(101)
اقامتگاه امام زمان
طبق بيان اميرالمؤمنين(عليه السلام) حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) در ميان مردم است، در مجلسهاي آنها بهطور ناشناس حضور مييابد و در مراسم حجّ شرکت ميکند؛ ولي اقامتگاه اختصاصي آن حضرت بر مردمان هويدا نيست و در شرق و غرب جهان به سير و سياحت ميپردازد و حاجت نيازمندان را برميآورد.
امام حسين بن علي(عليهما السلام) ميفرمايد: «لا يطّلع على موضعه أحد من وليّ وغيره، إلاّ الّذي يلي أمره»[1]؛ هيچکس از دوستان و غير دوستان از اقامتگاه و منزل حجّت خدا اطّلاع ندارد، و آگاه نميشود از اين موضوع مگر کسي که خدمتگزار او باشد.
امام پنجم(عليه السلام) ميفرمايد: «إنّ لصاحب هذا الأمر بيتاً يقال له بيت الحمد، فيه سراج يزهر منذ يوم ولد إلى أن يقوم بالسيف لا يطفأ»[2]؛ براي صاحب اين امر خانهاي است که به آن «بيت الحمد» گفته ميشود و در آن خانه چراغي هست که از روز ولادت آن حضرت روشن گرديده و تا روزي که بقيةالله«روحي لهالفداء» با شمشير قيام کند، روشنايي ميدهد.
حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) در پاسخ به ابراهيم بن مهزيار اهوازي فرمود: «إنّ أبي(عليه السلام) عهد إليّ أن لا اُوطّن من الأرض إلا أخفاها وأقصاها أسراراً لأمري
--------------------------------------------------
1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص86 ؛ لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص253.
2. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص158؛ شيخ طوسي، الغيبة، ص467؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص239؛ ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، ص74.
(102)
وتحصيناً لمحلّي من کيد أهل الضلال والمردة من أحداث الاُمم الضوال فنبذني إلى عإلية التلال والرمال...»[1]؛ همانا پدرم، با من عهد بست که دورترين و مخفيترين نقطهي روي زمين خدا را براي اقامت انتخاب کنم تا امر من پوشيده بماند و محل زندگيام از حيله و کيد گمراهان در امان باشد، اين پيمان مرا به کوههاي مرتفع و تپههاي شن سوق داده است... .
همچنين آن بزرگوار در نامهاي که براي سفير اوّل خويش (ابوعمرو عثمان بن سعيد عمروي اسدي، متوفّاي 297ق) مرقوم فرموده، چنين ميفرمايد: ...خداوند جانشين او را از ديدهها پوشيده داشت و جايگاهش را پنهان ساخت و اين بر اساس مشيّت و خواست خدا بود که در قضاي حتمي او گذشته و در تقدير الهي قطعيّت يافته بود؛ «وفينا موضعه ولنا فضله ولو قد أذن الله عزّ وجلّ فيما قد منعه وأزال عنه ما قد جرى به من حکمه لأراهم الحقّ ظاهراً بأحسن حلية وأبين دلالة وأوضح علامة ولأبان عن نفسه وقام بحجّته».[2]
داشتن حواري
هر دو بزرگوار ـ امام مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) و حضرت عيسي(عليه السلام) ـ از نعمت ياوراني با اخلاص و فداکار بهرهمند بوده و هستند. ياران مسيح در سفرهاي تبليغاتي همراهش بودند و به کمک او برخاستنند و به وي نيرو ميدادند. آنان در خرسندي و اندوهش شريک بوده و از پشتيبانيهاي جانانه و همهجانبه خود نسبت به او دريغ نداشتند.
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص34؛ شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص447.
2. علاّمه مجلسي، پيشين، ج53، ص191؛ الامام المهدي، ص257.
(103)
موعود منتظر و طاووس اهل بهشت نيز از نعمت دوستان و ياوران ارزشي برخوردار است و تعدادشان همان تعداد اصحاب بدر، سيصد و سيزده نفر مرد جنگجو و از خودگذشته است.
ابان بن تغلب از امام ششم(عليه السلام) نقل ميکند که آن حضرت فرمود: «گويا در پشت نجف اشرف قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) را ميبينيم که بر اسب سياه و سفيد (ابلغ) سوار است... و چون پرچم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را بگشايد، سيزده هزار ملک که منتظر ظهور آن حضرت هستند، ميآيند؛ و اينان همان فرشتگاني هستند که در کشتي نوح و در آتش با ابراهيم بودند و با عيسي به آسمان بالا رفتند».[1]
مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) روايت مينمايد که آن بزرگوار فرمود: «چون قائم(عليه السلام) قيام کند از پشت کعبه سيوهفت مرد بيرون آورد. بيست و پنج نفر ايشان از قوم موسي هستند؛ هماناني که به حقّ حکم ميکردند، و هفت نفر اصحاب کهف و بقيه عبارتند از: يوشع ـ وصي موسي ـ ، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسي، ابو دجانه انصاري و مالک اشتر.[2]
أبو يحيي کوکب الدم، زکريا عن أبيعبدالله(عليه السلام) قال: «إنّ حواري عيسى(عليه السلام) کانوا شيعته وإنّ شيعتنا حواريّونا، وما کان حواري عيسى(عليه السلام) بأطوع له مِن حوارينا لنا، وإنّما قال عيسى(عليه السلام) للحواريين: من أنصاري إلى الله؟ قال الحواريون: نحن أنصار الله.[3] فلا، والله ما نصروه من اليهود ولا قاتلوهم دونه، وشيعتنا والله لم يزالوا منذ قبض الله عزّ ذکره رسوله(صلي الله عليه و آله) ينصرونا ويقاتلون دوننا ويحرقون ويعذّبون ويشرّدون في البلدان، جزاهم الله عنّا خيراً».4[4]
--------------------------------------------------
1. محمود عراقي، دارالسلام، ص657.
2. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص346؛ محمود عراقي، دارالسلام، ص668.
3. سوره صف، 14.
4. علاّمه مجلسي، پيشين، ج14، ص274؛ مرآت العقول، ج26، ص266، حديث 396.
(104)
علاّمه مجلسي(رحمة الله) در مرآت العقول فرموده: سند اين حديث مجهول است. بلي، غضائري گويد: راوي حديث کوفي و ضعيف است؛ و علاّمه حلي(رحمة الله) در خلاصه او را در قسم دوم ذکر کرده است، ولي مرحوم مجلسي در وجيزه تمجيد نموده و کشّي از يونس نقل کرده که دربارهاش گفته است: او شيخي از اخيار و داراي فضل و دين است. محقّق و رجالي بزرگ حضرت آيت الله العظمي خوئي(قدس سره)، حديثِ کشّي را ترجيح داده و فرموده: سند کتاب ابن غضائري ثابت نشده است.[1]
در قرآن مجيد پنج بار از حواريهاي مسيح(عليه السلام) ياد شده و اين تعبير اشاره دارد به دوازده نفر از ياران خاص حضرت عيسي(عليه السلام)؛ حواري از مادّه «حور» به معناي شستن و سفيد کردن است و چون آنها قلبي پاک و روحي باصفا داشتند و در شستوشوي روح و جان خود و ديگران تلاش ميکردند، اين واژه بر آنان اطلاق شده است. البته در اين باره توجيههاي ديگري نيز ذکر شده که علاقهمندان به تفاسير مراجعه نمايند.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: حواريهاي عيسي(عليه السلام) شيعيان و پيروان او بودند و شيعيان ما حواريهاي ما هستند. ياران عيسي مطيعتر از دوستان و پيروان ما نبودند. عيسي(عليه السلام) به حواريها گفت: چه کساني ياوران من به سوي خدا هستند، و آنان در پاسخ عرض کردند: ما ياران خدا هستيم، به خدا سوگند او را در رويارويي با يهود ياري نکردند و در پيشگاهش نجنگيدند، ولي شيعيان ما، به خدا قسم از زماني که خداوند رسولش(صلي الله عليه و آله) را قبض روح نمود، همواره ما را ياري نمودهاند و براي ما به جنگ با دشمنان ما برخاستند و در همين راه
--------------------------------------------------
1. معجم رجال الحديث، ج7، ص270؛ علي اکبر ترابي، الموسوعة الرجالية، ص198.
(105)
سوختند و عذاب و گرفتاريهاي فراوان را متحمّل شدند، تا جاييکه به شهرهاي دور دست تبعيد و برخي از آنان فراري شدند. خداي بزرگ به آنها از طرف ما جزاي خير مرحمت فرمايد.
ياوران بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) مانند ياران پيامبر(صلي الله عليه و آله) و مسيح(عليه السلام) امتحان و غربال خواهند شد و بهطور کلي همه انبيا و مصلحان الهي هستههاي اصلي نهضت خويش را پس از آزمايش و امتحانهاي گوناگون انتخاب ميکردند، چرا که راه دشوار است و آميخته با رنج و زحمت. کارهاي اصلاحي و انقلابي بدون داشتن ياران آبديده و ورزيده و سرما و گرما چشيدهي فداکار و وفادار امکان ندارد و بدون آنها نميتوان خطر کرد. در روايتها، ياران مهدي(عليه السلام) به ياوران و سربازان طالوت تشبيه شدهاند. اگر حواريهاي زمان مسيح و پس از او آزمايش شدند تا درجات ايمان و اخلاص آنها آشکار گردد، حواري و ياوران فداکار و مخلص و جانفداي حجّت بن الحسن(عليه السلام) نيز بايد در بوتههاي آزمايش، آبديده و غربال گردند و به ميزان درجات ايمان، از آزمونها سربلند بيرون آيند.
يکسان بودن عدد ائمه با تعداد حواريها عيسي
پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) در حديثي ميفرمايند: «امام پس از من به تعداد نقيبان بنياسرائيل و اسباط و حواريهاي عيسي(عليه السلام)، داوزده نفر هستند، و هر کس با آنها مخالفت ورزد با من مخالفت نموده است؛ و هرکسي آنها را رد کند، مرا رد کرده است؛ و هر کس آنها را دوست بدارد و از آنان پيروي نمايد، نجات يافته و رستگار شده است؛ و هر کسي که از آنها تخلّف و دوري
(106)
گزيند، گمراه خواهد شد و سقوط مينمايد. خوشا بهحال کساني که آنان را دوست بدارند، و واي به حال آن اشخاصي که آنها را دشمن بدارند».[1]
شباهت روش اوصياي پيامبر خاتم با اوصياي عيسي
ابو حمزه ثمالي از امام باقر(عليه السلام) نقل ميکند که آن بزرگوار فرمود: «خداوند، محمد(صلي الله عليه و آله) را بهعنوان رسول، بر جنّ و انس (تمام افراد مکلّف در جهان) فرستاد و پس از وي دوازده وصي را معيّن کرد؛ بعضي از آنها مردهاند و برخي باقي هستند و براي هر وصيّاي سنّت و روش يکي از اوصياي حضرت عيسي پياده ميشود، ولي اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر سنّت و روش خود مسيح(عليه السلام) بود».[2]
شايد علّت اين همانندي نزديکي زمان و مکان بوده باشد، چون قرب زمان و مکان يکي از شرايط براي رفتارهاي تبليغي و بيان احکام الهي است و شايد هم امام پنجم(عليه السلام) جهتهاي ديگري را در نظر داشتهاند؛ بهعنوان مثال، ميخواستند تشبيهي بين زمامداران بنياميه و بنيعباس و يهود داشته باشند که تجربههاي اوصياي حضرت عيسي در دوران امامان معصوم(عليهم السلام) در برخورد با خلفا و مردم قابل اجرا است؛ و از همه بالاتر، آنکه امام باقر(عليه السلام) بيان فرمودهاند: اين سنّت و روش از طرف خداوند براي آنان تعيين شده است.
