اولین جلسه از سلسله نشست های «چالش "مسأله" در فقه های معاصر»توسط مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)برگزار شد.
در این نشست حجت الإسلام و المسلمین مصطفی دُرّی پس از تبیین موضوع، در طی دو عنوان «چالش جانمایی مشکل به جای مسأله» و «چالش نبود اصطلاح نامه در فقه های معاصر» به مشروح مسائل پیرامون این موضوع پرداختند
مشروح این جلسه بارگزاری خواهد شد.
مشروح جلسه
موضوع: چالش "مسأله"در فقههای معاصر
اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض تسلیت ایام شهادت امام حسن مجتبی ع و أیام عزا ماه صفر، انشاءالله در زمره عزاداران اهل بیت ع قرار بگیریم.
با حذف مقدمات وارد اصل موضوع میشویم.
تبیین موضوع
باتوجه به فعالیت در موسسات مختلف پژوهشی و نگارش و فعالیت در فقههای معاصر، به چند چالش در حل مسأله فقه های معاصر رسیده ایم.
وقتی می خواهیم در فقه های معاصر فعالیت علمی داشته باشیم چه در ابواب جدید فقهی که از آن تعابیر مختلفی همچون فقه معاصر، فقه نوپدید،فقه حکومتی، فقه نظام و ... وجود دارد(مثل فقه حقوق شهروندی، فقه محیط زیست و ...) و چه مسائل جدید ابواب گذشته فقهی مثل ذبح در غیر منا، زیارت و طواف در طبقات، سعی از مسیر جدید و...، از مجموعه این موارد به «فقه معاصر» تعبیر میشود و در فقه شیعه نو پیدا است هرچند در فقه اهل سنت قدمت بیشتری دارد مثلا اگر 10 هزار نگاشته در مورد فقه نوپیدا داشته باشیم حدود 8 هزار تای آن در فقه اهل سنت است.
چالشهای متعددی در پژوهشهای فقههای نوپیدا داریم که یکی از آنها چالش «مسأله» در فقههای معاصر است.
طبق عادتی که در سیستم آموزشی حوزه برای طلاب ایجاد شده برای بررسی هر موضوعی سریعا وارد نظرات و دلایل میشویم و کمتر در خود مسأله تأمل می کنیم و همین باعث ایجاد چالش هایی شده است و منجر به نگاه نادرستی نسبت به فقه های معاصر شده است و همچنین توضیح اهمیت فقه های معاصر برای دیگران را نیز با مشکل مواجه کرده است
چالش جانمایی «مشکل» بجای «مسأله»
• مقدمه: تفاوت «مشکل» با «مسأله»
برای ورود به بحث نیازمند مقدمه ای هستیم که در آن تفاوت دو واژه «مشکل» و «مسأله» را بیان کنیم که کمتر هم در حوزه مطرح میشود.
نکتهای که در ابتدای مباحث پژوهشی و بخصوص در عرصه مدیریتی بسیار مورد توجه است تفاوت «مشکل» و «مسأله» است.
معادل کلمه «مشکل» در زبان انگلیسی «trouble» است و معادل کلمه «مسأله»،«problem» است. نباید مشکل بجای مسأله تفسیر شود، مشکل معمولا أمر مبهمیست لذا تحلیل و رسیدن به جواب نیز دشوار است بعنوان مثال
«چرا ایران از طالبان که هویت تروریستی دارد حمایت می کند نه مقابله؟» یا مثلا در فقه «چرا فقه نسبت به سایر دانش ها کارآمد نیست و عقب مانده است؟»، این دو مثال «مشکل» هستند و «مسأله» نیستند.
مشکل معمولا مبهم و حسی است و همه متوجه میشوند أما مسأله حدسی است و نیازمند تأمل و فکر است تا مشکل تبدیل به مسأله شود، مشکلات همه فهم است أما مسأله چیزیست که برای همه قابل فهم نیست، لذا مشکلی که بعنوان مثال بیان شد را شما از زبان همگان شنیدید. مشکل قابل حل نیست بر خلاف مسأله ، چرا که ابهام دارد أما مسأله چون روشن است قابل حل است توسط اهل دانش.
