و الهي در اين باور با هم توافق دارند.
--------------------------------------------------
1. هانتينگتون و منتقدانش، نظريه برخورد تمدنها، صص45 ـ 55.
(230)
انيشتين ميگويد: ملّتهاي مختلف جهان از هر رنگ و نژادي که باشند، بايد زير پرچم واحد بشريت در صلح و برابري و برادري زندگي کنند. او با صراحت ميگويد: حکومتهاي متعدّد خواه ناخواه به نابودي بشر منجر خواهد شد و مردم جهان يکي از دو راه را بايد انتخاب کنند: يا بايد حکومت جهاني با کنترل بينالمللي انرژي تشکيل شود، و يا حکومتهاي ملّي جداگانهي فعلي همچنان باقي بمانند و منجر به انهدام بشر شوند.[1]
راسل، دانشمند انگليسي، از لزوم تشکيل واحد جهاني بهشدّت دفاع کرده و معتقد است که عدم اجراي آن، سرانجام به نابودي بشر منجر ميشود.[2]
کانت، فيلسوف آلماني، ميگويد: ايجاد نظم جهاني منوط به وضع يک قانون جهاني است؛ اين همان است که مذاهب آن را خواستهاند و اين همان است که پيامبران از دوراني بس کهن براي تحقّق بخشيدن آن بهپا خاستند و خروشها برآوردند و بدينگونه خواستند روشنگر تاريکيها باشند.[3]
علاّمه سيد محمدحسين طباطبايي(رحمة الله) مينويسد: «بشر از روزي که در بسيط زمين سکني ورزيده، پيوسته در آرزوي يک زندگي اجتماعي مقرون به سعادت بوده و به اميد رسيدن چنين روزي قدم برميدارد و اگر اين خواسته تحقّق خارجي نداشت، هرگز چنين آرزو و اميدي در نهاد وي نقش نميبست؛ چنانکه اگر غذايي نبود، گرسنگي نبود؛ و اگر آبي نبود، تشنگي تحقّق نميگرفت؛ و اگر تناسلي نبود، تمايل جنسي تصوّر نداشت. از اينرو، به حکم
--------------------------------------------------
1. به نقل از: محمد خادمي شيرازي، جهان بعد از ظهور، ص80 .
2. تأثير علم بر اجتماع، ص56.
3. به ياد حضرت مهدي، ص62.
(231)
ضرورت آينده جهان روزي را در بر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزيستي نمايد و افراد انساني غرق فضيلت و کمال شوند. البته استقرار چنين وضعي دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعهاي منجي جهان بشري و به لسان روايات مهدي خواهد آمد».[1]
توجّه دانشمندان به بازگشتِ به معنويّت و تشکيل حکومت واحد جهاني، نشاندهندهي اين واقعيّت است که جهانيان ديگر اميدي به مناديان آزادي و مدّعيان دروغين حقوق بشر و انساندوستي و پشتيباني از محرومان ندارند. مردم عصر ما در خودپرستي، هواپرستي، سودجويي و ترويج فساد و رذيلتهاي اخلاقي غوطهور شدهاند؛ و حق، فضيلت، عدالت، انصاف، شرافت و بزرگواري را فراموش کردهاند. غرور پيروزيهاي علمي و فنّي آنچنان آنان را مجذوب و مسحور جهان طبيعت ساخته که آفرينندهي جهان، تکنولوژي، انرژي هستهاي و خودش را فراموش نموده، و در نتيجه، راه عصيان و طغيان را در پيش گرفته است. به همين خاطر، ظهور و بروز رهبري عادل و آسماني و پيشوايي الهي با قدرتي بالاتر از قدرت انسان مادي و معاصر با برنامههايي بيبديل و راهکارهايي بينظير به خوبي احساس ميشود و مورد نياز همه انسانهاست تا زمين را از وجود ستمگران پاک سازد.
تد دانيلز، اهل فيلادلفيا، ميگويد: در پي يک نظرخواهي انجام شده از سوي هفتهنامهي يو.اس.نيوز، 61 درصد از آمريکاييها بازگشت دوبارهي مسيح به زمين را باور دارند و 59 درصد آنها به آخرالزمان معتقدند و حتي 12
--------------------------------------------------
1. سيدمحمدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، ص221.
(232)
درصد آنها آخرالزمان را براي چند سال آينده پيشبيني ميکنند. وي با ترسيم دورنماي آينده ميگويد: اين باور وجود دارد که زمين به حالت نخستين خود باز گردد و عدالت و يکرنگي بر همهجا حاکم شود. آن روز ديگر از بدبختي و جنگ خبري نيست. اين انديشه همواره با ظهور قهرماني که همهي امور را مرتّب ميسازد، همراه است.[1]
امروز آشکار است که تلاشهاي ضدّ ديني دولتهاي غربي که به پشتيباني از اومانيسم و انسانمداري، و براي طرد و نفي تفکر خداگرايي و دينباوري در جامعههاي غربي انجام ميشود، به بنبست رسيده و رنسانس مذهبي در غرب فراگير شده است. نشانههاي بيشماري از اين رنسانس مذهبي در اروپا ديده ميشود. بهعنوان مثال، گرايش به کليسا، دعا و نيايش و واکنش در برابر اهانت به مقدّسات، از قبيل اعتراض به نمايش فيلمهاي توهينآميز چون «آخرين وسوسه مسيح» را ميتوان از اين نشانهها دانست.