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص378؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص58؛ لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص53.
2. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، صص220 و 326؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص345؛ علاّمه مجلسي، پيشين، ج11، ص52.
(107)
شباهت سنّت حضرت مهدي به حضرت مسيح
سنّت در لغت به معناي روش، طريقه و قانون است، ولي سنّت در روايتهاي مربوط به بحث ما، به معناي قانون و روشي است که خداوند در زندگي پيامبران به اجرا گذاشته است. موضوع اين روشها برخورد و معاشرت پيامبران با مردم و برعکس است. خداوند ميخواهد همان سنّتها را دربارهي قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) نيز پياده نمايد. اين که گفته ميشود سنّت امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) از مسيح است، به اين معناست که گوشهي خاصي از زندگي حضرت عيسي (يعني آنچه را که تاريخ و سنّت الهي در سرنوشت فرزند مريم رقم زده است) دوباره در رابطه با ولي عصر(عليه السلام) پياده ميشود و «فيقال فيه ما قد قيل في عيسى»[1]؛ هر چه در مورد عيسي گفته شد، دربارهي امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) هم گفته خواهد شد.
سعيد بن جبير ميگويد: از امام زينالعابدين(عليه السلام) شنيدم که ميفرمود: «در قائم ما(عجل الله تعالي فرج الشريف) برخي از سنتها از پيامبراني چون آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، ايّوب و حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) وجود دارد: از آدم و نوح طول عمر، از ابراهيم خفا و پنهاني ولادت و کناره گرفتن از مردم، و از موسي ترس و غيبت، و اما از عيسي اختلاف مردم در وي، و از ايوب گشايش از ابتلا و آزمايش سخت و از پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله) خروج و قيام با شمشير است».[2]
همچنين در روايتي آمده است: سنّتي که صاحب الامر از مسيح دارد، آن است که گفته ميشود او مرده، وحال آنکه نمرده و زنده است.[3]
--------------------------------------------------
1. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص329 و ج2، ص351.
2. همان، ج1، ص322.
3. همان، ج1، ص327.
(108)
روابط مردم با پيامبران خدا، آثار و نتايج خاصّ خود را دارد؛ و از آنچه برخورد عملي پيغمبران با مردمان و امّت خويش است، قرآن کريم و روايات تعبير به سنّت نمودهاند.
در قرآن ميخوانيم: (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ)[1]؛ پيش از شما سنّتهايي وجود داشته است، پس شما در روي زمين به سير و سياحت بپردازيد.
همچنين در قرآن کريم، آيههاي فراواني سخن از نتيجهي طبيعي کارها به ميان آوردهاند. در اين آيهها آمده که نتيجه طبيعي رفتار اختصاص به ستمگران جامعه ندارد، بلکه همه فرزندان آدم آنرا با اختلاف رفتار و شخصيّتهايشان در بر ميگيرد: (وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً)[2]؛ پروا داشته باشيد از آشوبي که بلاي آن مخصوص ستمگران از شما نيست.
بنا بر همين اساس و قانون است که گفته شد صحبت از يک سنّت تاريخي است و نتيجهي عمل تلاش و فعاليّت مثبت يا منفي يک امّت بهخودش باز ميگردد. محروم شدن از وجود سفيران خدايي و غيبت و پنهان زيستن مسيح و امام زمان(عليه السلام) خود سنّت است؛ پس، همانگونه که حضرت عيسي(عليه السلام) در ميان بنياسرائيل وجود داشت و گفتند بهدار آويخته شده و يا مرده است، درباره امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) ميگويند: امام حسن عسکري(عليه السلام) فرزندي نداشت و يا هنوز مهدي موعود بهدنيا نيامده و يا مرده است.
--------------------------------------------------
1. سوره آل عمران، 137.
2. سوره انفال، 25.
(109)
حديث ابيبصير از حضرت صادق(عليه السلام) نوشتار ما را پشتيباني ميکند. قال: «سمعت أبا عبدالله(عليه السلام) يقول: إنّ سنن الأنبياء: بما وقع بهم من الغيبات1 حادثة في القائم منّا أهل البيت حذو النعل بالنعل والقذّة بالقذّة»[2]؛ سنّتهايي که براي پيامبران رخ داده، از غيبتها و نهان زيستن، در قائم ما اهلبيت(عليه السلام) اتّفاق خواهد افتاد، مانند همتايي لنگه کفش با لنگه ديگرش و برابري دو تيري که از يک کمان پرتاب ميشود.
پس همه يا بيشتر اتّفاقهايي که در دوران رسالت و رهبري پيامبران الهي به وقوع پيوسته، بدون ردخور و مو به مو، در زمان امامت و رهبري امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) اتّفاق خواهد افتاد. بنابراين، طول عمر و غيبت آن بزرگوار تکرار تاريخ و تجربه گذشته است؛ و از اينرو، جاي انتقاد و اشکال نيست؛ چرا که شما جريانهاي پيش آمده براي پيامبران را پذيرفتهايد، پس، طبيعي است که در مورد ولي عصر«روحي لهالفداء» نيز آنها را بپذيريد. زيرا، اگر چنين اموري غيرممکن يا غيرعادي بود، براي نخسين بار نيز نميبايست اتّفاق ميافتاد. بنابراين، پس از وقوع، ديگر به تکرار آن اشکالي وارد نخواهد بود. پس، با کمي دقت و تفکر پاسخ اينگونه شبههها را خودتان ميتوانيد پيدا کنيد.
سنّت تکرار تاريخ را که امامان معصوم در روايتهاي فراواني براي پيروان خود و مسلمانان مطرح کردهاند، براي آن است که آنان به گذشته مراجعه نمايند تا حوادث زمان خويش را به آساني درک نمايند و اتّفاقهاي کوچک و بزرگ را با تطبيق بر آنها تحليل نمايند و از حيرت به درآيند.
--------------------------------------------------
1. در نسخه کمالالدين چنين آمده است: «الغيبات حادثة» و در منتخب الاثر «الغيبات الجارية» نوشته شده و در برخي نسخهها آمده «من المغيبات حادثة».
2. لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص239؛ ، شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص345.
(110)
بازگشت مهدي، چون عيسي
روايت شده است که حضرت مهدي(عليه السلام) ويژگيهاي اخلاقي و جسماني حضرت مسيح را دارد و در ميان مردم از همه به فرزند مريم شبيهتر است. نعماني در کتاب غيبت مينويسد: «إنّ کعب الجار قال إنّ القائم المهدي من ولد علي(عليه السلام) أشبه النّاس بعيسى بن مريم خَلقاً وخُلقاً وسمتاً وهيبة؛ يعطيه الله جلّ وعزّ، ما أعطى الأنبياء ويزيده ويفضلّه. أنّ القائم من ولد علي(عليه السلام) له غيبة کغيبة يوسف ورجعة کرجعة عيسى بن مريم» ؛[1]
راوي گويد: بهدرستي که مهدي قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) از نسل علي بن ابيطالب(عليه السلام) شبيهترين مردم از نظر جسم و صفات اخلاقي نيکو و روش و هيبت به عيسي فرزند مريم است. هرچه خداوند به انبيا داده به او نيز مرحمت ميکند، بلکه بر آنها ميافزايد و بهترش را ارزاني آن جناب ميدارد. البته قائم(عليه السلام) از فرزندان علي(عليه السلام) غيبتي همانند غيبت يوسف دارد (يوسف نيز با اينکه نزديک يعقوب و برادرانش بود، از او خبر نداشتند و ديگر آنکه هنگامي در دربارش او را ديدند نشناختند.
امام زمان(عليه السلام) نيز با آنکه در ميان مردم و نزديک آنان است و در مراسم حجّ با حاجيان حجّ ميگذارد، ولي او را نميبينند و اگر هم مشاهده کنند، نميشناسند) و بازگشتي چون عيسي(عليه السلام) دارد.
امام زينالعابدين(عليه السلام) ميفرمايد: «غيبت او (قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله)) چون غيبت يوسف و رجعت و بازگشت او چون رجعت عيسي است که بسياري از مردمان
--------------------------------------------------
1. محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص146؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، صص532 و 533.
(111)
زنده بودن او را انکار کردهاند و اختلاف مردم در ولادت وي چون اختلاف ديگران در وفات عيسي است».[1]
سيد بن طاووس(رحمة الله) دربارهي کعب الاحبار[2] ميگويد: «وي از ياران خاص علي بن ابيطالب(عليه السلام) بود، زيرا من در کتاب مناقب الامام الهاشمي ابيالحسن علي بن ابيطالب(صلي الله عليه و آله) روايتي از محمد بن واحد لغوي يافتم که در آن روايت، کعب الاحبار چنين گفته بود: روزي نزد علي(عليه السلام) بودم که شخصي به ديدار عمر آمد و پس از آن من دين اسلام را پذيرفتم.
علي(عليه السلام) به من فرمود: به دين اسلام درآي تا در امان باشي، پس من به دين اسلام درآمدم که ناگاه عمر بر روي من تازيانه بلند کرد. علي(عليه السلام) به عمر فرمود: از او چه ميخواهي؟ مگر به دين اسلام در نيامده است؟
عمر گفت: سرور من، تو همراه او بودي.
علي(عليه السلام) فرمود: مگر گناه او چه بود که به رويش تازيانه بلند کردي؟
عمر گفت: کعب پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) را ديدار نموده است و با اين حال اسلام را نپذيرفته است، اگر حضرت موسي(عليه السلام) درروزگار حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) بود، کعب نميتوانست از دين پيامبر خدا سر باز زند و ميبايست در برابر کافران دين، پيامبر را ياري رساند، ولي با اين وجود کعب الاحبار ايمان نياورده است و هر که يگانگي خدا را دروغ پندارد و پس از حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) جانشين آن حضرت، ابوبکر، را نيز ببيند ولي باز هم ايمان نياورد و اينک به دست من ايمان آورد، سزاوار کيفر است.
--------------------------------------------------
1. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص77؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، صص 98 و189.
2. کعب بن ماتع حميري ابواسحاق، معروف به کعب الاحبار.
(112)
علي(عليه السلام) فرمود: درست ميگويي؛ پس آن حضرت به کعب الاحبار نگاهي نمود و فرمود: عمر تو را از اسلام باز داشت، کعب در پاسخ سخنان عمر و در دفاع از خويش گفت: من منتظر بودم که آنچه در تورات درباره حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) آمده است، آشکار گردد و روي دهد تا پس از آن ايمان آورم.
عمر گفت آيا مطلبي خواندهاي؟ کعب گفت: آري، در تورات خواندهام که صفهايي از امت حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) در جنگ و ستيزند و صفهايي ديگر نماز ميگزارند و خداي چيرهگر را ياد ميکنند و ديدم که در تورات چنين آمده است: «وإلاّ فعميتا يعني عينيه سطراً مکتوباً محمّد منه وبعده علواناً وبعده فطم فطم وبعده شبّر وشبّر وبعده شبيراً شبيراً»؛ آنگاه اسلام آوردم.[1]
مرحوم مامقاني مينويسد: «مجلسي(قدس سره) در بحار گويد: کعب الاحبار از اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) منحرف بود و در مجلس عثمان بـــن عفان با ابيذر در احراز و جمعآوري بيت المال مخاصمه داشت. و نيز روايتي از حضرت باقر(عليه السلام) در مورد تکذيب وي نقل شده است و ابن ابيالحديد در شرح نهج البلاغه ميگويد: «روي جماعةٌ من أهل السير إنّ علياً(عليه السلام) کان يقول في کعب الأحبار أنّه الکذّاب وکان کعب منحرفاً عن علي(عليه السلام)».
