نزول مسيح و ظهور موعود
مير تقي حسيني گرگاني
مرکز فقهي ائمه اطهار(عليهم السلام)
(5)
بسم الله الرحمن الرحيم
حمد و سپاس خداوندي را سزد که آفرينش به اوست؛ ديدگان از رؤيتش قاصر، و انديشمندان از ستايشش عاجز؛ او که آفريد و آفريدگان خود را در رسيدن به هدفشان رهنمون شد، و در دستگيري ارباب شعور، به هدايت تکويني بسنده نکرد، و با هدايت تشريعي ـ ارسال رسل و انزال کتب ـ نيز آنان را ياري نمود. و درود بيحدّ و حصر بر خاتم انبيا و خاندان پاک و گرامياش که چونان ستارگان آسماناند، و با غروب هر ستارهاي، ستارهي ديگري رخ مينمايد. و درود فراوان بر خاتم اوصيا(عليه السلام) آخرين ستارهي هدايت، مصلح جهان، موعود همهي اديان آسماني؛ او که نه تنها امّتها، بلکه پيامبران به انتظارش نشسته و بر مقام و منزلتش رشک ميبرند.
آري، او خواهد آمد، آن هنگام که اسلام غروب کند و مردمان، راه روشن و مستقيم هدايت را گذاشته و به چپ و راست منحرف گردند، هدايت را تابع
(6)
هوسهاي خويش قرار داده، و به نام تفسير، نظريّات گوناگون خود را بر قرآن تحميل نمايند؛ آن زمان که جنگ و ظلم با چنگ و دندان، به جان مردمان ستمديده افتاده، و اهل تزوير، با پستانهاي پُر شير و به ظاهر شيرين، ولي زهرآگين، غافلان را بفريبند. در آن هنگام، ذخيرهي الهي، به امر او، از پردهي غيبت طولاني خود بيرون آمده، و با سلاح دانش و حکمتي که خداوند متعال به او ارزاني داشته، فتنههاي آينده را دريابد، و با چراغي روشنگر در آن گام نهد؛ و با سيره و روش پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام) گرهها را بگشايد، بردگان و ملّتهاي اسير را آزاد، گمراهان را پراکنده و حقّ جويان را جمعآورده و متشکّل سازد. يارانش که در آسمان معروف، و در زمين گمناماند، چونان شمشيرهاي صيقلخورده براي خدمت او کمرِ همّت بسته و در محو ظلم و ستم يارياش دهند؛ ديدههايشان با تفسير صحيح قرآن دگربار روشني گيرد، و در گوشهايشان تفسير واقعي کتاب الهي طنين افکند؛ و به برکت او، صبحگاهان و شامگاهان جامهاي حکمت را نوشيده، در پرتو حاکميّت عدل و اسلام ناب محمّدي، ديگربار خداوند متعال دربهاي آسمان و زمين را گشوده و ذخاير خود را در اختيارشان گذارد.
در آستانهي تحقّق چنين روزي قرار گرفته و هر چه اين شام ظلماني به طول انجامد، به يقين، سپيدهي حکومتش خواهد دميد؛ (أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ)[1] ؟! و در آن روز، وعدهي ديرينهي الهي که فرمود: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)[2] تـحقّق يابد.
--------------------------------------------------
1. سوره هود، 81 .
2. سوره قصص، 5.
(7)
و ما براي تحقّق آن روز، دست نياز به پيشگاه خداوند بينياز برداشته، ملتمسانه ميگوييم: «اللهمّ عجّل لوليّک الفرج واجعلنا من أعوانه وأنصاره»؛ چرا که هيچ لذّتي بالاتر از درک حضور آن سرور کائنات، و هيچ افتخاري بالاتر از سربازي او نيست؛ اين آرزوي همه بزرگان ما بوده و هست. همانگونه که در وصيّت مرجع راحل، مؤسّس معظّم مرکز فقهي ائمّه اطهار(عليهم السلام)، حضرت آيتالله العظمي فاضل لنکراني(قدس سره)، نيز آمده است: «اميدوارم که همه اين کارها و تحمّل مشکلات بيش از حدّ، مرضيّ آقا امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) قرار گيرد، و افتخار سربازي آن جناب از ما سلب نشود، که بالاترين افتخار همين است.»
آري، يکي از خاطرات خوش آن روز، نزول حضرت مسيح(عليه السلام)، پيوستن او به حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) و خضوع او در برابر آن حضرت، و اقتداي او به مصلح جهاني در نماز جماعت که نماد وحدت مسلمانان است، ميباشد؛ در آن روز، آن نماز، نه تنها نماد وحدت مسلمين است، بلکه نماد وحدت همه اديان آسماني است؛ و در آن هنگام، جهانيان به وضوح خواهند يافت که آمدن اديان گذشته، چيزي جز بستر سازي براي به ثمر نشستن حکومت عدل اسلامي به صورت کامل نيست؛ و به تعبير ديگر، آنچه در طول تاريخ از حقّ و باطل و مبارزه بين آنها ميگذرد، همه و همه زمينه ساز قيام موعود است؛ و مردم را براي پذيرش چنين حکومتي آماده ميکند.
اما اين که چه ارتباط تنگاتنگي بين قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) و نزول حضرت مسيح(عليه السلام) وجود دارد، مطلبي است که کتاب حاضر بيانگر آن است؛ محقّق فرهيخته و مؤلّف گرانقدر و تواناي اين اثر جناب حجّت الاسلام والمسلمين حاج آقا ميرتقي حسيني گرگاني«دامت افاضاته» اين مطلب را که در آثار گذشتگان
(8)
کمتر به آن پرداخته شده، و يا به اشارهاي اکتفا گرديده است، به طرزي بديع و از زواياى مختلف مورد بحث قرار داده، و به طور مستوفا آن را به ثمر نشاندهاند؛ شکر الله مساعيه وجعله ذخراً له ليومٍ لا ينفع مال ولا بنون إلاّ من أتى الله بقلب سليم.
اين اثر با توجّه به ارزشمندي خاصّي که دارد، حسب الامر رياست محترم مرکز فقهي ائمّه اطهار(عليهم السلام)، استاد معظّم و محقّق توانا جناب حاج شيخ محمّدجواد فاضل لنکراني«دامعزّه»، در اين مرکز براي چاپ آماده گرديد. اميد است با نظر لطف صاحب الامر که در مقابل عظمتش هر کوهي کاهي است، اين خدمت کوچک که ذرّهاي بيش نيست، به آسمان رود و کار آفتاب کند. (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ)[1].
مرکز فقهى ائمّه اطهار(عليهم السلام)
محمّدرضا فاضلکاشانى
مردادماه 1387
--------------------------------------------------
1. سوره فاطر، 10.
(13)
اهدا
کسي را سزاوارتر از صاحب لواي امامت، منجي و مصلح کل، يوسف کنعان فاطمه(عليها السلام)، حضرت بقيةالله الأعظم نيافتم؛ لذا، اين اثر را به پيشگاه آن بزرگوار تقديم داشته و ميگويم: (يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ)[1].
آري، هديه به پيشگاه قائم منتظر، آن يکّهتاز پيروز و خورشيد فروزان، هماني که پردهنشين غيبت کبري است.
هديه به حامل مواريث انبيا، بلکه خلاصهى پيامبران، همانى که طَبق طَبق چشمهاى منتظر را به دنبال خويش دارد.
هديه به مولا و مقتداي اوليا، هماني که عيساي مسيح در نمازهايش به او اقتدا خواهد نمود.
هديه به سيفالله منتقم، کسي که جُرثومههاي فساد، سفياني، دجّال و دجّالصفتان را از سر راه بندگان خدا برميدارد، و راههاي بندگي خدا و آزادي را براي همهي انسانها فراهم ميسازد.
و بالاخره، هديه به پيشگاه سرور، رهبر، مولا و پيشوايم، هماني که تمام زندگي و وجودم را مديون او هستم وخواهم بود.
--------------------------------------------------
1. سوره يوسف، 88 .
(15)
بسم الله الرحمن الرحيم
پيشگفتار
حمد و سپاس ويژهي ذات بينياز، و درود بيساحل بر پيامبر خاتم و خاندان پاک آن گرامي گوهر تابناک.
خداوند ميفرمايد:
«هر آنچه را که رسول براي شما آورده بگيريد و بپذيريد و از آنچه بازتان داشته است، دوري گزينيد».[1]
پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) نيز فرمود:
«من دو چيز گرانبها (ثقلين را بهعنوان امانت) بهجا ميگذارم. تا زماني که به اين دو تمسّک کنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد؛ و اين دو، هيچگاه از هم
--------------------------------------------------
1. سوره حشر، 7.
(16)
جدا نميشوند تا اينکه در کنار حوض به من بازگردند. اين دو، کتاب خدا و عترت ـ که همان اهلبيت من باشند ـ هستند».[1]
امام صادق(عليه السلام) نيز ميفرمايد:
«اي مفضّل، اخبار مهدي را به شيعيان ما بازگوي، تا در دين خود با ديده شکّ و ترديد نگاه نکنند».[2]
ما نيز در اين عصر و زمان، در شرايطي هستيم که بايد به خداوند شکايت بريم و بگوييم:
«اللّهم إنّا نشکو إليك فقدَ نبيّنا، صلواتك عليه وآله، وغيبة وليّنا وکثرة عدوّنا وقلّة عددنا وشدّة الفتن بنا وتظاهر الزمان علينا، فصلّ على محمد وآله وأعنّا على ذلك بفتح منك تعجّله وبضرّ تکشفه ونصر تعزّه وسلطان حقّ تظهره ورحمة منك تجلّلناها وعافية منك تلبسناها. برحمتك يا أرحم الراحمين»؛[3]
خدايا! از نبودِ پيامبرمان و غيبت اماممان و بسياري دشمنانمان و کمي دوستانمان و از فتنههاي سخت و چيرگي روزگار و محيط بر ما، به تو شِکوه داريم. پس، درود فرست بر محمد و خاندانش، و ما را بر اينها ياري فرما، به وسيله پيروزي زودهنگام، و برطرف نمودن ناملايمات و ظفرمندياي که مايهي عزّت شود، و حکومت حقّي که برايمان آشکار ميداري؛ و به رحمتي از خود، ما را گرامي دار و در لايههاي عافيت و آرامش خويش ما را بپوشان؛ سوگند به رحمت بيکرانت، اي مهربانترين مهربانان. آمين و آمين، و باز هم آمين.
