سیدابوذر واعظی نیا
موضوع مقاله :راهکارهای ایجاد اقتصاد سا لم
پیامبراسلام(ص)برای تقویت بنیه مالی مسلمانان راه کارهایی را ازطریق وحی دریافت میکند تاازاین طریق برنامه معیشت آنان را تامین گرداند واقتصادی برپایه اسلام بنا نهاد.اقتصادی که خود شخصا مدیریت آن رابرعهده میگیرد.
پیامبر(ص)قبل ازبعثت نیزبرای تامین نیازهای مادی خویش اقدام به کارهای اقتصادی میکندوتاریخ گزارش میکند که قبل ازدوران پیامبریش عهده دارکاروان تجاری خدیجه (س)بوده است.اما این فعالیت اقتصادی درحد برطرف کردن نیازهای فردی خود بوده اما برای امتی که حضرتش پایه گذاری میکند وتا قیامت باقی می ماندودینش همیشگی است نیازمند به یک برنامه دقیق اقتصادی است که ازهرحیث کامل وتمام گزارهها درآن رعایت شده باشد.
البته درقرآن فقط گزارههایی بیان شده است که برای مدیریت اقتصادی درمرحله عمل نیازمند به بازپروری آن گزارهها توسط شخص پیامبر(ص) میباشد.
کلید واژه:اقتصاد،ثروت اندوزی،راهکارهای قرآن،عوامل تعدیل کننده
مقد مه:
درمکتب اسلام ونظامات اسلام درشعب مختلف ومتعدد ،دستوراتی دارد که همه درکنترل وضع مالی وجلوگیری ازمفاسد سرمایه داری،نقش بزرگ وحساسی را ایفا می کنند که درمجتمع اسلامی،هرگزازمفاسد تورم ثروت وتمرکز سرمایه نباید بیم داشت.
عوامل تعدیل کننده اوضاع اقتصادی،مالی وتوزیع ثروت درنظام اسلامی به طوراختصار عبارتند از: منع ازربا خواری ،نکوهش ازسرمایه اندوزی ،نهی ازمشاغل وکسب هایی که موجب جمع ثروت می شود،مانند شراب فروشی وقمار.دعوت به انصاف درمعاملات واکتفا به سود کم وترک غش وخیانت درمعامله ،اداء کردن مالیاتهای اسلامی مانند،خمس وزکات ونهی ازاسراف وتبذیر،همگی ازعوامل کنترل کننده وتعادل بخش است.
یک نکته که نباید ازآن غافل شد این است که در زمان پیامبروباآن امکانات محدود وبا شناختی که ازوضعیت جغرافیایی شبه جزیره عربستان داریم البته نباید انتظار بیشتری ازپیشرفت اقتصادی مسلمانان درآن زمان داشت. و مسلم است که خردهگیری هم نمیتوان کرد که چرا پیامبر از نظر اقتصادی برای مردم زمانش کاری نکرد. ما به حول و قوه الهی در این مقاله کوتاه به قسمتهایی از آن میپردازیم.
اقتصاد اسلامی
به طورکلی نظام معیشت برمبنای دواصل استواراست .1-تولید کافی 2-توزیع عادلانه.پییامبراسلام به گواهی آیات قرآنی وآثارنبوی درمدینه به این دواصل توجه شایسته ای مبذول داشت.
درآن روزگاروبا توجه به امکانات محدود زمان،چیزی که میتوانست به طورطبیعی برثروت عمومی بیافزاید،توسعه کشاورزی ودامداری بود وسپس مبادله کالا وبازرگانی ونیزآن چه که میتوانست درتقسیم عادلانه ثروت موثرافتد،مبارزه با گنجینه ساختن اموال ومفت خواری- به شکلهای گوناگون آن-بود وهمچنین کوشش درانتقال اموال مالیاتی ازثروتمندان طبقات محروم جامعه.
پیامبراسلام برای هربخش ازآن چه گفته شد،دستورات لازم راصادر فرمود وازاقدامات جدی دراجرای امور نیزفروگذار نکرد ووظیفه خود راکه ازطریق وحی مقد س والهامات روحانی به او می رسید دقیقا اداء نمود وبا اینکه بدون تجربه پیشین،جامعه ای را اداره می کرد چنان نظامی پدید آورد واهرمی ازقدرت ساخت که دررویارویی با ابرقدرتهای زمان –یعنی روم وایران ومصر-همه رادرهم شکست.
