تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
تازه های نشر 99
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
فراخوانی مقاله و اولویت های پژوهشی
سخن موسس فقید
سخن موسس فقید
نزول مسيح(ع) و ظهور موعود(عج)

(151)

2ـ کتاب باسک، که از کتاب‌هاي مقدّس و آسماني هندوهاست، بشارت ظهور ولي عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) را چنين نقل مي‌کند: «دور دنيا تمام مي‌شود، پادشاه عالي در آخرالزمان که پيشواي ملائکه و پريان و آدميان باشد و حق و راستي با او باشد و آن‌چه در دريا و زمين‌ها و کوه‌ها پنهان باشد، همه را به‌دست آورد؛ و از آسمان‌ها و زمين و آن‌چه باشد، خبر مي‌دهد؛ و از او بزرگ‌ترکسي به‌دنيا نيايد».[1]

3ـ و در کتاب وشن جوک نيز بشارت به ظهور بقيةالله الأعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) بدين صورت ذکر گرديده است: «آخر دنيا به کسي برمي‌گردد که خدا را دوست مي‌دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او خجسته و فرخنده باشد».[2]

در کتاب ريگ ودا آمده است که: «ويشنو (نجات دهنده) در ميان مردم ظاهر مي‌گردد... او از همه‌کس قوي‌تر است... در يک دست ويشنو شمشيري به‌مانند ستاره‌ي دنباله‌دار، و در دست ديگرش انگشتري درخشنده دارد؛ هنگام ظهور وي، خورشيد و ماه تاريک مي‌شوند و زمين خواهد لرزيد».[3]

2ـ آثار مقدّس يهوديان

در مذهب و دين يهود، يهوديان خود را منتظر موعود مي‌دانند. در آثار ديني يهود و اسفار تورات و ديگر کتاب‌هاي انبياي بني‌اسرائيل همواره به موعود اشاره شده است.


--------------------------------------------------

1. مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، صص776 و 777، به نقل از: اديان و مهدويّت، ص16، و ظهور مهدي(عليه السلام) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، ص302.
2. همان.
3. همان.


(152)

استاد محمدرضا حکيمي مي‌نويسد: در مجموعِ آثار مقدّس يهودي، چهره‌ي سه موعود ترسيم شده است:

1. حضرت عيسي(عليه السلام) ،

2. حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) ،

3. حضرت مهدي(عليه السلام) .

با اين حساب، انتظار در يهوديّت کيفيّتي ويژه مي‌يابد و چون اين قوم به حضرت مسيح و حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) نگرويدند و هيچ‌کدام را قبول نکردند، بايد در برابر مسأله موعود و انتظار، بسيار حسّاس و نگران باشند؛ و بايد از اين همه اشاره‌ها به‌سادگي و غفلت نگذرند و از ديگر منتظران، منتظرتر باشند.[1]

در قسمت‌هايي از عهد قديم نيز انتظار مسيح برجسته شده است و بسياري از انبيا آمدن فردي از نسل داود را وعده داده‌اند؛ کسي که بني‌اسرائيل را نجات مي‌دهد و حکومت داود و سليمان را بار ديگر ايجاد مي‌کند، تا جايي که بني‌اسرائيل خود را به وعده‌ي فرج تسلّي مي‌دادند. در بخش پيش‌گويي عهد قديم در اين‌باره سخن بسيار گفته شده است.

هاکس مي‌نويسد: «عبرانيان منتظر قدوم مبارک مسيح نسلاً بعد نسل بودند و وعده‌ي آن وجود مبارک مکرراً در زبور و کتب انبيا علي الخصوص در اشعيا... داده شده است تا وقتي‌که يحيي تعميد دهنده آمده به قدوم مبارک وي بشارت داد... ليکن يهود آن نبوات را نفهميد با خود همي انديشيد، ديدند که مسيح سلطان زمان خواهد شد و ايشان را از دست جورپيشگان و ظالمان رهايي خواهد داد و به اعلا درجه‌ي مجد و جلال ترقّي خواهد داد...».[2]


--------------------------------------------------

1. محمدرضا حکيمي، خورشيد مغرب، ص70.. قاموس کتاب مقدّس، ص806 .
2. قاموس کتاب مقدّس، ص806 .


(153)

عبرانيان از مسيح استقبال نکردند براي اين‌که آنان در انتظار مسيحي بودند که مظهر پيروزي و رهايي از رنج و ستم باشد، آنان را از ذلّت زيردستي و شکنجه‌ي استعمار روم رهايي بخشد؛ در صورتي‌که عيسي مسيح آنان درس تحمّل و بردباري و رضايت به وضع موجود و وعده‌ي نيک فرجامي سراي ديگر را مي‌داد. بنابراين، يهود شوق ديرين انتظار خويش را در وجود عيسي بي‌پاسخ يافت و اعتلاجويي خود را مطرود ديد و انتظار فرزندان يهود براي نجات از ناکامي‌ها را در آموزه‌هاي عيسي حتي عصيان و گناه احساس کردند. به همين جهت، سر تسليم فرود نياوردند.

جاي شگفتي نخواهد بود اگر دريابيم که يهود عيسي را مسيح واقعي خود ـ مسيح موعود، منجي واپسين، مظهر جاويد قدرت آسماني، پايان رنج‌ها، پيروزي نهايي مطلق نور بر ظلمت و سرانجام، پاسخي رسا و قاطع به انتظار ديرين و سوزان خويش ـ نيافتند، حتّي او را خيانتکار به ملّت اسرائيل، سخنگوي سياست استعمارگر اجنبي شمردند، تعليماتش را ضدّ آرمان اساسي کتب مقدّس عهد عتيق دانستند.

شاهد بر مدّعاي ما، ادّعاي ابوعيسي بن اسحاق بن يعقوب اصفهاني است که گفته: بعضي گويند اسم او «عوفيدوهيم» است. در اواخر حکومت مروان حمار و اوايل حکومت منصور عباسي، عدّه زيادي از يهوديان از او پيروي کردند؛ ولي خودش و پيروانش در شهر ري کشته شدند. گمان ابوعيسي و پيروان وي آن بود که او همان مسيح منتظر است که براي رهايي بني‌اسرائيل از دست عاصيان و ملوک و پادشاهان ستمگر آمده است.


(154)

ابوعيسي اصفهاني بر اين باور بود که مسيح افضل اولاد آدم است و منزلت او از همه انبيا بالاتر و تصديق ايشان واجب است، و داعي همان عيسي بن مريم است و تعظيم و اجابت دستوراتش لازم است.[1]

گرايش يهود به اين جريان بيان‌گر اين واقعيت است که آنان طبق دستورهاي تورات منتظر قيام و نزول مسيح هستند، ولي دستورهاي اسلام اين انتظار را تکميل نموده، به اين صورت که مسيح براي ياري و همکاري با موعود منتظر و قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) مي‌آيد.

هم‌چنين است داستان «الفان» در سامره. او دعوي نبوّت کرد، گمانش اين بود که او همان پيامبري است که موسي به آن بشارت داده و آن کسي است که در تورات آمده است؛ کوکبي که با ضائت (روشنايي) قمر باشد، ظاهر شود خودش مي‌باشد و صد سال پيش از مسيح ظاهر شد و ادّعاي خود را آشکار ساخت.[2]

آقاي هاکس مي‌نويسد: «بيست و چهار نفر مسيح‌هاي دروغ‌گو در ميان بني‌اسرائيل ظاهر گشتند که مشهورترين و معروف‌ترين آنان «برکوکبه» است که در اوايل قرن ثاني مي‌زيست و آن دجّال معروف ادّعا مي‌کرد که رأس و پادشاه قوم يهود است... آخرين مسيح‌هاي دروغ‌گو «مردخاي» است. او شخصي آلماني بود که در سال 1682 ميلادي ظهور کرده، اسباب شدّت گرفتن فتنه و فساد گشت و چون آتش فتنه بالا گرفت، فراري گرديده و معدوم الاثر شد».


--------------------------------------------------

1. محمد بن عبد الکريم شهرستاني، الملل و النحل، ص168.
2. همان، ص170.


(155)

گفته‌ي مِستر هاکس نويسنده کتاب قاموس کتاب مقدّس، درباره‌ي شماره‌ي مدّعيان مسيحايي و هم‌چنين درباره آخرين کسي که به‌عنوان مسيح موعود قيام کرده، نادرست است؛ چون شماره‌ي آن‌ها به‌طور قطع بيش از عددي است که وي گفته؛ و مردخاي هم آخرين فرد نمي‌باشد. چرا که تنها در دو قرن هيجدهم و نوزدهم در انگلستان بيش ازشش تن به نام مسيح موعود ظهور کردند و اغتشاش‌هايي هم به‌راه انداختند و پاره‌اي از آنان به کيفر رسيدند.[1]

از عجايب دنياي اروپاي مدّعي فکر و تمدّن اين است که بانويي به نام يوحنّا سَوْتْ کات (1814-1750) در چهل و دو سالگي در حدود سال 1792 مدّعي مي‌شود که مسيح موعود است و با شعر و نثر، به تبليغ و پيشگويي درباره‌ي حوادث مي‌پردازد. در شهرهاي مختلف انگلستان و حتّي در سال 1801 در لندن، گروه زيادي به وي ايمان مي‌آورند، فرقه‌ي جديدي را به‌وجود مي‌آورند. وي در 65 سالگي مدّعي مي‌گردد که فرزندي از (صالح نبي) شهريار صلح و ايمني آبستن است و حتّي آثار و علائم آبستن را در وي ملاحظه مي‌کنند؛ پيروان او همه در انتظار تولّد مجدّد (نوزاد خداوند) به‌سر مي‌برند، ليکن مادر خدا بر اثر سکته‌اي ناقص زندگي را بدرود مي‌گويد و نوزاد را که هنوز تولد نايافته است، خداوند به آسمان‌ها مي‌برد.[2]

شهرستاني مي‌نويسد: «طوايف يهود اجماع کرده‌اند که در تورات بشارت پيغمبري است بعد از موسي و اختلاف ايشان در تعيين است و در زيادتي بر يکي، ذکر مسيح در اسفار تورات ظاهر است و آثار کريمش، و خروج


--------------------------------------------------

1. ناصرالدين صاحب‌الزماني، ديباچه‌اي بر رهبري، ص95؛ مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، ص659.
2. همان، صص97 و 98.


(156)

شخصي در آخرالزمان که کوکب جهان‌افروز است که روي زمين را به نور ربّ کريم شارق گرداند متّفق‌عليه است، و يهود به انتظار مقدم همايون او اوقات مي‌گذرانند و سبت روز اوست و روز استوا است بعد از خلق عالم».[1]

بلي، در روايت شيعه نيز آمده است که روز ظهور مهدي منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) روز شنبه مطابق با دهم محرم الحرام، روز عاشورا، است؛ و ايشان هستند که زمين را به نور پروردگار روشن مي‌سازند.

جان باير ناس مي‌نويسد: «يهوديان اعتقاد به شيطان و ملائکه کرّوبي و بعث بعد از موت و ظهور مسيحاي نجات‌دهنده دارند».[2]

نيز همو مي‌نويسد: «در کلمات انبياي سلف آمده بود که يهودا را روزي خاص است که در آن روز، دشمنان اسرائيل به‌دست اجل معلوم و قضاي محتوم سپرده خواهند شد و پس از آن ملکوت الهي بر زمين برقرار خواهد شد و مسيح، سلطان ارضي از نسل داود، بر تخت سلطنت خواهد نشست».[3]

اختلاف در مصداق، و اين‌که مسيح کيست و از چه نسلي است، اينک مورد بحث ما نيست. آن‌چه که مدّ نظر مي‌باشد، دعوت به پذيرش منجي است و اين‌که او خواهد آمد و زمين را از فساد و ظلم پاک مي‌کند.

جان باير ناس هم‌چنين مي‌نويسد: «از روزي که روميان به خاک يهوديه (فلسطين اشغالي) قدم نهادند تا زماني که شهر اورشليم را در سال 70 ميلادي ويران ساختند، انتظار ظهور مسيحا روز به روز نزد قوم يهود افزايش مي‌يافت و


--------------------------------------------------

1. محمد بن عبد الکريم شهرستاني، الملل و النحل، صص170 و 171.
2. جان باير ناس، تاريخ جامع اديان، ص546.
3. همان.


(157)

آن ملّت مغلوب و شکسته به اميد پيدايش نجات‌دهنده‌اي از غيب، انواع شدايد مظالم قوم غالب را تحمّل مي‌کردند و اعتقاد جازم داشتند که خداوند قوم برگزيده خود را چنين خوار و زار نخواهد گذاشت... و بشارت مي‌دهد که آن دنياي پر از آفت و شرور به‌زودي به‌پايان خواهد رسيد و مردم عادل و صالح از قبور خود برخاسته، دنيايي نوين به‌وجود خواهند آورد...

دورنمايي از اين جهان نوين و ظهور مسيحا چنان‌که در آثار دانيال و ديگر نويسندگانِ هم‌سليقه‌ي او مسطور است، عبارت است از بيان اين معنا که در آخرالزمان حق تعالي جهان را دگرگون خواهد فرمود و صلحا و ابرار از ظلمه و اشرار جدا خواهند شد؛ و اين روزگار پر از ظلم و جور به پايان خواهد رسيد؛ و دوره‌ي مصائب و آلام مانند جنگ، ناامني، پريشاني، بيم، گرسنگي، بيماري و حکمراني سلاطين ستمکار سپري خواهد شد و در لمحه‌ي آخرين يک کرناي آسماني به‌صدا در مي‌آيد و مسيحا سوار بر ابرها با خيل ملائکه در افق نمودار مي‌شود، آن موجود علوي که شباهت صوري به ابناي آدم دارد.

