اهمیت راهنمایی دیگران1
حَضَرَتِ امْرَأَةٌ عِنْدَ الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ(علیها السلام) فَقَالَتْ ... لَا أَشُقُّ عَلَيْكِ يَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَتْ فَاطِمَةُ هَاتِي وَ سَلِي عَمَّا بَدَا لَكِ أَ رَأَيْتِ مَنِ اكْتُرِيَ يَوْماً يَصْعَدُ إِلَى سَطْحٍ بِحِمْلٍ ثَقِيلٍ وَ كِرَاهُ مِائَةُ أَلْفِ دِينَارٍ يَثْقُلُ عَلَيْهِ فَقَالَتْ لَا فَقَالَتْ اكْتُرِيتُ أَنَا لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ بِأَكْثَرَ مِنْ مِلْءِ مَا بَيْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ لُؤْلُؤاً فَأَحْرَى أَنْ لَا يَثْقُلَ عَلَي... 2
زنى به محضر فاطمه زهرا(علیها السلام) آمد و پس از پرسش ده سؤال با خجالت پرسید: اى دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آیا به سختی نیفتادی؟ (که از تو این همه سؤال میکنم؟) حضرت فرمود: هرچه مى خواهى بگو و بپرس (و به فكر خستگى من مباش) آیا كسى که براى حمل بار سنگينى، صد هزار دينار اجرت بگيرد، سنگينى بار را احساس مىكند؟ زن گفت نه. حضرت فرمود: من براى پاسخ هر سؤال پاداشى بيشتر از زمين تا عرش، مرواريد خواهم گرفت پس چرا بايد برای من سخت باشد؟
---------------------------------------
1 . هیئت تحریریه ماهنامه پژوهشی فقه الأئمه(علیهم السلام).2. علامه مجلسی، بحار الانوار، 1403ق، ج2، ص3.
فضائل علم1
کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) یَقُول: «یَا طَالِبَ الْعِلْمِ! إِنَّ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَة: فَرَأْسُهُ التَّوَاضُعُ وَ عَیْنُهُ الْبَرَاءَة مِنَ الْحَسَدِ وَ أُذُنُهُ الْفَهْمُ وَ لِسَانُهُ الصِّدْقُ وَ حِفْظُهُ الْفَحْصُ وَ قَلْبُهُ حُسْنُ النِّیَّة وَ عَقْلُهُ مَعْرِفَة الْأَشْیَاءِ وَ الْأُمُورِ وَ یَدُهُ الرَّحْمَة وَ رِجْلُهُ زِیَارَة الْعُلَمَاءِ وَ هِمَّتُهُ السَّلَامَة وَ حِکْمَتُهُ الْوَرَعُ وَ مُسْتَقَرُّهُ النَّجَاة وَ قَائِدُهُ الْعَافِیَة وَ مَرْکَبُهُ الْوَفَاءُ وَ سِلَاحُهُ لِینُ الْکَلِمَة وَ سَیْفُهُ الرِّضَا وَ قَوْسُهُ الْمُدَارَاة وَ جَیْشُهُ مُحَاوَرَة الْعُلَمَاءِ وَ مَالُهُ الْأَدَبُ وَ ذَخِیرَتُهُ اجْتِنَابُ الذُّنُوبِ وَ زَادُهُ الْمَعْرُوفُ وَ مَاؤُهُ الْمُوَادَعَة وَ دَلِیلُهُ الْهُدَی وَ رَفِیقُهُ مَحَبَّة الْأَخْیَار.» 2
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «ای دانش پژوه! همانا علم و دانش امتیازات بسیاری دارد، که اگر آن را به انسان کاملی تشبیه کنیم، تواضع سر او است، بی رشکی و دوری از حسد چشم، فهمیدن گوش، راست گفتن زبان، کنجکاوی و بررسی حافظه، حسن نیّت قلب، معرفت امور عقل و خرد، مهرورزی و رحمت دست، دیدار علما و دانشمندان پا، سلامت همّت، ورع و پرهیزکاری حکمت، نجات و رستگاری قرارگاه، عافیت جلودار، وفا مَرکب، نرمش سخن اسلحه، رضا شمشیر، مدارا کمان، گفتگوی با علما لشکر، ادب ثروت، دوری از گناهان پس انداز، احسان و نیکی توشه، سازگاری آشامیدنی، هدایت رهبر و رهنما و دوستیِ نیکان رفیق او میباشد.
