و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
عرایض خودم را در دو بخش مطرح مینمایم؛ یکی به مناسبت مسئلهی غدیر و دوم هم به مناسبت مراسم عمامه گذاری:
در موضوع اول باید درد در قرآن کریم مهمترین آیهای که بین شیعه و سنی از نظر دلالت بر ولایت مورد اتفاق است کدام آیه است؟ بزرگان از متکلّمین و فقهای ما تصریح کردهاند که مهمترین آیه قرآن در باب ولایت آیهی 55 سوره مائده است «إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» قبل و بعد این آیه شامل توصیههایی به مؤمنین است، خصوصاً آیه بعد که میفرمایدآنهایی که دین شما را مورد استهزاء و مسخره قرار دادند، ولی خودتان قرار ندهید و در این آیه میفرماید ولیّ شما خدا، رسول خدا والذین آمنوا است.
تردیدی نیست که ولایت در این آیه شریفه به معنای ولایت در امامت و تصرّف و سرپرستی است، برخی افراد کم اطلاع، که از معنای لغوی این لفظ دور هستند، و با استعمالات این لفظ در قرآن بیگانهاند، برای این ولایت معنای دیگری کرده و گفتهاند ولایت یعنی ولایت در نصرت و یاری. اینها ادعا میکنند که خدای تبارک و تعالی قبل از آن میفرماید کفار را یاور خودتان قرار ندهید، بعدش هم میفرماید، یاور شما فقط خدا و رسول خدا و والذین آمنوا است.
در حالی که مجرّد یاری در نزد هیچ فقیهی یک امر باطل و حرام نیست، مجرد اینکه انسان مؤمن کافری را به عنوان معین و یاور خود علیه کفار دیگر قرار بدهد، هیچ فقیهی در تاریخ اسلام این را منع نکرده و حرام ندانسته است. اساساً مفاد و وزان آیه شریفه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ»، مفاد و وِزانش مثل آیهای است که میفرماید «لَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلا».
ولایت در لغت هم بدین معناست که دو چیز آنقدر به هم نزدیک باشند که یکی در دیگری تأثیرگذار باشد، ولایت خدا و رسول چنین است، همانطور که خدا به انسان نزدیک و تأثیرگذار هست، رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(علیهم السلام) هم به انسانها نزدیکند و تأثیرگذار، در نصرت نه قرب وجود نداردو نه موضوعیت دارد، در نصرت یک یاریِ ظاهری است، ارتباط باطنی نیست، تأثیرگذاری یکی در دیگری نیست در حالی که در ولایت وقتی انسان تمام مصادیق ولایت را بررسی کند ولایت پدر بر اولاد، ولایت بر یتیم، ولایت بر صبی، ولایت بر هر مولّی علیهی، یک قرب و تأثیرگذاری وجود دارد.
ما اگر در معنای لغوی ولایت خوب دقت کنیم به روشنی میتوانیم از این آیه شریفه ولایت در سرپرستی را استفاده کنیم.
آیاتی که میفرماید«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ»، بعدش هم میفرماید اگر کسی اینها را اولیاء خود قرار بدهد «فإنّه منهم»، یا «فإنّکم منهم»، شما از آنها میشوید، این فقط با سرپرستی و ولایت به معنای امامت سازگار است.
انسان اگر کسی را امام خودش قرار دهد و بگوید همه امور من، قیام و قعود من، فکر من، با اراده و با نظر تو میخواهم انجام شود، بگو بنشین مینشینم، بگو این را بخوان، میخوانم، این کار را انجام بده، میدهم، کاملاً انسان تابع محض گردد، این میشود ولایت در امامت و سرپرستی.
اما اگر کسی دیگری را یاری کند این کجایش ولایت است؟ این بحث را خیلی کوتاه و گذرا از آن عبور میکنم، چون این آیه بحثهای بسیار فراوانی دارد.
اما میخواهم این نکته را عرض کنم که عدهای از اهلسنت در همین زمان ما ادعا کردند که در قرآن کریم حقیقتی به نام امامت اصلاً وجود ندارد تا ما سراغ مصادیقش بخواهیم برویم.
ما به آنها میگوئیم این آیه را شما چطور معنا میکنید؟ «إنما» حصر است، این حصر یعنی غیر از اینها هیچ کس دیگری صلاحیت ولایت ندارد. آن کسانی که صلاحیت ولایت بر انسان دارند فقط خدا و رسول و الذین آمنوا است. در مورد الذین امنوا هم چهار نفر از بزرگان اهلسنت، قاضی عضدالدین ایجی در مواقف، تفتازانی در شرح مواقف و چند نفر از شرّاح مواقف، ادعای اجماع کردند که این آیه در مورد امیرالمؤمنین نازل شده.