به «پسر انسان» و القاب ديگر مانند «مسيح» يا «فرزند منتخب داود» ملقّب است و او را همه‌ي خلايق به‌عنوان قاضي عادل و سلطان صلح مي‌دانند. پس، مردگان و اموات از گور برخاسته با زندگان و احيا، گروه متقيان و ابرار گرداگرد مسيحا صفي واحد تشکيل مي‌دهند... در بعضي کتب محل اين سر منزل سعادت و نعيم جاودان در روي زمين نخست در اورشليم جديد خواهد بود، ولي بعد از گذشت هزار سال قيامت برپا مي‌شود، آن‌گاه انسان را به فردوس اعلا و خلد برين منتقل خواهند ساخت».[1]


--------------------------------------------------

1. جان باير ناس، تاريخ جامع اديان، صص551 و 552.


(158)

نويسنده‌اي يهودي مي‌نويسد: «يک عقيده همگاني وجود داشت که حالت رفاه و آسايشي که به‌دست داده و پديد آمده، تا ابد پايدار خواهد ماند و ناتان نبي در پيش‌گويي خود مبني بر جاودانگي تخت داود اين را تأکيد کرد (کتاب اول پادشاهان، 4:2). کتاب مزامير داود درباره‌ي آن روزگار مي‌گويد: در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتي خواهد بود، مادامي که ماه نيست نگردد، او حکم‌راني خواهد کرد از دريا تا دريا و از نهر تا اَقصاي جهان. به حضور وي صحرانشينان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاک را خواهند ليسيد (مزامير: 7172)».[1]

از اين‌جاست که شعار «از نيل تا فرات» براي يهوديانِ سرزمين‌هاي فلسطين اشغالي معني و مفهوم پيدا مي‌کند و آنان براي رسيدن به سرزمين موعود از هيچ کشتار و جنايتي دريغ ندارند و خود را زمينه‌سازان حکومت مسيح منتظر مي‌دانند. لذا، هبوط و فرود آمدن مسيحا علاوه بر معاني اعتقادي و معنوي، بار سياسي به‌خود مي‌گيرد و نيز اهميّت موضوع، و جهاني شدن آن‌را به‌عنوان ادبيات سياسي گوشزد مي‌کند.

ابن ميمون، از دانشمندان يهودي قرون وسطي[2]، درباره عيسي ناصري و حضرت محمّد و مسيحاي تورات چنين مي‌نويسد: «ولي رسيدن به ژرفاي


--------------------------------------------------

1. گزينستون بوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص20.
2. ابن ميمون: موسي بن ميمون بن عبدالله قرطبي اندلسي اسرائيلي مکنّي به ابوعمران (529 ـ 601ق) يهوديان به زبان خود او را ابي موشه بن ميمن و ملقب به موشه هرمان يعني موسي زمان خود مي‌خواندند. وي در قرطبه به‌دنيا آمد، پدر قاضي کنيسه‌ي يهود بود. ابن ميمون در مصر درگذشت و جنازه‌اش را به فلسطين برده در طبريه به خاک سپردند، وي کتبي چند به زبان عربي در فلسفه، طب، منطق و دين يهودي دارد. از قبيل تلمود، رساله به يمن و ميشنه تورا، در کتاب اخيري به ادعاهاي مسيحايي عيسي پرداخته است. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا، ج14، ص21791.


(159)

طرح‌هاي آفريدگار از حدود عقل بشري بيرون است؛ زيرا، با اين‌که شيوه‌هاي ما با شيوه‌هاي او برابر است، انديشه‌هاي ما با انديشه‌هاي او يک‌سان نيست. همه‌ي اين امور مربوط به عيساي ناصري و آن اسماعيلي که پس از وي آمد (يعني پيامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله(صلي الله عليه و آله)) تنها براي گشودن راه مسيحاي پادشاه و آماده کردن همه‌ي جهان که خدا را يک‌دل بپرستند، مفيد افتاد. همان‌طور که نوشته شده است: «زيرا که در آن زمان، زبان پاک به امّت‌ها باز خواهم داد تا جميع ايشان اسم يهُوَه را بخوانند و به يک‌دل او را عبادت نمايند. بنابراين، اميد مسيحايي تورات و فرمان‌ها به موضوعاتي آشنا تبديل شده‌اند، موضوعاتي براي گفت‌وگو (ميان ساکنان) جزاير دور و اقوام زيادي که قلب و جسمشان مختون نيست.

آنان درباره‌ي اين موضوعات و فرمان‌هاي تورات بحث مي‌کنند؛ برخي مي‌گويند: «اين فرمان‌ها صحيح بوده‌اند، ولي ارزش خود را از دست داده‌اند و ديگر واجب نيستند» و کساني اظهار مي‌دارند که آن‌ها مفاهيمي باطني دارند و هدف اين نبوده است که معناي ظاهري آن اخذ شود، و مسيحا آمده و معناي باطني آن‌ها را آشکار کرده است. ولي هنگامي که مسيحا، پادشاه حقيقي ظاهر شود و توفيق يابد، آنان از عقيده‌ي خود دست خواهند کشيد و خواهند دانست که چيزي جز درد و رنج از پدران خويش به ارث نبردند و انبيا و نياکانشان آنان را گمراه کرده‌اند.[1]

دولاندلن مي‌نويسد: «عيسي اغلب از ملکوت خدا و اعتقاد به مسيح سخن مي‌گويد؛ ملکوت خدا نظم نوين جهان است که به اراده‌ي خداوند و خيلي


--------------------------------------------------

1. به نقل از: اف.ئي. پيترز، مسيحيّت و اسلام، ج1، صص250 و 251.


(160)

زود خواهد پيوست، و موجب پيروزي عشق و نيکوکاري خواهد شد؛ و اما اعتقاد به مسيح، پيش‌گويي ظهور مسيح که همان عيسي است، مي‌باشد.[1] وظيفه و مأموريت وي آماده ساختن بشريت براي برقراري ملکوت خدا (همان نظم نوين جهاني) از راه توبه و عمل به تقوي است».[2]

آريوس معتقد بود که خداي پدر عيسي پسر را از نيستي به هستي آورد، او درعين آن‌که پايين‌تر از خدا است، نخستين مخلوق او است. نظر آريوس در ميان جامعه‌ي مسيحيّت ايجاد اختلاف و اغتشاش نمود تا جايي‌که خانواده‌ها بر ضد يکديگر و فاميل‌ها نيز بر ضدّ هم قيام نمودند و شهرها پر از اغتشاش گرديد و همين بي‌نظمي و آشوب سبب گرديد که قسطنطين براي خاموش کردن اغتشاش‌ها از همه‌ي اسقف‌ها دعوتي به‌عمل آورد تا با تبادل نظر و مشورت، اختلافي را که دارد کيان و هستي امپراتوري و جهان مسيحيّت را تهديد مي‌کند، برطرف نمايند.

اين شورا در سال 325 ميلادي، حدود 12 سال پس از اعلام و به‌رسميت شناختن مسيحيّت در امپراتوري رُم، در شهر نيقيه (ازنيق کنوني) نزديک قسطنطنيه با حضور سي‌صد اسقف معروف تشکيل گرديد و اعتقادنامه زير که معروف به شوراي نيقيه است در آن به تصويب رسيد:


--------------------------------------------------

1. اگر مراد از مسيح خود عيسي باشد، اشاره دارد به هبوط و نزول مسيح پيش از قيام قيامت و در زمان ظهور مهدي موعود(عليه السلام) براي نصرت و ياري ايشان، و اگر مراد از مسيح مهدي موعود باشد، باز اشاره دارد به دوران و زمان قيام امام زمان(عليه السلام) که مسيح همراه وي خواهد بود. البته احتمال دوم قوي‌تر است، چون اگر مراد از مسيح خود عيسي باشد، مي‌فرمود: من در آخرالزمان باز خواهم گشت، نه اين‌که کلمه مسيح را به‌کار ببرد؛ گرچه هردو احتمال نظر ما را تأمين مي‌کند.
2. ش. دولاندلن، تاريخ جهاني، ‌ج1، ص259.


(161)

«ما ايمان داريم به خداي واحد، پدر قادر مطلق، خالق همه‌ي چيزهاي مرئي و نامرئي، و به خداوند واحد عيسي مسيح پسر خدا مولود از پدر، يگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور خداي حقيقي از خداي حقيقي که مولود است نه مخلوق از يک ذات با پدر، به وسيله او همه چيز وجود يافت، آن‌چه در آسمان و آن‌چه بر زمين است، و او به خاطر ما آدميان و براي نجات ما نزول کرد و مجسّم‌شده‌ي انسان گرديد و زحمت کشيد و روز سوم برخاست و به آسمان صعود کرد، و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوري نمايد؛ و ايمان داريم به روح‌القدس و کليساي جامع رسولان، و لعنت باد بر کساني که مي‌گويند: زماني بود که او (عيسي) وجود نداشت و يا آن‌که پيش از آن‌که وجود يابد، نبود؛ يا آن‌که از نيستي به‌وجود آمد و بر کساني که اقرار مي‌کنند وي از ذات يا جنس ديگري است، و يا آن‌که پسر خدا خلق شده يا قابل تغيير و تبديل است».

متن مصوبه‌ي شوراي نيقيه را به‌طور کامل ذکر کرديم تا با اعتقادات آن‌ها آشنايي کامل حاصل شود. در نتيجه، پرسش‌هايي را که پيش‌تر مطرح نموديم، بر قوّت خود باقي مي‌‌ماند و نيازمند پاسخ دقيق و عميق هستند. افزون بر آن، اين‌که سي‌صد اسقف معروف قسطنطنيه و رُم اتّفاق نمودند که عيسي مسيح در آخرالزمان باز خواهد گشت تا بين مردم داوري نمايد، دليل آن است که اصل نزول فرزند مريم امري مسلّم و پذيرفته شده بين يهوديان و مسيحيان و مسلمانان است؛ و اختلاف در چگونگي و کيفيّت کارهاي مسيح است.


--------------------------------------------------

1. تاريخ کليساي قديم، به نقل از: زين‌العابدين قرباني، علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، صص156 و 157؛ اف.ئي. پيترز، مسيحيّت و اسلام،ج2، صص462 ـ 466.


(162)

يهود و نصاري مي‌گويند: مصلح و موعود تنها اوست، ولي مسلمانان مي‌گويند: وي براي نصرت و ياري کردن مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) است که از تبار پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله) و از طريق علي و فاطمه(عليهما السلام) به‌دنيا آمده است.

پس، روشن شد که از نظر يهود و مسيحيّت ظهور يک مصلح غيبي در آخرالزمان قطعي است و جالب آن‌که در ميان همه‌ي طايفه‌هاي يهود و همه‌ي شاخه‌هاي مسيحيّت، اين اعتقاد قطعي و مسلّم بوده و در اين مسأله، اختلاف نيست.

3ـ کتاب مقدّس مسيحيان

در آيين مسيحيّت و کتاب‌هاي مقدّس اين مذهب نيز بشارت‌هاي بيش‌تر و روشن‌تري درباره‌ي موعود آخرالزمان رسيده است. يکي از علل آن شايد نزديکي ظهور مسيح با ظهور امام زمان(عليه السلام) باشد. به‌عنوان مثال، در انجيل متي و يوحنّا و برنابا بشارت‌ها و اشارت‌هايي درباره‌ي ظهور موعود آخرالزمان آمده است.[1]

ليکن شهرستاني در الملل و النحل مي‌نويسد: «و ايشان را در نزول اختلاف است. گويند: پيش از روز قيامت، نزول کريم واقع شود؛ چنان‌چه اهل اسلام گويند، و بعضي گويند نزول نيست الاّ در روز حساب و آن حضرت بعد از آن‌که مقتول و مصلوب گشت، نزول فرمود و شخص کريمش را شمعون صفا بديد و با او مکالمه فرمود و وصيت کرد و باز به آسمان صعود فرمود».[2]


--------------------------------------------------

1. محمدرضا حکيمي، خورشيد مغرب، ص74.
2. محمد بن عبد الکريم شهرستاني، الملل و النحل، ص172.