این حدیث حقیقتاً یک اعجاز و کرامت است، چنین معارفی باید از بیت مرتبط با وحی صادر شود وگرنه امکان ندارد افراد عادی بتوانند چنین مطالبی را به این زیبایی بیان کنند.
(دو نکته مهم !)
1. علم را باید در اختیار جامعه گذاشت تا جامعه از آن استفاده کند. این استفاده مردم است که به علم ارزش میدهد. از طرفی هم استحکام علم بر مبنای تواضع است و اگر عالم تواضع نداشته باشد جامعه زیر بار تکبّر او نمیرود، به همین جهت از او بهره نمیبرد و در نتیجه علم او ارزش خود را از دست میدهد.
2. اگر عالِم بخواهد در مسیر علمش حرکت کند، به چشم نیاز دارد؛ چراکه انسان کور نمیتواند راه را از چاه تشخیص بدهد. اگر خدای ناکرده علم با حسد توأم شد به گمراهی و انحطاط ختم میشود.
---------------------------------------
1. برگرفته از کتاب اخلاق فاضل (سلسله درسهای اخلاقی، اعتقادی آیتالله العظمی فاضل لنکرانی رحمة الله علیه)، صص 186-190؛ به تلاش مصطفی نیکزاد آملی.2. مرحوم کلینی، کافی، 1407ق، ج1، ص48.
نکـاح (بخش دوم) 1
در بخش قبل از مجموعه مقالات «فقه و الثقلین» به بررسی فقهی روایاتی پرداخته شد که ائمه اطهار(علیهم السلام) به عنوان عالم مرشد به بیان احکام از طریق تمسک به ظواهر قرآن کریم در موضوع نکاح پرداختهاند. در این شماره نیز به ادامه این موضوع خواهیم پرداخت.
نهی دوری از سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
«لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَ لٰكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ذٰلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ ای كسانی كه ايمان آوردهايد! چيزهای پاكيزه را كه خداوند برای شما حلال كرده است، حرام نكنيد! و از حدّ، تجاوز ننماييد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد. و از نعمتهای حلال و پاكيزهای كه خداوند به شما روزی داده است، بخوريد! و از (مخالفت) خداوندی كه به او ايمان داريد، بپرهيزيد! خداوند شما را بخاطر سوگندهای بيهوده (و خالی از اراده،) مؤاخذه نمیكند؛ ولی در برابر سوگندهايی كه (از روی اراده) محكم كردهايد، مؤاخذه مینمايد. كفاره اين گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است كه به خانواده خود میدهيد؛ يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و يا آزاد كردن يك برده؛ و كسی كه هيچ كدام از اينها را نيابد، سه روز روزه میگيرد؛ اين، كفاره سوگندهای شما است به هنگامی كه سوگند ياد میکنيد (و مخالفت مینماييد.) و سوگندهای خود را حفظ كنيد (و نشكنيد!) خداوند آيات خود را اين چنين برای شما بيان میکند، شايد شكر او را بجا آوريد! »2
* از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: جمعی از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زنان و غذا خوردن در روز و خواب شب را بر خود حرام کرده بودند، پس أمسلمه این خبر را به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) رساند. ایشان به اصحاب فرمودند آیا از زنان دوری میکنید در حالی که من همسر میگزینم و با ایشان هستم و در روز غذا میخورم و شبها نیز میخوابم، پس هر کس از سنت من دوری کند از من نیست و خداوند عز و جل این آیه را نازل فرمود: «لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ» سپس آنها گفتند ای پیامبر خدا! ما بر انجام آن کارها (دوری از زنان و ...) قسم خوردیم، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود «لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ- تا آنجا که میفرماید: ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ»3
شرح حدیث
در حکم استحباب نکاح نسبت به کسی که بدان مشاق باشد هیچ جای تردیدی نیست، بلکه بر آن ادعای اجماع شده است مگر برخی از اقوال نادر که حکم به وجوب آن کردهاند. اما اختلاف در جایی است که شخص تمایل به ازدواج نداشته باشد، پس مشهور باز هم حکم به استحباب آن میکنند، و دلیل آن هم اطلاقات و عمومات روایات و آیاتی است که در مقاله گذشته بدانها اشاره کردیم، و این قول مشهور نیز به نظر ما حق است؛ چرا که آثار نکاح فقط منحصر در مسائل شهوت جنسی نیست، بلکه برای آن برکاتی مانند مباهات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به سایر امتها و همچنین فوائد متعددی از قبیل افزایش روزی، ایجاد آرامش روحی، ازدیاد نسل انسان و ... مترتب است.