باتوجه به مطالب بیان شده درهرجامعه ای که نگاه کنیم باچند گروه مواجه میشویم که با تناسب به وضعیتشان درجامعه به فعالیت اقتصادی مشغول هستند که اگر این گروهها به وظایف خودشان عمل کنند دارای یک جامعه اسلامی با اقتصادی سالم وپویاخواهیم بود.
دراین جا مناسب است به گوشه هایی ازسفارش قرآن ورسول اکرم(ص) درباره اصول مزبورنظرافکنیم.
1-طبقه تولید کننده:
این طبقه درواقع همان قشرآسیب پذیرجامعه هستند
که جامعه کارگری راتشکیل میدهند ومورد حمایت خدای متعال وپیامبر(ص) هستند دراین جا مناسب است به گوشه هایی ازسفارش قرآن کریم ورسول اکرم میپردازیم.
قرآن شریف درسوره مدنی بقره ازکسانیکه درنابودی "کشت" میکوشند به عنوان افراد تبهکاریاد میکند ومی فرماید:
وَ إِذَا تَوَلىَ سَعَى فىِ الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لَا يحُبُّ الْفَسَادَ(205)
یعنی:چون بازمی گردد می کوشد تا درزمین به تبهکاری پردازد وکشت را نابود کند.
این یکی ازکارهای طاغوت است که گاهی برای مطامع خود اقتصاد وکشت رابه فساد وتباهی می کشد چون نوع انسان دربقای حیاتش به غذا نیازداردواگرغذانخورد می میردوانسان درتامین غذایش به حرث یعنی زراعت نیازمند است پس حرث که همان نبات باشد اصل درزندگی بشراست.برخلاف انبیا وپیامبران الهی که همواره درصدد احیا حرث ونسل بوده اند وبا طاغوت مبارزه میکردند.
پیامبراکرم(ص) فرمود: (ما من مسلم یغرس غرسا او یزرع زرعا فیاکل منه طیراوانسان اوبهیمه الا کان به صدقه)صحیح بخاری-ج3 ص135وصحیح مسلم-ج 5 ص28
یعنی:هیچ مسلمانی درختی ننشاند یاکشتی نکارد-تا پرنده ای یا انسانی یاچرنده ای ازآن بخورد-مگرآن که دربرابراین کاربه پاداش انفاق در راه خدا نایل می گردد.
درآثارنبوی آمده که رسول خدا (ص)چون به مدینه واردش شد فرمود: (انکم باقل الارض مطرا فاحرثوا فان الحرث مبارک )کنزالعمال،ج4 ص129
یعنی: درسرزمین شما کمتر باران می بارد ،با وجود این ،کشت کنید که کاری پربرکت است.
بازفرمود ):من کانت له ارض فلیزرعها اولِیَمنَحها اخاه) صحیح بخاری،ج3،ص، 141
یعنی:کسی که زمینی دارد باید درآن کشاورزی کند یا آن رابه برادردینی خود ببخشد(تا اوبه زراعت پردازد)
درهمین رابطه ،پیامبرفرمود:(من احیا ارضاٌ میتةٌ فهی له )الموطأ،ج2وصحیح بخاری،ج3،ص140
یعنی :هرکس زمینی مرده ای را زنده کند،زمین مزبور ازآن وی خواهد شد.
ونیز پیامبر(ص)برای ترغیب وتشویق مردم به کارهای دستی تشویق می نمود چنانکه فرمود:(ما اکل احد طعاما قط خیراٌ من ان یاکل من عمل یده)صحیح بخاری،ج3،ص:
74
یعنی:هیچ کس غذایی بهتر ازآن نخورده که ازکار دست خویش خورد.
ونیز فرمود:(خیراالکسبِ،کسب یَدِ العامل اذا نصح)الجامع الصغیر،ج1،ص:396
یعنی:بهترین کسب ،دستاورد کارگراست هنگامی که خیرخواه باشد.