تشکيل حکومتي عدلپرور، فضيلتگستر و دولت کريمهي حقمحور، که اين ويژگيها خود يکي از برازندهترين ويژگي حکومت مهدوي«روحي لهالفداء» است، هدف نهايي حضرت مهدي(عليه السلام) ميباشد. البته انديشمندان و شخصيتهاي فکري جهان حول چنين حکومت ايدهآلي فکرها کرده و حتي چهره چنين حکومتي را طراحي نموده و بشريت را بدان بشارت هم دادهاند. بهعنوان مثال، افلاطون نقشهي «اتوپيا» را تهيه کرد؛ ارسطو جمهوريت را طراحي نمود؛ فارابي تابلوي مدينه فاضله را ترسيم کرد؛ توماس کامپانلا ماکت «شهر آفتاب» يا کشور خورشيدي را طراحي کرد؛ تامس مور بهشت زميني را
--------------------------------------------------
1. مجتبي تونهاي، موعودنامه، ص515.
(233)
نويد داد و کارل مارکس جامعهي بيطبقه را وعدهگاه آخرين منزل تاريخ دانست و ماترياليستها ميگويند در چنين جامعهاي همهي تضادها از ميان ميرود و سازش و آشتي حکمفرما ميشود.
آنچه اين انديشمندان و همهي انسانها را وادار نموده که چنين انديشه و نظريهاي را ارائه دهند، يکي فطرت کمالطلب آنهاست و ديگر آنکه اينان از وضع نامطلوب کنوني جهان راضي نيستند؛ زيرا، شرايط فعلي حاکم بر گيتي پاسخگوي نياز و گرايشهاي عميق فطري آدمي نيست.
لذا، به دولت کريمه و شهر آرماني و زندگي ايدهآلي در شهري که عاري از نگرانيهاي موجود دنياست، فکر ميکنند. مکتب حياتبخش اسلام نيز وعدهي وراثت و امامت صالحان را داده و ضمانت اجراي آن را با ظهور شاديگستر منجي بشريت، مصلح حقيقي، مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف)، تشکيل آرمانشهرآسماني دولت کريمه را بهدست باکفايت بقيةالله الاعظم«روحي لهالفداء» سپرده است. به اميد آن روز.
همهي دينهاي الهي و بيشتر مکتبهاي بشري دربارهي پايان تاريخ اظهار نظر کرده و بيشتر آنان بر اين امر اتّفاق نظر دارند که پايان کار بشر، روشن و اميدوارکننده است. در متنهاي زرتشتي آشکارا از دوره طلايي بشر در پايان جهان ياد شده که به آشوبها و بلاهاي بسيار مسبوق ميگردد و با ظهور سوشيانس (واپسين منجي) محقق ميشود.
جاماسبنامه مينويسد:
«...از فرزند دختر آن پيغمبر (اسلام) کسي پادشاه شود... همهي جهان را يک دين کند و دين گبري و زرتشتي نماند و پيغمبران خدا و حکيمان و
(234)
پريزادان و ديوان و مرغان و همهي اصناف جانوران و ابرها و بادها و مردان سفيد رويان در خدمت او باشند».[1]
و از اموري که زرداشت در کتاب زند و اوستا اخبار کرده، آن است که در آخر زمان شخصي ظاهر شود که او را استدريکا يا اشيذريکا (اختلاف در ضبط است) گويند يعني دانايي که عالم به دين و علم مزين دارد و در زمان او شخصي ظاهر شود که او را بتياره گويند و آفت در ملک او به ازدياد کند و در کار او خلل انگيزد، مدّت بيست سال بعد از انقضا آن مدّت، استدريکا بر اهل عالم غالب شود و عالم را به عدل و دين مزيّن دارد و کارهاي نيک که از اصل خويش گشته باشد، باز به حال استقامت آورد و جور و طغيان از عالم محو کند، و ملوک او را منقاد شوند و دين حقّ را نصرت بخشد و در آن زمان، امن و استقامت متوافر گردد و فتنه و محنت زايل شود.[2]
در اديان ابراهيمي نيز بيش از ديگر آيينها و مکتبها بر دوره طلايي بشر در پايان تاريخ تأکيد شده است. در عهد عتيق برقراري سعادت و عدالت در سراسر جهان پيشبيني شده که بهوسيله «ماشيح» محقّق ميشود. در عهد جديد نيز به اين موضوع پرداخته شده است. در مکاشفهي يوحنّا نيز به برقراري صلح و آرامش جهان در پايان آن اشاره شده است، و قرآن و روايتهاي اسلامي خيلي واضح و روشن پايان دنيا را سعادتآميز و در سايه دولت کريمه بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) بيان فرمودهاند.
--------------------------------------------------
1. لمعات النور، ج1، ص25، به نقل از: مجتبي تونهاي، موعودنامه، ص377.
2. به نقل از: شهرستاني، ملل و نحل، صص 185 و 186.
(235)
خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد: (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[1]؛ او همان کسي است که رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا بهرغم ميل مشرکان آن را بر تمام اديان حاکم گرداند.
امام باقر(عليه السلام) در ذيل اين آيهي کريمه ميفرمايد: «هنگام قيام مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) است که اسلام را بر تمامي اديان حاکم ميگرداند».