اشکال: ممکن است گفته شود اگر کسی نسبت به ازدواج رغبتی نداشته باشد، حکم استحباب ازدواج از آن برداشته میشود، و برای اثبات مدعای خود هم تمسک به این آیه شریفه کند «سَيِّداً وَ حَصُوراً؛ رهبر خواهد بود و از هوسهای سركش بركنار»4 چرا که خداوند متعال در این آیه شریفه حضرت یحیی(علیه السلام) را به خاطر اینکه نسبت به زنان بی رغبت بود مورد مدح قرار میدهد، و نیز آیه دیگری که میفرماید «زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ؛ محبّت (امور مادی از جمله) زنان در نظر مردم جلوه داده شده است»5 چرا که در این آیه زن و شهوت به آن از مظاهر دنیوی شمرده شده است.
جواب: استدلال به یک یا چند آیه محدود، بدون در نظر گرفتن سایر آیات و روایات امری اشتباه است؛ همچنانکه در این مسئله هم چنین است. در روایت مذکور، نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به کسانی که از برخی از حلالهای الهی از قبیل زنان دوری میکنند ابراز نارضایتی مینماید و میفرماید که ازدواج با زنان از سنتهای من است و کسی که از این سنت دوری کند از من نیست. بنابر این اگر چه که شاید دوری از زنان در شریعت حضرت یحیی(علیه السلام) مشروع بوده است اما در شریعت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به استناد بسیاری از آیات و روایات - مانند روایت مذکور - نکاح به صورت مطلق و به حکم اولی مستحب است.
نکاح و طلاق، دو موهبت الهی
1. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامی مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم؛ مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نياز میسازد؛ خداوند گشايش دهنده و آگاه است! »6
2. «إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ؛ اگر (راهی برای اصلاح در ميان خود نيابند، و) از هم جدا شوند، خداوند هر كدام از آنها را با فضل و كرم خود، بی نياز میکند.» 7
* عاصم بن احمد میگوید: «نزد امام صادق(علیه السلام) بودم، مردی خدمت آن حضرت آمد و از فقر و نداری شکایت کرد، امام(علیه السلام) به او دستور داد که ازدواج کند، اما حاجت و فقر او شدت یافت، دوباره خدمت امام(علیه السلام) آمد، ایشان از حالش پرسیدند. گفت: «فقر و تهی دستیام شدت یافته است و سخت نیازمند شدهام.» امام(علیه السلام) فرمودند: «از همسرت جدا شو.» او به دستور امام(علیه السلام) از همسرش جدا شد و بعد از مدتی مجددا خدمت امام(علیه السلام) آمد. ایشان از حالش پرسیدند. گفت: «ثروتمند شدم و حالم خوب است.» امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «من به تو دستور دادم و هر دو دستور الهی بود که خداوند به آن فرمان داده است، خداوند متعال می فرمایند: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامی مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ...» و نیز فرمودند «إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ»8
شرح حدیث
یکی از ویژگیهای اسلام ناب منعطف بودن دستورات آن و ارائه راه حل در تمام شرایط گوناگون زندگی بشر است، در اسلام هیچگاه بن بست وجود ندارد، بنابر این یک مسلمان واقعی هیچگاه مأیوس نمیشود. در مسئله ازدواج هم همین طور است، به عبارت دیگر همانطور که حکم استحباب نکاح یک رحمت الهی است، حکم طلاق هم در جایی که لازم باشد و صلاح طرفین در آن باشد یک حکم حکیمانه است و هر دوی آنها اگر بجا به کار گرفته شوند موجب جلب رحمت الهی و رزق فراوان میشوند. و از همین رو است که امام(علیه السلام) به حکم قرآن، نسبت به آن شخص دستور به طلاق میدهد و میفرماید هم ازدواج و هم طلاق دو حکم الهی هستند و مکلف باید نسبت به تکلیفش بدانها عمل کند.