--------------------------------------------------
1. حديث ثقلين بهصورت متواتر از طريق شيعه و سنّي نقل شده است. براي نمونه، ر.ک: مسلم بن حجّاج قشيري، صحيح مسلم، ج ٨ ، ص١٢٢؛ حاکم نيشابوري،
مستدرک، ج٣، صص١٠٩ و ١٤٨؛ سيد حامد نقوي، خلاصه عبقات الانوار، ج1، ص8 به بعد؛ سيد بن طاووس، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، صص
١١٣ ـ ١٢٢؛ شيخ مفيد، الافصاح، ٢٢3.
2. سيدمصطفي آل سيدحيدر کاظمي، بشارة الاسلام في ظهور صاحب الزمان، ص 267.
3. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.
(17)
السلام علي مهدي الاُمم و جامع الکلم
اصل مسألهي مهدويّت، مورد اتّفاق همهي دينهاي توحيدي و غيرتوحيدي است، و همه مکتبها و آيينهاي آسماني و غير الهي، از آن، سخن بهميان آوردهاند؛ ولي هر کدام در حدّ توان خود به آن پرداخته و بحث کردهاند. برخي از اديان، آنرا بهعنوان بحث اصلي و محوري قرار دادهاند، و برخي هم در حاشيه، آنرا مطرح کردهاند.
آنچه که مورد اتّفاق همه کيشهاست، آمدن مصلح و موعود منتظر در آخرالزمان است. در اين ميان، يهوديت، مسيحيّت و اسلام، بهطور جدّي دربارهي منجي بحثهايي عميق و ادامهدار ارائه داده، و همه زاويههاي آنرا در نظر گرفتهاند.
آري، مهدويّت در اسلام، بهويژه مکتب تشيّع، اصلي از اصول بوده، و چون امامت، از ديدگاه شيعه، جزو اصول دين است. شيعيان، حضرت بقيةالله و مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) را امام دوازدهم خود ميدانند. پس، بحث مهدويّت داخل در ارکان و اصول دين بوده و اهميّتي ويژه دارد. به همين خاطر، ضروري است همه جوانب و اطراف آن مورد کند و کاو قرار گيرد تا پرسشي باقي نماند؛ و اگر هم براي کسي پرسشي پيش آمد، با مراجعه به کتابهاي موجود پاسخ خود را دريافت نمايد.
با کمال تأسف، نزول مسيح در آخرالزمان که مورد اتّفاق سه کيش بزرگ جهان ـ نصرانيّت، اسلام و يهوديت ـ است، آنگونه که ميبايست مورد تحقيق و کند و کاو قرار نگرفته است. آن اندازه هم که بحث شده، اولاً پـــراکنده و ثانياً مختصر و گذرا است و بهعنوان موضوعي مستقل مورد نقد و کاوش واقع
(18)
نشده است. از اينرو، حساسيت و اهميت موضوعِ هبوط و نزول همزمان مسيح(عليه السلام) با ظهور موفور السرور حجّت بن الحسن«روحي لهالفداء»، ما را وا داشت تا در حدّ توان اندک خود، وارد بحث شويم.
پس از ورود، متوجه شديم اين موضوع، اقيانوس ژرفي است که وارد شدن چون بندهي ضعيفي که قدرت شنا و غواصي در آن درياي عميق را ندارد، شايد خطرناک و حادثهآفرين باشد؛ ولي لطف بيکران صاحب و مولايمان به مدد آمد و در ژرفترين اعماق، از غواصيها سالم بهدر آمديم؛ و فرمودهي اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) را نصبالعين خويش قرار داده و از آن دستورالعمل گرفتيم. آن حضرت ميفرمايد: «ما لايُدرك کلّه لا يُترك کلّه».
آب دريا را اگر نتوان کشيد ****** هم به قدر تشنگي بايد چشيد
از اينرو، با احتياط تمام، دل را به دريا زده و وارد بحث پيرامون موضوع شديم؛ و بحثهايي را بهعنوان پيشنياز در ميان گذاشتيم تا براي همگان قابل فهم و استفاده باشد؛ بهويژه براي کساني که به کيش مسيحيّت تمايل پيدا کرده و يا در دام فريب شيطان واقع شدهاند.
دکتر زويمر، از مبشّران معروف مسيحيّت، در کنفرانس بيتالمقدّس گفت: «من اقرار ميکنم مسلماناني که در چهارديواري مسيحيّت وارد شدهاند، مسلمانان حقيقي نيستند. بهطوري که گفتيد، يکي از سه طايفهاند: يا کودکاني هستند که خانوادهشان اسلام را آنطور که لازم است به آنان معرفي نکردهاند؛ يا مرداني هستند که ديانت را سبک شمرده و براي گريز از فقر و به دست آوردن لقمهاي تلاش ميکنند و فکري جز رسيدن به نيرو و
(19)
قدرت ندارند؛ و يا کساني هستند که در راه هدف و اغراض ديگران تلاش ميکنند».[1]
از گفتهي دکتر زويمر بهخوبي آشکار ميشود که چه کساني در دام فريب اسقفها و مبشّران نصرانيّت ميافتند. بلي، بايد به فکر چاره و راه حل بود.
کتابي که در دست داريد از سه بخش تشکيل شده است:
بخش نخست، در مبادي و مباحثي است که بهعنوان پيشنياز بحث اصلي بايد به آنها پرداخته شود. برخي از بحثهاي اين بخش عبارت است از: مسألهي مهدويّت و برداشت همهي انسانها از آن، مفهوم و مصداق انتظار، گستردگي عدالت و برخي موضوعهاي ديگر که در جاي خود مورد ارزيابي قرار ميگيرد.
بخش دوم، بيانگر شباهتهاي مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) به مسيح(عليه السلام) و برعکس است که به تکتک آنها اشاره ميشود.
بخش سوم، دربارهي رابطهي نزول مسيح(عليه السلام) با ظهور موعود منتظر و قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) است. اين بخش بحث اساسي کتاب را تشکيل ميدهد. سعي وافر و تلاش جدّي صورت گرفته است تا با دقت به همهي سويههاي اين موضوع پرداخته، و آنرا مورد بحث و پژوهش قرار دهيم.
يادآوري اين نکته لازم است که هستهي نخستينِ کتاب حاضر را مقالهاي با همين نام تشکيل ميدهد، که براي «همايش علمي مهدويّت در عصر حاضر ـ گرگان، شهريور 1385» ارسال داشتم و مورد عنايت و توجه برگزارکنندگان،
--------------------------------------------------
1. به نقل از: زينالعابدين قرباني، علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، ص 456.
(20)
بهويژه هيأت علمي آن همايش قرار گرفت. عدهاي از برادران و بزرگان، ما را بر اين داشتند که بحث مذکور را گسترش دهيم تا بيشتر مورد استفاده قرار گيرد. ما نيز درخواست، و بلکه، امر آنان را پذيرفتيم.
اينک ثمرهي زحمتهاي فراوان خود را در اختيار شما دانشپژوهان، علمدوستان و حقيقتجويان ميگذارم، با اين اميد که در درجه نخست، مورد قبول خداوند متعال، و در ثاني مورد قبول امام زمان(عليه السلام)، و در درجه سوم، مورد عنايت شما برادران و خواهران مسلمان و غيرمسلمان قرار گيرد؛ چه آن که بحثها بهگونهاي تحرير شده که براي همگان، و بهويژه، مهديباوران و مهديياران، قابل استفاده باشد.
بلي، بررسي همهجانبهي بحث و دقت در آن، اين اقتضا را دارد که با حوصله عالمانه و محققانه خود آن را دنبال فرماييد؛ و در ضمن، اگر به مطلبي برخورديد که نياز به يادآوري دارد، حقير را بيخبر نگذاريد. لطف فرموده تذکر يا تذکرهاي خود را ارسال نماييد تا اگر قابل اصلاح باشد، مورد بررسي و اصلاح قرار گيرد.
به اميد پيروزي نهايي اسلام، که روز ظهور منجي عالم بشريت و حجّت حق، امام زمان«روحي لهالفداء» است.
چـون قـلم انـدر نـوشتن مـيشـتافت ****** چون به عشق آمد، قلم، خود برشکافت
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ١٤٢٧قمري
بيستم مهرماه 1385 شمسي
گرگان، ميرتقي حسيني گرگاني
(21)
بخش نخست: کليّات
1ـ موعود منتظر، باور همهي اديان و مذاهب
2ـ مفهوم و مصداق انتظار
3ـ انتظار؛ پل پيوند محرومان و نجاتبخش
4ـ فراگيري عدالت مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
5ـ مهدي(عليه السلام)، خلاصهي همه پيامبران و امامان
6ـ سنّتها و علوم همه پيامبران در اختيار مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف)
(23)
موعود منتظر، باور همهي اديان و مذاهب
مسألهي مهدويّت، انتظار مصلح كل و موعود منتظر، از ويژگيهاي دين اسلام نيست،[1] بلكه همه اديان و مذاهب آنرا پذيرفتهاند و تنها اختلاف موجود بين آنها در نامگذاري است.