گروهي از سيرهنويسان روايت کردهاند که علي(عليه السلام) هميشه ميفرمود: کعب الاحبار کذّاب و دروغپرداز، و از امامت و ولايت منحرف بود. البته بايد اشاره کرد که ابن شهرآشوب در مناقب روايتي را نقل کرده که بر حقّگويي او در برابر عمر بن خطاب دلالت ميکند.[2]
--------------------------------------------------
1. علي بن موسي بن جعفر بن محمد طاووس، الملاحم و الفتن، ص29.
2. علاّمه مامقاني، تنقيح المقال، ج2، ص39 از ابواب فاء.
(113)
علاّمه اميني(رحمة الله) ميفرمايد: روزي معاوية بن ابيسفيان براي گروهي از قريش سخن ميگفت و نام کعبالاحبار به ميان آمد، پس گفت: راستگوترين محدّثاني که از اهل کتاب حديث ميکنند اگر چه کعبالاحبار است، ولي ما او را رمي به کذب ميکنيم و دروغگو ميدانيم؛ و حذيفه دربارهاش گفته: کعب دروغگو است، و توجيه کعبالاحبار درباره علت اينکه چرا در زمان عمر بن خطاب اسلام آورد، در حاليکه در زمان وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله) 82 سال عمر داشت، خود دليلي روشن بر دروغگو بودن و عدم راستکرداري او است؛ و تأخير پذيرش اسلام را به پدرش نسبت نميداد. يکي از حديثهايي که دروغ او را آشکار ميکند آن است که به عمر بن خطاب و عثمان گفته نام شما دو نفر بهعنوان خلافت در تورات آمده است.[1]
رشيد رضا دربارهي کعب ميگويد: «...إنّ يد بطل هذه الإسرائيليات (أحاديث دجّال) الأکبر کعب الأحبار قد لعبت لعبها في مسئلة الدجّال ردّ في کلّ وادٍ أثر من ثعلبه... وممثّل هذه الخرافات کان کعب الأحبار يعشّ المسلمين ليفسد عليهم دينهم وسنّتهم وخدع به النّاس لإظهاره التقوى ولا حول ولا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم».[2]
قيام مهدي و نزول مسيح، از نشانههاي قيامت
«اَشراط» جمع «شَرَط» به معناي علامت و نشانه، و ساعت به معناي قيامتاست. پس «اشراط الساعة» يعني نشانههاي قيامت. مفسّران در ذيل آيهي
--------------------------------------------------
1. علاّمه اميني، الغدير، ج7، صص278 ـ 279؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج8 ، ص438.
2. محمد رشيد رضا، المنار، صص 9 و 498.
(114)
مبارکه (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ)[1] گفتهاند هبوط و نزول عيسي(عليه السلام) از اشراط الساعة است؛ يعني: يکي از راههاي آگاهي يافتن از قيامت، به اين معني که قيامت نزديک شده، فرود آمدن مسيح است.[2]
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نيز فرمودهاند: «لا تقوم الساعة حتّى يلي رجل من أهل بيتي يواطئ إسمه إسمي»؛[3] يعني قيامت بهپا نميشود تا اينکه مردي از اهلبيتم بر دنيا حکومت کند؛ کسي که اسمش مطابق اسم من است.
در مستدرک الصحيحين آمده است: رُوِي بسنَده عن أبي سعيد الخدري، قال: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : «لا تقوم الساعة حتّى تملأ الأرض ظلماً وجوراً وعدواناً، ثمّ يخرج من أهل بيتي من يملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً»[4]؛ ابوسعيد خدري ميگويد: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: قيامت برپا نميشود تا آنکه زمين از ستم، تجاوز و دشمني پر شود؛ پس از آن، مردي از اهلبيت من خروج ميکند؛ کسيکه زمين را از قسط و داد پر ميکند، چنانکه پر شده بود از ستم و کينهتوزي.
صاحب مستدرک مينويسد: «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين»؛ يعني طبق شرط بخاري و مسلم، اين حديث صحيح است.
شيخ طوسي(رحمة الله) در کتاب غيبت به سندش از فضل بن شاذان، از حسن بن علي بن فضّال، از حماد، از حسين بن مختار، از ابينصر، از عامر بن واثله
--------------------------------------------------
1. سوره زخرف، 61.
2. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج14، ص345.
3. سيدمرتضي حسيني فيروزآبادي، فضائل الخمسة، ج3، ص399.
4. به نقل از: همان، ج3، ص404.
(115)
(وائله)، از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل ميکند که: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : «عَشرٌ قبل الساعة لابدّ منها: السفياني والدجّال والدّخان والدابّة وخروج القائم وطلوع الشمس من مغربها ونزول عيسى وخسف بالمشرق وخسف بجزيرة العرب ونار تخرج من قعر عدن تسوق النّاس إلى المحشر» ؛[1]
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: ده چيز بهطور حتم پيش از قيامت اتّفاق ميافتد: خروج سفياني، دجّال، دود، دابة الارض، قيام قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله)، طلوع آفتاب از مغرب، فرود آمدن عيسي، يک خسف (فرو رفتن زمين با مردم) در مشرق و خسف ديـگري در جـزيرة الـعرب و آتـشي کـه از قعر (بعضي از نسخهها قصر) عدن[2] بيرون آيد و مردم را بهسوي محشر ميراند.[3]
حديثهاي زياد ديگري نيز از امامان معصوم نقل شده مبني بر اين که «خروج القائم من المحتوم».[4] فضل بن شاذان به سندش از ابيحمزه ثمالي از امام باقر(عليه السلام) روايت ميکند که: «قلت لأبي جعفر(عليه السلام) خروج السفياني من المحتوم؟ قال: نعم وطلوع الشمس من مغربها من المحتوم واختلاف بني العباس محتوم وقتل النفس الزکية محتوم وخروج القائم من آلمحمّد(صلي الله عليه و آله) محتوم...» ؛[5]
--------------------------------------------------
1. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص436؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص209؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج 3، ص725.
2. عدن اسم شهري در يمن که در ساحل باب المندب قرار دارد.
3. حديث مذکور را علاّمه مجلسي در بحار، ج52، ص209، شيخ حر عاملي در اثبات الهداة، ج3، ص725، صراط المستقيم، ج2، ص259، شيخ صدوق در خصال، ج2، صص431 و 449 با کمي اختلاف؛ و مسلم در صحيح، ج4، صص2225 ـ 2226، ابنماجه در سنن،ج2، ص1347، ترمذي در جامع الصحيح،ج4، ص477، احمد بن حنبل در مسند، ج4، ص6، ابو نعيم در حلية الاولياء، ج1، ص355، ابو داود طيالسي در مسند، ص143 و حاکم در مستدرک، ج4، ص428 ذکر کردهاند.
4. محمد بن حسن حرّ عاملي، پيشين، ج3، صص722 و 729 و 730.
5. همان، ج3، ص731؛ شيخ طوسي، پيشين، ص435.
(116)
به حضرت باقر(عليه السلام) عرض کردم آيا خروج سفياني (عثمان بن عنبسه که از تبار و نسل ابوسفيان است و به همين مناسبت او را سفياني ميگويند) جزو حتميات ميباشد؟ فرمود: بلي؛ و طلوع شمس از مغرب و اختلاف بنيعباس (بر سر مسأله حکومت) و کشته شدن نفس زکيه[1] و قيام قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) از امور حتمي پيش از قيام قيامت است.
امام پنجم(عليه السلام) نيز ذيل آيهي (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ) ميفرمايد: «هو المهدي، يکون في آخر الزمان وبعد خروجه يکون قيام الساعة وأماراتها ودلالاتها وقيامها»[2]؛ او مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) است که در آخرالزمان ظهور ميکند و پس از قيامش، قيامت ميرسد، و نشانهها و برهانهاي آن آشکار ميگردد.
جاماسب در کتاب معروف خود، جاماسبنامه، ميگويد: پيغمبر عرب، آخرِ پيغمبران باشد که در ميان کوههاي مکه پيدا شود و شتر سوار باشد و قوم او شترسواران خواهند بود، و با بندگان خود چيز خورَد و به روش بندگان نشيند و او را سايه نباشد و از پشت سر مثل پيش رو ببيند؛ دين او اشرف اديان باشد و کتاب او باطل گرداند همهي کتابها را...
و از فرزندان دختر آن پيغمبر، که خورشيد جهان و شاه زنان نام دارد، کسي پادشاه شود در دنيا به حکم يزدان، که جانشين آخر آن پيغمبر باشد، و دولت او تا به قيامت متصل باشد و بعد از پادشاهي او دنيا تمام شود».[3}
--------------------------------------------------
1. محمد بن حسن از تبار سيد الشهدا، امام حسين(عليه السلام)، است؛ پس سيدي حسيني است و با محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن، که از تبار امام حسن مجتبي(عليه السلام) بود و در زمان منصور دوانقي عباسي به شهادت رسيد، فرق دارد. نکته ديگر آنکه نفس زکيه در مسجدالحرام بين رکن و مقام به مدت پانزده روز پيش از ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) به شهادت ميرسد.
2. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص 150؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص136.
3. لمعات النور، ج1، ص23، به نقل از: مجتبي تونهاي، موعود نامه، ص376.
(117)
وحدت هدف مهدي و عيسي
بهطور کلّي همهي پيامبران، اوصياي آنان و مصلحان يکي پس از ديگري براي زدودن سياهي و فزوني نور، رهاندن انسانها از ستم آمدهاند. مهدي(عليه السلام) با کمک مسيح براي همين امر ميآيد تا تودهها را با روزهاي روشن رهايي و صلح و عدالت آشنا سازند. اگر همگرايي و وحدت در عقيده و هدف وجود نداشته باشد، هيچگاه دو نفر با هم نزديک نميشوند. مواردي از اين دست لازمهي شراکت و همافقي است. بر همين اساس، رابطهي نزول مسيح و ظهور مهدي منتظَر بهخوبي قابل لمس و درک ميباشد. اينک براي افزودن دقّت، زوال شبهه و زدوده شدن دلنگراني، به بررسي چند نکته ميپردازيم:
بارها و بارها مسيح(عليه السلام) اورشليم، بيتالمقدّس، روستاهاي اطراف آن و سواحل درياي مديترانه از قبيل قانا و جاهاي ديگر را درنورديد تا پيام خود را به مردم آن ديار ابلاغ نمايد. در همين راستا، سختيها، تلخيها و اذيت و آزارهاي فراوان از سوي يهوديان ديد. موعود منتظَر گرچه اختصاصي به مکان و منطقه خاصي ندارد، چون رسالتش عمومي و همگاني است و براي نابود کردن بيعدالتي و فساد از روي کره خاکي ميآيد، بديهي است که با دژخيمان و ستمکاران از هر نژاد و قوم و ملّيتي به مبارزه برميخيزد.
سالهاست که مسلمانان بهخصوص امام زمان(عليه السلام) از ستم و بيعدالتيهاي فراواني که به مردم جهان بهويژه جنوب لبنان و سرزمينهاي اشغالي و آوارگان فلسطيني ميشود و دل هر آزادهاي را بهدرد ميآورد، و از دست اين زورگويان و ابَرجنايتکاران و صهيونيستهاي خيانتکار دلي پر خون دارند و مسيح بهعنوان پيامبر صلح و دوستي در آسمان ناظر اين جريانها و جنايتها
(118)
است. پس او هم دلي پر خون خواهد داشت و اين ظلمها و ستمها، او را به ياد فشارها و شکنجههاي يهوديان بر يارانش مياندازد. بنابراين، مسيح(عليه السلام) و مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) براي يهوديانِ عنود و ستمپيشه هر دو، هدفي واحد و مشترک دارند و آنان را به اسلام و توحيد دعوت ميکنند و اگر تسليم نشدند و نپذيرفتند، سرنوشتي چون بقيه کافران و بيدادگران خواهند داشت.