(163)

اما جان ناس مي‌گويد: «چنان معلوم مي‌شود که عيسي با مردم عصر خود در مسأله‌ي انتظار ظهور سلطنت مسيحا هم عقيده بوده و احساسات قوم يهود در آن زمان، دور همين انتظار تمرکز يافته و عيسي نيز مانند آنان از زمان شباب تحت تأثير اين احساس داراي همان اميدواري و انتظار عمومي بوده است. به اين مقوله‌هاي برگرفته از انجيل نظر کنيد:

«به شاگردان خود گفت: آيا مي‌آيد که آرزو خواهيد داشت که روزي از روزها پسر انسان[1] را ببينيد و نخواهيد ديد و به شما خواهند گفت که اينک در


--------------------------------------------------

1. کلمه پسر انسان هشتاد بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) تکرار شده که فقط سي مورد آن با حضرت عيسي(عليه السلام) قابل تطبيق است، پنجاه مورد ديگر از نجات‌دهنده‌اي سخن مي‌گويد که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد، عيسي نيز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد. (قاموس کتاب مقدّس، به نقل از: مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، ص 797) کتاب اوّل خنوخ بن يارد بن مهللئيل بن قينان بن انوش بن شيث بن آدم مجموعه‌اي مشتمل بر چند رؤياست که دومين رؤياي آن به شکل امثال است و در آن امثال القابي مانند «تدهين شده» و «عادل» و «برگزيده» و «پسر انسان» به‌کار گرفته شده است. در همان ساعت که پسر انسان در حضور خداوند جان‌ها نام‌گذاري شد، نام وي پيش رئيس روزگار برده شد... او عصاي پارسايان و مقدّسان خواهد بود تا آنان به وي تکيه کنند و نيفتند، و نور ملت‌ها خواهد بود و اميد کساني خواهد بود که در دل خويش اندوهگين هستند؛ همه‌ي کساني که روي خشکي زندگي مي‌کنند به خاک خواهند افتاد و نزد او پرستش خواهند کرد و آنان نام خداوند جان‌ها را با مزاميري مبارک خواهند خواند و حمد خواهند گفت و بزرگ خواهند داشت؛ و براي همين امر او انتخاب شد و جلو او پنهان گرديد پيش از آن‌که جهان آفريده شود تا به ابد. آنان بسيار شادي کردند و مبارک خواندند و جلال دادند و تعظيم کردند؛ زيرا، نام آن پسر انسان بر ايشان آشکار شده بود و او بر تخت جلال خويش نشست و همه‌ي داوري‌ها به پسر انسان داده شد و او گناهکاران را خواهد زدود و از روي زمين بر خواهد انداخت، و کساني که جهان را گمراه کردند به زنجير کشيده خواهند شد و در محل اجتماع نابودي خويش گرفتار خواهند آمد و همه‌ي کارهاي‌شان از روي زمين برافکنده خواهد شد، و از آن زمان به بعد هيچ چيز فسادپذيري وجود نخواهد داشت؛ زيرا، پسر انسان ظاهر شده و بر تخت جلال خويش نشسته است و هر چيز بدي نابود خواهد شد و از حضور او خواهد رفت، و سخن آن پسر انسان نزد خداوند جان‌ها نيرومند خواهد بود. (کتاب اوّل خنوخ 69، صص26 ـ 29، به نقل از: اف.ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج1، صص170 و 171.) اين گفتار با روايت‌هاي وارده در باب پس از ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) و فرود مسيح(عليه السلام) مطابقت دارد. هم‌چنين پسر انسان بر مهدي موعود و عيسي بن مريم قابل انطباق است.


(164)

فلان يا فلان‌ جاست، مَرَويد و تعاقب آن مکنيد؛ زيرا، چون برق که از يک‌جانب زير آسمان لامع شده تا جانب ديگر زير آسمان درخشان مي‌شود؛ پسر انسان هم در قوم خود چنين خواهد بود... چنان‌که در ايام نوح واقع شد، همان‌طور در زمان پسر انسان نيز خواهد بود...».

غور و بررسي و مطالعه دقيق در بيانات عيسي و آن‌چه پيرامون آخرالزمان و رجعت و قيامت به زبان عصر خود مي‌گفت، به‌خوبي روشن مي‌سازد که هر چند وي با مردم زمان در اعتقاد و اميد به ظهور مسيحا شريک بوده است، ولي به سليقه خود در آن تغييري داده و ملکوت مسيحا را که در وادي محدود و تنگناي فکر يهود مضيّق و محبوس بود، بيرون آورده و دامنه آن را وسعت داده است.[1]

انجيل متي مي‌نويسد: «حضرت عيسي ايشان را فرمود هر آينه به شما مي‌گويم: شما که مرا متابعت نموده‌ايد وقتي که پسر انسان بر کرسي جلال خود نشيند، شما نيز به دوازده کرسي نشسته بر دوازده سبط داوري خواهيد نمود؛ و هر که به خاطر اسم من خانه‌ها، يا برادران، يا خواهران، يا پدر، يا مادر، يا زن، يا فرزندان و يا زمين‌ها را ترک کرد، صد چندان خواهد يافت و وارث حيات جاوداني خواهد گشت.[2] شما حاضر باشيد؛ زيرا، در ساعتي که گمان نبريد، پسر انسان مي‌آيد. خوشا به‌حال آن غلامي که چون آقايش آيد او را در چنين کار مشغول يابد».[3]


--------------------------------------------------

1. جان باير ناس، تاريخ جامع اديان، صص593 ـ 595.
2. انجيل متي، باب19، بند 28.
3. همان، باب24، بند 44.


(165)

«در آن زمان ملکوت آسمان مانند ده باکره خواهد بود که مشعل‌هاي خود را برداشته به استقبال داماد بيرون رفتند... چون آمدن داماد به‌طول انجاميد، همه پينِکي زده خفتند و در نصف شب صدايي بلند شد که اينک داماد مي‌آيد، به استقبال وي بشتابيد... پس، بيدار باشيد؛ زيرا، آن روز و ساعت را نمي‌دانيد».[1]

«پس، اگر شما را گويند اينک در صحراست، بيرون مَرويد يا آن‌که در خلوت است باور مَکنيد؛ زيرا، همچنان‌که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مي‌شود ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد... آن‌گاه علامت پسر انسان در آسمان پديد گردد و در آن وقت، جميع طوائف زمين سينه‌زني کنند و پسر انسان را ببينند که بر ابرهاي آسمان با قوت و جلال عظيم مي‌آيد».[2]

«امّا از آن روز و ساعت هيچ‌کس اطّلاع ندارد، حتي ملائکه آسمان».[3]

«امّا چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائکه مقدّس خويش آيد، آن‌گاه بر کرسي جلال خود خواهد نشست و جميع امت‌ها در حضور او جمع شوند و آن‌ها را از همديگر جدا مي‌کند به قسمي که شبان، ميش‌ها را از بزها جدا مي‌کند».[4]

4ـ مکاشفه‌ي يوحنّا

«و ديدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبي سفيد که سوارش امين و حقّ نام دارد و به عدل داوري و جنگ مي‌نمايد و چشمانش چون شعله آتش و بر


--------------------------------------------------

1. انجيل متي ، باب 25.
2. همان، باب 24.
3. همان، باب 24.
4. همان، باب 28.


(166)

سرش افسرهاي بسيار و اسمي مرقوم دارد که جز خودش هيچ‌کس آن را نمي‌داند و جامه‌ي خون‌آلود سرخ در بردارد و نام او را کلمه خدا مي‌خوانند و لشکرهايي که در آسمان‌اند بر اسب‌هاي سفيد و به کتان‌هاي سفيد و پاک ملبّس از عقب او مي‌آمدند و از دهانش شمشيري تيز بيرون مي‌آيد تا به آن امّت‌ها را بزند و آن‌ها را به عصاي آهني حکم‌راني خواهد نمود... .

و ديدم فرشته‌اي را در آفتاب ايستاده که به آواز بلند تمامي مرغاني را که در آسمان پرواز مي‌کنند ندا کرده مي‌گويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جبّاران را...».[1]

محتوا و مضمون مکاشفه‌ي يوحنّا در حديث‌هاي روايت شده از رهبران اسلام يافت مي‌شود، و منظور از جمله «تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جبّاران» آن است که آنان را به سزاي اعمال ننگين و شرم‌آورشان برسانيد و از دم تيغ تيز بگذرانيد.

هم‌چنين در انجيل يوحنّا آمده است: «...لکن مي‌دانيم چون او ظاهر شود، مانند او خواهيم بود؛ زيرا، او را چنان‌که هست، خواهيم ديد و هر کس که اين اميد را بر وي دارد، خود را پاک مي‌سازد؛ چنان‌که او پاک است».[2] منظور آن است که ما هم مانند او مسلمان خواهيم شد تا مثل وي پاک شويم.

باز در مکاشفه يوحنّا آمده: «اينک بر ابرها مي‌آيد و هر چشمي او را خواهد ديد و آنان که او را نيزه زدند و تمامي امّت‌هاي جهان براي وي


--------------------------------------------------

1. انجيل يوحنّا، مکاشفه يوحنّاي رسول، باب 19.
2. همان، رساله اول يوحنّاي رسول، باب 3.


(167)

خواهند ناليد.[1] و پادشاهان زمين و بزرگان و سپهسالاران و دولت‌مردان و جبّاران و هر غلام و آزاد خود را در مغاره‌ها و صخره‌هاي کوه‌ها پنهان کرده و به کوه‌ها و صخره‌ها مي‌گويند که بر ما بيفتيد و ما را مخفي سازيد، از روي آن تخت‌نشين و از غضب بره زيرا، روز عظيمِ غضب او رسيده است و کيست که مي‌تواند ايستاد؟».[2]

انجيل يوحنّا مي‌گويد: «به او قدرت بخشيده است که داوري هم بکند؛ زيرا که پسر انسان است و از اين تعجب مَکنيد، چون ساعتي مي‌آيد که در آن جميع کساني که در قبرها هستند، آواز او را خواهند شنيد و بيرون خواهند آمد؛ هر که اعمال نيکو کرد براي قيامت حيات و هر که اعمال بد کرد به جهت قيامت داوري...[3] آنان پسر انسان را خواهند ديد که در ميان ابرهاي آسمان با قدرت و شکوهي خيره‌کننده مي‌آيد و او برگزيدگان خود را گرد هم خواهد آورد».[4]

در انجيل لوقا گفته شده: «پس خود را حفظ کنيد مبادا دل‌هاي شما از پرخوري و مستي و انديشه‌هاي دنيوي سنگين گردد و آن‌روز ناگهان بر شما آيد؛ زيرا که مثل دامي بر جميع سکنه‌ي تمام روي زمين خواهد آمد. پس در هر وقت دعا کرده بيدار باشيد تا شايسته‌ي آن شويد که ازجميع اين چيزهايي که به‌وقوع خواهد پيوست نجات يابيد و در حضور پسر انسان بايستيد.[5] اين


--------------------------------------------------

1. انجيل يوحنّا، مکاشفه يوحنّاي رسول، باب 1.
2. همان، باب 6.
3. همان، باب5، بند 26.
4. انجيل متي، باب 24.
5. انجيل لوقا، باب 21 بندهاي 34 ـ 36.


(168)

شخص هم پسر ابراهيم است؛ زيرا که پسر انسان آمده است تا گمشده را بجويد و نجات بخشد... که ملکوت خدا مي‌بايد در همان زمان ظهور کند... تجارت کنيد تا بيايم».[1]

اي روح‌الله و کلمةالله و اي وزير بقيةالله و اي ناصر حجّت الله! بيا، سرزمين قدس در انتظار است، (أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ)[2]؟ چرا، خيلي نزديک شده است. مهدي جان! طال الانتظار و شمت منّا الفجّار و صعب علينا الانتظار.

اينک سزاست که به مناسبت، از زبان مرحوم آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهاني، خطاب به آن حضرت بگوييم:

اي شـه مـلـک قـدم يـک قـدم از مـکمن غيب ****** وي مـسيحا از تـو همدم، دم بـازآمدن است

اي کـه در ظـلّ لـواي تو کـند گـردون جـاي ****** نـوبـت رايـت اســلام بـرافـراشــتن اسـت

اي ز شمشير تو از بيـم، دلِ دهـر، دو نيــم ****** گـاهِ خون‌خواهي شاهنشه خونين‌کفن است[3]

* * *

اي مـدنـي بـرقـع و مکّـي نـقاب ****** سـايه‌نـشـيـن چـند بود آفتـاب؟

مـنتــظـران را بـه لب آمد نـفس ****** اي ز تـو فريـاد، بـه فـريـاد رس

مـلـک بـر آراي و جهان تازه کـن ****** هـر دو جـهان را پر از آوازه کـن


--------------------------------------------------

1. انجيل لوقا، باب 19.
2. سوره هود، 81 .
3. محمدحسين غروي اصفهاني، ديوان کامل کمپاني، ص314.


(169)

سـکّـه تـو زن، تـا اُمـرا کـم زنند ****** خـطبه تو خوان، تا خطبا دم زنند

ما همه جسميم، بيا جـان تو باش ****** ما همـه ديـويم، سليـمان تو باش

گــر نـظــر از راه عـنـايـت کني ****** جـمـلـه مهـمّـات کـفـايـت کـنـي

از نـفـسـت بـوي وفـايـي ببخش ****** مـلـک سليـمان بـه گدايي ببـخش

5ـ رساله به عبرانيان

«هم‌چنين مسيح نيز چون يک بار قرباني شد تا گناهان بسياري را رفع نمايد، بار ديگر بدون گناه براي کساني که منتظر او باشند ظاهر خواهد شد به‌جهت نجات».[1]

«آن زمان وقتي مناسب است و آن روز روز نجات است».[2]

6ـ رساله پولس

در رساله‌ي پولس به روميان آمده است: «زيرا يقين مي‌دانم که دردهاي زمان حاضر نسبت به آن جلالي که در ما ظاهر خواهد شد، هيچ است».[3]

«...و آن‌که براي حکمراني امت‌ها مبعوث شود، اميد امّت‌ها بر وي خواهد بود».[4]


--------------------------------------------------

1. رساله به عبرانيان، باب 9.
2. کامل سليمان، روزگار رهايي، ص561.
3. رساله پولس به روميان، باب 8 .
4. همان، باب 15.