پيامبران الهي، که هر يک از آنها مصلح دوران خود بودهاند، از ظهور کسي خبر دادهاند كه جهان را به تسخير خود در ميآورد، بر همهي كره زمين حكمراني خواهد کرد و گسترهي عدالتش اقطار زمين را فرا ميگيرد. اين باور، تنها جنبهي الهي و ديني ندارد، بلكه افزون بر آن، بارقهاي است براي خواستهها و آرزوهاي همهي انسانها، با كيشها و آيينهاي مختلف. نيز ميتوان گفت اين امر بازده الهام فطري مردمي است که با اختلاف در مذهب و
--------------------------------------------------
1. گرچه يكي از مهمترين اركان دين است. اهميت مسأله بهاندازهاي است كه مرحوم شهيد آيت الله سيد محمدباقر صدر، روايتهاي وارده درباره امام زمان و موعود منتظر را از طريق برادران اهلسنّت بيش از چهارصد حديث، و مجموع آنها از طريق شيعه و سنّي را بيش از ششهزار ميداند. بهجرأت ميتوان ادعا نمود كه در مورد هيچ موضوع و عنواني در دين اسلام، به اين اندازه حديث صادر نشده است. ر.ک: امام مهدي حماسهاي از نور، ص 66.
(24)
عقيده، دريافتهاند براي انسانيّت روز موعودي خواهد بود که با فرا رسيدنش هدف نهايي و مقصد بزرگ رسالتهاي آسماني ـ انساني تحقّق مييابد، هرچند که مسير آن در طول تاريخ، پر فراز و نشيب و پَرتگاه است؛ و هرچند بهدنبال رنجهاي خانمانسوز و جانکاه به وجود ميآيد، ولي امري است مسلّم و اجتنابناپذير.
انتظارِ چنين آيندهاي، ويژهي انسانهاي مؤمنِ به غيب نيست، بلکه ديگران نيز بهگونهاي به آن باور دارند. براي مثال، در ماترياليسم ديالكتيك كه تاريخ را بر اساس تضادها تفسير ميكند، روزي مطرح است كه همه تضادها از بين ميرود و سازش و آشتي حكمفرما ميشود.
صاحب دار السّلام از علاّمه مجلسي نقل کرده که جميع طوايف امم از بنيآدم، بهويژه اهل كتاب ـ يهوديان، نصرانيان، و مجوسان ـ وكافران حربي، مرتاضان هندي، اهل خطا (چين)، بربر، براهمه، حكما، دانايان، اهل نجوم و همهي فرقههاي اسلامي، بهوجود شريف آن صاحب الاُمم و جامع الكلم قائلاند؛ مگر اندکي از نصرانيان و فرقهاي از فرنگيان كه درخصوصيات آن اختلاف كردهاند.
نام موعود به رمز و اشاره در قرآن و ديگر کتابهاي ديني آمده است. بهعنوان مثال، در قرآن، نجم، عصر و فجر است؛ در صحف ابراهيم، حاشر؛ در زبور، مفيق؛ در تورات، ماشع[1]؛ در انجيل، مسيح الزمان؛ در كتاب زمزم، سروش
--------------------------------------------------
1. سليمان بن داود پسري داشت به نام ماشع، که بهعربي ميشود مهدي؛ و اين ماشع در زمان حيات سليمان غايب شد و در آخرالزمان ظاهر ميگردد؛ و اوست مهدي آخر زمان، و خداي تعالي در تورات اين خبر را به موسي و ديگر پيامبران داده است. البته ميدانيد كه چنين نيست؛ چون در سفر انبيا آمده است: ماشع ـ يـعـني مهدي ـ دجّال را كه دعوي خدايي ميكند، خواهد كشت. پس، تحريف صورت گرفته است.
(25)
و ايزد است؛ و در برخي کتابهاي مجوسي، بهرام؛ و در هزارنامه هندوان، لند بطاوا نام دارد. شيخ بهائي در كشكول خود ميگويد: «فارسيان او را ايزدشناس و ايزدنشان يا راهنما و خداشناس و برهان الله گويند».[1]
بلي، ظهور عزير يهوديان و بازگشت مسيح ترسايان و رجعت بهرام زرتشتيان، در ظهور آخرين وصي الهي، يعني حجّت حق، مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) تحقّق خواهد يافت؛ و انتظار همهي دينها و انسانها با آمدن امام زمان(عليه السلام) بهپايان ميرسد.
«دارمس تهتر خاورشناس فرانسوي قرن نوزدهم، مينويسد: اعتقاد به منجي بزرگ براي اين است که توده در برابر غم و اندوه زمان، دوست دارد تخم اميدي براي آينده بکارد؛ اقوامي که در اثر آرزوها و آمال ملّي معذّب و تحت فشار هستند، هميشه اميدشان به برآمدن طالع جديد است. البته ميدانيد که اقوام «سِلت» انگلستان چندين قرن در انتظار «آرثور» زيستند که بنا به گفتهي آنان در جزيرهي آوالون آرميده بود. اهالي صربستان منتظر ظهور «مارکوکيراليويچ» هستند که بنا بر اعتقاد آنان، خداوند در شدّت جنگ او را به غاري فرستاده وهنوز در آن غار به خواب رفته است.
ويکتور هوگو، «فردريک باربروس» را به شما فرانسويان شناسانده است؛ و بهخاطر داريد که در 1870 ميلادي، شعراي آلمان به شادي فرياد ميزدند که باربروس بيدار شده و درخت پژمرده، مجدداً طراوت يافته است. و به پندار ايرانيان (زرتشتيان) وقتي که در آخر الزمان مار ضحّاک که مظهر اهريمن
--------------------------------------------------
1. محمود عراقي، دارالسلام در احوالات حضرت مهدي، صص ١٠١ و ١٠٢.
(26)
است و سابقاً فريدون او را در کوه دماوند مغلول کرده بود، زنجيرها را بشکند و فاتح و پيروز در دنيا سير کند ـ چنانکه به عقيده عيسويان، «آنتي کريست» و به گفتار مسلمانان، «دجّال» ـ کِرِزاسپَه از خواب بيدار خواهد شد، و او را به يک ضربت گرز هلاک خواهد کرد».[1]
شبي آراسته چـون صبـح اميد ****** بـا صفـاتـر زگلـستـان بــهـشـت
ماه با قـرص تمام از دل شــب ****** سر بهدر کرده چو ترسـا زکـنشت
خـيره گرديده به اين عالم خـاک ****** نـور افشان شده برخاک و مغاک
مــرغ شــب نـاله شبگير کند ****** بـنـواي دلـــک ســـــــوختهاي
بـلبـل از دوري گــــل افتاده ****** هـمـچو پـروانهي پرسـوختهاي
شـمع يک گوشه بپا اشک فـشان ****** گـهــر از ديده کـند بر دامان
عـارف سـوخته دل دردل شب ****** بـه نوا يـا رب يــا رب گــــويد
ســـالــک وادي عشق ازلــي ****** راه مـعشوق به شـب در پــــويد
زاهد و عــــابد ســـجادهنشين ****** از خــدا ميطـلـبد ناصر ديـن
مغ و مغبچه و دســتور و نديم ****** گــــرد آتش شده درديـر مـغان
زنـد و پازنـد گرفته در دست ****** موبـدان مـويهکنـان نعـرهزنان
هـمه آتــش به کـف و دل شيـدا ****** مـصلحي خواهنـد زآهور مـزدا
--------------------------------------------------
1. به نقل از: ناصرالدين صاحبالزماني، ديباچهاي بر رهبري، صص 102 ـ 105.