مبارزه با انحراف و تحريف
يکي از اعتراضهاي هميشگي مسيح(عليه السلام) به يهوديان آن بود که چرا آثار ديني را تحريف، و تفسير متناسب با اميال خود ميکنيد؟! مسيح روح دين و حقيقت آنرا براي مردم و رجال ديني بازگو ميکرد و آن دستورهايي که با دعوت پروردگار سازش نداشت را توضيح داده و تشريح ميفرمود.
عيسي باورهاي آنان را باطل ميکرد، تا آنکه سودجويانِ بازار دين، مسيح را در نظرسياستمداران، شخصي آشوبطلب، زيانآور براي جامعه، مخالف رژيم و هرج و مرجآفرين معرّفي کردند. عيسي در تثبيت عقيده و دين خويش بهاندازهاي ايستادگي کرد که يهوديان نااميد گشته و از حملههاي تبليغاتي او عاجز شدند و او را جادوگر و معجزههايش را کارهايي شيطاني قلمداد کردند.
چرا موعود منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) با انحراف و اهل تحريف مبارزه ميکند؟ پاسخ اين پرسش بهخوبي روشن است؛ زيرا، انحراف و تحريف، حقيقت و محتواي دين را مورد تاخت و تاز خويش قرار ميدهد و نميگذارد که دينداران به هدف و مقصد بنيادين دينداري برسند. او مسير کژ و انحرافي را به آنان نشان ميدهد. دشمني که تحريف ميکند، اساس مذهب و اسلام را نابود ميسازد و زحمت
(119)
همهي پيامبران، امامان و اولياي دين را به چالش جدي ميکشاند، بلکه دين را از پايبست ويران ميکند.
علاّمه اميني(قدس سره) در الغدير مينويسد: «قلم بهدستان مزدور غالباً اهل افترا و تهمت هستند و بر اساس سياستهاي غلط قلم ميزنند و مزخرفاتي را تحويل مردم ميدهند که از اميال مادي و دنيوي آنان برخاسته است».[1]
مرحوم علاّمه حاج شيخ محمدتقي شوشتري نيز سه جلد کتاب دربارهي روايتها و دعاهايي نوشت که دستخوش جعل و تحريف قرار گرفتهاند. اين کتاب در نوع خود کمنظير و سودمند است و علاقهمندان ميتوانند به آن مراجعه نمايند.
ملاّ علي قاري نيز کتابي دارد به نام الاسرار المرفوعة في الاخبار الموضوعة. حديث زير را از اين کتاب نقل ميکنيم:
عقيلي ازحماد بن زيد نقل ميکند: «زنادقه دوازده هزار حديث فقط به نام رسول خدا جعل کردند و هنگاميکه يکي از آنان را به اتّهام جعل حديث نزد هارون بردند، اقرار کرد من چهار هزار حديث که محلِّل حرام و محرِّم حلال بوده، جعل کرده و انتشار دادهام».[2]
علاّمه اميني(رحمة الله) ميفرمايد: تنها از 43 نفر از صحابه و غيره حدود 408324 روايت جعلي نقل شده است.[3]
شکّي نيست که داخل کردن اين همه حديث جعلي و دروغين با محتوايي که دشمنان دين و پيامبر(صلي الله عليه و آله) بهوجود آورده و در متن اسلام جايگزين کردهاند،
--------------------------------------------------
1. علاّمه اميني، الغدير، ج 5، ص208.
2. علي القاري، الاسرار المرفوعة في الاخبار الموضوعة، صص61 و 62.
3. علاّمه اميني، الغدير، ج 5، ص208.
(120)
چه اثر تخريبي گستردهاي در بنيان اعتقادي و اخلاقي جامعه اسلامي داشته و دارد و آنرا از درون تخريب مينمايد.
به خاطر اهميت مبارزه با تحريف است که روايتهاي فراواني، حدود 25 حديث، تأکيد کردهاند که مهدي موعود(عليه السلام) پس از ظهورش حکم جديد ميآورد و بدعتها را نابود ميسازد.
امر جديد جز اين نيست که اسلام را از غربت نجات دهد؛ زيرا، اندراس و غربتي که بر اثر غلبهي اهل باطل و کفر دامنگير اسلام گرديده، احکام آن را به فراموشي سپرده است. پس، وقتي امام زمان(عليه السلام) ظهور نمايد، همهي آن دستورها را به اجرا ميگذارد. به همين خاطر، از نظر مردم، دين جديد شمرده ميشود؛ همانطور که روايتهاي زيادي تصريح دارند به امر جديد يا دين جديد و يا احکام جديد و تجديد فرائض و سنن فراموش شده. بهعنوان مثال، در دعاي ندبه ميخوانيم: «أين المدّخر لتجديد الفرائض والسنن».
روش امام عصر«روحي لهالفداء» همان سيره و سنّت نبوي و ولَوي خواهد بود؛ يعني از سر گرفتن اسلام. بلي، مردم، آن روز از اسلام و احکام الهي و قرآني چيزي نميبينند؛ از اينرو، چنان مينمايد که کتاب جديد و قضاي جديد و امري جديد آورده است، در صورتيکه همان اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه و آله) است.
در حديث مفضل بن عمر آمده است: «...و هيچ بدعتي را باقي نخواهد گذاشت و هيچ سنّتي را معطل نخواهد گذاشت، بلکه جميع بدعتها مرتفع خواهد شد و همهي سنّتها بهفعليت در خواهد آمد...».[1]
--------------------------------------------------
1. ، مقدّس اردبيلي، حديقة الشيعة، ص716.
(121)
منظور از «کتاب تازه و جديد» همان قرآن کريم است که بهدليل خارج شدنش از صحنهي عمل، تعطيل شدن احکام و حدودش، بيرون رفتن از دايرهي آموزش، و بهطور کلي غريب و متروک ماندن از جهات مختلف، يا جايگزين شدن آن با قانونهايي که از اروپا و غرب براي کشورهاي اسلامي به ارمغان آورده شده، مهجور و ناشناس مانده است.
حال، اگر امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) ظهور کند و احکام و قانونهاي متروکه آنرا پياده کند و تعاليم عاليه آنرا به اجرا درآورد، خواهند گفت کتاب و شريعتي تازه آورده است.
دعاها و زيارتها روي اين مسأله تأکيد فراوان نمودهاند و مکرّر به اينکه امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) دين را اصلاح ميفرمايد، يعني افزودهها و کاستيهاي آن را ترميم ميکند، اشاره کردهاند. در اينجا از باب نمونه به چند مورد از آنها اشاره ميشود.
بهعنوان مثال، فرمودهاند: «واظهِر به دين نبيّك(صلي الله عليه و آله)»؛ يعني خدايا حقيقت دين پيغمبرت را بهوسيله ايشان (امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف)) آشکار فرما و نيز در دعا آمده است: «ومحقِّق کلَّ حقٍ و مبطِل کلَّ باطلٍ»[1] و «السلام على الحقّ الجديد والعالم الذي علمه لا يبيد. السلام على محيي المؤمنين ومبير الکافرين» ؛[2]
سلام بر امام بر حقي که حق را تثبيت و باطل را نابود ميسازد، و سلام بر (امام) حقِّ نو و آن عالمي که درياي علمش پايانناپذير است، و سلام بر زندهکنندهي مؤمنان و هلاککنندهي کافران.
--------------------------------------------------
1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص1063، زيارت صاحب الامر.
2. زيارت دوم صاحب الامر به روايت ابن طاووس، الملاحم والفتن، صص1040 و 1042.
(122)
همچنين در دعاي عهد ميخوانيم: «حتى لا يظفر بشيء من الباطل إلا مزَّقه ويحّق الحقَّ ويحقّقه... ومجدداً لما عطِّل من أحکام کتابك ومشيّداً لما ورد من أعلام دينك وسنن نبيّك(صلي الله عليه و آله)».[1]
در دعاي ندبه نيز با آن حضرت ندبه ميکنيم: «الّلهم وأِقم به الحقّ وأدحض به الباطل وأدل به أوليائك وأذلل به أعدائك».
حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: «هنگاميکه قائم آلمحمد(عجل الله تعالي فرج الشريف) قيام کند، با دستوري تازه و کتابي تازه و روشي تازه و حکمي تازه که قبول آن بر عرب هم دشوار است، ميآيد؛ احدي از کفّار را باقي نگذارد و در امور خدايي ملامت کسي در وي اثر نکند».[2]
در بسياري از روايتها سخن از تجديد دين و آيين جديد از سوي امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) به ميان آمده است.
تجديد دين ميتواند به چند معنا باشد: تصحيح انحرافها و تحريفها، آشکار کردن فراموش شدههاي ديني، شرح احکام واقعي و فهم درست از دين. تجديد زندگي دين بيانگر آن است که پيش از ظهور، انديشه ديني بهگونهاي به کاستي گراييده و پيرايهها به آن بستهاند؛ يعني توجيهها، تأويلها، تحريفها و اِعمال سليقههاي شخصي و فکري و تفسير به رأيها تهديدي براي باورهاي اسلام ناب شده است؛ چون ساختههاي ذهني مدّعيان فهم دين بهعنوان باورهاي ديني و قرائتهاي مختلف از دين و محتواي آن موجب شده است که امام عصر«روحي لهالفداء» پاکسازي ذهنها را از رسوبهاي فکري غلط گذشته، بازسازي فکر ديني و احياي دوباره تعاليم اسلام راستين را از سر گيرد.
--------------------------------------------------
1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص1063.
2. احمد سياح، پيشگوييهاي پيشوايان، ص706، حديث 1877.
(123)
راوي از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: سيره و رفتار حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) چيست؟ فرمود: «همان کاري را که رسولخدا(صلي الله عليه و آله) انجام داد، او هم انجام ميدهد؛ بدعتهاي موجود را خراب ميکند، همانگونه که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) هم اساس جاهليّت را منهدم ساخت، آنگاه اسلام را از نو بنياد نمود».[1]
اميرمؤمنان علي بن ابيطالب(عليه السلام) ميفرمايد: «او (مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف)) هواپرستي را به خداپرستي باز ميگرداند، پس از آنکه خداپرستي را به هواپرستي بازگردانده باشند، رأيها را به قرآن باز ميگرداند، پس از آنکه قرآن را به رأيهاي خود بازگردانده باشند».[2]
از آنچه گفته شد، روشن گرديد که پيش از ظهور حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) انديشه ديني بهگونهاي گسترده دستخوش هوا و هوسها و منافع شخصي و گروهي سودجويان از راه دين قرار ميشود.
همچنان اميرمؤمنان(عليه السلام) ميفرمايد: «مهدي«روحي لهالفداء» كتاب و سنّت مرده و از ميان رفته را زنده ميکند».[3]
بلي، اختلاف آرا و افکار در حوزهي انديشهي ديني به مقتضاي اجتهادي بودن آن است و اين نزد دينپژوهان اصلي پذيرفته و برخاسته از تعاليم ديني امامان معصوم(عليهم السلام) است. حديثهاي ياد شده انديشههايي که بر پايه فهم و استنباط درست پديد آيد و معيارهاي مسلّم اجتهاد ديني را متناسب با نيازمنديهاي فرهنگ ديني زمان خود دارا باشد، در بر نميگيرند.[4]
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص352.
2. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 138.
3. همان.
4. مجتبي تونهاي، موعودنامه، به نقل از: چشم بهراه مهدي، ص 52.