پیامبر(ص)برای کارگران آن چنان ارزش قایل شد که ابن اثیر درکتاب اسدالغابه فی معرفة الصحابه می نویسد:(انَّ رسول الله (ص)لما اقبل من غزوة تبوک استقبله سعد الانصاری فصافحه النبی ص ثم قال له :ما هذا الذی اَکبَتُ(اَخشَنُ)یدیک؟فقال یا رسول الله اَضرِبُ بالمَروالمساةِ فانفقه علی عیالی !فَقبَّلَ یدهُ رسول الله وقال هذهِ یَد لا تَمسُّها النار)اسد الغابه ج2،ص269
یعنی رسول خدا چون ازغزوه تبوک بازگشت ،سعد انصاری به پیشواز او رفت وپیامبر دست در دست وی نهاد .آن گاه ازسعد پرسید :چه چیزی دستهای ترا این چنین خشن ساخته ؟گفت ای رسول خدا من با ریسمان وبیلچه کار می کنم ومخارج خانواده ام را می پردازم:پیامبر دست سعد را بوسید وگفت :این دستی است که آتش دوزخ بدان نمی رسد.
پیامبر فرمود:(اُعطوا الاجیرَاجرة قبل ان یَجِفَّ عَرَقُهُ)کنز العمال ،ج3،ص906
یعنی:مزد کارگر را پیش ازآن که عرقش خشک شود به او بپردازید.
اما درمورد دامداری باتوجه به رشد جمعیت ونیاز هرروزمردم به این مواد غذایی وایجاد شغلی مناسب برای افراد جامعه پیامبر(ص)فرمودند:(لما خلق الله المعیشة جعل البرکة فی الحرث والغنم)کنزالعمال ،ج4،ص:32
یعنی گوسفند داری کنید که برکت درآن نهاده شده است.
2- طبقه بازاری :
این گروه درجامعه همان واسطه هایی هستند که وظیفه توزیع عادلانه کالا وعرضه آن به جامعه رابرعهده دارند ونبض اقتصاد دردستشان است.برای این گروه نیزوظایفی درشرع می بینیم وبیشتر فقهای ما ازجمله مرحوم شیخ مرتضی انصاری درکتاب مکاسب دراین زمینه کتابهای زیادی درباب کسب وتجارت تألیف کرده اند.
البقرة : 275 الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ
كسانى كه ربا مىخورند، (در قيامت) برنمىخيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماسّ شيطان، ديوانه شده (و نمىتواند تعادل خود را حفظ كند گاهى زمين مىخورد، گاهى بپا مىخيزد). اين، به خاطر آن است كه گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتى ميان آن دو نيست.)» در حالى كه خدا بيع را حلال كرده، و ربا را حرام! (زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است.) و اگر كسى اندرز الهى به او رسد، و (از رباخوارى) خوددارى كند، سودهايى كه در سابق [قبل از نزول حكم تحريم] به دست آورده، مال اوست (و اين حكم، گذشته را شامل نمىگردد) و كار او به خدا واگذار مىشود (و گذشته او را خواهد بخشيد.) امّا كسانى كه بازگردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند)، اهل آتشند و هميشه در آن مىمانند. (275)
النساء : 29 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا
تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد مگر اينكه تجارتى با رضايت شما انجام گيرد. و خودكشى نكنيد! خداوند نسبت به شما مهربان است. (29)
وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ(1)
الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلىَ النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ(2)
وَ إِذَا كاَلُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يخُْسِرُونَ(3)
واى بر كمفروشان! (1)
آنان كه وقتى براى خود پيمانه مىكنند، حق خود را بطور كامل مىگيرند (2)
امّا هنگامى كه مىخواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند، كم مىگذارند! (3)
دربرابراین سفارش ها،رسول اکرم (ص) نیز سفارشاتی دارند واز بدست آوردن ثروت به شکلهای نا عادلانه به شدت منع نمود چنانکه فرمود:(لیس منا مَن غش)صحیح مسلم وابوداود
یعنی:کسی که درمعامله فریبکاری کند ازما مسلمانان نیست.
ونیزفرمود:(من احتکر فهوخاطِیٌ)صحیح مسلم وترمذی
یعنی :هرکس احتکار کند گناهکاراست
وهمچنین درآثارنبوی آمده:(نهی النبی (ص)عن النجش)صحیح بخاری ومسلم
یعنی:پیامبر ازآنکه بربهای کالا بیافزایند تا مردم فریب بخورند،جلوگیری کرد.