تعبیری در دانش مدیریت معروف است که «مشکل دیده میشود أما مسأله تعریف میشود»، مثلا در گوشی همراه و لبتاپ و .... یک مشکلی پیدا می کنیم پیش متخصص که میرویم می گوییم این سیستم کُند شده است و خاموش شده است و ... ، کلمات و إخبار مبهمی را گزارش می کنیم، حال شخص متخصص این مشکل را به مسأله تبدیل می کند،یا هنگام رجوع به تعمیرکار ماشین هم همین است یعنی مشکلی که شما بیان کردید را با إرائه پرسش های گوناگون از عوامل و شرایط تبدیل به مسائل قابل حل میکند.
حال دو مشکلی که در ابتدا بعنوان مثال مطرح شد، را به مسدله تبدیل کنیم:
مشکل أول« چرا ایران از طالبان حمایت کرده؟» باید به مسأله تبدیل شود بدین صورت که:
• آیا طالبان تروریستی است؟
• آیا طالبان به زور بر افغانستان حاکم شده؟
• آیا ایران از طالبان حمایت کرد؟
• آیا سکوت در مقابل حکومت ظالم، به معنای تایید است و کار بدیست؟
با پاسخ به هریک از این مسائل چهار گانه مشکل شما اساسا منحل میشود
مشکل دوم«چرا دانش فقه نسبت به دانش های دیگر عقب مانده است؟» را تبدیل کنیم به مسأله:
• کارآمدی یعنی چی؟
• کارآمدی در علوم به چه معناست؟
• کارآمدی در علم فقه به چه معناست؟
• چه تلاش هایی برای کارآمدی فقه انجام شده است؟ و برای سایر دانش های چه مقدار تلاش شده است؟
• منشأ کاستی های دانش فقه چیست؟ آیا منشأ دانشی دارد(خود دانش قصوری دارد) یا منشأ بیرونی دارد؟
• برای ارتقاء دانش فقه چه باید کرد؟
پاسخ به هریک از این مسائل باعث میشود نگاه ما دقیق شود و مشکل بصورت خودکار منحل شود.
پس اساسا بین مشکل و مسأله تفاوت زیادی است.
• نتیجه:چالش جانمایی مشکل بجای مسأله در اثر عدم توجه به تفاوت این دو
حال در فقههای معاصر تا زمانی که مشکل را به مسأله تبدیل نکنیم پاسخ کارآمدی نخواهیم داشت.
در فقههای معاصر این پرسش مطرح میشود که «نپرداختن به مسائل» چه دشواریهای را در عرصه پژوهش در فقه های معاصر ایجاد کرده است:
در خیلی از پرسش هایی که مطرح میشود اساسا مشکل هستند نه مسأله، لذا پاسخ به آن کارآمد نخواهد بود،
مثلا در پروژه هفت جلدی فقه مدیریت شهری که چهار سال پیش توسط مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران انجام گرفت، گام اول چنین بود که پرسش های موجود را طی فرآیند تحلیلی به مسأله تبدیل می کردیم.مثلا در پرسش این که چرا نتایج فقه های معاصر نیاز های جامعه را برطرف نمی کند؟ در پاسخ به این پرسش ابتدا باید مشکل، تبدیل به مسائل شود یعنی بررسی کنیم: سهم دانش فقه در برآورده شدن نیاز های جامعه نسبت به سایر دانش ها، بررسی میزان هزینه ای که برای دانش فقه انجام شده نیست به دانش های دیگر، میزان محتوایی که تولید شده گردآوری شده.
مثلا در زمینه فقه هنر پرسش این است که چرا خروجی علمی «فقه هنر» اموریست که عملا با هنر تقابل دارد و خروجی کارآمدی نیست مثلا با موسیقی و آلات آن، مجسمه و .... تزاحم هایی دارد،خب در این جا ابتدا باید این پرسش تبدیل به مسأله شود یعنی کارآمدی و عدم کارآمدی نسبت به علم زمانی معنا می آید که آن علم بصورت مدون ایجاد شده باشد و مثلا حداقل 50 جلد در آن علم کتاب مدون داشته باشیم در حالی که «فقه هنر» هنوز تبدیل به علم نشده تا توقعی نسبت به میزان کارآیی آن داشته باشیم.