شبهه
ممکن است این سوال مطرح شود که ظاهر این روایت با علم امام(علیه السلام) سازگاری ندارد، چرا که ایشان در ابتدا برای حل مشکل اقتصادی که آن شخص، او را به نکاح توصیه کرد اما مشکل او حل نشد، خب اگر امام(علیه السلام) میدانست که کلید حل مشکل او نکاح نبوده است، طبیعتا نباید چنین دستوری میدادند. به عبارت دیگر مضمون این روایت با علم امام(علیه السلام) سازگاری ندارد!
جواب شبهه
در جواب باید گفت که برای مقام امامت دو علم ثابت است، یک علم ظاهری که دیگران هم در آن با ایشان یکسان هستند. علم دیگر، علم باطنی و لدنی است که مختص به مقربان درگاه الهی و در رتبه کاملتر، مختص به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) است، اما نکته اینجا است که این علم لدنی همیشه برای ایشان بالفعل نبوده است، یعنی این گونه نبوده است که همه چیز به صورت بالفعل و یکجا برای ایشان مکشوف باشد، بلکه هرگاه اراده مینمودند برای ایشان حاصل میشد، لذا قرآن کریم از لسان نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم میکردم، و هيچ بدی (و زيانی) به من نمیرسيد؛ من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده هستم برای گروهی كه ايمان میآورند! (و آماده پذيرش حق هستند)» 9 همانطور که ملاحظه میکنید، نص این آیه میفرماید اگر غیب را میدانستم، بر خير و نفع خود هميشه میافزودم و هيچ گاه زيان و رنج نمیدیدم.
همچنین ایشان در زمانی هم که اراده میکردند و چنین علمی برای ایشان حاصل میشد، باز هم همیشه مأمور به عمل طبق آن نبودند.
با توجه به این دو نکته لطیف درباره علم امامت، سؤالات بسیاری پیرامون برخی از روایات از جمله روایت مورد بحث جواب داده میشود؛ چراکه در ما نحن فیه، امام(علیه السلام) مأمور به استفاده از علم لدنی نبودهاند، و بر فرض هم که چنین علمی در مورد آن شخص برای ایشان حاصل شده بود، مأمور به ترتیب اثر به آن نبودهاند؛ همچنانکه در مسئله به قتل رسیدن و شهادتشان (توسط اعدائشان) هم به همین منوال است.
در ادامه نیز باید افزود نکاح و طلاق هر دو طبق آیات فوق سبب وسعت رزق هستند اما بین این دو ترتب هست، لذا محتمل است امام(علیه السلام) طبق علم ظاهری در ابتدا دستور به نکاح سپس به طلاق داده باشند.
---------------------------------------
1. امیرحسین ایمانیمقدم، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).2. سوره مبارکه مائده، آیات شریفه 87 تا 89.
3. شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، 1409ق، ج20، ص21.
4. سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 39.
5. سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 14.
6. سوره مبارکه نور، آیه شریفه 32.
7. سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 130.
8. شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، 1409ق، ج20، ص44.
