قال الله العظیم «وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»
براي روزهای اول ماه ربیع الاول رویدادهای فراوانی در تاریخ ثبت شده است.
هجرت پیامبر اکرم(ع)، رحلت پیامبر اکرم(ص) احتمالاً همین روزهاست، چون قول بیست و هشتم صفر مشهور نزد شيعيان است، ولی عامه، سوم ربیع، هشتم ربیع، دوازدهم ربیع را نقل کردهاند. ماجرای لیلة المبیت و خُفتن حضرت امیرالمؤمنین(ع) به جای رسول خدا(ص)، رویدادهای سقیفه، حوادثی از جمله حوادثس است که این روزها اتفاق افتاد.
هجمهی به بیت حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه(سلام الله علیها) از حوادث همین ایام است. همینطور هشتم ربيع شهادت امام حسن عسکري(عليه السلام) است. اما اجازه بفرمائید مناسبت دیگری را امروز مطرح کنیم.
پنجم ربیع الاول روز وفات حضرت سکینه(سلام الله علیها) دختر امام حسین(علیه السلام) است.
سند اين مطلب نيز اين است که یافعی در مرآة الجنان میگوید که حضرت سکینه(سلام الله علیها) «توفيت السيدة سکينة رضي الله عنها بمکة يوم الخميس لخمس خلون من ربيع الاول»؛ سنهی 117.
بنابراین میطلبد که در اين جلسه راجع به چند موضوع اول شخصیت حضرت سکینه، دوم نسب حضرت سکینه، سوم سهم ایشان در جریان کربلا و حادثه عاشورا، چهارم محبوبیّت ایشان پیش امام حسین(سلام الله علیه) و پنجم سیرهی ایشان اجمالاً مروری داشته باشیم.
اما از نظر نسب؛ ايشان فرزند امام حسین است، و مادرش رباب دختر امرء قیس است و إمرء القیس آنطور که در ترجمهاش آمده مردی بوده که در زمان عمر به مدینه آمده، موقعیتی هم داشته شاید رئیس قبیله بوده، اسلام آورده و وقتی وجود مقدس امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(سلام الله علیهم) را در مدینه ملاقات کرد در همان دیدار اول یک علاقه و محبتی از خاندان اهلبیت در دل او جای گرفت بهطوري که سه دختر داشت، یکی از دخترها را به امیرالمؤمنین داد، یکی را به امام حسن و ديگري را که رباب بود به امام حسین داد این راجع به نسب حضرت سکينه، که دختر رباب است و رباب هم دختر امرء القیس است.
امام حسین(سلام الله علیه) از رباب دو فرزند داشته، یکی حضرت سکینه و ديگري کودکی به نام عبدالله رضیع که در تاریخ به اسم عبدالله ذکر شده. در اينکه ایشان همان علی اصغر است یا علی اصغر طفل دیگری است که طبق نقل یعقوبی در تاریخش نوزادی بوده در کربلا و هر دو به شهادت رسیدند، هم فرزند رباب و هم آن نوزاد این بحث دیگری را میطلبد.
و اما از نظر نام؛ ایشان مشهور به لقب است چون سکینه اسم ایشان نیست، سه نام در تاریخ برای ایشان ذکر شده، یافعی در مرآة الجنان و شبلنجی و دیگران دو یا سه نام برای ایشان ذکر کردند یکی آمنه (اسم مادر رسول خدا)، دوم امینه و نام سوم أمیمه، لقب ایشان سکینه است و به اين لقب هم مشهور شدهاند و إلا امام حسین(سلام الله علیه) نام ایشان را آمنه گذاشتهاند.
و اما سنّ مبارک ایشان چقدر بوده؟ در این جهت ظاهراً خلافی از نظر تاریخ نیست که ایشان متوفای سنه 117 است در مدینه، قبر ایشان در دمشق نیست. اگر بالاي آن قبری که در دمشق است را ملاحظه کنید نوشته شده بنتٌ من بنات الملوک. محدث قمی و دیگران تصریح کردهاند که ایشان در مدینه از دنیا رفته و در بقيع هم دفن شده است.
در سال وفات ایشان سال 117 هیچ بحثی نیست یعنی حدود 57 سال بعد از امام حسین حیات داشته، اما در مورد سن ايشان در ماجرای کربلا محل کلام است.