بازآمده است:(نهی النبی (ص)عن بیع المظر)صحیح ابوداود
یعنی:پیامبرازخریدن کالای کسی که ناچار شده جنس خود رابفروشد-به بهای اندک-نهی کرد.
ونیز آمده:(نهی النبی (ص)عن بیع الغرر)صحیح مسلم وابن ماجه
یعنی:پیامبرازخرید وفروشی که به علت نا معلوم بودن کالا مایه فریب می شود جلوگیری کرد.
3- طبقه مصرف کننده :
این گروه نیز درجهت دهی اقتصاد نقش به سزایی دارند وآیات زیادی در این زمینه آمده است از جمله :
كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفيْن
و (از نعمتهاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمىدارد! (31)الاعراف
وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (141)الانعام
ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفينَ (9)الانبیاء
وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ (151)الشعرا
لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَني إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (43)غافر
مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفينَ (31)الدخان
وآیاتی دیگر که خواننده محترم برای تحقیق بیشتر به قرآن کریم واژه اسراف مراجعه نماید.
4- طبقه ثروت اندوزان :این گروه افراد خطرناکی هستند که با بلوکه کردن اموال فقط به منافع شخصی خود می اندیشند ونظم جامعه رابرهم می زنند قرآن برای برخورد با این طبقه نیز راه کار دارد.ازجمله درسوره توبه آیه : 34میفرماید:
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ"
[اشاره به اهميت اقتصاديات در نظام بشرى و وجه اينكه از ميان گناهان احبار و رهبان" اكل مال به باطل" ذكر شده است]
مهمترين چيزى كه جامعه انسانى را بر اساس خود پايدار مىدارد، اقتصاديات جامعه است كه خدا آن را مايه قوام اجتماعى قرار داده، و ما اگر انواع گناهان و جرائم و جنايات و تعديات و مظالم را دقيقا آمارگيرى كنيم و به جستجوى علت آن بپردازيم خواهيم ديد كه علت بروز تمامى آنها يكى از دو چيز است: يا فقر مفرطى است كه انسان را به اختلاس اموال مردم از راه سرقت، راهزنى، آدمكشى، گرانفروشى، كمفروشى، غصب و ساير تعديات وادار مىكند، و يا ثروت بى حساب است كه انسان را به اسراف و ول خرجى در خوردن، نوشيدن، پوشيدن، تهيه سكنى و همسر، و بى بند و بارى در شهوات، هتك حرمتها، شكستن قرقها و تجاوز در جان، مال و ناموس ديگران وامىدارد.
و همه اين مفاسد كه از اين دو ناحيه ناشى مىشود هر يك به اندازه خود تاثير مستقيمى در اختلال نظام بشرى دارد، نظامى كه بايد حيازت اموال و جمعآورى ثروت و احكام مجعول براى تعديل جهات مملكت و جدا ساختن آن از خوردن مال به باطل را ضمانت كند، وقتى اين نظام مختل گردد و هر كس به خود حق دهد كه هر چه بدستش مىرسد تصاحب كند، و از هر راهى كه برايش ممكن باشد ثروت جمع نمايد قهرا سنخ فكرش چنين مىشود كه از هر راهى كه ممكن شد بايد مال جمعآورى كرد چه مشروع و چه نامشروع، و بهر وسيله شده بايد غريزه جنسى را اقناع و اشباع كرد چه مشروع و چه نامشروع، و هر چند به جاهاى باريك هم بكشد.
و پر واضح است كه وقتى كار بدينجا بكشد شيوع فساد و انحطاطهاى اخلاقى چه بلائى بر سر اجتماع بشرى درمىآورد، محيط انسانى را به صورت يك محيط حيوانى پستى در مىآورد كه جز شكم و شهوت هيچ همى در آن يافت نمىشود، و به هيچ سياست و تربيتى و با هيچ كلمه حكمتآميز و موعظهاى نمىشود افراد را كنترل نمود.