(27)
در کليسا شـده ترســا بچگان ****** دســـت بر سينه به پيش اسقف
بسته زنّار و چـليــپا بر سـر ****** گــرد ناقـوس زده صف در صف
ايـن تـرانـه بــسرايــند فـصيح ****** نيست مصلح به جهان غير مسيح
رفـته در بتکده هندو بر بــت ****** گـــرد از چـهره بـت مـيشـويد
ســر تـسليم نهاده بر خــاک ****** پـيـش بت سجدهکنان ميگـويـد
چه شود دادگري نيکســـرشت ****** بـــهــر اصلاح سر آرد زکنشت
در کـنيسه شده خاخـام يهود ****** يـديدش در پـي و تورات بدسـت
بـا گـروهـي ز بنياسـرائيـل ****** بهدعا بـر سر ســجـاده نشست
گـفـت: يا رب برسان مـوسي را ****** مـصـلح پــــاک سـرشت مـا را
خلق از ظلم و ستم خستهشده ****** مـصـلحي، دادگـري مــيجـويند
شده در گوشهي خلوت هريک ****** راز دل بــا صـنمـي مــيگـويند
تا بهکي اينهمه خونريزي وجنگ ****** سرزند زيــن بشرِ بـــيفرهنگ
همه بـــودند در ايــن انديشه ****** کــه ز سـامـرا مــاهـي ســر زد
شـــد پـديـدار زبـيت عصمت ****** کــودکي خـيمه به عـالم بــر زد
زگــلسـتـان رســـول اســـلام ****** مـهــدي آل مـحـمد(صلي الله عليه و آله) زد گـــام
ايـن نــدا گشت درآفـاق بلنـد ****** مصـلح مـنـتظر آمــد بـه وجود
رخـت بر بندد باطل زين پـس ****** کـه خــدا از رخ حـق پرده گشود
(28)
«زهق البـاطل وجـاء الـحـق» گـفت ****** گوش دل اين سخن از غيب شـنـفت
خيز ساقـي بـه تولاي ولـــي ****** پــرکـن از بادهي وحدت جــامم
آر تـــا نـوشم و زايـل گـردد ****** غـــم و رنـــج و مــحن و آلامم
سخن از حجّت حـق، شـاه جـهان ****** مــهـدي مــنـتـظر آرد بـهمــيان
هرکه ديـوانـه او شد به جهان ****** خـلعـت عـقل و خـرد را پوشـيد
آنکـه زد مـهر غـلاميش بهدل ****** آب از چـشمهي حــيوان نوشـيد
بــا تـــولاي وي از دوزخ رســت ****** هـرکـه در کـوي ولايش بنشـست
اي به يادت دل شيـدايــي ما ****** صـاحبا پــرده نشيني تـا چـند؟
خيز و از ظلم وستم باز رهان ****** ايـن تـــن خستهي مـا را از بـند
خود بپا خيز تـو اي خسـرو ديـن ****** پــــــاک از ظلم نـما روي زمـين
خسروا خيز و شـهنـشاهي کن ****** تا به پاي تــــــو بساييم جبين
پايهي تخت بــــزن بر گردون ****** عـدل و انصاف بگـستر به زمين
بــنـشـيـن داد بــده دادســتـان ****** صـلح کـل، صـلح بياور به جـهان
من کيم؟ خـستـهدلي شيدايـي ****** عـاشقي، سوختهاي، رسوايي
سـر کوي تو به دريوزه شدم ****** به اميدي که رخــــي بنمايي
حـکـمتم، خـاک ســرِ کـوي تـوأم ****** بـستـهي سـلسـلهي مـوي توأم[1]
--------------------------------------------------
1. علي دواني، مهدي موعود، مقدمه.
(29)
دين، بهويژه اسلام، در عين حال كه به اين احساس روحي همگاني استواري ميبخشد، با تأكيد فراوان اين عقيده را نيز تقويت نموده و به آن، جهت ميدهد. اسلام ميگويد: زمين همانگونه كه از ظلم و بيداد پر شود، از عدالت و دادگري آكنده خواهد گشت. معناي اين سخن آن است که اسلام به اين احساس، ارزش عيني ميبخشد و جهت فكريِ باورمندان به اين عقيده را به سوي ايمان به آيندهي راه متوجه ميسازد.[1] بهعنوان مثال، قرآن كريم در بيش از يکصد و بيست آيه به اين موضوع مهم و حياتي تصريح و تـلويح و آشکارا اعلام کرده که ارادهي الهي به اين امر تعلّق گرفته است، (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِيلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَحْوِيلاً)[2] و فرموده است: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)[3]؛ يعني حكومت شیطان و پيروانش رو به زوال و نيستي ميرود، و در نهايت، حکومت به وارثان حقيقي زمين، كه همان مستضعفان و بندگان صالح هستند، خواهد رسيد.
خلقي كه در انتظار ظهور مصلح به سر ميبرند، بايد خود صالح باشند. اينان همان شيعيان مهدياند كه پيش از ظهور، به آن بزرگوار اقتدا ميكنند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «طوبى لمن أدرك قائم أهل بيتي وهو مقتد به قبل قيامه»[4]؛ چه خوش است حال كساني كه قائم ما اهلبيت را درك، و به او پيش از قيامش اقتدا ميكنند.
--------------------------------------------------
1. برداشت آزاد از سخنان آيت الله صدر.
2. سوره فاطر، 43.
3. سوره انبياء، ١٠٥.
4. محمدرضا حکيمي، خورشيد مغرب، ص 3٤٩؛ لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص511؛ شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص286.
(30)
در ذيل اين آيه، از امام باقر(عليه السلام) روايت شده است: «هم أصحاب المهدي في آخر الزمان»[1]؛ منظور از «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»، اصحاب مهدي(عليه السلام) در آخرالزمان است.
از امام صادق(عليه السلام) نيز نظير اين مطلب نقل شده است. آن حضرت ميگويد: «القائم(عليه السلام) و أصحابه»[2]؛ يعني «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»، مهدي و ياران او هستند.
با كمي دقت، روشن ميشود سنّت الهي از بدو آفرينش چنين بوده است، و همهي كتابهاي آسماني از آن بهعنوان يك جريان حتمي و مسلَّم ياد كردهاند؛ زيرا كه خداوند آن را لازم شمرده، و ناموس خلقت را بر اين منوال مقرّر فرموده كه صالحانِ پيرو مصلح، زمين را به ارث برند و مالك و حاكم آن شوند. همچنين مراد از «ذكر» در آيه شريفه، كتب الهي است؛ چنانكه امام ششم(عليه السلام) فرموده است: «الكتب كلّها ذكر الله».[3]
هدف بنيادين از پيدايش موعود منتظر، اصلاح مفسدهها، زنده کردن دين اسلام، دادگري و رفع بيداد از گيتي است. بايد به اين نكته توجه داشت كه استثمار ملتهاي ضعيف و جهان سوم از سوي مستکبران پديدهي نو پيداي قرن نوزدهم و بيستم نيست، بلكه خونِ دلي را كه مظلومان جهان از ستمگران جرعهجرعه ميآشامند، از نخستين روزهاي پيدايش نسل آدم وجود داشته است. هنگامي كه به تاريخ مراجعه، و به ثمرهي رفتار انسانها نگاه شود، معلوم ميگردد كه از نخستين روزهاي آفرينش انسان، وضع چنين بوده است.
--------------------------------------------------
1. سيد شريفالدين حسيني استرآبادي نجفي، تأويل آيات الظاهرة، ج١، ص٣٣٢.
2. علي بن ابراهيم بن هاشم قمي، تفسير قمي، ج٢، ص٧٧.
3. سيدهاشم بحراني، المحجّة فيما نزل في القائم الحجّة، ص١٤١.
(31)
بهترين سند براي گفتار ما قرآن مجيد است. كلام الهي براي ما از پيدايش قابيل در مقابل هابيل، نمرود در برابر ابراهيم، فرعون ستيزهگر در برابر موسي، بخت النصر مقابل يحيي بن زكريا، يهوديان عنودِ حقپوش و حقكش و لجوج در برابر مسيح، و ايستادگي كفار قريش به رهبري ابولهب و ابوجهل و ابوسفيان در مقابل پيامبر اسلام، سخن ميگويد. اين جريان در همه دورههاي تاريخ بوده و هست.[1]
باور به موعود، پيشينهاي درازتر و دامنهاي گستردهتر از اسلام دارد؛ پس، طبيعي است كه مرزهاي اسلامي، همه آرزوهايي را که از سپيدهدم تاريخ به اين اعتقاد پيوسته در خويش جاي داده و به آن بار فرهنگي پر توان بخشيده و سرمايه روحي بزرگي براي مستضعفان دنيا بهوجود آورده باشد. همچنين طبيعي است که در برابر افروختن احساسهاي تمامي ستمديدهها و شكنجهشدههاي تاريخ، و رهبري آنها به سوي عدل و داد، قدرتنمايي كرده، آنها را در خود جاي دهد.
انتظار به منجي اختصاص به ملّت، قوم و يا مذهب ويژهاي ندارد؛ بلکه به عنوان يک شوق عميق و پايدار، انتظار ديرين بشريت و تکيهگاه اميد، ساحل نجات براي آيندهاي دور يا نزديک، در ميان تمام تودهها و ملّتهاي رشديافتهي جهان و به عنوان گمشدهي عرفاني انسان تجلّي کرده است.
در آمريکا، مدّعيان ظهور مسيح موعود و منجي بزرگ، چه در ميان سفيدپوستان مسيحي و چه در ميان سرخپوستان غير مسيحي، کم نبودهاند. «برنارد بارْ بِر»، جامعهشناس آمريکايي که پژوهشي دربارهي نهضت منجيگري
--------------------------------------------------
1. امروز نيز ايران اسلامي انقلابي، مبتلا به جرج بوش، بلر و ديگر سلطهجويان صهيونيست است.
(32)
و منجيپرستي در ميان سرخپوستان آمريکا در سال 1941 ميلادي انتشار داده است، مينگارد: در ميان قبايل سرخپوست شمال آمريکا، يکي از افسانههاي اساسي، اين عقيدهي شايع است که روزي «گُرد سرخپوستان» ظهور خواهد کرد؛ و آنان را به بهشت زميني رهنمون خواهد شد... تنها تا پيش از سال 1890 ميلادي افزون بر بيست نوع از اين نهضتها در تاريخ آمريکا ثبت شده است.[1]
گُلد زيهر (1924 ـ 1850م) خاورشناس نامي اروپا که وي را بنيانگذار علم اسلامشناسي در اروپا ميشمارند، در سخنرانيها و تحقيقاتش مسألهي مهدويّت را از نو مورد بررسي قرار داده و ميگويد: مسأله موعود و منجي بزرگ جنبه عمومي و جهاني دارد؛ تمام اقوام مختلف براي ظهور يک منجي بزرگ هنگام فشار و مصيبت چشم اميد بستهاند؛ و بيان ميدارد: اعتقاد به بازگشت و ظهور منجي موعود اختصاص به اسلام ندارد؛ پندارهاي مشابهي را ميتوان در ميان اقوام ديگر به فراواني يافت.