آیا ایشان یک دختر صغیره در ماجرای کربلا بوده که معروف همين است و میگویند دختر شش هفت سالهای بوده اما این خیلی بعید است به دو جهت؛ یکی آن شعری که منسوب به امام حسین(سلام الله علیه) است که حضرت روز عاشورا به ایشان فرمودند:
لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي
وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَان
شاهد سخن من «يا خيرة النسوان» است، ای زنی که بهترین زنها هستی. مستحضرید در لغت؛ «نساء» جمعی است که مفرد ندارد و «نساء» معمولاً به زنان بالغه گفته میشود، اين تعبير براي دختر کم سن و سال رایج نیست. نمیخواهم عرض کنم که اصلاً درست نیست، ممکن است مجازاً گفته شود، لکن چنین تعبیری مأنوس نیست. این یک نکته که شاهد بر اینست که ایشان در کربلا بالغه بودند یعنی بلوغ ظاهری داشتند.
نکتهی دیگر اینست که بر اساس تتبعی که در مصادر کردم، در خیلی از آنها نوشته شده امام حسین(سلام الله علیه) ایشان را به فرزند برادرش عبدالله بن حسن تزویج کرده بود منتهی ممکن است کسي بپرسد عبدالله بن حسن وقتی در کربلا شهید شد یازده ساله بوده، آن وقت سکینه چند سال داشته که به عبدالله بن حسن تزویج شده؟
مرحوم سپهر (صاحب ناسخ) میگوید امام حسن مجتبی(علیه السلام) دو پسر داشتند عبدالله اکبر و عبدالله اصغر که هر دو در کربلا شهید شدند و امام حسین(سلام الله علیه) حضرت سکینه را به عبدالله اکبر تزویج کردند نه عبدالله اصغر، این هم یک نکته.
صاحب خیرات حسان میگوید حضرت سکینه(سلام الله علیها) در ماجرای کربلا 20 ساله بوده، اگر ایشان در کربلا 20 ساله بوده قاعدتاً هنگام وفات حدود سن مبارکشان 80 سال بوده است.
و اما راجع به شخصیت ایشان؛ ابوالفرج در اغانی و دیگران میگویند حضرت سکینه(سلام الله علیها) «إمرأةٌ ذات جمال ادیبةٌ شاعرةٌ»؛ زن خیلی با شخصیتی بود- حالا جمالش به کنار-، بالأخره دختر امام حسین(عليه السلام) و دختر رباب است. انسان با کمال و فضیلتی بوده.
به طوری که ابوالفرج در اغانی و سبط بن جوزی در تذکره جریان جالبی را از ایشان نقل میکنند. یک روز جمعي از شاعران مثل «فرزدق»(همام بن غالب) و «كُثَيّر عَزَّه» و جمیل و نصیب، اشعارشان را آوردند نزد حضرت سکینه بخوانند و حضرت سکینه اشکالات ادبی این شعرها را بیان کند. ایشان با کسی ملاقات نمیکرد. در روایت هست که پردهای آویخته میشد شعرا میآمدند پشت پرده مینشستند و اشعارشان را میخواندند. حضرت سکینه(سلام الله علیها) با آنها مستقيم طرف نمیشد. به هرحال دختر امام حسین و نوه امیرالمؤمنین و از خاندان عفاف و حجاب است، کنیزش را میفرستاد میگفت به اینها بگو شعرتان این عیب را دارد و صله میداد.
یک روز این چهار شاعر پیش ایشان آمدند و اشعارشان را خواندند، به اینها صلههایی داد وقتی از منزل حضرت سکینه بيرون آمدند آن سرّه و کيسهاي را که در آن صله گذاشته شده بود باز کردند دیدند صله همهی آنها به یک مقدار است إلا جمیل. جمیل از شعرای بنی مروان و در دار و دسته آنان بوده، از روایات استفاده میشود که در شب نشینیهای آنها بوده. جمیل وقتی سرهاش را باز کرد دید پول و دینار او بیشتر از شعرای دیگر است.
آنها برگشتند که ایشان شعر خوانده و ما هم شعر خواندیم، چرا صلهی ایشان را بیشتر دادید؟
حضرت سکینه(سلام الله علیها) خادمهاش را فرستاد فرمود به ایشان بگو چون جمیل در اشعارش از پدرم امام حسین(ع) و از شهدای کربلا یاد کرده، آن صلهی اضافی به او داده شده است.