و شايد همين جهت باعث بوده كه در آيه مورد بحث از ميان همه گناهان تنها مساله اكل مال به باطل آنهم از ناحيه احبار و رهبان كه خود را مربى امت و مصلح اجتماع قلمداد مىكنند ذكر شود.
[مواردى از تعديات مالى كشيشان]
بعضى از خود مسيحيان مواردى چند از تعديات كشيشان را برشمردهاند از آن جمله:
پيشكشهايى را كه مريدها، بخاطر ظاهر عابد، و زاهدنماى ايشان تقديم مىدارند، رباخوارى و مصادره اموال مخالفين، رشوهخوارى در قضا و داورى، فروختن قبالههاى مغفرت و بهشت و امثال آن 0
چيزى كه هست حق مطلب اين است كه زعماى يك امت دينى مربيانشان در اينكه چگونه بايد به امر عبوديت بپردازند و خلاصه آن افراد انگشتشمارى كه مدعى اصلاح دلها و عملهاى مردمند و خود را نگهبانانى مىدانند كه هر وقت مردم از راه حق بسوى باطل منحرف شدند دوباره به راه حق سوقشان دهند، چون بنا حق اين ادعا را كردند لذا آنچه كه از اين راه به جيب زدند و جمع آورى كردند همه سحت و حرام بوده و هيچ دينى آن را مباح و مشروع میداند
وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ" راغب در مفردات مىگويد: كلمه" كنز" به معناى روى هم نهادن مال و نگهدارى آن است و در اصل از كنز خرما گرفته شده و زمان كنز، آن فصلى است كه در آن خرما ذخيره مىشود، و" ناقة كناز" آن شترى است كه گوشت بدنش روى هم انباشته شده، و به عبارت سادهتر چاق باشد، و" يكنزون" در جمله" وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ" به معناى انباشتن و ذخيره كردن است «1».مفردات راغب ماده کنز.
پس در همه موارد استعمال اين كلمه، يك معنا نهفته است، و آن نگهدارى و ذخيره مال و خوددارى از اين است كه در ميان مردم جريان پيدا كند و زيادتر شود، و انتفاع از آنعمومىتر گردد، يكى از آن با دادنش منتفع شود، و ديگرى با گرفتن آن و سومى با عمل كردن روى آن. و اين عمل يعنى كنز و ذخيره كردن مال، در سابق به صورت دفينه كردن آن صورت مىگرفته چون بانك و مخازن عمومى در كار نبوده، ناگزير مىشدند براى آنكه سوء قصدى بدان نشود آن را در زمين دفن كنند.
اين آيه هر چند از جهت نظم لفظى با آيات قبل كه اهل كتاب را مذمت مىكرد و احبار و رهبان ايشان را در خوردن مال مردم به باطل و جلوگيرى از راه خدا توبيخ مىنمود متصل مىباشد، الا اينكه در لفظ و ظاهر آن هيچ دليلى نيست كه دلالت كند بر اينكه در خصوص اهل كتاب نازل شده باشد.پس نمىتوان گفت كه آيه شريفه فقط در باره اهل كتاب نازل شده، و تنها احتكار پول و حبس آن را بر ايشان حرام كرده، و اما مسلمانان مىتوانند طلا و نقرهها را رويهم انباشته نموده و هر طور كه بخواهند در اموال خود رفتار نمايند.
بلكه آيه شريفه عموم احتكار كنندگان را به عذاب شديدى تهديد مىكند، و در جمله" وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ" كنز و احتكار را توضيح میدهد و مىفهماند آن احتكارى مبغوض خدا است كه مستلزم خوددارى از انفاق در راه او باشد، و در مواردى كه وظيفه انفاق آن مال در راه خدا است، انسان را از انجام آن منع كند.