در مدينهي فاضله و شهر آرماني بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) چند ويژگي از درخشندگي ويژهاي برخوردار است:
1ـ عدالت و قسط در جهان فراگير، و ظلم و ستم از جهان رفع ميشود. البته ميدانيد که هيچيک از اين ويژگيها به اندازهي عدالت روشني ندارند؛ چنانکه در زيارت صاحب الامر ميخوانيم: «السلام على العدل المشتهر».[2] در روايات مأثوره از اهلبيت وحي(عليهم السلام) بيشترين نگاه به قسط و عدل شده است بهگونهاي که دامنه آن را به اقصي نقاط و تمام زواياي منازل کشاندهاند و گفته شده که عدالت همچون گرما و سرما در درون خانهها نفوذ ميکند؛ و بنابراين، هيچ انساني در قيد بردگي باقي نميماند.
2ـ رفاه و آسايش همگاني ميشود؛ بهگونهاي که ديگر نيازمندي يافت نميشود؛ چرا که ثروت و منابع مالي، عادلانه توزيع ميگردد و در روايتها سخن از فراواني نعمت شده است.
3ـ وحشت و ترس وجود ندارد، بلکه امنيّت و آرامش فراگير ميشود.
--------------------------------------------------
1. سوره توبه،33.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، زيارت صاحب الامر، ص1041.
(236)
4ـ علم و دانايي در اين شهر و دنياي آسماني گسترش مييابد و جانشين جهل و ناداني ميگردد. دانشِ دوران ظهور امام زمان(عليه السلام) قابل سنجش با پيشرفت کنوني بشر در علم و صنعت نيست؛ چرا که در روايتها وارد شده اگر شخصي در مشرق باشد، برادرش را در مغرب ميبيند و خلاصه اينکه بشر به نهايت بلوغ عقل و کمال خود ميرسد.
5ـ مستضعفان و فقيراني که پيش از ظهور، بار سنگين فقر و بيچارگي را تحمّل کردهاند، در راستاي عدالت ولي عصر«روحي لهالفداء» به حقّ مسلّم خود که وارثت زمين باشد، دست مييابند و بهشت زميني تحقّق مييابد.
دعوت به اتحاد جهان و جهانيان امري تازه نيست و در همه دينهاي آسماني و قديمي ميتوان از آن سراغ گرفت. بايد ريشه تفکر جهانيسازي را در اديان توحيدي و غير توحيدي جستوجو کرد، چونکه همه پيامبران الهي بهدنبال محقق کردن هدف واحدي بودند که همهي دستهها و گروهها و جمعيّتهاي بشري يکجا و در زير پرچم واحد که همان پرچم پر افتخار مهدي منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) ميباشد، قرار بگيرند.
خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[1]؛ تا بهرغم ميل مشرکان، آن دين را بر همه دينهاي ديگر حاکم گرداند.
امام زمان(عليه السلام) در سايه ارتباطهاي جهاني و توانايي و قدرتش بر ايجاد دنياي يکپارچه و جهانِ متّحد بر اثر يکي نمودن روشها و منشها در همه نقطههاي جهان خواسته و ايدهي همه پيامبران و مصلحان را به منصه ظهور ميرساند.
--------------------------------------------------
1. سوره توبه،33.
(237)
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «هرگاه نداي آسماني بلند شود، هر قومي به زبان خويش آن صدا و ندا را ميشنود».[1]
در زمان ظهور ولي عصر«روحي لهالفداء» همه مرزها و حدود جغرافيايي از بين ميرود. بلي، برخي بر اين نظريه هستند که ضرورتي براي از بين رفتن مرزها وجود ندارد. همچنين مرز اديان هم از بين ميرود، چون تنها دين حاکم اسلام بوده، و در همهي گيتي صداي «لا إله إلا الله» طنينانداز ميگردد. موانع مصنوعي که بهدست خود بشر ساخته شده است، از بين ميروند و يا از سوي ياوران حضرت حجّت از ميان برداشته ميشوند.
روشن است که مردم در زمان ظهورِ موعودِ منتظر از رشد فکري و عقلي فوقالعادهاي برخوردار ميباشند و به تکامل عقلي دست پيدا کردهاند. امام باقر(عليه السلام) ميفرمايند: «هرگاه قائم ما قيام کند دستش را بر سر بندگان خدا ميکشد و با اين عمل عقلهاي آنها را کامل ميکند».[2]
خداوند نيز در قرآن مجيد ميفرمايد: (اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا)[3]. حضرت باقرالعلوم(عليه السلام) در ذيل اين آيهي شريفه ميفرمايد: « زمين را با قائم آلمحمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) زنده ميکند، پس آن جناب در زمين عدالت را ميگستراند و زمين به سبب عدالتي که از سوي موعود منتظَر پيدا کرده است، زنده ميگردد پس از آنکه در اثر ستم و ظلم بيدادگران مرده بود».[4]
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص205.
2. همان، ص336؛ لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص483.
3. سوره حديد، 17.
4. لطفالله صافي گلپايگاني، پيشين، ص478.