علی أیّ حال ایشان ادیبه، شاعره و زن با شخصیتی بوده است. در مورد شخصیت ایشان همین بس که وقتی از دنیا رفت، در گذشته رسم این بود که اگر شخصیتی از دنیا میرفت والی و حاکم بر بدن او نماز میخواند، حاکم وقتِ مدینه نبود، (اهلبیت خودشان حتماً نماز خوانده بودند، ایشان زمان امامت حضرت صادق از دنیا رفته، چون امام باقر 114 از دنیا رفته)، قرار شد به حاکم اطلاع بدهند. شب شد و حاکم نیامد. محمد بن عبدالله محض(محمد نفس زکیه) فرستاد یک رقم بالایی عطور و بخورات را کنار بدن ایشان قرار دادند تا بدن معطر باشد و بعد هم شخص دیگری از فرزندان امام سجاد(علیه السلام) نماز ایشان را خواند و دفن کردند.
علی ایّ حال اینطور که از مصادر استفاده میشود در مدینه از دنیا رفته و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شده است.
نکته دیگر راجع به حضرت سکینه مسئلهی ازدواجهای ایشان است. همینطوری که عرض شد اولین همسر ایشان عبدالله بن حسن است، من الآن به خاطرم آمد مرحوم قوّام(فرهاد میرزا) در کتاب قمقام به این مطلب تصریح کرده که امام حسین(سلام الله علیه) ایشان را به عبدالله بن الحسن تزویج کردند. معمولاً اهلبیت اینطور بودند کما اینکه امام حسین فاطمه را به حسن مثنی تزویج کردند و محصول آن ازدواج عبدالله محض است، که منصور دوانیقی در زندانهای هاشمیه کوفه اینها را زیر شکنجه از بین برد.
همسر اول ایشان عبدالله بن الحسن است. اما سوالی مشهور این است که ایشان چرا همسر مصعب بن زبیر شده؟
پیداست که خط زبیریان با خط اهلبیت سازگار نبوده و آنها جزء معاندین اهلبیت هستند. عبدالله بن زبیر کسی است که 40 هفته در مکه خطبهی جمعه خواند و اسم رسول خدا را نبرد و وقتی به او گفتند چرا اسم پیامبر را نمیبری؟ گفت «له أهل بیت سوء»، من هر وقت اسم پیامبر را میبرم اینها خوشحال میشوند و به رغم اینها میخواهم اسم نبرم. حال چرا حضرت سکينه با مصعب ازدواج کرده؟
اولاً عرض کنم که مسئلهی ازدواج به تعبیر امام حسین(سلام الله علیه) وقتی معاویه دختر عبدالله جعفر را برای یزید خواستگاری کرد و گفت ما میخواهیم این دختر را بگیریم تا اختلاف بین این دو قبیله فروکش کند، امام حسین(سلام الله علیه) در پاسخ فرمود ما قومی هستیم که بغض و حبمان برای خداست، با یک ازدواج مسئلهی عداوت و محبّت ما جابجا نمیشود. تصور نکنید که یک دختر میگیرید و مسئله تمام میشود، بعد هم دختر عبدالله جعفر را با یکی از بنی اعمامش تزويج فرمود.
مسئلهی ازدواج فامیلی در قریش یک امر مرسومی بوده که مربوط به خط و عقیده نبوده، شما ببینید رسول خدا داماد ابوسفیان است، داماد ابوبکر است، داماد عمر است، یا امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) داماد طلحه است، ام اسحاق دختر طلحه است و بعد هم همسر امام حسین شده، در سابق ازدواجها به اينگونه بوده است.
ثانیاً راجع به تزویج حضرت سکینه به مصعب یک روایتی را مرحوم حاج صفی الله محلاتی در ریاحین الشریعه، جلد سوم، صفحه 256 به مناسبت بانوانی که در کربلا بودند نقل میکند که حضرت سکینه به هیچ وجه حاضر به ازدواج با مصعب نمیشد. فشار و قدرت حکومت ایشان را وادار کرد والا ایشان قبول نمیکرد، کما اینکه در موارد دیگر هم این زور حاکم بود. بنابراين اگر چنین ازدواجی صورت گرفته باشد بهعلت فشار حکومت بوده است.
بعد از کشته شدن مصعب در سال 71 به دست عبدالملک، عبدالملک بن مروان از ایشان خواستگاری کرد و هر چه اصرار کرد حضرت قبول نکرد شوهر کند.