یا مثلا چرا به طب اسلامی اهمیت زیادی داده نمیشود؟ این مشکلی است که هنوز مسأله نشده، لذا باید بگوییم:
• چرا طب اسلامی متصف به صفت اسلامی شده است؟ آیا منشأ روایی دارند یا صرفا توسط علماء مسلمان مطرح شده است
• منابع معتبر طب اسلامی چیست؟
• آیا طب اسلامی اساسا دستگاه روشمند کشف حکم را دارد؟ مثلا فقه حاضر روشی به نام «فقه جواهری» برای کشف حکم دارد.
• آیا اهل بیت بنایی برای ایجاد دستگاه طبی در مقابل طب موجود داشتهاند؟ یعنی آیا توصیه های اهل بیت ع بجهت تأسیس دانشی در مواجهه دانش رقیب داشتهاند یا صرف توصیه های اجتماعی بوده است.
پاسخ به هریک از این مسائل، تأثیر مستقیمی در نگاه ما به مشکل دارد.
پس در فقه های معاصر ابتداء باید مسأله مشخص شود و سپس وارد إرائه راه حل برای آن باشیم.
چالش نبود «اصطلاح نامه» در فقههای معاصر
در فقه های معاصر، اصطلاح نامه(فرهنگ نامه) نداریم، فقه ابواب مختلفی چه قدیمی چه نوپدید دارد
تصور قالب پژوهشگران این است که «اصطلاح نامه» أمری شیک و نمادین است لذا لزومی ندارد بلکه اصطلاح نامه صرفا یک کار زینت بخش و لوکس نیست، اما کارآیی اصطلاح نامه چیست؟
• شناخت اجمالی اصطلاح نویسی:
اصطلاح نامه یا فرهنگ نامه، اصطلاحات یک دانش مخصوص مثل خبر واحد، اجماع، شهرت و ... در اصول را بصورت مختصر معنا می کند و ارتباطشان با هم را بیان می کند لذا شما یک اصطلاح را نمی توانید بدون هیچ گونه ارتباطی وارد بکنید باید حتما یکی از شش رابطه معهود در اصطلاح نویسی را با اصطلاح قبلی داشته داشته باشد، تنها اصطلاحی که ملزم به وجود یکی از انحاء رابطه نیست اصطلاح أول است.
• کارآیی و فواید اصطلاح نویسی:
- اصطلاح نامه، اصطلاحات ما را استاندارد می کند مثلا در بحث «خبر واحد» تعابیر مختلفی داریم مثلا خبر غیر علمی، روایت ظنی، خبر واحد، خبر غیرقطعی و...، حال اصطلاح نامه تعبیر واحدی ایجاد می کند مثلا همه بگوییم «خبر واحد» نتیجه این کار این است که
- باعث سهولت رسیدن به منابع است چرا که همه منابع تعبیر به خبر واحد کرده اند.
- در مقالات ISI که بالاترین رتبه بندی مقالات را دارد، پژوهشگر برتر پژوهشگری است که بیشتری ارجاع به نگاشته های وی شده باشد، مثلا در هزار مقاله دیگر به مقاله آقای زید إرجاع داده شده، پس آقای زید در آن علم جزء پژوهشگران برتر است.
حال اگر شخص زید در مقاله خود از اصطلاحات متداول و مصوب اصطلاح نامه استفاده نکرده باشد عملا چنین ارجاع زیادی به مقاله وی رخ نخواهد داد چرا که در جستجوی دیگر پژوهشگران نمایان نمیشود.
حال اگر در حوزه علمیه قم، نجف و مشهد چنین باشد و از اصطلاحات غیر استاندار استفاده کنیم خروجی این أمر این میشود که حجم کار علمی بیان شده حول یک موضوع از آنجا که در اصطلاحات مختلف بیان شده مورد توجه قرار نمی گیرد و اساس دانش فقه بعنوان یک دانش گسترده و مهم و با عمق بالا جلوه نمی کند. لذا در رتبه بندی علوم در مقالات ISI در رتبه پایین قرار میگیرد.
مثلا أولین رتبه IT است و سپس پزشکی درچندسال پیش علوم اسلامی رتبه 18 را داشته اند.