(238)
همچنين در حديث آمده است که مردم گِرد حجّت بن الحسن(عليه السلام) اجتماع ميکنند همانگونه که زنبورهاي عسل در اطراف ملکهي خويش گرد ميآيند، زمين را پر از عدل ميکند تا جاييکه مردم به اول امر (زماني که هيچگونه اختلاف و درگيري نبود و هر چه بود صلح و صفا بود) باز ميگردند بهگونهاي که کسي شخص خواب را بيدار نميکند و هيچ خوني هم ريخته نميشود.[1]
دين با پشت سر گذاشتن مرحلههاي مختلف در کاملترين شکل خود به بشر عرضه شده است، ولي نتيجه نهايي کمال ديني در دورهي اسلامي، در زمان ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) آشکار ميشود. يعني پايان تاريخ، پس از قيام و انقلاب منجي موعود(عليه السلام) است؛ و آنچه را که نظريهپردازان به آن پرداختهاند، زاييده فکر محدود آنها با نگاه تاريخي و مادي، و منهاي دين است؛ زيرا، دينهاي توحيدي و غيرتوحيدي، همگي با اين نظر موافق هستند که منجي موعود خواهد آمد و به نابسامانيهاي حاکم بر جهان خاتمه ميدهد، نابرابريها را به برابري، بيداد را به داد و جور را به قسط مبدّل ميسازد.
يهود و نصاري ميگويند مسيح ميآيد و به همين خاطر، کليساي پروتستان در آمريکا و انگليس خود را براي ظهور دوباره مسيح آماده ميکند. مسيحيان دوباره تولد يافته، نجات خود را فقط به آمدن مسيح متمرکز کردهاند و لذا گروههاي صهيونيسم مسيحي و مسيحيّت سياسي اصولگرا در آمريکا در سال 1975 و مسيحيّت صهيونيستي را، که جريانهاي فرهنگي وسياسي هستند، با تکيه بر آموزههاي توراتي و گرايشهاي سياسي صهيونيستي پيريزي کردهاند.
--------------------------------------------------
1. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص478.
(239)
چنانکه چندين بار گفته شده، از ديدگاه قرآن با آمدن مهدي موعود حکومت جهان در اختيار مؤمنان صالح و مستضعفان قرار خواهد گرفت، آنهم براي اقامه عدل و داد و نابودي ظلم و ستم و برپايي و استواري احکام اسلام ناب و تأمين آسايش و آرامش مردمان در تمام سطوح و برقراري برابري و رفع تبعيض و محو سلطه زورگويان و آزادي انسانهاي اسير از بند اسارت و، در يک کلام، رهايي از تمامي بندها و رنگهاي غيرخدايي و آراستن آنها به رنگ الهي که (وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً)[1].
قرآن حکيم ميفرمايد: (وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا)[2]؛ خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي نيک انجام دادهاند وعده ميدهد که آنها را بهطور قطع خليفهي روي زمين خواهد کرد؛ همانگونه که پيشينيان را خلافت روي زمين بخشيد، و دين را براي آنها پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامش مبدّل ميکند، بهگونهاي که تنها مرا بپرستند و چيزي را براي من شريک ندانند.
خداوند وعدهي حکومت روي زمين و تمکين دين و آيين و امنيت کامل را به گروهي که ايمان دارند و اعمالشان صالح ميباشد، داده است. در بيان مصداق اين آيه بين مفسّران اختلاف نظر وجود دارد: بعضي آن را مخصوص
--------------------------------------------------
1. سوره بقره، 138.
2. سوره نور، 55.
(240)
صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) دانستهاند و بعضي ديگر خلفاي چهارگانه و راشدين را گويند و عدهاي هم مفهوم آنرا گستردهتر دانستهاند؛ ولي گروهي بر اين باورند که اين آيه اشاره به حکومت جهاني مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) دارد که شرق و غرب جهان را در زير لواي حکومتش قرار ميدهد و ناامني، ترس، جنگ و ستيز را از صفحه زمين بر ميچيند.
ثمرهي تمامي زحمتهاي پيامبران و دستاورد تلاش و تبليغات سفيران الهي زماني تحقق مييابد که قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) ظاهر شود. چون حکومت آنجناب نمونهي کامل حاکميت توحيد است، و امنيت کامل و عبادت خالي از شرک، در آن عصر رويش دارد.
مرحوم طبرسي ميفرمايد: از اهلبيت وحي رسيده است که اين آيه درباره مهدي آلمحمد(صلي الله عليه و آله) است.[1]
قرطبي، مفسّر معروف اهلسنت، از مقداد بن اسود نقل ميکند که از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) شنيدم فرمود: «ما على ظَهر الأرض بيت حجر ولا مدر إلاّ أدخله الله کلمة الإسلام»؛[2] بر روي زمين خانهاي سنگي و يا گلي باقي نميماند مگر اينکه اسلام در آن وارد ميشود.
کلمهي «ليظهره = اظهار» در قرآن کريم بيشتر براي غلبهي جسماني و قدرت ظاهري بهکار رفته است. چنين معنايي ديگر غلبهي منطقي نيست، بلکه غلبه و استيلاي ظاهري و عملي است؛ امّا ميتوان گفت: مراد، غلبه و پيروزي همه جانبه است؛ و اين، با اطلاق کلمهي «اظهار» سازگارتر است؛ يعني روزي
--------------------------------------------------
1. «انّها في المهدي من آلمحمد(صلي الله عليه و آله)»؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج7، ص152.