[حكم حرمت كنز و احتكار ذهب و فضه مخصوص به اهل كتاب نيست و معناى انفاق در راه خدا انفاق در مصالح و ضروريات دينى و اجتماعى است]
و بطورى كه از كلام خود خداى تعالى برمىآيد انفاق در راه خدا عبارتست از آن انفاقى كه قوام دين بر آن است، بطورى كه اگر در آن مورد انفاق نشود بر اساس دين لطمه وارد مىآيد، مانند انفاق در جهاد و در جميع مصالح دينى كه حفظش واجب است، و همچنين آن شؤون اجتماعى مسلمين كه با زمين ماندنش شيرازه اجتماع از هم گسيخته مىگردد، و نيز حقوق مالى واجبى كه دين آن را به منظور تحكيم اساس اجتماع تشريع كرده، پس اگر كسى با وجود احتياج اجتماع بهزينه، در باره حوايج ضروريش سرمايه و نقدينه را احتكار و حبس كند او نيز از كسانى است كه در راه خدا انفاق نكرده و بايد منتظر عذابى دردناك باشد، چون او خود را بر خدايش مقدم داشته، و احتياج موهوم و احتمالى خود و فرزندانش را بر احتياج قطعى و ضرورى اجتماع دينى برترى داده است.
اين معنا از نكتهاى كه در آيه بعدى است استفاده مىشود، زيرا در آنجا مىفرمايد:
" هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ- اين عذاب همان پولهايى است كه براى خود گنجينه كرده بوديد" و از اين تعبير به خوبى برمىآيد كه توجه عذاب و عتاب بر آنان بخاطر اين است كه خود را در حوايجى كه از آن بيمناك بودند بر خدا و راه او كه همان حيات جامعه انسانى در دنيا و آخرت است مقدم داشتند
علاوه بر اينكه به مصالح حيات اجتماع لطمه زدهاند، به خدا و رسول هم خيانت كردهاند، زيرا مال را از نظر زمامدار اجتماع پنهان نمودهاند، در نتيجه در يك گوشه اجتماع مال فراوانى دفن و روى هم انباشته شده، در حالى كه در گوشههاى ديگر اجتماع احتياج ضرورى به پول، حيات اجتماع را تهديد میكند.
و اگر صاحب مال، ثروت خود را از نظر حاكم و زمامدار پنهان نمىداشت و در دست افراد به گردش و جريان مىانداخت در چنين موقع حساسى كه يگانه راه علاج و تنها وسيله حاجت پول است زمامدار آن پول را مىگرفت و حاجت اجتماع را برمىآورد، پس او با اين عمل خود به خدا و رسول نيز خيانت كرده است.
پس نهى آيه شريفه نهى از داشتن پول نيست بلكه نهى از حبس آن است، چون اسلام مالكيت اشخاص را از حيث كميت محدود نكرده و حتى اگر شخص مفروض هزارها برابر آن دفينه ثروت مىداشت ولى آن را حبس نمىكرد، بلكه آن را در معرض جريان قرار مىداد، اسلام هيچ عتابى به او نداشت.
چون با جريان ثروت او، هم خود او استفاده مىكرد و هم ديگران از آن بهرهمند مىشدند، و در عين اينكه در راه خدا انفاق نمىكرد خائن به خدا و رسول بشمار نمىرفت، زيرا ثروت خود را در مرأى و منظر همه قرار داده بود بطورى كه اگر زمامدار مسلمين احتياج ضرورى پيدا میكرد مىتوانست به او بگويد فلان مقدار در راه خدا انفاق كن.
پس معلوم شد كه آيه شريفه ناظر است به آن گنجى كه صاحبش را از انفاق در حقوق ماليه واجب باز بدارد. البته همانطور كه گفتيم منظور از انفاق تنها دادن زكات نيست بلكه معناى اعمى است كه هم زكات را شامل مىشود و هم حوايج ضرورى جامعه را از قبيل جهاد و دفاع و حفظ جانها از هلاكت و امثال آن.
اين بود آنچه كه آيه شريفه بر آن دلالت داشت، ان شاء اللَّه. و جمله" فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ" كه وعده عذابست به حرمت شديد كنز دلالت میكند.
" يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ ...
پس معناى آيه اين است كه: اين عذابى كه ما دفينه كنندگان ثروت را از آن بيم داديم و بر آن تهديدشان كرديم، وقوعش در روزى است كه در آتش جهنم بر آن پولهاى دفينه شده دميده مىشود تا سرخ گردد، آن گاه با همانها پيشانيها و پشت و پهلوى ايشان را داغ مىكنند، و در آن موقع به ايشان گفته مىشود" اين همان پولهايى است كه براى روز مباداى خود جمع كرده بوديد، اينك همانها را بچشيد، زيرا اينها همانها است كه امروز به صورت عذاب درآمده و شما را شكنجه مىدهد0
5- طبقه ای که بنا به دلایلی توان فعالیت اقتصادی راندارند.