بنابر اعتقاد هندوايسم، «ويشنو» در حاليکه بر اسبي سفيد سوار است و شمشيري از شعلههاي آتش بهدست دارد، در پايان دورهي کنوني جهان ـ که واپسين ادوار چهارگانه جهان است ـ بهعنوان کالْکي ظاهر خواهد شد و سرزمين آريا را از دست ستمگران غاصب رهايي خواهد بخشيد. در ميان اقوام مغول تا امروز (1910م) اين عقيده شايع است که چنگيزخان پيش از مرگ خود وعده کرده است در هشت يا نُه قرن ديگر از نو باز در زمين ظاهر خواهد شد و مغولان را از زير يوغ چينيان نجات خواهد داد.
--------------------------------------------------
1. ناصرالدين صاحبالزماني، ديباچهاي بر رهبري، ص101.
(33)
در شرايط مشابه، ميان اقوام شرقي و غربي، حتي در ميان سرخپوستان آمريکا پندارهاي مشابهي دربارهي بازگشت يا ظهور منجي موعود پديد آمده است. بعضي منابع قديميتري براي اعتقاد به بازگشت و قيام منجي بزرگ يافتهاند؛ به عنوان مثال، پينجز بر اساس متنهاي ميخي بابلي، نتيجه گرفته است بابليان باستان نيز در انتظار بازگشت مجدّد شهريار خويش، «سارگون دوم» بودهاند، تا شکوه گذشته را تجديد کرده، و عظمت از دست رفته را از نو مستقرّ سازد.[1]
دنياي متمدّن امروز با شگردهاي مدرنيته و عنوان زيبا و فريبندهي حقوق بشر، دموكراسي ـ آنهم به شيوه عراقياش ـ و خاورميانه جديد بيحزبالله و حماس، براي نابودي تروريسم از ملّتهاي محروم و ضعيف، اخّاذي کرده، مردمش را به بندگي و بردگي كشانده، و خانه و آشيانه آنها را ويران ميسازد. اگر اين روالي كه آمريكا و ديگر كشورهاي غربي و ثروتمند پيش گرفتهاند ادامه يابد، ديگر از سعادت بشري و حيات انساني چيزي باقي نخواهد ماند؛ و جامعهي بشري بهكلّي نابود خواهد شد.
اين وضع اسفناك و رقّتبار، انديشمندان شرق و غرب را به تکاپو واداشته، و در اثر ناکارآمدي افکارشان و يا زبوني، چارهاي جز تسليم و پذيرش اين همه مشكل و سختي و موجهاي بلا ندارند. گو اينكه فقيران براي جهل، بلا، ذلّت و خواري آفريده شدهاند. عدّهاي نيز راه خلاص و رهايي را عزلت و رهبانيّت و كنارهگيري از جامعهي انساني ميدانند؛ ليکن، برخي ديگر با فكري صحيح و سليم، به اين نتيجه رسيدهاند كه انسانها با بصيرت و
--------------------------------------------------
1. ناصرالدين صاحبالزماني، ديباچهاي بر رهبري، صص107 و 108.
(34)
آگاهيهاي لازم ميتوانند بهسوي مدينهي فاضله و زندگي همراه با سعادت حركت نمايند؛ و اين همان انديشهاي است كه انبياي الهي(عليهم السلام) امّتهاي خود را به عاقبتي خوش و زندگياي كه در آن هيچگونه استضعاف، ستم و طبقههاي مـحروم وجود نـخواهد داشت، رهنـمون شـدهاند، و ارادهي تـخلفناپذير الهي و وعده و نويد روحبخش و جانفزاي ربوبي نيز بر آن استقرار يافته است: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ).[1]
مفهوم و مصداق انتظار
لازم است هرچند گذرا بحثي دربارهي مفهوم و مصداق انتظار ارائه شود تا مقصد اصلي روشن گشته، و بحث با آگاهي بيشتري پيگيري، و با جدّيتي بيشتر به زواياي آن نگريسته شود. براي «انتظار» مفهومهاي مختلفي را مطرح كردهاند؛ ولي آنچه را كه اين حقير در صدد طرح آن هستم، با توجّه به حساسيّت زمان و مكان و حوادث موجود منطقه كه كشورهاي اسلامي با آنان درگير هستند، تحرير ميشود.
--------------------------------------------------
1. سوره قصص، ٥؛ طبق نقل شيخ صدوق(رحمة الله) در کتاب کمالالدين، قائم آلمحمد(صلي الله عليه و آله) در روز هفتم ولادتش، هنگاميکه حکيمه خاتون عمّه امام حسن عسکري(عليه السلام) قنداقه او را تقديم پدر بزرگوارشان کرد، پس از اقرار به شهادتين و درود بر امامان معصوم تا پدربزرگوارش، اين آيه مبارکه را تلاوت نمود که: {وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ}؛ يعني اراده کردهايم که منت نهيم بر آنان که در زمين به استضعاف و زبوني کشيده شدهاند، و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم، و آنها را بر روي زمين جاي دهيم؛ و به فرعون و هامان و لشکريان آن دو نشان دهيم آنچه را که آنها از آن ميترسيدند. ر.ک: کمالالدين و تمام النعمة، ج٢، ص٤٢٤.
(35)
انتظار، يعني آرزومندي براي رسيدن به نيكوترين حال و زمان؛ يـعـني لَه لَه زدن براي رسيدن به «ماء معين»: (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ)[1]؛ يـعني رهـايي از ظلمت و تيرگي، و چشم به افق روشن دوختن و براي ديدار خورشيد، شب را به صبح آوردن؛ يعني برترين عبادت؛ يعني شناخت منتظر؛ زيرا، لازمهي هر عبادتي معرفت است؛ پس، انتظار بدون شناخت موعود منتظر معنا و مفهوم نخواهد داشت و تهي از محتوا و حقيقت است. پس، تنها چيزي كه بدان معنا، محتوا و واقعيّت ميبخشد، شناخت است؛ و شناخت، چون هدف آن است.
انتظار، يعني آمادگي براي رهايي از ستم، خود را ساختن چونان بسيجيان و حزبالله، چشم به ما بين ركن و مقام دوختن به اميد فتح و گشوده شدن دروازههاي قسطنطنيه، جبال و ديلم؛ به انتظار هبوط عيسي و نظارهگر قتل دجّال به دست او بودن، در تكاپوي زوال فرزندان صهيون بودن و به صلاي شمشير گوش دادن، مشاهده شكسته شدن پرچمهاي سفياني و دجّال؛ و خلاصه، ترنّم «لا إله إلا الله» بر پهنهي گيتي گوش را نواختن.
انتظار، يعني باوري شورآفرين، اميدي روحبخش، مقاومت و صلابتي براي حزبالله چون «هم الغالبون»، حماسهاي شبشكن، شفقي فجرآفرين، فتح المبين، فتح الفتوح، مرصادي براي منافقان، «نه» گفتن به باطل و شيطان بزرگ، درفش عصيان و پايداري، جريان خون در رگ زندگي، در آرزوي روزهاي سبز بهاري نشستن، در هالهاي از نورِ جمال مهدي قرار گرفتن و سپر بلايش
--------------------------------------------------
1. سوره ملک، 30.
(36)
شدن، گرماي دستش را لمس نمودن، جان را به تابش خورشيد ولايت، تابناك ساختن، روح را در سايهي حكومت موعود صيقل دادن، و از شادماني طلوع طليعهي جهاني، آكنده از داد و دادگري سرشار بودن.
انتظار، يعني اشتياق به آرامش بعد از طوفان، اميد استقرار صلح و عدل جاويدان پس از شيوع ظلم و فسادِ همهگير و بيپايان بهوسيله منجي بزرگ، موعود بشريت و مهدي قائم منتظر(عجل الله تعالي فرج الشريف)؛ و به گفتهي حافظ شيرازي: ايمني قافلههاي دل و دانش، از دست قطّاع طريق بهدست يک مرد راه.