2. قرطبي، تفسير قرطبي، ج7، ص4292، به نقل از: تفسير نمونه، ج14، ص532 و ج7، ص373.
(241)
خواهد آمد که اسلام از هر جهت، از حيث منطق و استدلال و از نظر قدرت و سلطهي ظاهري و ادارهي حکومت بر همه جهان و جهانيان و اديان پيروز ميشود و همه گيتي را تحتالشعاع خويش قرار ميدهد.
آيهي بالا به لحاظ اهميّت مضمون و محتوايش در سورهي فتح و سورهي صفّ تکرار شده است؛ چون از جهاني و عالمگير شدن آيين اسلام خبر ميدهد و اين مسأله در جاي خود و با توجه به حساسيت موضوعش، از اهميّتي ويژه برخوردار است. به همين جهت قرآن با تکرار و اصرار به آن پرداخته است.
شيخ صدوق(رحمة الله) از امام صادق(عليه السلام) در ذيل آيه فوق نقل ميکند که آن حضرت فرمود: «والله ما نزل تأويلها بعدُ ولا ينزّل تأويلها حتّى يخرج القائم، فإذا خرج القائم لم يبق کافر بالله العظيم»؛[1] به خدا سوگند هنوز محتواي اين آيه تحقّق نيافته است و تنها زماني تحقّق ميپذيرد که قائم (آلمحمد(صلي الله عليه و آله)) خروج کند و به هنگامي که وي قيام کند، در همهي جهان کسي که خدا را انکار نمايد، باقي نخواهد ماند.
بايد براي تحقّق هر چه زودتر چنين روزي دست به دعا بلند نمود و از ذات بيهمتاي خداي قادر درخواست نمود که:
«الّلهم إنّا نرغب إليك في دولةٍ کريمةٍ تعزّ بها الإسلام وأهله وتُذلّ بها النفاق وأهله، وتجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك والقادة إلى سبيلك وترزقنا بها کرامة الدنيا والآخرة».[2]
--------------------------------------------------
1. شيخ صدوق، کمالالدين، ج2، ص670؛ عبد علي بن جمعه عروسي، نورالثقلين، ج2، ص211.
2. مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح، ص370.
(242)
نزول مسيح و تقويت جبههي مهدي
وجود پيامبراني که پيشتر نام آنان را گفتيم، بهويژه روحالله و کلمةالله عيسي بن مريم(عليه السلام)، يکي از برهانهاي آشکار و نشانههاي محکم براي تقويت نهضت و جنبش روحافزاي امام زمان(عليه السلام) است. بايد يادآور شد که وجود پيامبران پيشگفته و افراد صالح و شخصيّتهاي شناخته شده دنياي مسيحيّت و يهوديت ـ چون يوشع و شمعون و اصحاب کهف و چند نفر از صحابهي بزرگ پيامبر اسلام چون سلمان فارسي و ابودجانه انصاري و مالک اشتر نخعي، آن شمشير برّان علوي ـ ايجاد تقويت در فرمانده و رهبر نخواهد بود، گرچه به نوعي فرماندهي و رهبري را قوت ميبخشد؛ زيرا، حجّت بن الحسن المهدي(عليه السلام) با اطمينان و يقين کامل و با کوله باري از تجربهي بيش از هزار و چندصد ساله نيازي به آن ندارد و همانند جدّ والا مقامش اميرمؤمنان(عليه السلام) ميفرمايد: «لو کشف الغطاء ما ازددت يقيناً».
بنابراين، اين سؤال ايجاد ميشود که تقويت در کجاي اين خيزش و جوشش مقدّس بهوجود ميآيد؟ معلوم است که در جبهه تودههاي عظيم مردمي، هنگامي که مشاهده ميکنند همراه امام زمان(عليه السلام) شخصيتهاي برجسته الهي حضور دارند ايمان و اعتقادشان صد چندان ميشود و وسوسههاي شيطاني که از حلقوم دجّال و سفياني بيرون ميآيد کارساز نخواهد بود. تنها صداي مؤثّر، نداي جبرئيل و فرياد مهدي موعود است.
پيروزي هر انقلاب و جنبش اجتماعي به يک سلسله شرايط و موقعيتهاي عيني و خارجي بستگي دارد که بدون فراهم شدن آنها آن جنبش نميتواند به هدف خود برسد. هرچند قسمتي از شرايط و موقعيّتهاي انقلاب مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
(243)
آسماني و خدايي است و جنبهي الهي دارد، ولي اجراي کلّي مأموريت او وابسته به شرايط عيني و خارجي است.
انتظار، يعني اجراي برنامهي موعود منتظَر، هم مستلزم تحقّق موقعيتهاي مناسب عيني و خارجي و حتي آسماني است. پس، بايد محيط و فضاي عمومي مناسب و عوامل دخيل در آن فراهم آيد؛ زيرا، سنّت تغييرناپذير خداوند بر اين است که اجراي انقلاب مهدي نيز به موقعيّتهاي خارجي و فضاي عمومي و محيط مساعد براي پذيرش آن حرکت الهي آماده باشد.
تکرار ميکنم، فراهم شدن شرايط پيشگفته منافات ندارد با اينکه پارهاي از امور و يا جزئيات آن از راه دخالت خداوند حلّ و فصل شود، چون گاهي براي حرکت در محيط مناسب، لازم است.