(170)

پژوهش‌گر انديشمند و جست‌وجوگر، آقاي کامل سليمان مي‌فرمايد: «جالب اين‌که در ترجمه‌ي عربي انجيل تعبير «قائم» آمده است و تعبير حکمراني امت‌ها و اميد امت‌ها جالب توجه است».[1]

هم‌چنين در رساله‌ي پولس مي‌خوانيم: «زيرا، اين‌را به شما از کلام خداوند مي‌گوييم که ما که زنده و تا آمدن خداوند باقي باشيم بر خوابيدگان سبقت نخواهيم جست؛ زيرا، خداوند با صدا و با آواز رييس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسيح، اول خواهند برخاست. آن‌گاه ما که زنده و باقي باشيم با ايشان در ابرها ربود خواهيم شد تا خداوند را در هوا استقبال کنيم و هم‌چنين هميشه با خداوند خواهيم بود».[2]

7ـ کتاب زکرياي نبي

در اين کتاب گفته شده که «و خداوند بيرون آمده با آن قوم‌ها مقاتله خواهد نمود چنان‌که در روز جنگ مقاتله نمود، و در آن روز، پاي‌هاي او بر کوه زيتون، که از طرف مشرق به مقابل اورشليم است، خواهد ايستاد... و آن يک روز معروف خداوند خواهد بود... و يهود بر تمامي زمين پادشاه خواهد بود...».[3]

8 ـ رساله اعمال رسولان

عبارت رساله اعمال رسولان، اين‌گونه است: «و چون اين را گفت وقتي که ايشان همي نگريستند بالا برده شد و ابري او را از چشمان در ربود و چون به‌سوي آسمان چشم دوخته بودند هنگامي که او مي‌رفت، ناگاه دو مرد سفيدپوش نزد ايشان ايستاده گفتند: اي مردان جليل! چرا ايستاده به‌سوي


--------------------------------------------------

1. کامل سليمان، روزگار رهايي، ص561.
2. رساله اول پولس رسول به تسالونيکيان، باب 4.
3. عهد عتيق، کتاب زکريا، باب 14.


(171)

آسمان نگرانيد؟ همين که از نزد شما به آسمان بالا برده شد باز خواهد آمد، به همين طوري که او را به‌سوي آسمان روانه ديديد».[1]

آن‌چه در اين‌جا از عهدين نقل شد، برگرفته از کتاب روزگار رهايي است و بر اساس اعتماد به مترجم محترم است که از پژوهشگران گران‌قدر به‌ويژه در مسأله‌ي مهدويّت است؛ بدون آن‌که خود به متون اصلي مراجعه کرده باشيم.

امّت حضرت عيسي(عليه السلام) نام حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را شنيده‌اند و اين کلمه در تورات ذکر شده است. سيد بن طاووس(رحمة الله) در کتاب الملاحم و الفتن مي‌نويسد: ابوصالح سليلي[2] در کتاب الفتن نوشته‌ است که نام مهدي(عليه السلام) در ميان امّت مسيح بيان شده بود. وي به اسنادش از ابي‌يحيي امام بني جلندي[3] در موصل روايت مي‌کند که عبدالعزيز بن مروان بن حکم، پدر عمر بن عبدالعزيز، کسي را نزد راهبي مسيحي فرستاد و از وي پرسيد آيا کسي از فرزندان من خليفه خواهد شد؟ راهب گفت: آري خلافت از آن عمر بن عبدالعزيز است.

هنگامي‌که عمر بن عبدالعزيز به حکومت رسيد کسي را نزد آن راهب فرستاد و پرسيد ما مي‌گوييم که مهدي(عليه السلام) از ميان ما خواهد بود، آيا مهدي من هستم؟ راهب گفت: نه، ولي تو مرد صالح و درست‌کاري هستي، عمر بن عبدالعزيز گفت: «الحمدلله الذي جعلني رجلاً صالحاً».[4]

نيز مي‌نويسد: «سليلي در کتاب خود آورده است که عمر بن العزيز مهدي(عليه السلام) را مي‌شناخت و بعضي از راهبان مسيحي درباره مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) از وي


--------------------------------------------------

1. اعمال رسولان، باب 1؛ اف.ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، ج1، ص243.
2. ابوصالح سليلي بن احمد بن عيسي بن شيخ الحسائي از راويان عامه، کتاب الفتن را در سال 307ق تحرير فرموده‌اند. ر.ک: سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص104.
3. در کتاب الفوائد الطريفة «جليدي» ضبط شده است.
4. سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، صص120و18؛ الفوائد الطريفة، صص642 و640.


(172)

پرس‌وجو مي‌کردند و از اين‌روي دانسته مي‌شود که نام مهدي قائم آل‌محمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) در تورات و انجيل آمده و يا اين‌که در ميان امتِ تورات و انجيل مذکور بوده است».[1]

هم‌چنين عالم محقّق و پژوهش‌گر متعبّد سيد بن طاووس(رحمة الله) از سليلي نقل مي‌کند که کعب الاحبار مي‌گويد: «من ديده‌ام که نام مهدي(عليه السلام) در تورات نوشته شده است، کردار مهدي(عليه السلام) ستم و سرزنش نيست».[2]

در انجيل يوحنّا آمده است که در آخرالزمان حضرت مسيح(عليه السلام) به آمدن «پاراکيريتوس» بشارت داده است. پاراکيريتوس واژه‌اي است که پژوهش‌گران مسلمان آن‌را بررسي و به نتيجه‌هاي خوبي رسيده‌اند. شامي‌ها و سوري‌ها پاراکيريتوس را به «فارقليط» ترجمه کرده‌اند که در اصطلاح مسلمانان به حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) گفته مي‌شود، ولي مسيحيان به اين ترجمه اعتراض کرده‌اند. متکلّمان مسيحي معتقدند اين واژه به معناي «شفيع، وکيل مدافع يا حامي روح‌القدس» است، امّا پژوهش‌گران مسلمان، از جمله مرحوم علاّمه شيخ ابوالحسن شعراني در کتاب اثبات نبوت، به اين اعتراض پاسخ داده‌اند.

انجيل يوحنّا، که از بقيه‌ي انجيل‌ها عميق‌تر و روشن‌تر است، در چهار جا از «پاراکيريتوس» بحث کرده است: «شخصي خواهد آمد و مردم دور او را خواهند گرفت و به او ايمان خواهند آورد»، در باب ديگر گفته است که اين شخص «پاراکيريتوس» است. از آن‌چه در اين فراز و ديگر فرازهاي انجيل آمده و گاهي به غايب بودن آن نيز صراحت دارد، مي‌توان نتيجه گرفت که


--------------------------------------------------

1. سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، صص120و18؛ الفوائد الطريفة، صص642 و640.
2. همان.


(173)

حضرت مسيح(عليه السلام) به آخرالزمان و به وجود اقدس امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) اشاره و بلکه تصريح کرده است.[1]

در انجيل يوحنّا در باب‌هاي 14، 15 و 16 به ذکر فاراقليط پرداخته است و در باب دوم از کتاب اعمال رسولان چنين نوشته شده است: «باب دوم: ذکر نزول فاراقليط که عبارت از روح‌القدس است».

در خاتمه‌ي اين عنوان، به برخي از حديث‌هاي روايت شده از طريق شيعه اشاره مي‌کنيم:

مرحوم مجلسي در بحارالانوار نقل نموده که رسول الله(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه السلام) فرمود: «يا علي! خداوند به تو يازده نفر مهدي از صلبت عطا فرموده و همه آنان از ذريه‌ي تو و فاطمه بتول(عليها السلام) هستند؛ و آخر آن يازده نفر کسي است که عيسي بن مريم پشت سرش نماز مي‌خواند و زمين را پر از عدل و داد مي‌نمايد؛ چنان‌که پر از ظلم و جور گرديده باشد؛ و به او، مردم را از هلاکت و نابودي نجات دهيم و به‌وسيله‌ي وي ايشان را هدايت خواهيم کرد و کور را بينا و مريض را شفا خواهيم بخشيد».

شيخ صدوق(رحمة الله) در کمال‌الدين به سند خود از ابن‌سبره نقل کرده که اميرمؤمنان(عليه السلام) علامت‌هاي ظهور قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) را بيان فرموده‌اند. اصبغ بن نباته از اميرمؤمنان پرسيد دجّال کيست؟ آن حضرت فرمود: اسمش صائد بن مبيد از روستايي به نام يهوديه از اطراف اصفهان خروج مي‌کند. (آن‌گاه پس از شرح حال و بيان ويژگي‌هاي جسمي و رفتاري‌اش) فرمود: «آگاه باشيد اکثر پيروان


--------------------------------------------------

1. روزنامه جمهوري اسلامي (پنجشنبه 30 آذر 1385) ش7947، سال 28، مقاله «اصالت مهدويّت بر اساس فلسفه تاريخ».


(174)

او در آن روزگار اولاد زنا و صاحبان عرقچين سبز (کلاه ويژه‌ي يهوديان) هستند. خداوند دجّال را در شهر شام بالاي تپه و تل «افيق» در اوايل روز جمعه به دست کسي که مسيح پشت سرش نماز مي‌خواند مي‌کُشد، انگشتر سليمان و عصاي موسي هم نزد او است. ابن‌سبره به صعصعه گفت: «کسي که عيسي بن مريم پشت سرش نماز مي‌خواند، امام دوازدهم از طبقه نهم از اولاد حسين(عليه السلام) مي‌باشد و اوست آفتابي که از مغرب طلوع مي‌کند؛ زيرا، در ميان رکن و مقام ظاهر شود و زمين را از شرک و کفر و اعتقادات باطل پاک نمايد و ميزان عدل و انصاف گذارد تا کسي به ديگري ستم ننمايد».[1]

هم‌چنين اميرمؤمنان(عليه السلام) فرموده‌اند: «دجّال با هفتاد هزار يهودي خروج مي‌کند که همگي صاحب سلاح هستند؛ پس، اگر دجّال به حضرت عيسي نگاه کند ذوب خواهد شد، همان‌گونه که سرب در آتش آب مي‌شود؛ سپس دجّال پشت به مسيح مي‌کند و پا به فرار مي‌نهد.

فرزند مريم(عليه السلام) مي‌فرمايد: من ضربتي براي تو دارم که هرگز از من فوت نخواهد شد، پس به او مي‌رسد و او را طعمه شمشيرش مي‌سازد. ديگر چيزي از مخلوقات و آفريده‌هاي خدا پيدا نمي‌شود که يهوديان در زير آن مخفي شوند، مگر آن‌که به اذن خدا به حرف درآمده و مي‌گويد: اي مسلمان! اين‌جا يک نفر يهودي هست او را بکش، هر سنگي و هر جنبنده‌اي مخفي‌گاه آن‌ها را نـشان مي‌دهد و بيان مي‌کند، جز «غَرقَد» که از درختان يهوديان است و لـذا به


--------------------------------------------------

1. شيخ صدوق، کمال‌الدين و تمام النعمة، ج2، ص525.
2. غرقد: نوعي درخت بزرگ، يا اين‌که نوعي عوسج است و آن درختي است که برگ و بار آن را بجوشانند و در خضاب‌ها به‌کار برند، و عوسج به خار از درخت خولان، گياه خاردار گفته مي‌شود. فرهنگ جامع نوين، ج2، ص1402 و1274.


(175)

حرف نمي‌آيد.[1]

پيروان دجّال را قوم‌ها و گروه‌هاي مختلف تشکيل مي‌دهند، که از آن جمله‌اند: برخي افراد چين و خاور دور، يهودي اولاد زنا، اترک، باديه‌نشينان، و زنان (أکثر أتباعه اليهود والنساء والأعراب).[2] هم‌چنين گفته شده است: «يتبعه سبعون ألفاً من الأتراک واليهود وأولاد الزنا والمدمنون على الخمر والمغنون وأصحاب اللهو والأعراب والنساء».[3]

مقدّس اردبيلي(رحمة الله) روايت نموده که «از بين چهار تن از پيامبران (بني‌اسرائيل که هر چهار تن زنده هستند) عيسي بن مريم(عليه السلام) از آسمان بر بام کعبه نزول کند و از آن‌جا با نردبان به زير آيد و ادريس و خضر و الياس همراه امام زمان(عليه السلام) مي‌باشند».[4]

علي بن ابراهيم به اسنادش از شهر بن حوشب نقل نموده که حَجّاج بن يوسف ثقفي به من گفت: اي شهر! آيه‌اي در قرآن مجيد است که مرا به زانو درآورده، گفتم: اي امير! کدام آيه است؟ پس گفت: اين آيه (وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ)؛[5] به خدا قسم هر آينه امر خواهم کرد يهودي و نصراني را بياورند تا گردنش را بزنم و در مقابل چشمم به خاک بيفتد و لب‌هايش از حرکت بازماند. گفتم: خدا امر امير را اصلاح فرمايد، آن‌چه را که


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، به نقل از: کامل سليمان، روزگار رهايي، ص725.
2. ينابيع المودة، ج3، ص165؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص194.
3. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص194.
4. همان، ص315؛ مقدّس اردبيلي، حديقة الشيعة، ص754.
5. سوره نساء، 159.