زقاطعان طريق، آن زمان شوند ايمن ****** قوافل دل و دانش که مرد راه رسد
انتظار، يعني همواره منتظر طلوع خورشيد خونين رهايي از مغرب بودن[1]،
--------------------------------------------------
1. در حديثهاي فراواني گفته شده است که: «هو الشمس الطاعة من مغربها» ـ سليمان حسيني بلخي قندوزي، ينابيع المودة، ج3، ص١٤٥؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج٥٢، ص١٩٥؛ شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج٢، صص٥٢٧ و ٥٢٨ ـ يعني مهدي(عليه السلام) خود همان خورشيدي است كه از مغرب (محل غروب خورشيد) طلوع ميكند. برخي گفتهاند: از جمله نشانههاي ظهور امام زمان(عليه السلام) طلوع خورشيد از مغرب است؛ برخي ديگر ميگويند: محل طلوع آن حضرت مغرب زمين است. شايد توجيهش آن باشد كه امام زمان بعد از فتح انطاكيه، قسطنطنيه، روم و فرنگ، به سوي بيتالمقدّس باز ميگردد، و مسيح براي هلاكت دجّال و يهوديان عنود حقپوش هبوط ميكند؛ يعني آغاز حركت اصلاحي و عدالتگستر موعود منتظر همين طلوع خورشيد از مغرب خواهد بود؛ خدا داند. به انتظار روزي كه مفسّر راستين دين ظهور کند، تا آنرا به معناي واقعي كلمه تفسير نمايد. بله، در برخي از روايتها چنين ذكر شده است: «أوّل الآيات طلوع الشمس» ـ إعلامالوري، ج٢، ص٢٧٩ ـ و نيز آمده: «لا تقوم الساعة حتي تطلع الشمس من مغربها، فإذا طلعت الشمس أمن الناس کلّهم أجمعون». اين حديثها، طلوع شمس را از نشانههاي قيامت ميدانند. ملاحظه ميکنيد که طلوع به خود شمس نسبت داده شده است، ولي آنچه که ما پيشتر نقل نموديم، اين بود كه: «هو الشمس الطالعة من مغربها»؛ مرجع ضمير «هو»، وجود مقدّس مهدي موعود(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؛ و اين، منافات ندارد که طلوع خورشيد از مغرب، از نشانههاي نزديکي قيامت باشد؛ و در برخي روايتها، تعبير شده که مهدي فاطمه همان شمس بوده، و از علائم و اشراط الساعة، خود ظهور مهدي و آنچه که پيش و پس از ظهور اتّفاق ميافتد، باشد. چندي پيش، يکي از ستارهشناسان روسي پيشبيني کرده بود که در اواخر سال ١٩٨٢ ميلادي فاجعهاي براي خورشيد پيش خواهد آمد و خورشيد از مغرب طلوع خواهد کرد. حضرت باقر(عليه السلام) ميفرمايد: «نعم و النداء من المحتوم و طلوع الشمس من مغربها من المحتوم...» ـ إلزام الناصب، ج٢، ص١٤٦ ـ يعني: آري، نداي آسماني و طلوع خورشيد از مغرب حتمي خواهد بود. وقوع چنين پديدهاي که از نشانههاي ظهور است، اگر معناي ظاهرياش مراد باشد، مستلزم در هم ريختن و از هم پاشيدن نظم جهان و تغيير در حرکت و چرخش منظومه شمسي است؛ و اين، با اصول حاکم بر نظام طبيعت سازگاري ندارد. بديهي است که امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) بر روي همين زمين بدون هيچگونه تغيير قبل از قيامت، حکومت جهاني تشکيل ميدهند. بر اين اساس، تحقق چنين نشانهاي به صورت معجزه هم امکان ندارد؛ زيرا، معجزه در محدوده نظام حاکم بر جهان صورت ميگيرد. ـ دادگستر جهان، ص220 ـ به همينخاطر، نظريهاي که ما در اول بحث ارائه داديم تقويت ميگردد. محدّث، حکيم و فقيه بزرگوار، فيض کاشاني(رحمة الله) ميگويد: گويا طلوع خورشيد از مغرب، کنايه از ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) است؛ همانگونه که از برخي اخبار نيز استفاده ميشود. ـ وافي، ج2، ص446 ـ ؛ در ذيل روايتِ صعصعه نيز جملهاي است که نشانگر همين معناست. صعصعه در پاسخ نزال بن سبره گفت: کسي که حضرت عيسي(عليه السلام) پشت سر وي نماز ميگزارد، دوازدهمين نفر از خاندان پيامبر و نهمين نفر از فرزندان حسين بن علي(عليهما السلام) است؛ و هم اوست خورشيدي که از غروبگاهش طلوع ميکند. ـ بحارالانوار، ج52، ص195ـ. و اين همان معناي کنائي است که از «طلوع خورشيد از غروبگاهش» برداشت ميشود؛ و ظهور حضرت حجّت بن الحسن(عليهما السلام) به طلوع خورشيد از مغربش تشبيه شده است.
(37)
در برابر تندبادهاي زودگذر زبرالحديد بودن، در برابر مشکلات، كوه مقاوم بودن و براي رهايي از آنها همراه سپاه مهدي بودن؛ يعني ديدن طلعت رشيده و سپيدهي ستوده و در نتيجه، چشم را روشن ساختن و سينه را به نور ايمان منوّر نمودن؛ لحظهشماري براي نامنويسي در حزب مهدي (عجل الله تعالي فرج الشريف)، و در نهايت، سرسپرده وي شدن؛ چون سرودهاند: «وإنّ حزبك هم الغالبون وأوليائك هم الفائزون وأعدائك هم الخاسرون»[1]؛ «و أولئك أوليائي حقاً بهم أدفع کلّ فتنة عمياء حندس، وبهم أکشف الزلازل وأرفع عنهم الآصار والأغلال، أولئك عليهم صلوات من ربّهم وأولئك هم المهتدون»[2].
يعني: اينان اولياي حقيقي من هستند؛ به سبب اينها هر فتنه کور و تاريک را دفع ميکنم؛ و به سبب آنها شدائد و سختيها را برطرف ميکنم و از آنها
--------------------------------------------------
1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص ١٠٣٣.
2. شيخ صدوق، کمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص311.
(38)
غُل و زنجير را بر ميدارم؛ و برهمينان صلوات و درود خداوند باد؛ زيرا، هدايت يافتهاند و انتظار را به کردار و رفتارشان تفسير كرده، و ميگويند: انتظار، يعني عبرتِ عبرتانگيز و صبر بيصبرانه کشيدن.
انتظار، پل ارتباطي بين محرومان و نجاتبخش آنها
انتظار، يعني چشم بهراه كسي نشستن، آن هم نه فردي كه بايد زاده شود يا پيشگويياي كه بايد در انتظار مصداقش ماند، بلكه واقعيتي استوار و فردي مشخص كه خود نيز در انتظار به سر ميبرد و در ميان همين مردم، و نه در آسمانها، زندگي ميكند[1]، محبوس در زندان خيالها و وهمها نبوده، بلكه با ماست، ما را ميبيند و شاهد و ناظر اعمال و رفتار ما هست؛ اوست كه پروندههاي اعمال را امضا ميكند و سعادت و شقاوت ما در شبهاي قدر، به مهر ايشان ممهور ميگردد.
خلاصه، در فضاي دردها و رنجهاي همين مردم زيست ميكند، در غم و شادي آنان شريك است و با آنان تشريك مساعي دارد. احساس روحي مشترك ميان بيدادكشيده و نجاتبخش، پلي ميشود براي پيوند، همبستگي و درك متقابل؛ و نيز اين احساس مقدّس فاصلهي دراز انتظار را كوتاه كرده، و اين باور، صاحبانش را وا ميدارد كه مرز ستم را بشكنند و در برابر آن
--------------------------------------------------
1. اميرمؤمنان(عليه السلام) ميفرمايد: «آگاه باشيد، هرکس او را درک نمايد، او را مشعلي فروزان مييابد که الگوي صالحان است، بندها را ميگسلد، به بردگي و بهرهکشي انسان خاتمه ميدهد، جمعي را پراکنده و پراکندگاني را جمع ميسازد؛ او در زمان غيبت، در ميان مردم و پوشيده از آنها زندگي ميکند که قيافه و اثرشناس جاي پاي او را نميبيند، اگر چه با ديده دقت در آن نظر کند.» سيد رضي، نهجالبلاغه، ج٢، ص٣٥؛ لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص٢٧٠.
(39)
ايستادگي نمايند. به همين دليل است كه در احــاديث پيوسته به انتظار فرج سفارش و بر درخواست ظهور مهدي(عجل الله تعالي فرج الشريف) تأكيد فراوان شده است تا جايي كه خود آن حضرت سفارش فرمودهاند كه: «براي فرج من دعا كنيد».[1]
اين انتظار، با صبغهاي كه گفته شد، «أحمز الأعمال وأفضل الأعمال» است؛ زيرا، تحمّل درد و مشاهدهي دردمند و رهايي نيافتن از آن، خيلي دشوار و ناگوار است. ديدن سلطهي نابكاران و اهريمنان با پسِ پرده غيبت بودنِ سرور شايستگان و رنجهاي افزون از حدّ آن عزيز و يوسف فاطمهي عاشقان، از هر دردي تحمل ناپذيرتر و رنجآورتر است.
آن نيكاختر انجم فروزان، مصلحي كه براي صدور فرمان الهي لحظه شماري ميكند، آن خائف هراسان و مولاي ناصح مهربان، كسي كه «يملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما مُلئت ظلماً وجوراً»[2]، موعودي كه ميخواهد پشت جبّاران، سركشان و ستمكارانِ كفر پيشه را بشكند، منتظري كه نگاهبان اسرار پروردگار ميباشد، بديهي است كه مشاهدهي گرسنگي مردم آفريقا، ترور و ويراني روزانه در عراق، كشتار بيرحمانه قانا و هزاران درد و رنج ديگر، برايش أحمز الأعمال و «إنتظار الفرج من أفضل الأعمال» است. به اميد روز رهايي و يوم الخلاص، اللّهم طال الإنتظار وشمت منّا الفجّار وصعب علينا الإنتظار.[3]
مهدي جان!
جمال خويش ز اهل نظر دريغ مدار ****** عطاي خـود ز گـدايان دريغ مـــدار
--------------------------------------------------
1. «وأکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجکم»؛ علي حائري يزدي، الزام الناصب، ج1، ص441.
2. شيخ طوسي، الغيبة، ص178.
3. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ١٠٣٨.
(40)
فراگيري عدالت مهدي
يکي از باورهاي مشهور و مسلّم نزد منتظران امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) فراگيري عدالت در روزگار آن حضرت است؛ بهگونهاي كه همهجا، همهكس و همهچيز را در بر ميگيرد و جهان از آن آكنده ميشود. در آموزههاي ديني اين تعبير آمده كه همانگونه که سرما و گرما وارد خانه ميشود، مهدي عدالت را وارد خانههاي مردمان كند و دادگري او همه جا را فرا گيرد: «أما والله ليدخلنّ عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحرّ و القر»[1]؛ يعني همانسان كه گرما و سرما بياذنِ مردمان وارد خانههايشان ميشود و همه زاويهها و روزنهها را پر كرده و بر همه چيز اثر ميگذارد، عدالت و دادگري مهدي نيز اينچنين به درون زندگيهاي مردم ميرود و نفوذ ميكند.