(124)
امام صادق(عليه السلام) از پدرانش از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) نقل کرد: «...وهذا القائم الذي يحلّل حلالي و يحرّم حرامي»[1]؛ اين قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) همان کسي است که حلال مرا حلال ميکند و حرام مرا حرام مينمايد؛ يعني دستورها، اوامر و نواهي مرا زنده ميکند و آنها را در جامعه پياده مينمايد.
محمّد بن عجلان عن أبيعبدالله(عليه السلام)، قال: «إذا قام القائم دعا الناس إلى الإسلام جديداً و هداهم إلى أمر قد دثر و ذلّ عنه الجمهور، و إنّما سمّي المهدي مهدياً لأنّه يهدي إلى أمر قد ضلّوا عنه وسُمّي بالقائم لقيامه بالحقّ»[2]؛ محمد بن عجلان از امام صادق(عليه السلام) روايت ميکند که آن امام فرمود: هرگاه قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) قيام نمايد، مردم را از نو به اسلام دعوت ميکند و آنها را به امري و چيزي که کهنه گرديده و مردمان از آن گمراه شدهاند، هدايت مينمايد. مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را مهدي گفتهاند فقط براي اينکه بر امر و دستوري (احکام دين اسلام) که مردم از آن فاصله گرفتهاند و گمراه شدهاند، هدايت مينمايد؛ و قائم ناميده شده براي اينکه قيام به حق ميکند».
و عن أبيخديجه عن أبيعبدالله(عليه السلام)، قال: «إذا قام القائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) جاء بأمر غير الذي کان»[3]؛ يعني هرگاه قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) قيام نمايد، امر جديدي ميآورد که پيش از آن نبوده است؛ (و به عبارت ديگر، آنچه را که تا زمان ظهورش بوده، با دستور جديدي عوض ميکند).
روايتهايي که روش امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) را پس از ظهور و استقرار حکومت تشريح ميکنند، بيانگر آن هستند که يکي از کارهاي آن حضرت مبارزه با
--------------------------------------------------
1. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص253.
2. فضل بن حسن الطبرسي، اعلام الوري، ج2، ص288.
3. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص473؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص338.
(125)
بدعت و مظاهر شرک و کفر ميباشد؛ و کار ديگر وي اقامه سنّت نبوي است. بهعنوان مثال، به حديث ابيبصير از امام باقر(عليه السلام) بنگريد که فرموده است: «و لا يترک بدعة إلاّ أزالها ولا سنة إلاّ أقامها».[1]
در دعاي ندبه نيز ندبه ميکنيم و ناله از دل برميآوريم که: «أين المدّخر لتجديد الفرائض والسنن؟ أين المتخيّر لإعادة الملّة والشريعة؟ أين المؤمّل لإحياء الکتاب وحدوده؟ أين محيي معالم الدين وأهله؟».[2]
رسول الله(صلي الله عليه و آله) هم از روش و منش مهدي چنين سخن ميگويد:
«إنّه متّبع لا مبتدع، و إنّه معصوم في حکمه يحرم عليه القياس مع وجود النصوص التي منحه الله تعالى إيّاها» ؛ البته او پيرو سنّت من است و هرگز بدعتگذار نيست. او در داوريهاي خود از لغزش و اشتباه در امان است. با وجود برهانهاي قطعياي که خداوند به وي ارزاني داشته است، هرگز توجّهي به قياس نميکند؛ چرا که قياس بر وي حرام است.
«يعمل بسنّتي ويکون عطاؤه هنيئا وينزّل بيت المقدّس»[4]؛ او به روش من رفتار ميکند؛ عطايايش گوارا است و در بيتالمقدّس فرود ميآيد.
«المهدي يقفو أثري، لايخطئ»[5] ؛ مهدي«روحي لهالفداء» روش مرا دنبال ميکند و هرگز از روش من سر نميپيچد.
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص339.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، صص1052 ـ 1053
3. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج2، صص595 ـ 596.
4. محمد بن يوسف گنجي شافعي، کفاية الطالب في مناقب علي بن ابيطالب، ص494، با کمي اختلاف؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص285؛ علاّمه مجلسي، پيشين، ج51، ص82 .
5. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخبالأثر، ص491؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيعالمودة، ج3،ص136.
(126)
«يقتل أعداء الله حيث ثقفهم ويقيم حدود الله ويحکم بحکم الله»[1]؛ دشمنان خدا را هر کجا پيدا کند، از دم شمشيرش ميگذراند، حدود خدا را اجرا ميکند و بهحکم خدا داوري مينمايد.
امام صادق(عليه السلام) از پدرانش، از اميرالمؤمنين(عليهم السلام) نقل نموده که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «...اي محمد دوست داري آنها را ببيني؟ گفتم: بلي؛ فرمود: سرت را بالا بگير. من هم سرم را بلند نمودم در اين موقع با انوار علي، فاطمه، حسن، حسين، علي بن الحسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد، حسن بن علي و حجّت بن الحسن که همچون ستارهاي درخشان در ميانشان بود، روبهرو شدم.
گفتم: پروردگارا اينان چه کساني هستند؟ فرمود: اينها امامان هستند و اين قائم است که حلال و حرام را آنطور که من حلال و حرام کردهام، بهاجرا ميگذارد. بهوسيله او از دشمنانم انتقام ميگيرم و او مايهي آسايش و راحتي اولياي من است، و اوست که قلبهاي شيعيان را از شرّ ظالمان و منکران و کافران آرامش ميبخشد و با انتقام گرفتن از آنها باعث خوشحالي شيعه ميشود؛ لات و عزّي را تر و تازه از زمين بيرون ميآورد و به آتش ميکشد و به راستي فتنه و گمراهي که از سوي آن دو نفر در آن روز و در بين مردم ايجاد شد، از فتنهي گوسالهي سامري بيشتر بود».[2]
عبدالله بن فضل هاشمي از امام صادق(عليه السلام) از پدرانش، از پيغمبر(صلي الله عليه و آله) نقل کرده که آنجناب فرمود: «قائم از فرزندان من است، اسمش اسم من و
--------------------------------------------------
1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص9.
2. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج1، صص109 و 110.
(127)
کنيهاش کنيه من و سيمايش سيماي من و روشش روش من است. مردم را به آيين من واميدارد و به کتاب خدا دعوت مينمايد؛ هر که فرمان او برد، فرمان من برده؛ و هر که نافرماني وي کند، نافرماني مرا کرده؛ و هر که او را در غيبتش انکار کند، مرا انکار کرده؛ و هر که او را تکذيب کند، مرا تکذيب کرده؛ و هر که او را تصديق کند، مرا تصديق کرده است».[1]
ستيز با عالمنمايان
از ديگر شباهتهاي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) و مسيح(عليه السلام)، آن است که هر دو با عالمنمايان به ستيزه ميپردازند. رجال ديني يهود دريافته بودند که عيسي(عليه السلام) همچون سيل بنيانکن آنان را تهديد ميکند و خطري بزرگ است که ميتواند نابودشان سازد. مسيح بود که به غرقشدنشان در شهوات و خودکشي آنها در راه خوشگذراني، و مسابقهشان براي جمعآوري مال اعتراض ميکرد و براي جنگ با آنان، عزم خود را جزم کرده بود؛ و همهي نهان و اسرارشان را آشکار ميساخت. مسيح بود که مفاسدشان را بين مردم منتشر ميکرد.
درنهايت، تبليغات عيسي اثر خود را گذاشت، گوشهاي شنوا و قلبهاي بيداري که زيور دنيا گمراهشان نساخته بود و چشمان آنان را در برابر حقيقتها کور نکرده بود، در برابر نهيب وغيرت ديني به حرکت درآمدند و با عالمنماها درگير شده و از عيسي پشتيباني نمودند. لغزش و انحراف عالِم، خطرناکتر از هر گرگ درندهاي است؛ چرا که او افزون بر نابودي خويش، اطرافيان و شايد جهاني را به هلاکت و نابودي بکشاند.
--------------------------------------------------
1. ، احمد سياح، پيشگوييهاي پيشوايان، ص672، حديث 1736.
(128)
عطّار در تذکرة الاولياء مينويسد: روزي ابوحنيفه از کوچهاي عبور ميکرد، ديد پسر بچهاي در ميان گِلها بازي ميکند. رفت جلو و به او گفت: پسر جان مواظب باش که در گِلها نلغزي. آن پسر گفت: اي ابا حنيفه! تو خود مواظب باش که نلغزي؛ زيرا، لغزش من خودم را تهديد ميکند، اما لغزش شما خطرهايي بس بزرگ را بههمراه خواهد داشت چرا که ديگران را نيز به همراه خودت فرو خواهي برد.[1]
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «أشدّ ما يتخوّف على اُمّتي ثلاثة: زلة عالم، أو جدال منافق بالقرآن، أو دنيا تقطع رقابکم، فاتّهموها على أنفسکم»[2]؛ شديدترين چيزهايي را که از آنها بر امّتم ميترسم و همواره آنها را تهديد ميکند، سه چيز است:
1. لغزش و انحراف عالِم؛
2. منافق دورويي که با آيههاي قرآن جدال و مناظره ميکند؛
3. دنياپرستي.
در طول تاريخ عدّهاي بودند که از حربهي علم سوء استفاده کردهاند و در برابر مصلحان، و حتي پيامبران الهي، ايستاده و با آنان به جنگ برخاستهاند. گاه نيز زورمداران و فرصتطلبان از اينگونه دانشمندان براي اميال نفساني و شهواني و بهدست آوردن قدرت و سلطهجويي خويش بهرهوري کرده و از آنها بهعنوان ابزاري خطرناک سوء استفاده کردهاند.
--------------------------------------------------
1. عطار نيشابوري، تذکرة الاولياء، ص212.
2. شيخ صدوق، خصال، ص163.
(129)
به هر صورت، اينان به بشريت و انسانهاي مستضعف ضربههاي کاري وارد کردهاند، و هرگاه منافع مادّي و دنيايي خود را در خطر ديدهاند، از صدور هرگونه فتوايي دريغ نداشته و با هر کس که او را مانع فرض نموده، برخورد جدّي کردهاند. اينان دين را به انحراف و تحريف سوق ميدهند و حتي از حربه تکفير و ترور شخصيتي نيز استفاده ميکنند.
نظير چنين کساني را در عراق و افغانستان و در بين گروههايي چون القاعده مشاهده ميکنيم. بايد به اين حقيقت اعتراف کرد که در زمان ظهور امام زمان(عليه السلام) وقتي که ايشان حقايق دين را تشريح ميکنند و واقعيّت را براي مردم توضيح داده و تبيين مينمايند، عدّهاي ساده لوح ميپندارند که ايشان دارد دين را عوض ميکند.
به همين خاطر، در برابر احکام و دستورهاي آن حضرت ميايستند و با ايشان مخالفت ميکنند، تا جاييکه به جنگ بر ميخيزند. عدّهاي هم منافع خود را در خطر ميبينند، از اينرو، درگير ميشوند و آن امام را تکفير مينمايند. گروهي ديگر هم موقعيّتهاي اجتماعي خود را در معرض نابودي ميبينند.
اينان همگي در برابر امام زمان صفآرايي نموده و مردم را عليه حجّت خدا تحريک مينمايند. در اين عرصه، از عالمان يهود و نصاري و صاحبان فلسفههاي فکري غلط يا ضدّ دايي و نيز عالمان متعصب کينهتوز، همانند وهّابيان، فتواهاي آن چناني صادر ميکنند. نظير اين امر را اخيراً در جنگ لبنان از «بن جبرين» و کساني چون او ملاحظه کردهايم، که اينان بهخاطر دشمني با شيعيان حاضر نشدند نژادپرستان و جنايتکاران رژيم صهيونيستي را محکوم
(130)
کنند و شوراي خاخامهاي يهودي اسرائيلي براي جواز کشتار زنان و کودکان بيگناه، فتوا صادر نمودند.