(176)

شما تأويل برده‌ايد، منظور خداوند نيست. گفتم: عيسي فرود مي‌آيد قبل از قيامت، پس يهودي و نصراني باقي نمي‌ماند مگر اين‌که به او ايمان مي‌آورند قبل از مردنش و او هم پشت سر مهدي به نماز مي‌ايستد. حجاج گفت: واي بر تو، اين کلام را از کجا آوردي؟ گفتم: محمد بن علي باقر(عليه السلام) به من خبر داد. آن‌گاه گفت: به خدا سوگند از چشمه صافي آورديد».[1]

با توجّه به روايت‌هاي پيش‌گفته و صحّت آن‌ها و پذيرش اين ادّعا که دجّال از نژاد يهود است، و اين‌که بيش‌ترين پيروان دجّال را يهوديان با شعارِ نهادن عرقچين سبز بر سر و نفوذِ سريع تبليغاتي در ميان مردم و فراهم نمودن عِدّه و عُدّه (به‌طوري که جرأت رويارويي و ستيز با امام زمان را در خود مي‌بيند و سرانجام دست به اقدام مي‌زنند)، مي‌توان گفت اينجاست که آيه مبارکه (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آَمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا)[2] عينيّت پيدا مي‌کند. هم‌چنين از آن‌چه گفته شد، ضرورت نزول مسيح(عليه السلام) و همراه بودنش با عدّه‌اي از پيامبراني که به نام‌هاي آنان اشاره شد، آشکار مي‌شود.

علّت و منشأ اين هبوط به نظر بنده، لطف بي‌پايان خداوند براي امّت اسلام و امام زمان(عليه السلام) و محرومان جهان است تا از شرّ دجّال يهودي و پيروانش رهايي يابند. افزون بر شمشير و قدرت زور بازو، وجود حجّت‌هاي الهي در ميان مردم، سرعت‌بخش امر اصلاح دنياست به‌ويژه آن‌که مسيح مورد قبول يهوديان و نصرانيان به‌عنوان منتظر و در بين مسلمانان به‌عنوان حامي و ياور موعود منتظر جايگاه خاص خودش را دارد؛ و به‌طور کلي، فلسفه نزول مسيح در روايت‌ها


--------------------------------------------------

1. سيدهاشم بحراني، المحجّة في ما نزل في الحجّة، ص62.
2. سوره مائده، 82 .


(177)

تصريح شده و از باب نمونه، مي‌توان اشاره نمود که نزول مسيح(عليه السلام) براي کشتن دجّال و شکستن صليب و از بين بردن جزيه و حمايت بي‌چون و چرا از امام زمان(عليه السلام) است.

نزول مسيح

پيش از ورود به موضوع اصلي بحث، يعني رابطه‌ي نزول مسيح با ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف)، لازم است برخي از حديث‌هايي را ذکر کنيم که به نزول حضرت مسيح(عليه السلام) تصريح يا اشاره داشته‌اند. اين امر به خاطر آن است که خوانندگان گرامي با اطميناني کامل و يقيني ثابت بحث را دنبال نمايند، و تأثيرگذاري‌اش بيش‌تر خواهد بود.

يکي از نشانه‌هايي که در روايت‌هاي اهل‌سنّت روي آن تکيه شده و روايت‌هاي اهل‌بيت(عليهم السلام) نيز به آن پرداخته‌اند و جزو نشانه‌هاي حتمي پس از ظهور شمرده شده، هبوط عيسي بن مريم و ملاقاتش با امام زمان(عليه السلام) است. مکان و ساعت و زمان ملاقات مورد اختلاف قرار گرفته است.

برخي از روايت‌ها گفته‌اند مسجدالحرام و برخي ديگر گفته‌اند بيت‌المقدّس، عدّه‌اي پس از نماز صبح و برخي ديگر پس از نماز عصر و دسته‌اي هم پيش از نماز نافله را ذکر کردند، ولي اصل نزول و فرود آمدن و نماز خواندن مورد اتّفاق مي‌باشد.

در الملاحم والفتن سيّد بن طاوس(رحمة الله) آمده: فرزند مريم در نزديکي پلي سفيد و بنا به روايت ديگري، مناره‌ي کنار دروازه‌ي دمشق از آسمان فرود مي‌آيد،


(178)

در حالي‌که سوار بر تک‌هاي ابر است و دو دستش را بر شانه دو فرشته قرار داده است.[1]

از مجموع برخي حديث‌ها استفاده مي‌شود که نزول عيسي(عليه السلام) پس از آن است که حضرت موعود منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) وارد قدس شده، آن‌گاه از سرزمين قدس خارج شده و سپاه سفياني را نابود کرده، سپس با تمام ياران به قدس باز گشته است، و مسيح(عليه السلام) در روز جمعه به هنگام تنظيم صفوف براي اقامه نماز صبح فرود مي‌آيد.

اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبة البيان، که از خطبه‌هاي بلند بالاي آن حضرت است، نشانه‌هاي ظهور را بازگو فرموده و در آن خطبه گفته‌اند: آن‌گاه مهدي به بيت‌المقدّس باز مي‌گردد، و چند روزي با مردم نماز مي‌خواند. چون روز جمعه فرا رسد و نماز برپا گردد عيسي بن مريم در آن ساعت از آسمان فرود آيد.

به هنگام نزول دو جامه‌ي سرخ بر تن دارد (شايد علامت جنگ و نبرد با ستمکاران و نابخردان باشد) گو اين‌که از سرش قطرات عرق چون روغن مي‌چکد، او مردي زيبا، خوش اندام و شبيه‌ترين مردم به ابراهيم(عليه السلام) است (با اين‌که از طرف مادرش مريم با او نسبت دارد) به‌سوي مهدي مي‌آيد و با وي مصافحه مي‌کند و به ايشان نويد پيروزي و نصرت مي‌دهد؛ آن هنگام مهدي(عليه السلام) به او مي‌فرمايد: اي روح‌الله! جلو بايست و با مردم نماز بخوان. عيسي مي‌گويد: اي فرزند پيامبر خاتم! نماز براي شما برپا گرديده است، آن‌گاه مسيح اذان مي‌گويد و پشت سر امام زمان(عليه السلام) به نماز مي‌ايستد.[2]


--------------------------------------------------

1. سيدرضي‌الدين علي بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص84 .
2. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص209.


(179)

حضرت عيسي پيش از قيام قيامت به دنيا باز مي‌گردد، و هيچ يهودي و غيريهودي روي زمين نمي‌ماند جز آن‌که پيش از وفاتش به او ايمان مي‌آورد و وي پشت سر مهدي(عليه السلام) نماز مي‌خواند. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در توصيف عيسي فرموده‌اند: «عيسي بن مريم در ميان امت من داوري دادگر خواهد بود، کينه و دشمني را از ميان مردم بر مي‌دارد و به‌اندازه‌اي ثروت مي‌ريزد که ديگر کسي آن را نمي‌پذيرد، خشم و آزار از ميان جنبدگان هم برطرف مي‌شود و سرتاسر زمين چونان نقره نرم و انعطاف‌پذير مي‌گردد».[1]

حافظ ابونعيم به سندش از ابي‌سعيد خدري روايت کرده که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «از ماست کسي که عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي‌خواند».[2] و هم‌چنين از ابن عباس نقل کرده که پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «هرگز هلاک نمي‌شود امتي که من در اول و عيسي بن مريم در آخر و مهدي در وسط آن است».[3]

شيخ طوسي(رحمة الله) هم در غيبت مي‌نويسد: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) في حديث طويل: «فعند ذلك يخرج المهدي وهو رجل من ولد هذا ـ وأشار بيده إلى علي بن أبي‌طالب ـ به يمحق الله الکذب ويذهب الزمان الکَلِب وبه يخرج ذلّ الرق من‌أعناقکم» ثمّ قال: «أنا أوّل هذه الاُمّة والمهدي أوسطها وعيسى آخرها وبين ذلك شحّ أعوج» ؛[4]


--------------------------------------------------

1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص279.
2. سيد اسماعيل طبرسي نوري، کفاية الموحدين، ج3، ص282؛ علي بن محمد بن احمد مالکي، فصول المهمة، صص294 و295.
3. همان.
4. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص185؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص503؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج51، ص75.


(180)

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در ضمن حديثي طولاني فرمود: در چنين شرايطي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) خروج مي‌کند و او مردي از تبار علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) است، و خداوند متعال به‌وسيله‌ي ايشان دروغ و دروغ‌گو را نابود مي‌سازد و دوران سختي و مشکلات را از ميان برمي‌دارد و به دست توانمند مهدي علوي(عليه السلام) ذلّت و خواري بردگي را ازگردن شما دور مي‌کند». سپس فرمود: «من در اوّل اين امت بوده، و مهدي در وسط آن و عيسي در آخرش هست، و ميان زمان من و مهدي(عليه السلام) خصومت بدي اتّفاق مي‌افتد». در بعضي از نسخه‌ها به‌جاي «شُحّ اعوج»، «شيخ اعوج» ضبط شده که به اين معنا مي‌شود که در فاصله زماني مذکور مردي بدخلق پديدار مي‌شود.

ابن اثير در جامع الاصول از صحيح مسلم و او از جابر بن عبدالله انصاري روايت کرده که پيغمبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «طايفه‌اي از امّت من همواره براي حقّ مقاتله مي‌کنند و غالب خواهند بود تا روز قيامت؛ پس، فرود مي‌آيد عيسي بن مريم و امير ايشان، و خواهد گفت بيا تا با تو نماز کنيم، او خواهد گفت: نه شما اميريد، زيرا خداي تعالي اين امّت را گرامي داشته است».

نيز از صحيح بخاري، مسلم، ابي‌داود و ترمذي از ابي‌هريره روايت نموده که رسول الله(صلي الله عليه و آله) فرمود: «به‌حقّ آن خدايي که جانم در يد قدرت اوست، نازل شود فرزند مريم و چليپاهاي[1] نصاري را بشکند و چگونه خواهيد بود در وقتي که نازل شود در ميان شما پسر مريم و امام شما (يعني مهدي) از شما باشد».[2]


--------------------------------------------------

1. چليپا همان صليب و داري است که به ‌اصطلاح، عيسي را بر آن مصلوب کردند يا همان چوب چهار پره‌اي که مسيحيان به نشانه دار عيسي بر گردن مي‌آويزند يا با خود همراه دارند و در کليسا و جاهاي ديگر آن‌ را برپا مي‌کنند. (فرهنگ معين، ج1، ص1310.)
2. سيد اسماعيل طبرسي نوري، کفاية الموحدين، ج3، ص283؛ علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص398؛ علي بن محمد بن احمد مالکي، فصول المهمة، ص295؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص88 .


(181)

حائري در الزام الناصب از گنجي شافعي نقل مي‌کند که ايشان فرموده: «هذا حديث حسن متفّق على صحّته من حديث محمّد بن شهاب الزهري، رواه البخاري و مسلم في صحيحهما».[1] حميدي در جمع بين الصحيحين از صحيح مسلم و بخاري و هم‌چنين از صحيح نسائي و ابي‌داود سجستاني و ترمذي از ابن مسعود و انس بن مالک نيز آن را روايت کرده‌اند.

جمعي از دانشمندان قديم و جديد اهل‌سنّت تصريح کرده‌اند که روايت‌هاي مربوط به مهدويّت در حد تواتر است،[2] از جمله ابن‌تيميه در کتاب فتاوي و سيوطي در الحاوي، شوکاني در التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر گفته‌اند روايت‌هاي مربوط به مهدي مشتمل بر حديث‌هاي صحيح و حسن است و در مجموع متواتر هستند؛ بنابراين، اعتقاد به ظهور مهدي بر هر مسلماني واجب است و اين جزء عقايد اهل‌سنّت و جماعت به‌شمار مي‌آيد، و جز افرادي بي‌خرد و کم‌عقل و بدعت‌گذار کسي آن‌را انکار نکرده و نمي‌کند.[3]

مرکز «رابطة العالم الاسلامي»، که از مرکزهاي پرنفوذ مذهبي مکّه و حجاز است، در رساله‌اي در پاسخ به سؤال ابومحمد از کنيا نوشته است: «ابن تيميه، بنيان‌گذار وهابيت، احاديث مربوط به مهدي را به‌طور قطع پذيرفته است».[4]

محقق متتبع سيّد عبدالله شبّر(رحمة الله) در کتاب حقّ اليقين مي‌فرمايد: «از طريق راويان شيعه و سني روايات متواتره و احاديث متظافره‌اي حول محور مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) به ما رسيده است و از ميان علماي اهل‌سنّت مي‌توان به بخاري، مسلم، ابوداود،


--------------------------------------------------

1. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص398.
2. پيش‌تر گفتيم که حدود چهارصد حديث است.
3. ناصر مکارم شيرازي، حکومت جهاني مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)، ص135.
4. همان، ص134.