9. سوره مبارکه اعراف، آیه شریفه 188.
مبانی فقهی انقلاب اسلامی (بخش دوم) 1
در بخش گذشته اثبات نمودیم که حکومت رژیم پهلوی، ظالمانه و بر پایه فساد و حرکتی مبتنی بر فرهنگ غرب و دور از فرهنگ دینی و قرآنی بود که برخی موارد آنرا در ذیل مباحث این بخش نیز بیان خواهیم نمود. همچنین به مبانی انقلاب اسلامی از منظر قرآن پرداختیم و آیاتی که دلالت بر وجوب یا جواز انقلاب مینمود را بیان کردیم. اکنون و در ادامه به بررسی یک آیه دیگر از مبانی انقلاب اسلامی خواهیم پرداخت و سپس مبانی را از منظر روایات واکاوی خواهیم کرد.
6. آیه حرمت تعاون بر إثم
یکی دیگر از آیاتی که میتوان به عنوان مبانی انقلاب اسلامی به آن اشاره نمود آیه شریفه «وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ »2 است که دلالت میکند بر اینکه کمک و إعانه برگناه و تجاوز، حرام است و در جای خودش اثبات کردیم که سکوت در مقابل ظلم ظالم مصداق جری شدن ظالم و تقویت او و تخیل رضایت مردم میشود، لذا سکوت در مقابل ظلم، مصداق حرام میشود و از آنجا که حرمت شی، وجوب ضد آنرا عقلا اثبات میکند و امکان ندارد که شرع، ضد آنرا نیز حرام کند لذا حرکت مردمی علیه ظالم و ظلم او عقلا واجب میگردد و آنچه که عقلا واجب است اگر نگوییم که شرعا واجب است حداقل قول به جواز آن را میتوانیم قائل شویم و در نتیجه حرکت مردمی و قیام بر علیه ظلم ظالم (انقلاب) جایز میشود.
مبانی روایی
میتوان به عنوان مبانی انقلاب اسلامی به چند دسته از روایات استناد نمود.
1. روایات دال بر وجوب امر به معروف ونهی از منکر در جامعه
به عنوان مقدمه استدلال باید گفت در شماره قبل، ثابت شد که با حکومتی فاسد و ظالم مواجه بودیم؛ وجود مجموعهای بنام ساواک، قتل عام مردم در 17 شهریور 1357، قوانین اجتماعی وضع شده مخالف حکم خدا و قرآن و ... ادله بلا منازع ظلم و فساد حکومت پهلوی هستند. وجود ظلم و فساد که در دین اسلام منکر شمرده میشوند، صغرای یک قیاس خواهند بود. کبری نیز روایات پر تعدادی هستند که در برخی از آنها تعابیر تندی نسبت به تارک امر به معروف ونهی از منکر آمده است. البته همچنان که گستره و میزان فساد و انجام منکر در جامعه، متفاوت است نحوه امر به معروف و نهی از منکر نیز متفاوت میگردد؛ گاهی به یک شخص ظلم میشود وگاهی به گروهی و گاهی به مردم یک کشور ظلم میشود و گاهی دین مردم مورد خطر قرار میگیرد؛ همانند قیام اباعبدالله الحسین(علیه السلام) که برای احیای سنت جد بزرگوارشان قیام نمودند. از همین رو و با الگوگیری از قیام سیدالشهداء(علیه السلام)، برای امر به معروف و نهی از منکر حکومت فاسد در این حد (ایجاد انحراف در دین و تبدیل دین به دین التقاطی و ظلم عمومی به همه اقشار جامعه مدنی) راهی جز حرکت عمومی و مردمی (انقلاب) علیه آن حکومت جور و فاسد وجود ندارد چرا که مبارزه علیه حکومت ظالمانه و سلطان جور نیاز به قدرت دارد و این قدرت بدون حرکت مردمی و همراهی مردم و به صورت فردی جوابگو نیست؛ چنانکه در تاریخ میبینیم حتی اهل بیت(علیهم السلام) نیز بدون همراهی مردم قیام نکرده و در مواردی اشاره کردهاند که اگر فلان تعداد یار و همراه واقعی داشتند قیام میکردند. 3
* از جمله آن روایات میتوان به موارد زیر اشاره نمود.