حالا بگذریم از اینکه جهّالی در میان اهلسنت بعداً به اسم عالمانشان پیدا شدند و در این هم تردید کردند اما این علمایی که متعلق به مال قرون اولیه هستند، ادعای اجماع کردند این آیه در مورد امیرالمؤمنین(ع) نازل شده. سائلی به مسجد آمد، رسول خدا مشغول نماز بود، مؤمنین مشغول نماز بودند، امیرالمؤمنین هم مشغول نماز بود، تقاضای کمک کرد کسی به او کمکی نکرد، دستش را بالا برد، گفت خدایا در مسجد رسول تو از اینها مسألت کردم کسی به من کمک نکرد، کسی چیزی به من نداد، امیرالمؤمنین(ع) با اشاره به او فرمودند بیا و انگشت دستشان را گرفتند تا انگشتر آن را بیرون بیاورد، همهی علمای بزرگ عامه و خاصه که جزء منابع هستند، ادعا کردند این آیه در مورد امیرالمؤمنین بوده، خدا میفرماید «إنما» فقط ولی شما خدا، رسول و امیرالمؤمنین(ع) است.
و در آیه قبل میفرماید ای مؤمنین یهود و نصارا نباید ولی شما باشند، و در این آیه میفرماید ولی شما اینها هستند، ممکن است کسی سؤال کند اگر اینها ولی ما نباشند چه کسی ولی ما باشد؟ خدا جواب میدهد: الله و رسوله والذین آمنوا.
چنانچه آیهی 55 به آیهی 56 ضمیمه شود ملاحظه خواهید کرد خدا به همین مقدار اکتفا نمیکند که فقط و فقط ولیّ شما خدا، رسول و امیرالمؤمنین است بلکه دنبالهاش میفرماید «ومن یتولّی الله و رسوله والذین آمنوا فإنّ حزب الله هم الغالبون» سؤال ما از افرادی که با لجاجت میخواهند این آیه را معنای دیگری کنند و بگویند ولایت به معنای نصرت است، اینست که آیهی بعد چه میگوید؟ «و من یتولّی الله»، یعنی کسی که نصرت اینها را قبول کند؟ نصرت که قبول کردنی نیست، آنها نصرت میکنند یا نمیکنند! آنچه انسان قلباً باید قبول کند ولایت در امامت است.
نسبت به ولایت در امامت انسان میتواند بگوید «من یتولّی الله» یعنی «من یتولّی الله فی قلبه»، «من یتولّی الله و رسوله و الذین آمنوا فی قلبه»، پذیرش ولایت فقط با ولایت در امامت معنا دارد، و لذا باید گفت آیه 55 به منزلهی صغرا و آیه بعد به منزلهی کبرای این قضیه است یا تعبیر کنیم که آیه بعد به منزلهی متمم این آیه است، هر اهل سنتی که کمی با الفاظ قرآن آشنا باشد و انصاف داشته باشد، به خوبی از این دو آیه مسئلهی امامت را میفهمد و این که خدا برای بشر، برای مسلمانها، برای مؤمنین، ولایت کفار، یهود و نصارا را منع کرده، و پذیرش ولایت آنها یک امر حرام است و بعد فرموده مؤمنین باید تحت ولایت خودش و رسول او و امیرالمؤمنین باشد. در مورد عنوان حزب هم باید دید عرب به چه کسانی حزب میگوید؟ آن گروهی که در یک فکر واحد مشترکند.
آنها که تحت سرپرستی خدا، رسول خدا و الذین آمنوا درآیند، عنوان حزب پیدا میکنند. مجرّد اینکه یک گروهی بیاید گروهی دیگر را کمک کند که عنوان حزب پیدا نمیکند، پس این دو آیه مهمترین آیهای است که در قرآن کریم دلالت بر ولایت دارد، حقیقت امامت یک حقیقت مسلّم قرآنی است. قرآن در جای جای خودش نسبت به مسئلهی امامت و ولایت تذکر داده و تصریح نموده است.
نیایند یک عدهای در این سایتها و وبلاگها بگویند امامت چیزی است که از طریق روایت و حدیث ثقلین درست شده. قرآن قبل از حدیث ثقلین و محکمتر از حدیث ثقلین است، محکمتر از خود حدیث متواتر غدیر است که حدیث غدیر را بیش از 110 صحابی نقل کردند، ما در میان احادیث متواترتر از حدیث غدیر نداریم. ولی ما برای استدلال، با وجود این آیات سورهی مائده که بهترین و قویترین دلیل بر مسئلهی امامت است یا حتی نیاز به حدیث غدیر هم نداریم.
در روز غدیر آنطور که در نقل آمده، رسول خدا، امیرالمؤمنین(علیهم السلام) را صدا زدند، و عمامه بر سر آن حضرت قرار دادند، «بَعَثَ رَسُولُ اللهِ(ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ إِلَى عَلِيٍّ(ع) فَعَمَّمَهُ» یکی از مناسبتهای بسیار خوبی که در غدیر پیش آمد این بود که امیرالمؤمنین به دست رسول خدا معمم شد، رسول خدا(ص) اول عمامهای را برای امیرالمؤمنین(ع) قرار دادند «وَ أَسْدَلَ الْعِمَامَةَ بَيْنَ كَتِفَيْهِ وَ قَالَ هَكَذَا أَيَّدَنِي رَبِّي يَوْمَ حُنَيْنٍ» فرمود در جنگ حنین خدا من را با عمامه و به همین شکل تأیید فرمود، «هکذا أیدنی ربی یوم حنین بِالْمَلَائِكَةِ مُعَمَّمِينَ وَ قَدْ أَسْدَلُوا الْعَمَائِمَ» اسدال اینست که یک قسمتی از عمامه را بین الکتفین آویزان کنند.