ياريهاي عيني خداوند به رهبران الهي در لحظههاي دشوار موجب تقويت و تثبيت آنان در راهي که پيش گرفتهاند ميشود. بهعنوان مثال، آتش نمرود را براي ابراهيم خليل سرد ميکند و دست يهودي که با شمشير بالاي سر پيامبر ايستاده از حسّ ميافتد و توانايي حرکت و تکان را ندارد.
در پرتو همين مباني است که ميگوييم يکي از موقعيتهاي اجتماعي و همساز با اقدام اجتماعي، فرود مسيح(عليه السلام) از آسمان با توجه به آمادگي و توانايي پذيرش مردم است که انقلاب جهاني منجي را باعث خواهد شد و نيز اين امر، يکي از بزرگترين عوامل موقعيّتساز براي تحکيم و تقويت جبههي مهدويّت است؛ زيرا، بخشهاي جهان به يکديگر نزديک شده، و بلکه ارتباطات، جهان را يکپارچه نموده و فاصلهاي وجود ندارد تا مانع پيوند ميان انسانها شود.
پس، فرود آمدن مسيح و نماز گزاردن پشت سر مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)، پشتيباني از او در ميدان جهاد و مبارزه، داوري کردن براي حکومتش، شکستن صليب
(244)
بهوسيلهي عيسي بن مريم(عليه السلام)، و مواردي از اين قبيل، مردم را به سمت امام زمان(عليه السلام) سوق ميدهد و پذيرش اسلام از سوي آنان نياز به نبرد و جنگ و درگيري ندارد.[1]
همچنين ميتوان گفت فرود آمدن مسيح(عليه السلام) براي ياري کردن خود امام زمان(عليه السلام) است؛ چرا که هدف بزرگ، يعني حکومت جهاني، نياز به تلاش و افراد شايسته و کارآمد دارد، و چه کسي بهتر از پيامبر اولوالعزمي چون مسيح؛ پيامبري که همهي اهل کتاب از يهود و نصاري به وي ايمان ميآورند.
شيخ صدوق(رحمة الله) در امالي به اِسنادش از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نقل ميکند که ايشان فرمود: «من ذرّيتي المهدي، إذا خرج نزل عيسى بن مريم لنصرته، فقدّمه وصلّى خلفه»[2]؛ يکي از نوادگان من مهدي است و هرگاه خروج و قيام نمايد، عيسي بن مريم براي نصرت و يارياش فرود ميآيد و فرزند مريم او را جلو مياندازد و پشت سرش به نماز ميايستد.
علاّمه مجلسي(رحمة الله) در بحارالانوار از گنجي شافعي، صاحب کفاية الطالب، نقل ميکند: سبب بقاي عيسي(عليه السلام) ايمان آوردن اهل کتاب به او و تصديق سيّد انبيا از سوي ايشان است؛ و او ادّعاي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را نزد اهل طغيان تصديق خواهد کرد به دليل اينکه پشت سرش به نماز ايستاده، او را ياري کرده و مردم را به دين محمد(صلي الله عليه و آله) دعوت ميکند. بنابراين، بقاي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) اصل، و بقاي عيسي فرع ميشود، ـ اي مردمي که طول عمر، مهدي آلمحمد(صلي الله عليه و آله) را مورد انکار خويش قرار دادهايد ـ چگونه ميشود که فرع باقي بماند بدون بقاي اصل؟
--------------------------------------------------
1. ر.ک: امام مهدي؛ حماسهاي از نور، صص 75 ـ 79.
2. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج14، ص349؛ محمّد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، صص495 و 524.
(245)
بنابراين، وجود عيسي بيآنکه ياور ملّت اسلام باشد و امام را تصديق نمايد، صحيح نيست؛ به سبب آنکه اگر اين مطلب صحيح باشد، لازم ميآيد که مسيح در دعوت به دولت جداگانه و منفرد و يگانه شود و کار ايشان، مستلزم ابطال دولت اسلام ميگردد؛ و حال آنکه رسول الله(صلي الله عليه و آله) فرموده است: «لا نبيّ بعدي» و نيز فرمود: «الحلال ما أحلّ الله على لساني إلى يوم القيامة والحرام ما حرّم الله على لساني إلى يوم القيامة». پس، يک راه وجود دارد و آن اين که حضرت عيسي(عليه السلام) نسبت به امام زمان به منزلهي فرع و ناصر باشد.[1]
يادآور شديم که عيسي بن مريم(عليه السلام) بهعنوان داور و وزير ميآيد. وزارت همان معاونت و همکاري و نصرت است؛ طبيعي است که اگر مسيح در قبال امام زمان به تبليغ و ارشاد انجيل پرداخته و مسيحيّت را تبليغ نمايد، درگيري و اختلاف بهوجود ميآيد و حکومت جهاني مهدي برقرار نخواهد شد و ديگر وعدهي الهي تحقّق نمييابد.
اگر بگوييد آنان، يعني مسيح و مهدي، اختلاف و درگيري ندارند، گفته ميشود پيروان و هواداران برخورد خواهند نمود و اين خود، اوّل جنگ و نزاع است. در نتيجه، هدفهاي هيچيک از آنها تحقّق نخواهد يافت.
پيش از اين، دليلهاي برتري حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) بر عيسي بن مريم را ذکر نموديم، به آنجا مراجعه نماييد.