علی أیّ حال اینطور نیست که ازدواج ايشان یک وهنی باشد. گاهی بعضی جاها نمیشود داوري کرد، چون ما نبودیم و نمیدانیم شرايط چه بوده که این ازدواج انجام شده؟ ما از مقتضیات آن زمان خبر چنداني نداريم که وضعيت چطور بوده؟
و اما محبوبیت حضرت سکینه در نزد امام حسین(علیه السلام)؛ از این شعری که گاهی گویندگان هم میخوانند فهميده ميشود امام حسین(سلام الله علیه) به حضرت سکینه و رباب یک علاقهی عجیبی داشت، لذا میفرمود:
أحبهما و أبذل جل مالي و ليس لعاتب عندي عتاب
حضرت قسم میخورد من آن خانهای که سکینه در آن خانه باشد را هم دوست دارم.
این محبت یک محبت طرفینی بود. رباب؛ خانم بزرگواری است که یک سال بعد از شهادت امام حسین(ع) در سایه نرفت و زیر آفتاب مینشست و بعد از یک سال طبق نقل ابن اثیر در کامل «ماتَتْ كَمَداً» از غصّه دِق کرد.
هر وقت به او میگفتند برو در سایه، میگفت «إنَّ الَّذِی کانَ نوراً یُسْتَضاءُ بَهِ بِکَرْبَلاء قَتیلٌ غَیرُ مَدْفُُونٍ»، میگفت امام حسین نوری بود که از فروغ او بهره میگرفتم من جسم شهيد او را در کربلا روي زمين بدون دفن دیدم چطور بروم به سایه، این محبت طرفینی بوده.
حضرت سکینه(سلام الله علیها) هم نسبت به امام حسین(ع) همینطور بود. بعضی از قضایای شب عاشورا را ایشان نقل کرده و جرياناتي هم در کربلا در مورد ايشان نقل شده است.
یک نکتهای در خاطرم هست که حسن مثنی برادرزادهی امام حسین وقتی آمد برای خواستگاری سرش زیر بود و شرمنده، امام حسین(ع) هم به بچههای امام حسن(ع) خیلی علاقه داشت. فرمود برادرزاده کدام یک از دخترهای من را میخواهی که به تو بدهم؟ معلوم میشود که با هم قریب السن بودهاند! بعد فرمودند سکینه به درد تو نمیخورد چون سکینه «لها حالاتٌ» او مستغرق و محو در خداست. اين تعبير امام حسين عليه السلام خیلی عجیب است و جلالت قدر و بزرگواري حضرت سکينه را ميرساند. لذا من فاطمه را به تو تزویج میکنم که از نظر صورت شبیه مادرم فاطمه زهرا است.
بنابراین ایشان یک جایگاه خاص و ویژهای پیش امام حسین(سلام الله علیه) داشته و چون فرزند و محبوبهی امام حسین بوده قطعاً محبوبهی همهی ماست و به او علاقمند هستیم، در کربلا سهم بسزایی دارد، روضهی ایشان در و هنگام رفتنِ امام حسین به میدان را حتماً شنیدهاید.
ایشان آمد جلوی امام حسین را گرفت آن لحظهای که حضرت میخواستند به میدان بروند با آن تفاصيلي که میخوانند، اما نمیدانم به امام حسین(علیه السلام) چه عرض کرد که امام حسین(ع) فرمود:
ای پدر میروی و ما چه کنیم امشب اندر دل صحرا چه کنیم
دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی ز دو سر خوش باشد
دختران چشم و چراغ پدرند گل نشکفتهی باغ پدرند
ای پدر من به فدای سر تو پیشمرگ تو شود دختر تو
صدا زد بابا «رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنَا»، بابا ما را به مدینه برگردان. فرمود دخترم «لو ترک القطا لنام»؛ یعنی بابا باید اسیر شویم. همین جملات بود یا جملات دیگری بود که امام حسین(ع) به ایشان فرمود « لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَة مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي»؛ بابا دلم را با این اشکهای چشمت آتش نزن، گریهها را برای بعد از مرگ من بگذار.
بعد از شهادت هم نگذاشتند گریه کنند. سید بن طاوس در لهوف نقل میکند سکینه آمد «اعتنق جسد أبیها»؛ بدن پاره پارهی بابا را در آغوش گرفت تا با پدر درد و دل کند؛