از اینجا معلوم میشود که عمامه شرافت دارد، عمامه برای این است که یک نقطه عطفی در زندگی کسی که میخواهد معمم شود ایجاد کند، عمامه از جهت تاریخ دینی ما چیزی نیست که از زمان صفویه آمده باشد چنانچه یک عده از مخالفین دین در قبل از انقلاب وقتی میخواستند علیه روحانیت صحبت کنند میگفتند این عمامههای سفید و سیاه از زمان صفویه آمده! در روایات داریم که ملائکه با عمامه سفید در محضر رسول خدا حضور پیدا میکردند، از روایات استفاده میشود عمامه پارچهای است که انسان وقتی میخواهد کار خیلی مهمی انجام بدهد بر سر بگذارد، لذا مستحب است که هنگام نماز معمم باشد و لو روحانی هم نباشد، در سجاده خودش یک چیزی داشته باشد که به سر خود ببندد و معمم باشد.
در جنگها گاهی اوقات رسول خدا عمامه خود را به شکل خاصی میبستند، در بعضی از تعابیر آمده که «العمامة من المروة»، یک عزّ و مروتی است، «العمامة سلطان الله عزّوجلّ»، عمامه؛ نمایانگر سلطان و سلطنت خداست. اگر کسی بخواهد در این تعبیر یک مقدار دقت کند؛ عمامه نشانه اینست آنچه که بر من سلطنت دارد و حاکم بر وجود من است خداست. این معنای عمامه در دین ماست.
این تعبیر خیلی بالاتر از اینست که بگوئیم آنچه نمایانگر کفن هست ما بر سر خود بستهایم. البته این هم یک تعبیر ذوقی میتواند باشد، ولی حقیقت عمامه این است طلبهای که معمم میشود میخواهد بگوید، من فقط و فقط تحت سلطنت خدا هستم، هیچ چیز دیگری و هیچ سلطانی بر من حکومت نمیکند، تحت سلطان شیطان نیستم، تحت سلطنت غیر خدا نیستم، و در این صورت چقدر این کار لذت دارد و انسان برای این عمامه چقدر عظمت و ارزش قائل میشود، به حسب ظاهر و باطن خودش را مقیّد میکند به اینکه تحت سلطنت خدای تبارک و تعالی باشد.
این روایت هم مضمون بلندی دارد؛ «عَنِ النَّبِيِّ(ص) قَالَ رَكْعَتَانِ مَعَ الْعِمَامَةِ خَيْرٌ مِنْ أَرْبَعِ رَكَعَاتٍ بِغَيْرِ عِمَامَةٍ»؛ دو رکعت نماز با عمامه بهتر از چهار رکعت نماز بدون عمامه است، یعنی عمامه گذاردن موجب افزایش ثواب رکعات نماز میشود.
مرحوم امام(رضوان الله تعالی علیه) وقتی میخواست نماز شب بخواند، دوربین مخفی گذاشته بودند و ایشان مطلع نبودند، اول عمامه به سر مبارک میبست و بعد شروع به خواندن نماز میکرد. این عمامه فقط یک شعار نیست، فقط یک ظاهر نیست، اینطور نیست که بگوئیم یک اعتبار و قرارداد است، برای اینکه بین روحانیون شیعی و غیرشیعی یک تمییزی باشد این چنین کردهاند، نه! این سنّت الهی است از صدر اسلام و در زمان رسول خدا تا کنون بوده است.
طلبهای که معمم میشود باید کاملاً ملتزم به این معنا باشد، طلبه وقتی معمم میشود اگر تا به حال خود را حبس در دین کرده از این به بعد باید در همه حالات خود را وقف مؤبد و دائم برای دین خدا کند.
امیدوارم حال که خداوند این توفیق بزرگ را به ما داده و ما به عنوان سرباز امام زمان(ع) هستیم و مفتخر به لباس رسول خدا شدهایم، بتوانیم آنطور که ارادهی خداست انجام وظیفه کنیم و در این شب عید که عید ولایت و عید همهی مسلمین است قلوب همهی ما منوّرتر به نور ولایت بشود إن شاء الله.
خدایا به حق امیرالمؤمنین، به حق رسول خدا همهی ما را هر چه بیشتر به ولایت نزدیک بفرما، ما را در دنیا با ولایت قرار بده، و در آخرت با ولایت محشور بفرما.
ولایت را در نسل ما و اولاد ما قرار بده.
حوزههای علمیه را که عهدهدار حفظ ولایت هستند موفقتر بفرما.