(182)

ترمذي و ابن‌اثير، صاحب جامع الاصول، اشاره کرد؛ رواياتي که علماي عامه در رابطه با مهدي موعود(عليه السلام) جمع‌آوري کرده‌اند، بيش از يک‌صد و پنجاه حديث مي‌باشد. ولي به‌طور کلّي آن‌چه که در کتب معتبره و اصول مقرره آنان گردآوري شده، زيادتر از هزار حديث است».[1]

محمد صديق حسن قنوجي بخاري در کتاب الاذاعة لما کان و يکون بين يدي الساعة، گفته روايت‌هاي مربوط به موضوع مهدي به حدّ تواترمي‌رسد؛ هم‌چنين حديث‌هاي دجّال و عيسي بن مريم به حدّ تواتر و توالي مي‌رسد؛ پس، جايي براي انکار آن نيست، چنان‌که علاّمه شوکاني يمني فرموده‌اند.[2]

عبدالعزيز بن باز، رئيس جامعه اسلاميه‌ي مدينه منوّره، مي‌گويد: ظهور مهدي حقيقتي است که شکّ در آن راه ندارد؛ چه آن‌که جريان مهدي امري معلوم بوده و حديث‌هاي وارد شده درباره‌ي آن، «مستفيض»، بلکه «متواتر متعاضد» است؛ و به‌حق مي‌توان گفت مسأله‌ي مهدويّت امري ثابت، و قيامي بر اساس حق و عدالت است.[3]

استاد شيخ عبدالمحسن عبّاد، عضو هيأت علمي و از استادان دانشگاه اسلامي مدينه منوّره، در کتاب ارزشمند عقيدة اهل السنة و الاثر في المهدي المنتظر تحقيقي درباره‌ي روايتگران حديث‌هاي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) ارائه داده است. او نام‌هاي آن عدّه از صحابه‌ي پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) که از ايشان درباره‌ي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) حديث نقل کرده‌اند، جمع‌آوري نموده است. او هم‌چنين بزرگاني را که حديث‌هاي حضرت مهدي را در کتاب‌هاي‌شان ذکر کرده‌اند،


--------------------------------------------------

1. جمع من المؤلفين، سيرة رسول الله(صلي الله عليه و آله) و اهل بيته، ج2، ص663؛ حق اليقين، ص283.
2. همان، ج2، ص668.
3. همان.


(183)

معرّفي نموده است. وي نام 26 صحابي و 38 شخصيّت برجسته علمي صاحب کتاب صحيح، سنن، معاجم و مسانيد و غير اين‌ها را در کتابش گردآورده و در پايان تحقيقش گفته است: «با توجه به تحقيق ارائه شده براي همه ما روشن مي‌شود که احاديث وارده پيرامون ظهور مصلح و مهدي (موعود(عليه السلام)) احاديثي معتبر هستند؛ زيرا، برخي از آن‌ها نزد تمام مسلمين (اعم از شيعه و سني) متواترند».[1]

محيي الدين بن عربي درباره مهدي موعود(عليه السلام) مي‌گويد: همانا ختم‌کننده‌ي ولايت محمدي مردي از شريف‌ترين مردم عرب در اصل و نسَب است که در زمان ما موجود است؛ اگر چه ختم ظاهري ولايت در اولياي غير ختمي از آنِ عيسي است، ولي ولايت عيسي پايان يافته به ختم ولايت محمدي(صلي الله عليه و آله) است.

وارث ولايت محمدي همه علوم را از روح رسول الله(صلي الله عليه و آله) دريافت مي‌کند؛ او ختم‌کننده‌ي ولايت خاصّه‌ي محمدي در مقام خاتميّت مي‌باشد. پس، وراثت او از نظر کمال در گستردگي، جامعيّت و احاطه به علوم رسول خدا، و از نظر شباهت احوال و مقامات و اخلاق به آن حضرت کامل‌ترين وراثت‌هاست.[2]

ثعلبي هم در تفسيرش ذيل آيه‌ي مبارکه (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ...)[3] نقل کرده که مسيح صليب و بت‌ها را نابود مي‌سازد و خوک‌ها را از بين مي‌برد.[4]


--------------------------------------------------

1. رک: سيرة رسول الله(صلي الله عليه و آله) و اهل بيته، ج2، صص669 ـ 672.
2. شرح فصوص الحکم جندي، ص121.
3. سوره زخرف، 61.
4. تفسير ثعلبي، به نقل از: سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص256.


(184)

سيماي مسيح در قرص خورشيد و ماه

از ديگر رويدادهايي که در عصر ظهور موفور السرور حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) رخ مي‌دهد، پديدار شدن چهره و سيماي حضرت عيسي مسيح(عليه السلام) در قرص خورشيد و ماه است. براي اثبات اين مطلب، کافي است به حديث‌هاي زير و سخني که از انجيل مي‌آوريم، توجّه فرماييد:

امام پنجم حضرت ابوجعفر محمد بن علي باقر(عليه السلام) مي‌فرمايد: «...خورشيد از موقع زوال تا به وقت عصر در وسط آسمان خواهد ماند؛ همه به اين نشانه متوجّه خواهند شد، آن‌گاه سيماي مردي را در قرص خورشيد خواهند ديد که او را با نام و نشان خواهند شناخت.

اين نشانه درعهد سفياني اتّفاق خواهد افتاد. درآن وقت سپاه سفياني نابود مي‌شود و خود سفياني هم به هلاکت خواهد رسيد».[1]

طبق احاديث، منظور حضرت عيسي بن مريم(عليه السلام) است که هنگام فرود آمدن از آسمان در خورشيد ظاهر مي‌گردد و او را با حسب و نسب مي‌شناسند و ديگر کسي نيست که درباره‌اش دچار شکّ و ترديد شود.[2]

خـضـر فرخنده‌پي از مغرب ارض ظـلمات ****** بــهـر ديـدار شـهـنـشـاه، شــتـابـان آيـد

شـادمان عيسي مـريم به تمـاشـاي رُخش ****** از ســرا پـرده‌ي خـورشيـد، درخشان آيـد


--------------------------------------------------

1. شيخ مفيد، الارشاد، ص338؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص220؛ اعلام الوري، ج2، ص283؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص164؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص95.
2. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، ص845 .


(185)

داود بن سرحان عن أبي‌عبدالله(عليه السلام) أنّه قال: «العام الذي فيه الصيحة قبله الآية في رجب، قلت: وما هي؟ قال: وجه يطلع في القمر ويد بارزة»[1]؛

داود بن سرحان از امام ششم(عليه السلام) روايت مي‌کند که ايشان فرمودند: سالي که در آن صيحه اتّفاق مي‌افتد، قبلش يک نشانه و علامتي در ماه رجب رخ خواهد داد، پرسيدم: آن نشانه چيست؟ فرمود: صورتي که در ماه طلوع مي‌کند و دستي که آشکار مي‌شود.

عبدالله بن سنان عن أبي‌‌عبدالله(عليه السلام) أنّه قال: «النّداء من المحتوم، و السفياني من المحتوم، وقتل النفس الزکية من المحتوم، وکفّ يطلع من السّماء من المحتوم»[2]؛

صيحه، خروج سفياني، قتل نفس زکيه (محمد بن حسن) و طلوع کف دست از آسمان جزو اموري است که به‌طور حتم واقع مي‌شود.

نيز امام پنجم، شکافنده‌ي دانش پيامبران(عليه السلام)، ذيل آيه شريفه‌ي (إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ)[3]؛

اگر بخواهيم براي آن‌ها نشانه‌اي از آسمان مي‌فرستيم، پس گردن‌هاي آن‌ها در برابرش خاضع مي‌شود، فرمودند:

به‌زودي خداوند اين نشانه را خواهد فرستاد: خورشيد از موقع زوال تا وقت عصر در وسط آسمان خواهد ماند و همه متوجّه اين نشانه مي‌شوند. آن‌گاه سيماي مردي را در خورشيد مي‌بينند، نام و نشان او را خواهند شناخت؛ اين


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص233.
2. همان؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص252.
3. سوره شعراء، 4.


(186)

نشانه‌ي پر شکوه در عصر سفياني خواهد بود و درآن هنگام سپاه سفياني نابود خواهند شد و خود سفياني هم به هلاکت خواهد رسيد.[1]

نکته‌ي قابل توجّه در مورد اين روايات آن است که روايت‌هاي مربوط به پديدار شدن کف دست يا صورت يک مرد و يا دست، يا سينه و صورت[2] يک نفر در خورشيد، در حدّ استفاضه بوده و جزء نشانه‌هاي حتمي ظهور موفور السرور حجّت خدا(عجل الله تعالي فرج الشريف) شمرده شده است.

در انجيل نيز آمده است: «و فوراً بعد از مصيبت آن ايام آفتاب تاريک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ريزند و قوّت‌هاي افلاک متزلزل گردد، آن‌گاه عدالت پسر انسان در آسمان پديد گردد و در آن وقت، همه‌ي طايفه‌ها سينه‌زني کنند و پسر انسان را ببينند که بر ابرهاي آسمان با قوّت و جلال عظيم مي‌آيد».[3] منظور از پسر انسان حجّت بن الحسن عسکري(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؛ هرچند احتمال منطبق بود آن بر مسيح(عليه السلام) نيز وجود دارد.

عيسي(عليه السلام) بر فراز کوه زيتون نشسته بود، حواري‌ها به‌سوي او آمدند، گفتند: به ما بگو نشانه‌هاي آمدن تو و پايان دنيا چه خواهد بود؟

عيسي(عليه السلام) در پاسخ‌شان ويژگي‌هايي را بيان کرد تا مراقب باشند، از جمله آن‌که: «بلافاصله پس از مصيبت بزرگ... آن‌ها پسر انسان را خواهند ديد که در ميان ابرهاي آسمان با قدرت و شکوهي خيره‌کننده مي‌آيد و او برگزيدگان


--------------------------------------------------

1. اعلام الوري، ج2، ص283؛ علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج52، ص221؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص95.
2. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص149؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص440.
3. انجيل متي، باب 24، بندهاي 29 و30 و31.


(187)

خود را گرد هم خواهد آورد». تيره‌ترين ساعت دنيا به ناگاه با طلوع سپيده‌دم روز روشني که مسيح باز مي‌گردد، پايان مي‌يابد.[1]

تأسّف غم‌بار

ابن خلدون خواسته است حديث‌هاي مربوط به مهدي را به‌گونه‌اي با حديث جعلي و بي‌اساسي که مي‌گويد: «لا مهديّ إلاّ عيسى» (مهدي جز عيسي نيست) مورد ايراد و اشکال قرار دهد. اينک ترجمه متن مقدّمه او را به شما عرضه مي‌داريم:

«و چه بسا که منکران اين موضوع (حضرت مهدي، و انتظار ظهورش در آخرالزمان) متمسّک به حديثي مي‌شوند که محمّد بن خالد جندي آن را از ابان بن صالح و او از ابوعياش و وي از حسن بصري و او از انس بن مالک بدين‌سان روايت کرده است: انس بن مالک از پيامبر(صلي الله عليه و آله) حديث کرد که فرمود: به جز عيسي بن مريم مهدي‌اي وجود نخواهد داشت.

يحيي بن معين درباره‌ي محمد بن خالد جندي گفته است که او مورد اعتماد است. و بيهقي گفته است تنها محمد بن خالد به روايت آن اختصاص يافته است. حاکم درباره‌ي وي گفته است که او مردي گمنام و مجهول است و در کيفيّت اسناد آن نيز اختلاف شده است، چنان‌که ياد کرديم يک‌بار آن را روايت مي‌کنند و آن‌را به محمد بن ادريس شافعي نسبت مي‌دهند و بار ديگر آن را از محمد بن خالد از ابان از حسن (بصري) از پيامبر به‌طور مرسل روايت


--------------------------------------------------

1. نشريه موعود، ش37، ص32، به نقل از: مجتبي تونه‌اي، موعودنامه، ص207.


(188)

مي‌کنند. بيهقي گفته است به روايت محمد بن خالد رجوع شده و او مجهول است و سند از ابان، متروک است، و از حسن از پيامبر(صلي الله عليه و آله) منقطع (مرسل) است. بنابراين، حديث ضعيف و مضطرب است.

برخي نيز گفته‌اند: معني اين‌که «به‌جز عيسي مهدي‌اي نيست» اين است که جز عيسي کسي در مهد (گهواره) سخن نمي‌‌گويد و مي‌خواهند با اين تأويل استدلال کردن به آن را رد کنند يا ميان آن و ديگر احاديث مربوط به مهدي جمع نمايند. اين به حديث جريح و ديگر خوارق مانند آن ردّ مي‌شود».[1]

پيش‌تر گفته شد که مهدي(عليه السلام) مانند مسيح(عليه السلام) در گهواره سخن گفت؛ در نتيجه، تأويل فوق که مي‌خواهد سخن گفتن در گهواره را منحصر به عيسي بن مريم بداند، تمام نيست. افزون بر آن، ابن خلدون گفته اين حديث به جريان جريح نقض مي‌شود که داستان وي را در کتاب شريف بحارالانوار (ج14، ص487، باب 32) که نوادر اخبار بني‌اسرائيل است، ذکر نموده‌اند.

شيخ صدوق(رحمة الله) از پدرش و او از سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن عيسي از حسن بن علي وشّاء از ابي‌جميله از ابي‌جعفر باقر(عليه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «در بني‌اسرائيل عابدي بود به نام جريح که در صومعه‌اي عبادت مي‌کرد، پس روزي مادرش به سراغ وي آمد و او در نماز بود مادرش او را صدا زد اما جريح جواب نداد، مادرش بازگشت؛ پس براي بار دوم و سوم آمد و بر همين منوال پاسخ نداد، مادر با دلي شکسته و نااميد از فرزند به سمت منزلش بازگشت نمود و در بين راه مي‌گفت: از خداي بني‌اسرائيل مي‌خواهم تا تو را رسوا کند، فرداي آن روز زني بدکاره آمد نزديک صومعه‌ي عابد و


--------------------------------------------------

1. ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج1، صص630 ـ 631.