همچنين مرحوم مجلسي از امالي شيخ طوسي(رحمة الله) نقل ميکند به سندش از عبدالله بن سليمان (وي از عالمان و دانشمنداني بود که کتابهاي آسماني از قبيل تورات و انجيل را مطالعه کرده بود) وي ميگويد: من کتاب انجيل را خواندم و در آن ويژگيهاي رسول خاتم ذکر شده بود، تا اينکه گفت:
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج51، صص97 ـ 101؛ محمد بن يوسف شافعي، کفاية الطالب، ص530.
(246)
خداي تعالي به عيسي بن مريم فرمود: ميخواهم تو را از زمين به سوي خودم به آسمان آورم. پس از آن در آخر زمان بر زمين برگردانم براي اينکه از امّت پيغمبر اسلام کارهاي شگفتي را ملاحظه کنيد و در جريان دجّال لعين ايشان را ياري نماييد، تو را در وقت نماز فرود ميآورم براي اينکه با آنها نماز بگذاري، همانا آنها امّت مرحومهاند.[1]
نعماني در غيبت مينويسد: «مهدي آني است که زمين را دگرگون ميکند و عيسي بن مريم با اوست در حاليکه احتجاج ميکند بر عليه نصاراي روم و چين... و قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) غيبتي دارد مانند غيبت يوسف و رجعت و بازگشتي چون بازگشت عيسي بن مريم».[2]
حضور افراد مؤمن و معتقد در جبهههاي حق عليه باطل در هميشهي تاريخ مؤثر بوده است. کافي است شما به حضور شهيدان محراب، يا عالم وارسته پرهيزکار و اسوهي فقاهت و تقوا مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني در جبههي نبرد هشت سال دفاع مقدّس نگاه کنيد، نيز بنگريد به جنگ صفّين، که برخي از افرادي که به حقيقت و حقّانيت و عظمت معنوي اميرالمؤمنين(عليه السلام) پي نبرده بودند، به دنبال آن بودند که ببينند عمّار ياسر در کدام جبهه قرار گرفته است و با کدامين سپاه ميجنگد. چون رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرموده بود: «يا عمّار، تقتلك الفئة الباغية».
حضور و نزول مسيح، تأثير شاياني در مردم دارد؛ بهويژه در مسيحيان و مسلمانان ديگرانديش و از صراط مستقيم منحرف گرديده و شايد هم در
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص181.
2. همان، ص226، به نقل از: غيبت نعماني.
(247)
عدّهاي از يهوديان؛ چون دوراني را براي انتظارش سپري کردهاند. اساس کار خداوند آن است که بهطور آشکار و مستقيم با مردم سخن نميگويد، بلکه بهواسطهي پيامبران و سفيران الهي اين کارها را انجام ميدهد. پس، فرود آمدن مسيح(عليه السلام) خود اعجازي بزرگ براي قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) بهشمار ميآيد و براي جذب قلبها و توجّه مردم، نقشي بسيار بزرگ دارد.
افزون بر مسيح، حضور خضر پيامبر، همان معلّم موسي و الياس و ادريس، براي همراهي، همياري و ياري امام زمان و پياده نمودن فرمانها و دستورالعملهاي آنجناب، جايگاهي رفيع و ارجمند دارد. اينان همان انيسان و دلباختگاني هستند که در موارد حساس غمگسار مهدي خواهند بود.
امام رضا(عليه السلام) فرمود: «خداوند بهزودي غربت قائم ما را بهوسيله خضر به انس و دوستي، و تنهايي او را به پيوند و آشنايي مبدّل ميسازد».[1]
کفعمي درباره جايگاه خضر(عليه السلام) در آستان مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) چنين ميگويد: «زمين چونان خيمهاي است که مهدي محور و عمود آن است و ميخهاي چهارگانه چهار طناب آنند و حضرت خضر يکي از آن ميخها است که همواره همراه قطب هستند.[2]
حسن بن علي بن فضّال ميگويد: شنيدم حضرت رضا(عليه السلام) ميفرمود: «حضرت خضر[3] از آب حيات خورد و تا نفخ صور زنده است، و نزد ما ميآيد
--------------------------------------------------
1. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص390؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص336.
2. ميرزا حسين نوري، جنة المأوي، ص301.
3. اسم اصلي خضر «تاليا بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح» است، و علت نامگذاري او به خضر آن بود که هر گاه بر چوبي خشک يا زمين بيسبزهاي مينشست، فوراً آن چوب خشک برگ و بار ميآورد و زمين هم سر سبز ميشد، از اين جهت او را خضر ناميدند. لازم به يادآوري است که اين عمل معجزه آن جناب بود براي دعوت مردم به پذيرش خدا، پيامبران و کتابهاي آسماني.