نزال بن سبره ميگويد: اميرالمؤمنين(عليه السلام) برايمان خطبهاي ايراد نمود و درآن، مسأله خروج دجّال، ويژگيهاي او و حوادث اتّفاقيهي ناگوار و رويدادهاي پيش ازخروج وي را بيان فرمود. به صعصعة بن صوحان گفتم: اي صعصعه، مقصود اميرالمؤمنين(عليه السلام) چيست؟ گفت: اي پسر سبره، كسي که عيسي بن مريم(عليه السلام) پشت سرش نماز ميخواند، دوازدهمين از عترت و نهم از فرزندان حسين بن علي(عليهما السلام) است؛ «وهو الشمس الطالعة من مغربها يظهر عند الرکن والمقام، فيطهر الأرض ويضع ميزان العدل فلا يظلم أحدٌ أحداً»[2]؛ يعني: اوست خورشيدي که از مغربش طلوع ميکند و در ميان رکن و مقام ظاهر، و
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج٥٢، ص٣٦٢.
2. شيخ صدوق، کمالالدين، ج٢، ص527.
(41)
زمين را (از فساد و تباهي و بيداد) پاک ميکند؛ و ترازوي عدالت را مينهد؛ پس، هيچ كس بر ديگري ستم نميکند.
در حکومت مهدوي، محور عدالت، انسان است؛ از اينرو، به دينداري و بيديني، و يا درستکار و بدکار بودن اشخاص توجّهي نميشود. بنابراين، گستره عدالت همهي انسانها را در بر ميگيرد و ديگر، مسأله و واژهاي به نام نژاد يا مسلمان بودن، در ديار عدالتمحور امام زمان«روحي له الفداء» يافت نميشود.
امام باقر(عليه السلام) فرمود: «إذا قام قائمنا فإنّه يقسّم بالسّوية ويعدل في خلق الرحمن البرّ منهم والفاجر، فمن أطاعه فقد أطاع الله ومن عصاه فقد عصى الله...»[1]؛ هرگاه قائم ما (اهلبيت) قيام کند، پس به درستي که (اموال وحقوق و ديگر چيزهايي که مورد نياز مردم هستند را) بهطور مساوي بين مردم تقسيم ميکند، و در بين مخلوقات خداي رحمان[2] اعمّ از درستکار و بدکار به عدالت رفتار ميکند. پس، هر کس او را پيروي کند، همانا خدا را عبادت نموده؛ و اگر کسي از فرمان وي سر پيچد، بهطور حتم خدا را نافرماني کرده است.
مهدي، خلاصه همهي پيامبران و امامان
كسي كه پرچمدار چنين قيام و نهضت مقدّسي است، بايد داراي خصوصيات و ويژگيهايي منحصر به فرد باشد. عزيزي كه مورد رشك و
--------------------------------------------------
1. محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، صص497 و 498 و 540.
2. انتخاب واژه «رحمان» در اينجا براي بيان علت گستردگي عدالت است. پرسش آن است كه چرا به درستکار و بدکار به يک چشم نگاه ميشود؟ در پاسخ
بايد گفت اين امر بهخاطر آن است که امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) مظهر و مصداق کامل صفت رحمانيّت خداوند است؛ و ميدانيد «رحمان» صفت
عام ذات باريتعالي است، در مقابل «رحيم» که صفت خاصّ و ويژه مؤمنان است.
(42)
غبطهي همهي پيامبران و اولياي خداوند است در انتظارش بهسر بردند و نويد دلانگيز ظهورش را به مردم دادند، ميبايست كمالات همهي آنان را داشته باشد.
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: سرور ما، قائم آلمحمد(عليه السلام) بر ديوار كعبه تكيه زده و ميفرمايد: اي گروه مردمان، هر که ميخواهد آدم و شيث را بنگرد، من همان آدم و شيثم؛ هركس بخواهد نوح و فرزندش سام را ببيند، من همان نوح و سام هستم؛ اي مردم، هر فردي كه ميخواهد ابراهيم و اسماعيل را نظاره نمايد، من همان ابراهيم و اسماعيل ميباشم؛ هر كس خواهان ملاقات موسي و يوشع است، من همان موسي و يوشعم؛ و هر كه در تكاپوي ديدار عيسي و شمعون است، عيسي و شمعون منم؛ هر شخصي كه ميخواهد محمّد(صلي الله عليه و آله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) را ببيند، من همان محمّد و علي هستم؛ و هركس طالب ديدار حسن و حسين است، من حسن و حسينم؛ و هر كه بخواهد نظارهگر امامان معصوم از فرزندان حسين(عليهم السلام) باشد، من همان پيشوايان از فرزندان حسينم. وجود همهي پيامبران و امامان و اوليا در وجود من خلاصه شده است، پس دعوت مرا اجابت كنيد تا از آنچه پيامبران و امامان فرمودهاند و يا نفرمودهاند، آگاهتان سازم؛ و بدينسان فضائل و مكارم همه پيامبران و امامان در وجود پاک امام زمان(عليه السلام) تجلي يافته است و آن بزرگوار، ميراثدار همه آنهاست.[1]
هميگويد: منم آدم، منم نوح، خليل داورم، قربان جانان
مـنم مـوسي، مـنم عـيسي بن مـريم، منم پيغمبر آخــر زمانان
تو مرآت نكوي خدايي، خدا را سوي ما رو كن شـتابان
تو موسيوار شمشير خدايي، بكَش ونگه بكُش فرعون و هـامان
--------------------------------------------------
1. علاّمه مجلسي، بحارالأنوار، ج٥٣، ص٩؛ سيدمحمدتقي موسوي اصفهاني، مکيال المکارم، ج١، ص٢١٠.
(43)
هيچ معجزهاي از معجزههاي پيامبران و اوصياي ايشان نميماند، مگر آنكه بهدست تواناي امام زمان(عليه السلام) جاري ميگردد، تا هيچ عذر و بهانهاي براي اهل كتاب و ديگران باقي نماند و حجّت الهي بر آنان تمام شود.
مواريث همهي انبيا با موعود آخرالزمان همراه است: عصا و سنگ موسي، نفس مسيحايي، انگشتر سليمان، شمشير و عمامه سبز پيامبر رحمت حضرت محمد(صلي الله عليه و آله)، پيراهن يوسف، تورات، انجيل، زبور، صحف و قرآن آن حضرت پارهاي از ويژگيهاي اخلاقي و اجتماعي آن پيامبران را نيز داراست؛ بهعنوان مثال، از عيسي بن مريم نورانيّت و اختلاف در احوال شخصي، و از محمد(صلي الله عليه و آله) انقلاب خونين و خروج با شمشير، و از داود قضاوت كردن به علم خود[1] را همراه دارد.
در حديث لوح، شيخ صدوق(رحمة الله) با چند طريق صحيح از حضرت صادق(عليه السلام) و او از پدر بزرگوارش نقل نموده است كه: ابو بصير گويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: «...ثمّ اُکمل ذلك بإبنه رحمة للعالمين، عليه کمال موسى وبهاء عيسى وصبر أيّوب. سيُذَلّ في زمانه أوليائي وتتهادى رئوسهم کما تتهادى رئوس الترك والديلم، فيقتلون ويحرقون ويکونون خائفين مرعوبين وجلين تصبغ الأرض بدمائهم ويفشو الويل والرنين في نسائهم. أولئك أوليائي حقّاً؛ بهم أدفع کلّ فتنة عمياء حندس وبهم أکشف الزلازل وأرفع الآصار والأغلال. أولئك عليهم صلوات من ربّهم ورحمة وأولئك هم المهتدون»[2]
--------------------------------------------------
1. معروف است كه داود پيامبر(عليه السلام) بر اساس علم خود به واقع، قضاوت و حكم ميکرد، بدون آنكه منتظر بيّنه و شاهد بماند.
2. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا (مترجم)، ج1، ص84 ؛ و کمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص310؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ص212.
(44)
سپس، (امام عسکري(عليه السلام) را) با فرزندش که مايهي رحمت براي همه عالم است، کامل ميگردانم؛ کمال موسي، نورانيت عيسي و صبر ايوب، همه در او جمع است.
در زمان او اولياي من مورد خفّت و ذلّت واقع ميشوند، سرهاي آنان را چون سرهاي ترک و ديلم (زماني که دشمن اسلام بودهاند) به يکديگر هديه ميدهند و کشته و سوزانيده ميشوند؛ مرعوب و وحشت زدهاند؛ زمين ازخون آنها رنگين ميشود؛ و فغان و فرياد و آه و ناله در ميان زنانشان فراگير ميگردد. آنها به حقّ اولياي من هستند؛ با آنان هر فتنهي ظلماني را دفع ميکنم؛ بهوسيلهي ايشان زلزلهها را برطرف ميکنم؛ و سنگيني و سختي را برطرف ميسازم. بر آنان درود و صلوات پروردگار باد، و آنها هستند که هدايت يافتهاند.
«عن سلمان الفارسي، قال: قال رسولالله(صلي الله عليه و آله): الأئمّة بعدي إثناعشر، عدد شهور الحول، ومنّا مهديّ هذه الاُمة، له هيبة موسى بهاء عيسى وحکم داود وصبر أيّوب»[1]؛ سلمان فارسي گويد: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: امامان پس از من دوازده نفرند به تعداد ماههاي سال، و مهدي اين امت از ما است؛ او داراي ابهّت موسي، ارزش عيسي، حکم داود و صبر ايّوب نبي است.
قابل توجّه سرگشتههاي خردورز، دغدغهدارهاي دلسوخته، پريشانحالهاي سرگردان، نوميد گشتههاي همه مسلكها و قدرتها، يعني كساني كه در طلب رهايي، جوش و خروش دارند و در تكاپوي پناهگاه روحي و معنوي و تكيهگاهي هماهنگ با وجدان و فطرت، به هر سو ميدوند تا
--------------------------------------------------
1. لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص26.