(189)

درد زائيدن او را فراگرفت و پس از وضع حمل گفت نوزاد از آن جريح است و اين حرف و سخن در ميان بني‌اسرائيل پيچيد که آن کسي که مردم را بر زناکاري ملامت مي‌کرد، خود مرتکب آن شده است و پادشاه وقت دستور داد تا او را به دار بياويزند.

مادر عابد شنيد و آمد در حالتي‌که بر صورت خويش سيلي مي‌زد، جريح گفت: مادر جان ساکت باش، اين رسوايي در اثر دعاي توست. وقتي که مردم اين کلام را از عابد شنيدند، گفتند: پس ما چه بکنيم؟ عابد گفت: بچه را بياوريد. پس آن صبّي را آوردند و به عابد تقديم داشتند و جريح آن را گرفت و به او گفت: پدرت کيست؟ گفت: فلان چوپان بني‌فلان، خداوند گفته‌ي بني‌اسرائيل را درباره‌ي عابد تکذيب نمود. پس جريح قسم ياد کرد که ديگر از خدمت مادرش جدا نگردد».[1]

دکتر طه حسين مصري در کتاب الايام مي‌نويسد: «مردم منتظر ظهور مسيح‌‌اند».

او عقيده‌ي انتظار را به توده مردم نسبت مي‌دهد ولي در تقليدي بي‌تحقيق و گفتاري بي‌انديشه از سلفش، ابن خلدون، منتظر موعود را مسيح مي‌داند. چگونه شخص پژوهنده‌اي چون او به اين عقيده‌ي تحريف شده اعتقاد پيدا کرده، در حالي‌که در اسلام ظهور مسيح و انتظار به هبوط ايشان جداي از ظهور مهدي نداريم. همان‌گونه که گفته شد، روايت‌هاي وارد شده در اين‌باره در حد تواتر و مُسلَّمِ عند الکل است.


--------------------------------------------------

1. علاّمه مجلسي، بحار‌الانوار، ج14، ص487؛ قطب‌الدين راوندي، قصص الانبياء، ص177؛ شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج1، ص148.


(190)

بايد به آقاي طٰه حسين گفت: مگر رسول خدا، حضرت محمد(صلي الله عليه و آله)، به‌عنوان پيامبر خاتم نيامده است؟ و مگر شريعت مسيح نسخ نشده است؟ پس، چه انتظاري براي آمدن دوباره عيسي وجود دارد جز ياري مهدي؛ و مگر در حديث‌هاي صحيح و کتاب‌هاي صحاح اهل‌سنّت نيامده است که «المسيح يصلّي خلف المهدي» و گفته نشده که مسيح براي سرکوب غائله‌ي يهود مي‌آيد.

بلي، ابن خلدون در جاي ديگر از مقدّمه‌اش مي‌نويسد: «آن‌چه در ميان عموم مسلمانان به مرور زمان شهرت يافته، اين است که ناچار در آخرالزمان مردي از خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) ظهور مي‌کند و دين را تاييد مي‌بخشد و عدل و داد را آشکار مي‌سازد و مسلمانان از او پيروي خواهند کرد و بر کشورهاي اسلامي استيلا خواهد يافت و او را مهدي نامند... و آن‌گاه عيسي از آسمان فرود مي‌آيد و دجّال را مي‌کشد، يا اين‌که با ظهور مهدي فرود مي‌آيد و او را در کشتن دجّال ياري مي‌دهد و در نماز به مهدي اقتدا مي‌کند و در اين‌باره به احاديثي استدلال مي‌کنند که ائمه محدّثان آن‌ها را تخريج کرده‌اند».[1]

حسن بصري، عن انس بن مالک (رفعه)[2]: «لايزداد الأمر إلاّ شدة ولا الدنيا إلاّ أدباراً ولا الناس إلاّ شحّاً ولا تقوم الساعة إلاّ على شرّ الخلق ولا مهدي إلاّ عيسى بن مريم».[3]


--------------------------------------------------

1. مقدّمه ابن خلدون، ج1، ص607.
2. اشاره دارد به اصطلاح «حديث مرفوع» در علم درايه که عبارت است از حديثي که از وسط سند يا آخرش فردي يا افرادي افتاده باشد. گاهي با لفظ « رفع» به اين امر تصريح مي‌شود. اين تعريف حديث «مرسل» را هم در برمي‌گيرد، حديث مرفوع و مرسل حجّت نيست (ضياء الدراية: 27). اما تعريف صحيح «مرفوع» از اين قرار است: «هو ما اُضيف إلي النبي(صلي الله عليه و آله) أو أحد الائمة(عليه السلام) من أىّ الاقسام، کان متصلاً أو منقطعاً قولاً کان أو فعلا أو تقريراً» (وصول الاخيار: 103)؛ حديثي است که به پيامبر يا يکي از امامان(عليهم السلام) نسبت داده شود به هر صورتي که باشد؛ چه متصل باشد چه منقطع، قول باشد يا فعل و تقرير. گاهي به اين نوع روايت هم با لفظ رفعه يا يرفعه تصريح مي‌شود. به‌عنوان مثال گفته مي‌شود علي بن ابراهيم رفعه ابي‌عبدالله(عليه السلام).
3. ينابيع المودة، ج3، ص903.


(191)

شافعي و ابن ماجه در سنن و حاکم در مستدرک گفته‌اند: حاکم گويد اين حديث را به خاطر شگفت‌انگيز بودنش آورده‌ام نه براي احتجاج و استدلال. بيهقي مي‌نويسد: محمّد بن خالد در نقل حديث فوق منفرد و تنهاست و حاکم درباره‌اش گفته که مجهول الهويه است. نسايي نيز تصريح کرده که وي منکر و ناشناخته است. ابن ماجه هم مي‌گويد: کسي از محمد بن خالد روايت نمي‌کند مگر شافعي. و صاحب ينابيع المودّة مي‌نويسد: وضعي، جعلي و دروغين بودن اين حديث ابن خالد آشکار است به چند دليل:

1ـ اگر اين حديث صحيح بود لازم بود، ظلم و فساد در زمان يزيد بن معاويه و حجّاج بن يوسف ثقفي افزايش يابد و تا حال در عالم خير و صلاحي باقي نمي‌ماند.

2ـ خبر مهدي پيش از بعثت پيامبر اسلام در ميان عرب‌ها نبود تا اين‌که سخن رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را ردّ نمايند به اين‌که مهدي همان عيسي بن مريم است. بلي، آن‌چه مورد سخن و انتظار بود، موعود و مصلح بود و نامي از مهدي نبود.

3ـ آيه‌ها و روايت‌هاي فراواني با صراحت يا اشاره به مسأله‌ي ظهور مهدي و احوال او و اين‌که مسيح پشت سرش نماز مي‌خواند، پرداخته‌اند.[1] چنان‌که پيش‌تر گفتيم يک حديث مجعول و دروغي نمي‌تواند با روايت‌هاي صحيح السند که از طريق شيعه و سنّي نقل شده، رويارويي نمايد. بنابراين، فقط بايد


--------------------------------------------------

1. همان، ص91.


(192)

خداوند مقداري انصاف دهد و وجدان خفته را بيدار فرمايد و دل و ديده ما را از تعصّب‌هاي جاهلانه و مغرضانه پاک فرمايد.

برخي خواسته‌اند از حديث‌هايي که مي‌گويد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «هرگز هلاک نمي‌شود قومي که من در اول آن و مهدي در وسطش و عيسي بن مريم در آخرش بيايد» استفاده نمايند عيسي بن مريم به‌عنوان حجّت پس از مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؛ و در نتيجه، آن‌که جهاني را براي هميشه اصلاح خواهد نمود مسيح است نه مهدي.

روشن است که اين معنا و برداشت، با حديث‌هايي که مي‌گويد: «در زندگي پس از مهدي خيري نيست» سازگاري ندارد. افزون بر آن، در هيچ‌يک از روايت‌هاي ما تصريح و تلويح نشده است به اين‌که پس از مهدي، که امام آخرالزمان است، امامي خواهد آمد. بنابراين، مردم بعد از مهدي فاطمه(عليها السلام) بي‌امام خواهند ماند و مي‌دانيد که روايت‌هاي شيعه مي‌گويند زمين هرگز بدون حجّت و امام باقي نخواهد ماند. اگر بگوييد مسيح همان امام خواهد بود، جواب مي‌دهيم که اولاً او پيامبر بود و ثانياً شريعتش نسخ شده و ثالثاً با حديث پيشين که در زندگي پس از مهدي خيري نيست، منافات دارد.

هم‌چنين درست نيست که گفته شود مسيح نايب مهدي خواهد بود؛ زيرا، اگر عيسي بن مريم به‌عنوان حجّت باقي باشد، پيامبر اولوالعزم خواهد بود نه نايب امامي ديگر؛ و بر فرض اين‌که نيابت پيامبر از امام جايز باشد، شبهه‌ي بقاي شريعت مسيحيّت پيش مي‌آيد. پس، ناچاريم حديث را اين‌گونه معنا کنيم که من، اوّل داعي و هادي براي امت اسلام هستم و مهدي پس از من، و پس از او عيسي بن مريم براي ياري مهدي مي‌آيد.


(193)

شيخ حرّ عاملي(رحمة الله) در اثبات الهداة مي‌نويسد: قرطبي در تفسيرش ذيل آيه (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ)[1] گويد ظهور دين بتمامه و کماله هنگام خروج مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) خواهد بود؛ زيرا، احدي باقي نمي‌ماند مگر آن‌که دين اسلام را پذيرفته و يا جزيه دهد.[2] گفته شده که مهدي همان عيسي است و جز عيسي کس ديگري نخواهد بود.

اين سخن درست نيست؛ چرا که روايت‌هاي صحيح متواتر وجود دارد مبني بر آن‌که مهدي از عترت رسول الله(صلي الله عليه و آله) است؛ پس، مهدي دانستن مسيح جايز نبوده و حديثي که مي‌گويد «لا مهديّ إلا عيسي» صحيح نيست. بيهقي در کتاب البعث والنشور مي‌گويد: راوي روايت، محمد بن خالد جندي است که مجهول است و از ابان بن ابي‌عيّاش روايت کرده که او هم متروک است و ابان بن ابي‌عياش از حسن (حسن بصري) نقل مي‌کند و ميان حسن بصري و پيامبر اکرم هم فاصله افتاده، پس حديث منقطع و مرسل است (بنابراين، قابل استناد نخواهد بود)، در صورتي‌که روايت‌هاي پيش از اين حديث، به‌طور صريح دلالت دارند بر خروج مهدي، و اين‌که مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) از عترت خاتم پيامبران است؛ و اين روايت از نظر سند، جزء صحيح‌ترين و متقن‌ترين روايت‌ها است.

قرطبي در آخر سخن خويش مي‌نويسد: ما اين حديث را در کتاب التذکرة ذکر نموده‌ايم و در اطرافش نيز بيانات زيادي آورده‌ايم به آن‌جا مراجعه فرماييد.[3]


--------------------------------------------------

1. سوره توبه، 33؛ سوره فتح، 28؛ سوره صف، 9.
2. خواهيم گفت جزيه برداشته مي‌شود؛ چون هيچ اهل کتابي بر يهوديت و مسيحيّت خويش باقي نمي‌ماند.
3. به نقل از: محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص611.


(194)

بررسي سند حديث

ابان: او از رجال امام سجاد، باقر و صادق(عليهم السلام) بود. شيخ طوسي(رحمة الله) فرموده: وي از تابعين و ضعيف است. ابن غضائري هم فرموده ضعيف است و به روايت‌هايش توجه نمي‌شود. مرحوم علاّمه فرموده: قول قوي توقف در مورد اوست؛ و ابن داود او را در قسم دوم نوشته است.[1] بعضي مي‌گويند وضع و جعل کتاب سليم بن قيس از سوي وي صورت گرفته است.[2]

ابان بن ابي‌عياش: ابواسماعيل ابان بن فيروز،[3] وي مولي عبدالقيس بصري بود. مرحوم آيت الله العظمي آقاي خوئي مي‌فرمايد: ابان بن ابي‌عياش ضعيف است، ولي کتاب سليم طبق شهادت نعماني و ديگران مجهول نيست.[4] از انس بن مالک و سعيد بن جبير و خليد بن عبدالله عصري و حسن بصري روايت دارد، و ابو اسحاق فزاري و عمران قطان و يزيد بن هارون و معمر و محمد بن خالد جندي از ايشان حديث نقل کرده‌اند.

گروه فراواني از عالمان رجال و درايه او را تضعيف کرده‌اند. بعضي گفته‌اند متروک الحديث است. بخاري از شعبه نقل مي‌کند که ايشان در حق ابان عقيده خوبي نداشته است. احمد بن حنبل مي‌گويد او متروک الحديث بوده و مردم از دير زمان حديث‌هاي او را ترک نموده‌اند. نيز گفته: حديث‌هاي ابان ارزش نوشتن را ندارند. برخي هم گفته‌اند او منکر الحديث است. ابن معين


--------------------------------------------------

1. علي‌اکبر ترابي، موسوعة الرجالية، 19؛ سيدابوالقاسم خوئي، معجم رجال حديث، ج1، ص141.
2. محمد بن علي اردبيلي، جامع الرواة، ج1، ص9.
3. برخي به جاي فيروز دينار گفته‌اند.
4. سيدابوالقاسم خوئي، پيشين، ج8 ، ص225.