اينگونه عالمنمايان با امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) نيز بهطور قطع مخالفت خواهند کرد. اينها همانهايي هستند که از دم شمشير امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) خواهند گذشت و خون زيادي از آنها ريخته ميشود. اين گروه، به سبب مخالفتشان محکوم به کفر هستند؛ چون در روايتها آمده که انکار امام زمان(عليه السلام) کفر است. بهعنوان مثال، امام ششم حضرت صادق آلمحمد(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) «الأئمّة بعدي اثنا عشر، أوّلهم علي بن أبيطالب وآخرهم القائم، هم خلفائي وأوصيائي وأوليائي وحجج الله على اُمّتي بعدي، المُقِرّ بهم مؤمن والمنکر لهم کافر»[1]؛ رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: امامان پس از من دوازده نفر هستند، اولي آنها علي بن ابيطالب(عليه السلام) و آخرين آنان قائم(عليه السلام) است؛ آنها جانشينان و اوصيا و اولياي من هستند و حجّتهاي پروردگار بر امتم پس از وفات من هستند. کسي که به امامان معصوم دوازدهگانه ايمان بياورد و به امامت آنها اقرار کند، مؤمن خواهد بود و کسي که آنان را انکار کند، کافر است.
صاحب ينابيع المودّة از کتاب فرائد السمطين به اسنادش از جابر بن عبدالله انصاري نقل ميکند: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «من أنکر خروج المهدي فقد کَفر بما أنزل على محمّد، ومن أنکَر نزول عيسى فقد کفر و من أنکر خروج الدجّال فقد کفر»[2]؛ يعني: اگر کسي خروج و قيام مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) را انکار نمايد، کفر ورزيده به آنچه که بر پيامبر نازل شده است و هر کس فرود آمدن عيسي را انکار کند،
--------------------------------------------------
1. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص259.
2. سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، صص108 و162 و163.
(131)
همانا کافر شده؛ و هر کسي که خروج و حضور دجّال را قبول نداشته باشد، پس او نيز کافر گرديده است.
صادق آلمحمد(صلي الله عليه و آله) عن آبائه: قال: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «من أنکرالقائم من ولدي فقد أنکرني»[1]؛ حضرت امام صادق(عليه السلام) از پدرانش نقل کرده که پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: هر کس که قائم از فرزندان مرا انکار نمايد، همانا مرا انکار کرده است.
باز آن بزرگوار از پدرانش(عليه السلام) نقل کرده که قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «من أنکر القائم من ولدي في زمان غيبته مات ميتة الجاهلية»[2]؛ رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: اگر کسي در دوران غيبت قائم از فرزندان من، منکر او شود، مرگش همانند مردن در جاهليت است.
ابو حمزه ثمالي ميگويد: امام باقر(عليه السلام) به من فرمود: «اي ابا حمزه! از حتمياتي که نزد خداوند تغيير ناپذيرند، قيام قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) است؛ پس، اگر کسي شک کند در آنچه که ميگويم، در حاليکه به ذات پروردگار کافر شده و منکر اوست، ملاقات خواهد کرد».[3]
آري، فقيهان راستين و هدايتگر در آخرالزمان کمياباند؛ و بعضي از آناني که وجود دارند، به دروغ و شکّ و ترديد روي ميآورند و بر طبق هواي نفس فتوا ميدهند. عدّهاي نيز خود را در زمرهي فقيهان ميدانند بدون آنکه اهل فتوا باشند. در روايتهاي مربوط به نشانههاي ظهور به آنچه گفته شد، خواهيد رسيد.
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج5، ص73؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص483.
2. همان.
3. محمد بن حسن حرّ عاملي، پيشين، ج3، ص532.
(132)
از باب نمونه، به اين روايتها نگاه کنيد: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) سؤال نمودند: اي خداي من، کسي که عيسي بن مريم پشت سرش نماز ميگزارد، و زمين را پر از داد ميکند و مردم را به سبب ايشان از هلاکت نجات ميدهي، در چه زماني ميآيد؟ فرمود: «إذا قلّ الفقهاء الهادون وکثر الفقهاء الضلالة والخونة وإذا کثر الشعراء»[1]؛ هنگاميکه فقيهان هدايتگر کم شوند و فقيهان گمراه و خيانتپيشه فراوان باشند و شاعران بسيار شوند.
امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: «...ورأيت الفقيه يتفقّه لغيرالدين، يطلب الدنيا والرئاسة»[2]؛ ...و زماني که مشاهده نمودي فقيه فقه ميآموزد براي غير دين، و در طلب دنيا و رياست است (آنگاه موعود منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف) ظهور ميکند).
پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) فرمود: «...وعندها يکون أقواماً يتفقّهون لغير الله»[3]؛ در آن هنگام گروههاي بسياري علم فقه ميآموزند براي غير خدا. از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز نقل شده که ميفرمايد: «...وتميل الفقهاء إلى الکذب وتميل العلماء إلى الريب، فهنالك تنکشف الغطاء من الحجب وتطلع الشمس من الغرب»[4]؛ فقيهان به دروغ، و عالمان به شک و ترديد تمايل پيدا ميکنند. در آن وقت، پردهها کنار زده ميشود و خورشيد از غرب طلوع ميکند.
قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : «سيأتي زمان على اُمّتي لا يبقى من القرآن إلاّ رسمه ولا من الإسلام إلاّ إسمه، يسمّون به وهم أبعد النّاس منه، مساجدهم عامرة وهي
--------------------------------------------------
1. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص425؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج51، ص70.
2. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص258؛ علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص144؛ لطفالله صافي گلپايگاني، پيشين، ص431.
3. علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج2، ص140.
4. همان، ص225.
(133)
خراب من الهدى، فقهاء ذلك الزمان شرّ فقهاء تحت ظلّ السماء، منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود»[1]؛ رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: بهزودي زماني بر امّت من خواهد آمد که از قرآن مگر رسمش، و از اسلام مگر اسمش، باقي نميماند. خود را مسلمان مينامند در حاليکه دورترين مردم از اسلام هستند (در مقام عمل). مساجدشان آباد ولي دلشان از هدايت خراب خواهد بود. فقيهان آن زمان بدترين فقيهان زير آسماناند (چون که) فتنه از آنها بهوجود ميآيد و به آنان باز ميگردد.
ناگفته نماند که اين عالمان ديني در زمانهاي هستند که مسؤوليت زدودن جهل و ناداني بر عهده ايشان است و از روايتها استفاده ميشود که برخي عالمان در آخرالزمان اين نقش را بهخوبي ايفا ميکنند و از عهدهي مسؤوليت خويش برميآيند. بهعنوان مثال:
امام هادي(عليه السلام) ميفرمايند: «اگر در دوران غيبت قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) عالمان نبودند که مردم را بهسوي او هدايت کنند و با حجّتها و برهانهاي الهي از دين دفاع نمايند و شيعيان ضعيف را از دامهاي شيطان و پيروانش رهايي، و از شرّ ناصبيها نجات بخشند، کسي در دين خدا پابرجا نميماند و همه مرتد ميشدند؛ ولي آنان رهبري دلهاي دوستان و شيعيان ضعيف را با قدرت در دست گرفته و حفظ ميکنند، چنانکه ناخداي کشتي سکّان و فرمان کشتي را نگاه ميدارد. پس آنان نزد خداوند والاترين و با ارزشترين انسانها هستند».[2]
--------------------------------------------------
1. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص427؛ شيخ کليني، کافي، ج8 ، ص308؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص190.
2. علاّمه مجلسي، پيشين، ج62؛ فضل بن حسن الطبرسي، الإحتجاج، ج2، ص260.
(134)
در واقع، عالِم همچون کشتياي است که چون سالم باشد، کشتينشينان را با سلامت به مقصد ميرساند و چون معيوب باشد، غرق شود و کشتينشينان را نيز با خود غرق ميسازد؛ چنانکه اميرمؤمنان فرموده است: «زلّة العالِم کانکسار السفينة، تَغرِق وتُغرق معها غيرها»[1]؛ لغزش عالم همچون شکسته شدن کشتي است که غرق ميشود و گروهي را نيز با خود غرق ميسازد.
امام خميني(رحمة الله) نيز ميفرمايد: «اگر عالمي منحرف شد، ممکن است امّتي را منحرف ساخته به عفونت بکشد و اگر عالِم مهذّب باشد، اخلاق و آداب اسلامي را رعايت نمايد، جامعه را مهذّب و هدايت ميکند».[2]
درمان بيماريهاي سخت
يکي ديگر از شباهتهاي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) و عيسي(عليه السلام) آن است که هر دو بيماريهاي سخت را درمان ميکنند. قرآن کريم در سوره آل عمران آيه 49 به يکي از معجزههاي حضرت عيسي بن مريم(عليه السلام) تصريح ميکند و ميفرمايد: وي بيماريهاي صعب العلاج يا غيرقابل درمان از طريق عادي را درمان ميکند.
--------------------------------------------------
1. غرر الحکم، ج1، صص 385 ـ 386.
2. امام خميني، جهاد اکبر يا مبارزه با نفس، ص155.
(135)
(وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ[1] وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ)؛ و با اجازهي خداوند متعال، کور مادرزاد و مبتلايان به برص و پيسي را بهبود ميبخشم و مردگان را با اجازهي خداوند زنده ميکنم.[2]
شکّي نيست که درمان چنين بيماريهايي براي پزشکان و دانشمندان زمان مسيح(عليه السلام) معجزهاي غير قابل انکار بود، و زنده کردن مردگان براي همه مردم در همه زمانها جزو معجزهها و کارهاي خارقالعاده است؛ ولي هنگاميکه ما خدا را حاکم بر قانونهاي طبيعت بدانيم و نه محکوم آن، بسيار طبيعي است که قانونهاي عادي طبيعت در اختيار او باشد و به فرمان وي به چرخش خويش ادامه دهند و در موارد استثنايي تغيير شکل و روش دهند و از راههاي غيرعادي حادثههايي را بهوجود آورند. انجام چنين کارهايي از پيامبران الهي با توحيد افعالي خداوند و خالقيت آن ذات شريف منافات ندارد، و بلکه سازگار ميباشد؛ چرا که همهي آن حادثهها و معجزهها به اذن پروردگار و فرمان خدا صورت گرفته است. آري، هيچکس به اتّکاي نيروي خود نميتواند دست به چنين کارهايي بزند.
به نظر ميرسد آيهي بالا نيز دلالت دارد بر اينکه پيامبراني چون مسيح، محمد(صلي الله عليه و آله)، و کساني چون امامان معصوم، ولايت بر تکوين دارند و جهان تکوين در تصرف ايشان است. اينان هنگام لزوم، در جهان آفرينش تصرف ميکنند. تکرار کلمه (باذن الله) در آيهي پيشگفته و در آيه 110 سوره مائده که کلمه (باذني) چهار بار تکرار شده، پاسخ به اين شبهه است که پيامبران و امامان(عليهم السلام) استقلال در تصرّف ندارند.
--------------------------------------------------
1. «اکمه» را بعضي به معناي نابينا و برخي به معناي شخص شب کور تفسير کردهاند؛ ولي بيشتر مفسّران و اهل لغت آن را به معناي کور مادرزاد گرفتهاند. ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج2، ص556؛ محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج2، ص253.
2. ر.ک: علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص119، ح49.