(248)
و بر ما سلام ميکند، ما صدايش را ميشنويم و خودش را نميبينيم تا آنجا که فرمود: خداوند به وسيلهي او وحشت قائم ما را در زمان غيبتش زايل ميکند و تنهايي او را رفع ميفرمايد».[1]
از اين حديث، استفاده ميشود که حضرت خضر جزء سي نفري است که همواره در محضر حضرت بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) هستند و رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آنهاست.[2]
بديهي است که پيروزي در انقلاب و فعاليّت اجتماعي، فرهنگي و ديني نياز به شرايط و موقعيّتهاي مناسب عيني و خارجي نيز دارد. انقلاب و ظهور امام زمان(عليه السلام) مانند همه فعاليّتها و انقلابهاي دنيا به چنين شرايطي نياز مبرم دارد، گرچه قسمت عمدهي آن شرايط، آسماني و خدايي است، ولي اجراي کلي آن وابسته به خود مردم و شرايطي است که بهوجود ميآورند. مردم بايد از لابهلاي پيچوخمهاي فراواني عبور نمايند تا بستر بهطور کامل آماده شود و ناخالصيها از بين برود و مردم مؤمن از غيرمؤمن و منافق و کافر بهخوبي شناخته شوند.
جابر جعفي ميگويد: قلت لابيجعفر(عليه السلام): متي يکون فرجکم؟ فقال: «هيهات، هيهات، لا يکون فرَجُنا حتّى تغربلوا ثمّ تغربلوا، يقولها ثلاثاً، حتّى يذهب الکدر ويبقى الصفو»[3]؛ به امام باقر(عليه السلام) عرض کردم فرج شما چه زماني است؟ فرمود:
--------------------------------------------------
1. احمد سياح، پيشگوييهاي پيشوايان، ص670، ح1732؛ شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص390؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج13، ص299.
2. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص99؛ علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص158؛ مجتبي تونهاي، موعودنامه، ص300.
3. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص113؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص339.
(249)
هيهات، يعني چه دور است (و ايکاش ميشد)، فرج ما تحقّق نمييابد تا اينکه غربال شويد (سه بار اين جمله را تکرار نمود) و در نتيجهي اين غربال شدنها، آناني که کدورت و ناخالصي دارند، بروند و افراد پاک و صاف باقي بمانند.
آزموده شدن و تفديده گرديدن براي کار بزرگ، يعني قيام جهاني مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)، امري ضروري و لازم است؛ چون خستگي زودرس و گرسنگي و تشنگي زود هنگام مانع از کار ميشود و نميگذارد همهي هدفها برآورده گردد. به همين جهت است که روايتها روي مسأله آزمايش و آمادگي پس از آن تأکيد نموده، و گفتهاند: مردم و حتّي شيعيان و دوستان ما بايد غربال شوند و طبيعي خواهد بود که از زير غربال مردم زيادي ريزش ميکنند.
ابوبصير از امام ششم(عليه السلام) نقل ميکند که آن بزرگوار فرمود: «...لابدّ للنّاس من أن يمحّصوا ويميّزوا ويغربلوا وسيخرج من الغربال خلق کثير»[1]؛ مردم ناگزير هستند از اينکه آزمون و امتحان شوند، بد و خوب از هم سوا و غربال شوند، و از غربال نيز مردم فراواني بيرون ريخته ميشوند.
بهترين برهان براي اهل کتاب از يهود و نصاري، وجود مسيح و اوليايي چون شمعون و يوشع و اصحاب کهف و ديگر بزرگان از اصحاب موسي است؛ زيرا، زماني که عيسي از مهدي پيروي کرده، پشت سر او نماز گزارده، و صليب را با دست خود بشکند، ديگر جاي عذر و بهانهاي باقي نميماند و اين خود بزرگترين تقويت و پشتيباني است.
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، همان، صص114 و 348؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص537.
(250)
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) بيرون خواهد آمد از پشت کوفه با بيستوهفت تن که پانزده نفر آنها از قوم موسي(عليه السلام) هستند، آناني که بهسوي حق هدايت يافته و به عدالت حکم ميکردند، و هفت نفر از اصحاب کهف و يوشع بن نون و سلمان (فارسي) و مقداد و مالک اشتر و ابودجانه انصاري. اين بيستوهفت تن تماماً در خدمت آن حضرت (مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف)) خواهند بود و از انصار و مددکاران آن بزرگوار هستند».[1]
حضرت مسيح(عليه السلام) جبهه موعود منتظر را از چند راه پشتيباني و تقويت ميکند؛ از آن جمله است: کشتن دجّال، باز نمودن دروازهي فلسطين، و شکستن صليب.
ثعلبي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت ميکند که فرمود: «عيسي در هنگام طلوع صبح نازل شود و دست او حربهاي باشد که بهوسيلهي آن صليبها را بشکند و خوکها را بکُشد و اموال قائم را ضبط نمايد، و او وزير امين قائم است و حاجب و نايب اوست و اين از کرامات حجّت بن الحسن است».[2]
حسين بن مسعود به اِسنادش از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل ميکند: «قسم به خدايي که جانم در قبضهي قدرت اوست، همانا بهزودي فرود ميآيد در ميان شما فرزند مريم بهعنوان داوري عادل، و صليب را ميشکند و خنزير را ميکُشد و جزيه را برميدارد و اموال را به مردم ميبخشد تا جاييکه بر اثر بينيازي ديگر کسي مال نميپذيرد».[3]
--------------------------------------------------
1. مقدّس اردبيلي، حديقة الشيعة، ص716.
2. سيد اسماعيل طبرسي نوري، کفاية الموحدين، ج3، ص286.
3. سيد مصطفي آل سيد حيدر کاظمي، بشارة الاسلام في ظهور صاحب الزمان، صص255 و 256؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص382.