(195)

نيز گفته حديثش چيزي نيست و ارزش ندارد. او در جاي ديگر نيز يادآور شده که ابان ضعيف يا متروک الحديث است، و خيلي‌ها گفته‌اند مبتلا به بد حفظي شده يعني حافظه‌اش را از دست داده است.

گروهي ديگر گفته‌اند: «لا يتعمّد الکذب عمداً»؛ ابان دروغ نمي‌گويد، ولي قوه تمييز و تشخيص ندارد. هم‌چنين گفته شده: ثقه و مورد اعتماد نمي‌باشد. جوزجاني هم گفته او از درجه اعتبار ساقط گرديده است. يزيد بن هارون و شعيب بن حرب از شعبه حکايت کرده‌اند که وي درباره‌ي ابان ابي‌عياش گفته: عبا و ردايم صدقه باد اگر ابان دروغ‌گو نباشد. نوشيدن بول الاغ برايم محبوب‌تر است از اين‌که بگويم «حدّثني ابان». ابن ادريس از شعبه نقل کرده که زنا کردن مرده برايش بهتر است از روايت کردن از ابان، و باز شعبه گويد: ابان بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) دروغ مي‌بندد.[1] ابان در سال 138 يا 140ق از دنيا رفته است.

محمّد بن خالد جَنَدي صنعائي، اذان‌گوي مسجد قريه جَنَد : محمد بن خالد از ابان بن صالح از حسن بصري از انس و از شبل بن عباد و عبدالصمد بن معقل و ابان بن ابي‌عياش حديث «لا مهديّ إلاّ عيسي» را روايت مي‌کند. شافعي و زيد و يحيي بن سکن جندي و عبدالحميد بن عمر، و منصور بن محمد بن مروان بلخي، و ابن ماجه حديث المهدي را از يونس بن عبدالاعلي از شافعي، از محمد بن خالد روايت کرده‌اند.

ابوالحسين محمد بن حسين ابري سجزي حافظ، صاحب کتاب مناقب شافعي، مي‌گويد: محمد بن خالد غير معروف است نزد اهل صناعت از اهل


--------------------------------------------------

1. احمد بن علي بن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج1، ص97 ـ 101؛ احمد بن شعيب نسائي، الضعفاء و المتروکين، ص45؛ علاّمه اميني، الغدير، ج 5، ص209.
2. جَنَد: به فتح جيم و نون، قريه‌اي است در اطراف صنعا به فاصله 58 فرسخ (معجم البلدان، ج2، ص196).


(196)

نقل، در حالي‌که روايت‌هايي که از پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله) درباره مهدي نقل گرديده مبني بر اين‌که مهدي از عترت من هست کثير و مستفيض بلکه متواتر هستند، و حديث‌هايي چون «مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) يملأ الأرض عدلاً» و مسيح(عليه السلام) نزول مي‌کند براي مساعدت و همياري او بر قتل دجّال، و عيسي(عليه السلام) پشت سر وي نماز مي‌گذارد را نيز روايت کرده‌اند.

بيهقي از ابو عبدالله حافظ نقل کرده که محمّد بن خالد مجهول بوده، و درباره‌اش اختلاف است.

ابن عبدالبرّ نيز مي‌نويسد: ابوعمرو گفت: محمّد بن خالد متروک مي‌باشد و ابوالفتح ازدي او را در باب ضعفا معرّفي نموده و گفته است که حديثش دنبال نمي‌گردد (يعني قابل عمل کردن نيست)؛ چرا که حديث را از حسن به‌طور ارسال حفظ مي‌کرد.[1]

محمّد رشيد رضا و احمد امين مصري، هر دو از عالمان متعصّب[2] اهل‌سنّت، حديث‌هاي وارد شده درباره‌ي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را انکار کرده‌ و آن‌ها را متضاد و غيرقابل جمع و غيرقابل قبول دانسته‌اند. ايشان مي‌گويند: اعتقاد به مهدي«روحي له‌الفداء» عاملي بازدارنده، و ويران‌کننده‌ي پيشرفت و تکامل مسلمانان و باعث رکود و عقب‌ماندگي آنان است.


--------------------------------------------------

1. احمد بن علي بن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج9، ص143.
2. کتاب‌هاي احمد امين و برخي از موارد تفسير المنار گواه تعصب شديد و بي‌مورد آنان است؛ براي اين‌که از زدن اتهام‌هاي بي‌اساس به شيعه هيچ کوتاهي نکرده‌اند. هم‌چنين با تعصب جاهلانه‌ي پان عربيسم نسبت به ايرانيان حساسيت‌هاي فراواني از خود نشان داده‌اند، از جمله آن‌که گفته‌اند ايرانيان فارسي‌زبان با اين بهانه‌ها مي‌خواهند حکومت و ملک را از عرب‌ها بگيرند، به همين جهت دست به جعل حديث‌هاي مربوط به مهدي(عليه السلام) زده‌اند.


(197)

صاحب المنار مي‌نويسد: تعارض در حديث‌هاي مربوط به مهدي از تعارض حديث‌هاي مربوط به دجّال قوي‌تر و آشکارتر؛ و جمع ميان آن‌ها به‌مراتب مشکل‌تر و انکارکنندگان آن حديث‌ها بيش‌تر، و شبهه در اين روايت‌ها روشن‌تر است. به همين خاطر، شيخان (بخاري و مسلم) به روايت‌هاي وارد شده درباره‌ي مهدي(عليه السلام) اعتنا نکرده‌اند؛ براي اين‌که مايه فساد و درگيري در گروه‌هاي مختلف اسلامي شده‌اند «...وقد جائهم النذير، إبن خلدون الشهير، فصاح فيهم إنّ لله تعالى سنناً في الاُمم والدول والعمران، مطردة في کلّ زمان ومکان کما ثبّت في مصحف القرآن وصحف الأکوان...».[1]

در پاسخ به موارد بالا بايد گفت: روايت‌هاي مربوط به قيام مهدي به‌اندازه‌اي است که هيچ پژوهشگر اسلامي نمي‌تواند تواتر آن‌ها را انکار کند. حديث‌هاي مربوط به مصلح جهاني را بسياري از صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل کرده‌اند و سخنان فراواني نيز از خود صحابه نقل شده است؛ و روشن است که اينان با توجّه به شنوده‌ها و آموزه‌هايي که از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آموخته‌اند، سخن گفته‌اند. برخي از اين صحابه عبارتند از: علي بن ابي‌طالب، حذيفة بن يمان، جابر بن عبدالله انصاري، ام سلمه، عثمان بن عفان، طلحة بن عبيدالله، عبدالله بن حارث، ابوهريره، عبدالله ابن عمر، انس بن مالک. البته افراد فراوان ديگري نيز وجود دارند.

هم‌چنين حديث‌هاي مهدي، و نشانه‌هاي ظهور آن حضرت را بسياري از کتاب‌هاي معروف و متن‌هاي اصلي حديث از قبيل سنن ابوداود، سنن ترمذي، سنن ابن ماجه از صحاح ستّه، مسند احمد بن حنبل و ابن يعلي و بزاز، صحيح


--------------------------------------------------

1. محمد رشيد رضا، المنار، ج9، صص499 ـ 504 و ج10، ص393.


(198)

حاکم، معاجم طبراني و دارقطني، ابونعيم در کتاب اخبار المهدي، خطيب در تاريخ بغداد، ابن عساکر در تاريخ دمشق، ابن صبّاغ در الفصول المهمة، شافعي گنجي در کفاية الطالب و شوکاني و ابن حجر هيثمي و ابوالعباس ابن عبدالمؤمن المغربي در کتاب الوهم المکنون في الرد علي ابن خلدون نقل کرده‌اند.

پيش‌تر گفتيم دانشمندان اسلامي اعم از شيعه و سني به متواتر بودن حديث‌هاي مهدويّت تصريح کرده‌اند؛ بنابراين، به هيچ‌وجه قابل انکار نيستند. به‌عنوان مثال، شوکاني کتابي مستقل در اثبات تواتر روايت‌هاي مهدي به نام التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجّال و المسيح نوشته، و ابن تيميه، بنيان‌گذار و نظريه‌پرداز وهابيان نيز به اين امر تصريح داشته و اين حديث‌ها را پذيرفته و گفته است: مشتمل بر حديث‌هاي صحيح و حسن هستند.

شايد دليل اين‌که گروهي اندک چون ابن خلدون، محمّد رشيد رضا، طٰه حسين، احمد امين مصري، و فريد وجدي در اين روايت‌ها ترديد کرده‌ يا آن‌ها را نپذيرفته‌اند، عدم تشخيص حديث صحيح و غيرصحيح از سوي آن‌ها و يا تعصّب کور است. شايد هم به خاطر آن‌که حديث‌هاي مهدي(عليه السلام) در بردارنده‌ي بحث‌هايي است که پذيرش آن‌ها موجب تحوّل در عقيده و فکر مي‌شود و باور آن‌ها براي ايشان سنگين است؛ چرا که اميد و انتظار، به شخصِ منتظرِ روح زندگي مي‌دمد و او را به آينده و رهايي از وضعيّت نامطلوب موجود نجات مي‌دهد. انتظار حکومت حق و عدالت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) يعني عصيان و ترک هر گونه همکاري و هماهنگي با ظلم و فساد و کارگزاران فاسد و خودسازي و آمادگي جسمي و روحي براي شکل گرفتن حکومت عدل جهاني.


(199)

از آقاي رشيد رضا بايد پرسيد: چنين انتظار و حديث‌هايي که منتظران و همراهان مهدي«روحي له‌الفداء» را همانند شمشير فردي مي‌دانند که در راه خدا مي‌رزمد و نيز مانند کسي است که با پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) شهيد شود، آيا عامل رکود و عقب‌ماندگي است و يا عامل پيروزي، تحرّک و جوش و خروش در منتظِر؟ با انصاف و وجدان عاري از تعصّب جاهلانه پاسخ دهيد.

آقايان محترم! چگونه شما ابن خلدون جامعه‌شناس را بر عالمان حديث‌شناس و استادان فنّ حديث و رجال برتري داده‌ايد، با توجه به اين‌که مستند آقاي ابن خلدون همان‌گونه که ملاحظه فرموديد ضعيف‌السند است؟

اصلاح همه‌ي جهان و پايان دادن به همه ستم‌ها و نابساماني‌ها، شوخي و کار ساده‌اي نيست؛ بلکه به سربازان فداکار و ابزار و ادوات متناسب با دشمن نياز دارد؛ چرا که آماده باش براي اين کار بزرگ نياز به عمق و وسعت متناسب با آن کار دارد. منتظران راستين وظيفه دارند افزون بر خودسازي، به اصلاح ديگران بپردازند و محيطي سالم را به‌وجود آورند.

بسترسازي فرود عيسي

اکثر قريب به اتّفاق مردم جهان را مسلمانان، مسيحيان و يهوديان تشکيل مي‌دهند. وقتي که موعود اينان مهدي(عليه السلام) و مسيح باشد و هر دو ظهور نمايند در حالي‌که مسيح به دنبال امام زمان در حرکت باشد و به‌عنوان وزير و مددکار از او پشتيباني کند، اين خود، فراهم کردن بهترين بستر براي پذيرش قائم آل‌محمد(صلي الله عليه و آله) است؛ چنان‌که از روايت‌هاي اسلامي و عهد قديم و جديد به خوبي استفاده مي‌شود و بر همگان واضح و روشن است که قيام و نهضت


(200)

مقدّس مهدي(عليه السلام) جهاني مي‌باشد؛ ولي نه از نوع جهاني که بر اثر پيشرفت علم و تکنولوژي به‌وجود آيد و نه از نوع آمريکايي‌اش که به‌وسيله صاحبان قدرت و سرمايه طراحي گرديده، بلکه ماهيّتي ايدئولوژيک و ديني دارد و ساخته شده از آموزه‌هاي دين اسلام است که مجري آن امام زمان و ساختار اوليه‌اش را پيامبر خاتم از طرف خداوند ريخته است.

در حديث‌هاي زيادي (که تواتر اجمالي و معنوي دارند) آمده است که: جهان را پر از قسط و عدل مي‌کند و با بي‌عدالتي و فساد با تمام اشکال و ظواهرش مبارزه مي‌کند.[1] (يملأ الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً). امام(عليه السلام) مي‌فرمايند: «هرگاه قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) به پاخيزد در تمام اقاليم زمين (يعني در تمام پنج قاره) در هر اقليم مردي را قرار مي‌دهد و به او مي‌فرمايد: دستور کارت در کف دستت نوشته شده است، پس هرگاه چيزي بر تو وارد آمد که نتوانستي آن را حل و فصل و قضاوت نمايي، به کف دستت بنگر و به آن‌چه در آن است عمل کن».[2]

بايد دانست که اگر قيام امام زمان(عليه السلام) جهاني نباشد، به نداي فطرت و احساس دروني بشريت پاسخ داده نشده است؛ و به همين جهت، بشريت منتظر مصلح بايد باقي بمانند، در نتيجه، وعده‌ي الهي تحقق نيافته است و خداوند قادر و متعال اراده خويش را عملي نساخته است.

اين در حالي است که خودش فرموده که ما اين کار را انجام خواهيم داد: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ).[3]


--------------------------------------------------

1. احمد بن علي بن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج9، ص143.
2. سيدمحمدتقي موسوي اصفهاني، مکيال المکارم، ج1، ص279.
3. سوره قصص، 5.