(136)
در زمان ظهور منجي بشريت(عجل الله تعالي فرج الشريف) چيره شدن بر بيماريهاي صعب العلاج و حتي بيماريهايي که دانش پزشکي از درمان آن عاجز است، امري عادي ميباشد. در برخي از روايتها نيز به بعضي از اين بيماريها اشاره شده است؛ از باب نمونه:
1. قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) : «...وآخر رجل منهم يصلّي خلفه عيسى بن مريم يملأ الأرض عدلاً کما ملئت منهم ظلماً وجوراً، اُنجي به من الهلکة وأهدي به من الضلالة واُبرئ به من العمى وأشفى به المريض، فقلت: إلهي و سيّدي، متى يکون ذلك؟ فأوحى الله عزّ وجلّ: يکون ذلك إذا رفع العلم وظهر الجهل وکثر القرّاء وقلّ العمل وکثر القتل وقلّ الفقهاء الهادون ...»[1]؛
يعني: و آخرين مرد از يازده مهدي(عليهم السلام) از ذريّهي بتول عذرا (فاطمهي الزهراء(عليها السلام)) کسي است که عيسي بن مريم پشت سرش نماز ميخواند، زمين را از عدل و داد پر ميکند، همانگونه که پر از ظلم و جور گرديده. به سبب او (مردم را) از هلاکت نجات ميدهم و بهوسيله او (مردم را) از گمراهي به هدايت سوق ميدهم، و به سبب وي کور را مداوا ميکنم و بهبودي ميبخشم، و مريض را شفا ميدهم. پس گفتم: خداي من و مولاي من! (اين امر) در چه زماني اتّفاق ميافتد؟ فرمود: زماني که علم (از ميان مردم) رخت بربندد، و ناداني آشکار شود، و خوانندگان قرآن زياد شوند، و عمل (به قرآن و دستورهاي دين) کم گردد، و قتل و کشتار بيدليل و بيسبب زياد شود، و عالمان هدايتکننده کم شوند... .
--------------------------------------------------
1. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص251؛ علاّمه بحراني، البرهان، ج2، ص398؛ لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، صص135 و423؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص277.
(137)
2. عن أبيجعفر(عليه السلام)، قال: «من أدرك قائم أهل بيتي من ذي عاهية[1] برأ ومن ذي ضعف قوى»[2]؛ هر کسي قائم اهلبيت(عجل الله تعالي فرج الشريف) را درک کند و مريض باشد، بهبودي مييابد و اگر ناتوان باشد، نيرومند ميگردد.
3. علي بن الحسين(عليه السلام)، قال: «إذا قام قائمنا أذهب الله عزّ وجلّ عن شيعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحديد وجعل قوّة الرجل منهم قوة أربعين رجلاً ويکونون حکّام الأرض وسنامها»[3]؛ هرگاه قائم ما(عجل الله تعالي فرج الشريف) قيام نمايد، خداوند عزّ وجل از شيعيان ما بيماري را برطرف ميکند، و دلهاي آنان را مثل قطعههاي فولاد و آهن ميکند، و نيروي هر يک از آنها را برابر چهل مرد ميسازد و از حاکمان و ارکان مهمّ زمين خواهند بود.
4. علي بن الحسين(عليه السلام) إنّه قال: «إذا قام القائم أذهب الله عن کلّ مؤمن العاهية وردّ إليه قوّته»[4]؛ زماني که قائم(عجل الله تعالي فرج الشريف) قيام کند، خداوند متعال از هر مؤمني بيمارياش را برميدارد و توانش را به او باز ميگرداند.
آري، انوار درخشان چهرهي تابناک بقيةالله اعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) کارآمدتر از يد بيضاي موسي، و ذوالفقارش، خارقالعادهتر از عصاي موسي است، و دست معجزآساي او سريعتر از عيساي مسيح کور مادرزاد را بينا ميسازد و بيماريهاي مزمن و غيرقابل علاج را شفا ميبخشد.
--------------------------------------------------
1. عاهيه مفرد عاهات، به معناي فساد، آفت و سختي است.
2. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص335؛ سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص243؛ ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، ص86 .
3. علاّمه مجلسي، پيشين، ج52، ص317 و372.
4. همان، ج52، ص364؛ محمد بن ابراهيم نعماني، غيبت نعماني، ص171.
(138)
5. شيخ مفيد(رحمة الله) در ارشاد ميفرمايد: همهي بيماريها از معتقدان به حقّ از شيعيان مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) برداشته ميشود و بيماران بهبود مييابند و در آن موقع، به ظهور او از مکّه واقف ميگردند، و براي ياري وي به سوي مکّه متوجّه ميشوند و زمين زير پاي آنها طي ميشود و همه سختيها براي آنان آسان ميشود.[1]
محدّث نوري(رحمة الله) ميفرمايد: اين تکريم عظيم (از بين رفتن آفت و مرض و شفا يافتن بيماران) نه مانند شفا دادن جناب عيسي و ديگر انبيا(عليهم السلام) است که گاهي به جهت اعجاز و اتمام حجّت است؛ بلکه رفتن اين بليّهها از همهي زنان و مردان مؤمن از آثار ظهور موفور السرور و طلوع طلعت غرّا و تشريف و تقديم مراسم قدوم و تهيهي آداب لقا و درک فيض شرف حضور حضرت مهدي(عليه السلام) است که چون بهشتيان، اول در چشمه حيات و چشمه مطهّره شست و شو کرده و تن را چون جان از هر عيب و نقصي پاک نموده که توان پا گذاشتن در محفل مقربّان و شنيدن تحيت (سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ)[2] را حاصل نمايد تا لياقت حضور را کسب نمايد. پس فرق ميان اين دو شفا از فرق مابين ارض و سما بيشتر است.[3]
امام حسين(عليه السلام) ميفرمايد: «هيچ نابينا، زمينگير و دردمندي بر روي زمين نميماند، مگر آنکه خداوند درد او را برطرف ميسازد».[4]
--------------------------------------------------
1. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص176؛ مولي محسن فيض کاشاني، محجّة البيضاء، ج4، ص343.
2. سوره مبارکه زمر، 73.
3. ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، صص86 ـ 87 .
4. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص62.
(139)
ظريف، خادم حضرت عسکري(عليه السلام)، گفت: «داخل شدم بر حضرت صاحب الزمان، پس به من فرمود: اي ظريف! صندل سرخ براي من بياور، آن را براي حضرت آوردم، فرمود: مرا ميشناسي؟ گفتم: آري، فرمود: من کيستم؟ گفتم: تو مولاي من و پسر مولاي مني، فرمود: اين را از تو سؤال نکردم، گفتم: فداي تو شوم، آنچه را اراده فرمودهاي، براي من بيان کن؛ فرمود: منم خاتم الاوصياء، به سبب من خداوند بلا را از اهل من و شيعيانم برميدارد».[1]
اطلاق مسيح به معناي مسح کننده يا مسح شده، بر عيسي بن مريم(عليه السلام) ممکن است از اين نظر باشد که او با کشيدن دست بر بدن بيماران غيرقابل علاج آنها را به فرمان خدا شفا ميداد؛ و چون اين افتخار از آغاز براي وي پيشبيني شده بود، خدا نام او را پيش از تولد «مسيح» گذاشت. شايد هم به خاطر آن است که خداوند او را از ناپاکي و گناه مسح کرد و پاک گردانيد.
اين هر دو معني، در مورد بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) نيز در روايات بهکار رفته است؛ بهعنوان مثال، ميفرمايند: هرگاه مهدي(عليه السلام) دست خويش را بر سر دوستان و شيعيانش بکشد، عقل آنان کامل ميگردد و هرگاه بر سينه آنان بمالد، دلشان مانند پارههاي آهن محکم و با صلابت ميشود. همچنين در برخي روايتها از حکيمه خاتون نقل شده است که امام حسن عسکري(عليه السلام) فرمودند: «جبرئيل فرزندم مهدي(عليه السلام) را براي تطهير و پاکي به بالا بردند».
بهطور کلّي، در حکومت عدل، استعدادها شکوفا ميشود، خردها به کمال ميرسد، و علم فراگير ميگردد. در دولت مهدي(عليه السلام) افزون بر آنکه همهي
--------------------------------------------------
1. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص360؛ سليمان حسيني بلخي، ينابيع المودة، ج3، ص126؛ مولي محسن فيض کاشاني، محجّة البيضاء، ج4، ص346؛ ميرزا حسين نوري طبرسي، النجم الثاقب، باب دوم، ص87 .
(140)
مردم علم و حکمت ميآموزند و زنان در خانهها با کتاب خدا و سنّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) قضاوت ميکنند، آن حضرت به تاييد الهي خردها را نوراني ميکند و همهي سختيها و آفتها و فسادها و تباهيها را با دست معجزهآساي خود از بين ميبرد. خدا کند هرچه زودتر آن دولت فرارسد.
علما در طول تاريخ چهره ظلم و ستم را سياه و دين و دينداري را درخشان نمودهاند، و در هر روزگاري که پردههاي سياهي و ناداني سايهي خود را بر جامعههاي بشري گسترانده است، اين دانشمندان و عالمان دين بودهاند که با فساد و تباهي به مبارزه برخاستهاند و آن را از دامن مردم بهخوبي پاک کردهاند.
امام هادي(عليه السلام) ميفرمايد: «اگر در دوران غيبت قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) دانشمندان نبودند تا مردم را به سوي او هدايت کنند و با حجّتهاي الهي از دينش دفاع نمايند، کسي در دين خدا پا بر جا نميماند و همه مرتد ميشدند، ولي آنان همانند ناخداي کشتي سُکّان کشتي را نگاه ميدارند، آنان نزد خدا والاترين انسانها هستند».[1]
داشتن زندگي زاهدانه
حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) زهدي عليگونه دارد. بهعنوان مثال، لباس آن حضرت زبر است و غذايش غير از جو سبوسدار نيست.[2]
--------------------------------------------------
1. مولي محسن فيض کاشاني، محجّة البيضاء، ج1، ص32.
2. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص354؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، صص459 ـ 460، ح473؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص515؛ لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، صص307 و 489.
(141)
حمّاد بن عثمان گويد: در محضر امام صادق(عليه السلام) بودم، مردي به آن جناب گفت: اصلحک الله، ياد فرمودي که علي بن ابيطالب(عليه السلام) لباس خشن و زبر ميپوشيد، پارچه و پيراهن چهار درهمي به تن ميکرد و امثال اين، در حاليکه شما لباس نو در برداري؟ فرمود: علي بن ابيطالب(عليه السلام) در زمان خود آنطور لباس ميپوشيد تا انگشتنما نشود و مورد انکار قرار نگيرد، ولي اگر امروز مثل آن لباس پوشيده شود، شهرت مييابد و انگشت نما ميگردد؛ پس بهترين لباس هر زمان، لباس همان زمان است، مگر آنکه وقتي قائم ما اهلبيت(عليهم السلام) قيام کند و بهپا خيزد لباسهاي اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) را بر تن ميکند و روش او را پيش ميگيرد.[1]
امام هشتم(عليه السلام) ميفرمايد: «اگر قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) بهپا خيزد، جز خون و عرق و رنج چيز ديگري نخواهدبود، مردم سوار بر اسبها هر سوي خواهند تاخت، ولي لباس قائم(عليه السلام) زبر و خشن و غذايش سخت خواهد بود».[2]
اميرمؤمنان(عليه السلام) در توصيف عيسي بن مريم(عليهما السلام) ميفرمايد: «فلقد کان يتوسد الحجر ويلبس الخشن ويأکل الجشب وکان ادامه الجوع وسراجه بالليل القمر...»[3]؛ پس همانا عيسي بن مريم بالش و متکاي زير سرش سنگ بود و جامه درشت و زبر ميپوشيد و نان سبوسدار ميخورد[4] و خورشت او گرسنگي و چراغش در شب روشنايي ماه بود...».