اگردرجامعه ای بنا باشد عدالت اقتصادی حکمفرما باشد نیازمند یک قانونی است که به تمام اقشار جامعه توجه ویژه داشته باشد. خدای متعال چنانچه درمورد انفاق وکمک کردن به دیگران ترغیب میکند ازافراط وزیاده روی درانفاق به گونه ای که خودش نیازمند شود نهی میکند ازسوی دیگر قرآن مجید،راکد گذاشتن مال وگنجینه ساختن آن راحرام شمرده است.
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29)الاسرإ
هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى!
نتیجه میگریم که اگراغنیاء وسایر طبقات به وظایف خود عمل می کردند فقری درجامعه باقی نمی ماند اما چون مردم فقط منافع شخصی خود رامی بینند وشیطان نیز به آنان وعده فقرمی دهدبذل وبخشش نمیکنند.
الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (268)بقره
شيطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهيدستى مىدهد و به فحشا (و زشتيها) امر مىكند ولى خداوند وعده «آمرزش» و «فزونى» به شما مىدهد و خداوند، قدرتش وسيع، و (به هر چيز) داناست. (به همين دليل، به وعدههاى خود، وفا مىكند.)
بنابراین همیشه درجامعه گروهی هستند که براثرکژاندیشی دیگران دچار فقرهستند قرآن برای فقراء ومحرومان دراموال اغنیاء سهمی مقررداشته ومیفرماید:
وَ فىِ أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائلِ وَ المْحْرُومِ(19)الذاريات
و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود!
ونیز میفرماید:
وَ الَّذِينَ فىِ أَمْوَالهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ(24)
لِّلسَّائلِ وَ الْمَحْرُومِ(25)
و آنها كه در اموالشان حق معلومى است ...
براى تقاضاكننده و محروم،
رسول اکرم (ص)ازقمارو،رباخواری وکم فروشی ورشوه گیری وباده فروشی ودیگر راههای نامشروع که به ثروت اندوزی بیانجامد بکلی نهی فرموده وبرثروتمندان مالیاتهای عادلانه مقرر داشته تا بوسیله مأمورانش گرداوری شود ومیان نیازمندان وفقرا عادلانه تقسیم گردد.سوره توبه آیه 60
* إِنَّمَا الصَّدَقَتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْعَمِلِينَ عَلَيهَْا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبهُُمْ وَ فىِ الرِّقَابِ وَ الْغَرِمِينَ وَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(60)
آرى خداى عز و جل آنچه از دين كه تشريع كرد به منظور اصلاح اعمال بندگان بوده، تا با عمل صالح روزمره و تمرين مستمر، ملكات فاضله را در نفوس آنان پديد آورد، و اختلافشان را اصلاح كند، و در نتيجه حال انسانيت و جامعه بشريت حالى معتدل شود، در اين هنگام است كه زندگيشان هم در دنيا و هم در آخرت عين سعادت مىشود، وميشود مصداق آيه (كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً)
این ها گوشه هایی ازتعالیم وحیانی قرآن وپیامبر اسلام درباب تنظیم معیشت مردم وراه کارهایی برای ایجاد اقتصادی سالم جهت تقویت بنیه مالی مسلمانان است تا درپرتو آن راه کمال وتقرب به سوی خدای متعال رابپیمایند.
فهرست منابع
1-قرآن کریم
2-تفسیر المیزان سیدمحمدحسین طباطبایی
3-تفسیر نمونه ناصرمکارم شیرازی
4-مفردات غریب القرآن راغب اصفهانی
5-صحیح بخاری محمد بن اسماعیل
6-صحیح مسلم(الجامع الصحیح) مسلم بن حجاج
7-صحیح ابوداود ابودا ود
8-صحیح ترمذی ترمذی
9-سنن ابن ماجه ابن ماجه قزوینی
10-کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال علاءالدین متقی
11-الموطاء مالک بن انس
12-الجامع الصغیرفی احادیث البشیروالنذیر سیوطی
13-اسدالغابه فی معرفه احوال الصحابه ابن اثیر جوزی