مثلا در فیزیک «نظریه نسبیت» کاملا روشن است و هیچ تعبیر و اصطلاحی دیگر را برایش عنوان نمی کند لذا حجم مقالاتی که به نظریه نسبیت پرداخته کاملا روشن است.
ولی در علوم اسلامی جایگاهی بالایی نداریم لذا ISIنویس های حرفه ای سعی می کنند مقالات در ارتباط با علوم رتبه بالا بنویسند تا سریعتر ارزیابی و چاپ شود.
حال اگر در علوم اسلامی، اصطلاحات واحدی داشتیم طبیعتا رتبه بالاتری نیز داشتند.
ممکن است شما بگویید پس چرا تا کنون چنین نیازی و اشکالی را درک نکرده ایم، جواب این است که چون تا کنون ارتباط بین المللی علمی نداشته ایم.
لذا شما نمیبیند که در همایشهای بین المللی حتی یکی از مراجع تقلید ما دعوت شوند بله خیلی از بزرگان علمی دعوت میشوند از مراجع خیر چرا که مراجع ما اساسا مقاله نمی نویسند و اساسا از اصطلاحات استاندارد استفاده نمی کنند، آیت الله خویی بیش از 50 جلد کتاب فقه و اصولی نگاشته اند ولی در مجامع بین المللی می گویندشما باید مقاله داشته باشی و کتاب ارزشی ندارد چرا که مقاله ارزیابی میشود بر خلاف کتاب.
• مدیر پژوهشی نسبت به موضوعات علمی آن آگاهی می یابد، مثلا مدیر مرکز فقهی ائمه اطهار می خواهد پروژه علمی برای «فقه سیاسی» تعریف کند حال اگر اصطلاح نامه نداشته باشد اصلا نمی داند فقه سیاسی چه موضوعاتی دارد و پیشنهاد مدخل مقاله و پایاننامه عقیم می ماند. لذا نمی تواند تشخیص دهد موضوع مهمتر و پرکابرد چیست، لذا به مواردی که زودتر به ذهنش برسد می پردازد درحالی که ممکن است مهم نباشد یا به میزان نیاز کار شده باشد.
در مورد خود پژوهشگر نیز همین است نمی تواند تشخیص دهد کدام موضوع مناسب است تا کار کند یا مثلا معاون آموزشی می خواهد دوره آموزشی نسبت به «فقه سیاسی» برگزار کند خب دوره آموزشی وقتی معنا دارد که آن موضوع، منابع بسیاری داشته باشد بر خلاف دوره های پژوهشی (مثل میزگرد، سفارش مقاله و نشست علمی و ....)در موضوعاتی مطرح میشود که منبع زیادی ندارد که بهانه همین دوره های پژوهشی تولید محتوا و منبع صورت گیرد.
حال وقتی مدیر پژوهشی با موضوعات یک علم به صورت یکپارچه آشنایی ندارد نمی تواند موضوعات آموزشی را از پژوهشی تشخیص دهد تا به فراخور هر یک دوره برگزار کند.
c. وقتی یک علم اصطلاح نامه ندارد،دیگران نمی توانند قضاوت صحیحی نسبت به پژوهشگران آن علم داشته باشند، مثلا تصور دیگران این است که فلان علم اهمیتی ندارد چرا که مثلا مسائل کاربردی آن محدود به 4 مورد میشود خب حال اگر مدیر پروژه اصطلاح نامه داشته باشد می تواند تفهیم کند که علم مذکور، مثلا 500 مسأله کاربردی دارد
d. وقتی اصطلاح نامه نباشد و آشنایی با اصطلاحات استاندارد نداشته باشید عملا فرصت تعامل شما در عرصه بین الملل محقق نمیشود و بعنوان دانشمند معتبر بین المللی مطرح نمیشوید.
حال با توجه به ضرورت اصطلاح نامه دیگر نمی توان گفت اصطلاح نامه نویسی صرفا یک أمر لوکس است و لاغیر، وشوربختانه باید گفت که در زمینه فقه های نوپدید و حتی فقه های قدیمی، تا به حال یک اصطلاح نامه هم تدوین نشده است.