(45)
خويشتن خويش را از اين غرقابها و تطاولها نجات دهند؛ و به اميد طليعهي خورشيدي عالمتاب، روز شماري كرده و در آرزوي شنيدن فرياد و ديدن چهره منجي غيبي از خود شكيبايي نشان ميدهند. بهطور قطع، چنين انسان اميدواري، ديدن آدم و نوح و ابراهيم، و شنيدن فرياد موسي و عيسي و محمد(عليهم السلام) را لحظه شماري ميكند. بله، همه اينان را خداي بزرگ در يك كالبد تعبيه فرموده است؛ او همان فرد جامع و انسان كامل، و موعود منتظر است و جز مهدي كس ديگري نيست و نخواهد بود.
مولاي ما امام زمان(عليه السلام) همه مرزهاي كمال را در نورديده، خود را به قلّهي قاب قوسين رسانده، و به برترين مرتبههاي آن دست يازيده است (آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داري). اين ارزش، خود سبب گرديده كه همهي پيامبران، اوليا و دلباختگان در انتظارش بهسر برند و ديدار رخ زيبايش را آرزو کنند، و خويش را با آن دلجويي نمايند.
نيز اين برتري موجب شده كه مقتداي پيامبراني چون خضر، الياس، ادريس و عيسي بن مريم گردد؛ و مسيح از آسمان براي يارياش نزول کرده و در نمازش به او اقتدا نمايد. از برخي روايتها نيز استفاده ميشود که اينان از ياران خالص و در شمار سيصد و سيزده تن هستند.
وجود كمالات و ارزشها، عقل تو را وا ميدارد كه به ياري آن مقتدا و مصلح برخيزي تا بتواند آرمانهاي والاي خود و همهي مصلحان و محرومان را پياده نمايد، و دژخيمان را بر سرجايشان نشانده يا نابودشان سازد، تا زمين از آلودگي و پليدي و پليدها پاك شود. بلي، حضرت بقيةالله الأعظم(عجل الله تعالي فرج الشريف) براي اثبات حقّانيت خود، ميراث همهي پيامبران از عهد يهود و مسيح تا اسلام را
(46)
همراه دارد. اين ميراث گرانبها ربطي به ابزار جنگي ندارند، بلکه در رابطه با استيلاي معنوي آنهاست.[1]
آري، يکبار ديگر عصاي موسي، انگشتر سليمان، تابوت سکينه، احضار اصحاب کهف و برخي از بزرگان و متديّنان بني اسرائيل، همراهي حضرت مسيح و بودن ايمان قوي در بين ياران ويژه و ديگر ياوران مهدي اعجاز ميآفريند، و بمبهاي اتمي، هيدروژني، نيتروژني و بيولوژيکي را از کار انداخته، بر همهي آنها فائق ميآيند و حماسههاي ديدني و بهجتآفرين از خود خلق ميکنند.
مهدي، ميراثدار سنّتها و علوم همهي پيامبران
امام باقر(عليه السلام) در بياني بسيار جالب و زيبا، علم و دانش آن دسته از مخالفان را که دانش و آگاهي خود را از برخي عالمان خود ميگيرند، به آب کم مخلوط با گِل و لاي (شبههناک و مشکوک) تشبيه ميفرمايند، که چون از سرچشمهاي زلال و پاک جريان نگرفته، و در برکهاي کوچک گرد آمده است، بر اثر حرارت آفتاب غيرقابل خوردن شده، گرم ميشود و زود تمام و نابود ميگردد؛ ولي گروهي را که علم و معرفت خويش را از اهلبيت(عليهم السلام) ميگيرند به اشخاصي که از نهر بزرگ، صاف و جاري که هرگز نميخشکد، تشبيه نمودهاند که چون اين آب، از منبع زوالناپذير وحي و الهام سرازير ميشود، گواراست و هر تشنه را پس از نوشيدن، سيرآب ميکند.
--------------------------------------------------
1. کامل سليمان، روزگار رهايي، ج1، ص436.
(47)
علي بن نعمان حديثي را به امام باقر(عليه السلام) اسناد ميدهد که آن بزرگوار فرمود: «يمصّون الثماد و يدعون النهر العظيم؛ قيل له: وما النهر العظيم؟ قال: رسول الله(صلي الله عليه و آله) والعلم الّذي أعطاه الله، إنّ الله عزّ وجلّ جمع لمحمّد(صلي الله عليه و آله) سنن النبيّين من آدم وهلمّ جرّاً إلى محمّد(صلي الله عليه و آله)؛ قيل له: وما تلك السنن؟ قال: علم النبيّين بأسره، وإنّ رسول الله(صلي الله عليه و آله) صيّر ذلك کلّه عند أميرالمؤمنين(عليه السلام)؛ فقال له رجل: يا ابن رسولالله، فأميرالمؤمنين أعلم أم بعضالنبيّين؟ فقال أبوجعفر(عليه السلام): إسمعوا ما يقول، إنّ الله يفتح مسامع من يشاء انّي حدّثته إنّ الله جمع لمحمّد(صلي الله عليه و آله) علم النبيّين وأنّه جمع ذلك کلّه عند أميرالمؤمنين(عليه السلام)، وهو يسألني أهو أعلم أم بعض النبيّين».[1]
يعني: آب کم را ميمکند و نهر بزرگ را رها ميکنند. پرسيده شد: نهر بزرگ چيست؟ فرمود: پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) و آن علمي که خداوند به ايشان عطا فرموده است؛ زيرا، خداي عزّ وجل سنّتهاي همهي پيامبران از آدم را در آن حضرت گرد آورده است، و همينطور سرايت دهيد تا خود ايشان. گفته شد: اين سنّتها چيستند؟ پاسخ داد: علم همهي پيامبران؛ و همانا رسول خدا(صلي الله عليه و آله) تمامي آن را به اميرالمؤمنين(عليه السلام) واگذار نمودند. پس، مردي به آن حضرت گفت: اي پسر رسول خدا، آيا اميرالمؤمنين عالمتر بود يا برخي از پيامبران؟ امام باقر(عليه السلام) فرمود: خوب گوش کنيد اين مرد چه ميگويد!؛ همانا، خدا ابزار شنود هر کسي را که بخواهد ميگشايد؛ من ميگويم خداوند علوم همهي پيامبران را در وجود حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) گرد آورده و آنجناب نيز همه را به اميرالمؤمنين سپرده است، و اين مرد ميپرسد: آيا اميرالمؤمنين(عليه السلام) داناتر است يا برخي از پيامبران؟
--------------------------------------------------
1. شيخ کليني، اصول کافي، ج1، ص222؛ علاّمه مجلسي، مرآت العقول، ج3، ص13.
(48)
حديثهاي زيادي به ما رسيده است که اميرالمؤمنين(عليه السلام) هنگامي که در بستر بيماري آرميده بودند، همه آن علوم را در اختيار امام حسن مجتبي(عليه السلام) گذاشته، ايشان نيز به برادرش سالار شهيدان، امام حسين(عليه السلام) داده، و همينطور هر امامي به امام پس از خودش سپرده است؛ هماکنون نيز ـ در زمان ما ـ همه آن علوم و سنتها در اختيار ولي عصر حجّت بن الحسن(عجل الله تعالي فرج الشريف) است. در اينجا بهعنوان نمونه و براي تبرّک، به ذکر دو حديث بسنده ميگردد.
الف. ثقة الإسلام کليني(رحمة الله) به سند صحيح چنين نقل ميکند: «محمّد بن مسلم عن أبيعبدالله(عليه السلام) قال: إنّ عليّاً(عليه السلام) کان عالماً والعلم يتوارث ولن يهلك عالم إلاّ بقي من بعده من يعلم علمه أو ما يشاء الله»{1]؛ امام صادق(عليه السلام) فرمود: البته اميرالمؤمنين(عليه السلام) عالم بود و علم (امامت) به (امام بعدي) ارث ميرسد و هرگز عالمي هلاک نميشود مگر آنکه پس از او کسي که علم او را ميداند باقي ميماند، يا آنچه را که خدا بخواهد ميداند.
ب. «قال النّبي(صلي الله عليه و آله): إثناعشر من أهل بيتي أعطاهم الله فهمي وعلمي وحکمتي، وخلقهم من طينتي، فويل للمتکبّرين عليهم بعدي القاطعين فيهم صلتي، ما لهم[2] لا أنا لهم الله شفاعتي»[3]؛ نبيّ گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) فرمود: «خداوند به دوازده نفر از اهلبيت من فهم، دانش و حکمت مرا عطا فرموده؛ و آنان را از طينت من آفريده است؛ پس، واي به حال کساني که پس از من نسبت به آنان بزرگي و فخر فروشند (خود را بر آنان مقدّم بدارند و حکومت را تصاحب، و آنها را انکار نمايند)، و پيوند و اتّصال مرا با آنها قطع کرده و آنان را ناديده انگارند. آنها را چه ميشود؟ خدا شفاعت مرا به آنان نميرساند.
--------------------------------------------------
1. شيخ کليني، اصول کافي، ج1، ص221.
2. در کتاب اختصاص شيخ مفيد، کلمه «ما لهم» افتاده است؛ و ما اين حديث را از عيون اخبار الرضا و محجّة البيضاء مرحوم شيخ صدوق نقل کردهايم.
3. عيون اخبار الرضا، ج1، ص124؛ محجّة البيضاء، ج1، ص244؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ص208.