--------------------------------------------------
1. ثقة الاسلام کليني، الکافي، ج1، ص411.
2. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص358؛ لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص307.
3. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه160، ص227؛ علاّمه مجلسي، پيشين، ج14، ص238؛ حبيبالله هاشمي خوئي، منهاج البراعة، ج9، ص371.
4. «جُشب» = گندم نيمکوب، آرد سبوسدار.
(142)
ابن فهد از قول مسيح نقل ميکند که ايشان ميفرمود: «خادمي يداي و دابتي رجلاي و فراشي الأرض ووسادي الحجر ودفئي في الشتاء مشارق الأرض وسراجي بالليل القمر وادامي الجوع وشعاري الخوف ولباسي الصُوف...»[1]؛ خادم من دستانم، و پاهايم مرکب سواريم و زمين فراش من، و سنگ، متکايم براي استراحت و خواب است، و وسايل گرمايش من در زمستان مشارق زمين (هر جا تابش خورشيد بود و به عبارت ديگر سفر به منطقههاي گرمسيري) و روشناييام در شب نور ماه و خورشت نانم، گرسنگي و شعارم خوف و ترس از خدا و لباسم پشم بود.
همچنين ابن فهد در عدّة الداعي از امام صادق(عليه السلام) نقل ميکند که آن حضرت فرمود: «إنّ في الإنجيل أنّ عيسى قال: ألّلهم ارزقني غدوة رغيفاً من شعير وعشيةً رغيفاً من شعير ولا ترزقني فوق ذلك فأطغى»[2]؛ در انجيل آمده که عيسي بن مريم عرضه ميداشت: خدايا روزيام کن هر صبح يک گردهي نان جو و در شب يک گردهاي از نان جو و بيشتر از اين را روزي نفرما، مبادا که طغيان و سرکشي نمايم.
--------------------------------------------------
1. حبيبالله هاشمي خوئي، منهاج البراعة، ج9، ص372.
2. عدة الداعي، به نقل از: همان، ج9، ص372.
(143)
بخش سوم
نزول مسيح(عليه السلام) و ظهور موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف)
1. رابطهي نزول مسيح با ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف)
2. بشارت پيشينيان به هبوط مسيح(عجل الله تعالي فرج الشريف)
2-1. کتاب مقدّس هندوها
2-2. آثار مقدّس يهوديان
2-3. کتاب مقدّس مسيحيان
2-4. مکاشفهي يوحنّا
2-5. رساله به عبرانيان
2-6. رساله پولس
2-7. کتاب زکرياي نبي
2-8 . رساله اعمال رسولان
(144)
3. نزول مسيح(عجل الله تعالي فرج الشريف)
4. سيماي مسيح در قرص خورشيد و ماه
5. تأسف غمبار
6. بسترسازي فرود عيسي
6-1. پديده جهاني شدن
6-2. پيشرفت خيره کنندهي دانش و تکنولوژي
6-3. آينده جهان از ديدگاه برخي انديشمندان
6-4. دولت کريمه، يا آينده جهان
7. نزول مسيح و تقويت جبههي مهدي(عليه السلام)
7-1. زبان مادري مسيح، رمز آمادگي
7-2. اقتداي عيسي به مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
7-3. احتجاج عيسي به مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
7-4. مسيح(عليه السلام) وزير مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
7-5. داوري فرزند مريم براي دولت مهدي
7-6. ايمان اهل کتاب به مسيح در پذيرش اسلام
8 . جنگ امام زمان و مسيح با دجّال در بيتالمقدّس
9. فتح قسطنطنيه، يا نماد دنياي مسيحيّت
10. انقلاب مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) و نزول مسيح براي صلح و دادگستري جهاني
11. برتري حجّت بن الحسن بر فرزند مريم
12. درگذشت عيسي(عليه السلام) پيش از مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
(145)
13. يوم السبت، روز قيام مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
14. پايان دادن به نفوذ يهود از سوي امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) و مسيح(عليه السلام)
15. عيسي(عليه السلام) همنشين مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
16. مسيح(عليه السلام) مصاحب مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
17. عيسي(عليه السلام) اذانگوي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
18. عيسي(عليه السلام) جانشين فرماندهي کل قوا
19. عيسي بن مريم(عليه السلام) فرمانده سپاه مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
20. مسيح(عليه السلام) پردهدار (وزير) مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
21. عنوانهاي موجود در برخي کتابهاي اهلسنّت
22. چگونگي سلام به حضرت، پس از ظهور وي
23. سبدي از نور
(147)
رابطهي نزول مسيح با ظهور امام زمان
دربارهي پيوند نزول مسيح(عليه السلام) با ظهور بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) بحثهاي گوناگوني مطرح شده که ميتوان به بررسي آنها پرداخت. اين بحثها، ميتواند براي تثبيت و تحکيم رابطه نزول و ظهور و اينکه ذات اقدس ربوبي چه حکمتي را در نظر گرفته، مفيد واقع شود. بهعنوان مثال، ميتوان به روابط و شباهتهاي خَلقي، خُلقي، رفتاري، فردي و اجتماعي در ميدان ارشاد و هدايت مردم اشاره کرد؛ يا به اينکه هر دو زنده هستند و عمري طولاني را سپري ميکنند و نيز اينکه زندگي آنان غير عادي بوده، و در عينحال، خداوند ميخواهد قدرت خويش را بهرخ مردم بکشد و آنان را به فکر وادار نمايد تا ايماني قوي و مستحکم بهدست آورند.
موضوع مورد بحث ما، از موضوعهايي است که نياز به بررسي و ژرفانديشي فراوان دارد؛ چرا که متأسفانه تاکنون در مسألهي مهدويّت، در اين زمينه، کاري علمي و تحقيقي صورت نگرفته است. روشن است که تحقيق و بررسي همه جانبهي اين موضوع، نتيجههاي فراواني را بههمراه دارد، که از
(148)
آن جمله است: نزديکي اديان آسماني، دستکم در مسألهي مهدويّت، و انتظار فرج موعود منتظر. اين نزديکي و همفکري، سودمنديهاي فراواني در زندگي دنيايي خداپرستان و منتظران خواهد داشت؛ چون اين قدرت عظيم مردمي کار بزرگي ميتواند انجام دهد، ولي دريغ و افسوس، چون اين گفتار به خيال شبيهتر است تا واقعيّت؛ زيرا، تا خودِ منجي نيايد، چنين وضعيّتي تحقّقيافتني نخواهد بود.
کعب الاحبار ميگويد: من در تعجّب هستم از کسي که در قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) شکّ دارد در حاليکه عيسي با اوست و با نصاراي رم و چين احتجاج ميکند؛ و قائم(عليه السلام) از نسل اميرالمؤمنين(عليه السلام) و شبيهترين مردم به عيسي بن مريم(عليهما السلام) است از نظر خَلقي و خُلقي و سيره عملي و هيأت، و رجعتي چون بازگشت مسيح(عليه السلام) دارد.[1]
صاحب بشارة الاسلام نيز ميگويد: علّت اينکه از ميان پيامبران، خداوند عيسي را براي بقا تا زمان قيام قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) برگزيد و پس از ظهور بقيةالله(عجل الله تعالي فرج الشريف) او را به زمين فرو ميفرستد و دستور ميدهد که پشت سر مهدي(عليه السلام) نماز بخواند و به او بر نصاراي روم و چين احتجاج نمايد، غلبه و سيطرهي مسيحيّت بر ديگر ملّتها است.[2]
پس، وجود مسيح(عليه السلام) در ميان سپاه امام«روحي لهالفداء» بهخاطر آن است که از نفوذ و قداست وي براي پيشرفت کارِ وليعصر(عليه السلام) استفاده شود؛ و طبيعي است که وقتي قدرت بزرگ دنيا به وسيله عيسي بن مريم(عليه السلام) ايمانِ به منجي بياورد و
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص226.
2. سيد مصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام، ص190.
(149)
از طرف ديگر، قدرت اسلام به آن ضميمه شود، نهضت مقدّس امام زمان(عليه السلام) با کمترين تلفات و خونريزي به نتيجهي مطلوب ميرسد؛ و نيز به راحتي ميتوان جلو آشوبِ آشوبگراني چون دجّال را گرفت تا صلح و آشتي زودتر بهبار نشيند.
با آنکه اگر کسي با برهان، استدلال و احتجاج منطقي تن به پذيرش دين اسلام ندهد و يا مانعتراشي کند، حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) مأموريت دارند که از شمشير استفاده کنند، امّا رأفت و رحمت خدا و آن حضرت ايجاب ميکند که آن بندهي صالح خدا از ابزار و امکانات مناسبي چون نزول مسيح و وجود پيامبراني چون ادريس و خضر استفاده کنند و سايهي رحمت و عطوفت خود را بر سر آنان فرود آورند؛ و اينجاست که کلام سِر توماس را بايد مرورکرد و بر گويندهاش درود فرستاد. وي در کتاب نفيس الدعوة الي الاسلام مينويسد: «هنگاميکه روش مسالمتآميز و رفتار انساني مسلمين صدر اسلام را نسبت به مسيحيان ميبينيم، نادرستي اين تهمت ناروا که اسلام با زور شمشير پيش رفته است، براي ما آشکار ميگردد؛ و ناگزير بايد جهات ديگري غير از اين جهت که از دشمني و نفاق سرچشمه گرفته است، جستجو نمود».[1]
ما در اين کتاب، همهي احتمالها و علّتهاي ممکن را بررسي کرديم و در اختيار شما قرار داديم. طبيعي است که موضوع عميقي چون رابطهي فرود مسيح(عليه السلام) با قيام مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) نياز به طرح بحثهاي گوناگوني دارد و حقير ادّعا ندارد که همهي جوانب بحث را بررسي کرده است. بنابراين، امکان دارد که شخص ديگري به مباحثي نو و جديد برسد؛ ولي بههرحال، همهي منابع و
--------------------------------------------------
1. زينالعابدين قرباني، علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، ص161.
(150)
مدارک موجود و معتبر را با دقّت مطالعه کردم و آنچه را که مربوط به موضوع، و قابل بحث و بررسي بود، آورده و با شما در ميان گذاشتم. به اميد آنکه مورد پذيرش صاحب ما و صاحب الزمان قرار گيرد. انشاءالله تعالي.
بشارت پيشينيان به هبوط مسيح
در کتابهاي پيشينيان به نزول مسيح، هم تصريح و هم اشاره شده است. بهعنوان مثال، در آيين زردشتي در کتابهاي اَوستا، زند، جاماسبنامه و ديگر کتابهاي آن دين، دربارهي آخرالزمان و ظهور موعود مطالب بسياري آمده است. در آيين هندوان و کتابهاي آنان نيز سخن از نجاتدهنده و موعود آمده است. همچنين در آيين بودايي مسألهي انتظار مطرح است. پارهاي از کتابها و مأخذها گفتهاند که در اين آيين نيز انتظار و شخص مورد انتظار مطرح شده است.
اينک توضيحهاي بيشتري در اينباره:
1ـ کتاب مقدّس هندوها
1ـ اوپانيشادها که يکي از کتابهاي معتبر و از منابع مهم هندوها بهشمار ميرود، دربارهي ظهور موعود منتظر چنين مينويسد: اين مظهر ويشنو (مظهر دهم) در انقضاي کلي يا در عصر آهن، سوار بر اسبي سفيد، در حاليکه شمشير برهنهي درخشاني را بهصورت ستارهي دنبالهدار در دست دارد، ظاهر ميشود و شريران را هلاک ميسازد.[1]
--------------------------------------------------
1. مجتبي تونهاي، موعودنامه، صص776 و 777، به نقل از: اديان و مهدويّت، ص16، و ظهور مهدي(عليه السلام) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، ص302.