الف. وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله و سلم) كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ فَقِيلَ لَهُ وَ يَكُونُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً؛ امام صادق(علیه السلام) میفرمایند که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «چه حالی خواهید داشت آن گاه که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق شوند و شما امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید؟ پس پرسیده شد آیا این چنین خواهد شد یا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فرمودند بله وبدتر از آن؛ چه حالی خواهید داشت آنگاه که به منکر امر میکنید و از معروف نهی میکنید؟ پس پرسیده شدآیا این چنین خواهد شد؟ فرمودند بله و بدتر از آن، چه حالی خواهید داشت آنگاه که خوب را زشت بدانید و زشت را نیکو؟»4
* این بیان نبی(صلی الله علیه و آله و سلم) کنایه از این است که ترک امر به معروف ونهی از منکر سبب فساد جوانان و زنان وتغییر سنتها و به نوعی هلاکت میشود ولذا از آنجا که «الکنایة ابلغ من التصریح» پس دلالت میکند بر اینکه برای نجات از مفاسد و هلاکت، باید امر به معروف ونهی از منکر کنید و همچنانکه سابقا بیان کردیم حرکت مردمی ایران مصداق امر به معروف ونهی از منکر حکومت فاسد شاهنشاهی بود به این نحو که در برخی اوقات اگر انجام دهنده منکر از کار خود دست نمیکشد برای نهی از منکر باید او را از منصبش به زیر کشید و شخص صالح دیگری را جایگزین او نمود.
ب. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ- فَإِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- لَمْ يُقَرِّبَا أَجَلًا وَ لَمْ يُبَاعِدَا رِزْقاً؛ علی بن ابراهیم در تفسیرش از پدرش از بکر بن محمد از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که شنیدم ایشان فرمودند ای مردم امر به معروف کنید و نهی از منکر کنید چرا که امر به معروف و نهی از منکر نه مرگی را نزدیک میکند و نه رزقی را از زندگی شما دور میکند. 5
* این بیان کنایه از این است که وجوب امر به معروف ونهی از منکر برای شما سودمند است و ضرر ندارد پس به بهانههای واهی آنرا ترک نکنید.
ج. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَيْلٌ لِقَوْمٍ لَا يَدِينُونَ اللَّهَ- بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «وای بر قومی که به وسیله امر به معروف ونهی از منکر به خداوند متعال متدین نمیشوند (کنایه از اینکه امر به معروف ونهی از منکر از واجباتی است که نباید ترک شود و انجام آن از دین و تدین است.) 6
د. وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَرَفَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام) يَقُولُ لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ- وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ- أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ- فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ، از امام رضا(علیه السلام) شنیدم که فرمود امر به معروف و نهی از منکر کنید (پس اگر ترک کنید) اشرار شما بر شما مسلط میشوند، پس خوبان شما خدا را صدا میزنند و دعا میکنند اما دعایشان مستجاب نمیشود. 7
با توجه به آنچه بیان شد و ادله عقلی و سایر ادله نقلی دال بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر میتوان وجوب قیام علیه حاکم جور و انقلاب برای تشکیل حکومت مبتنی بر قرآن و سنت الهی را اثبات نمود. (همانند قیام اباعبدالله الحسین(علیه السلام) برای نجات اسلام ولو عدهای به شهادت برسند.)
اشکال: اینکه در زمان حکومت پهلوی اسلام در خطر بوده است اول کلام است و ادعایی بی دلیل است.
جواب: با توجه به آنچه قبل از انقلاب در ایران جریان داشته است میتوان این موضوع را اثبات نمود؛ چرا که در آن زمان، رژیم پهلوی قانون حق وحوش، حق کاپیتولاسیون، قانون کشف حجاب و... که با مبانی دینی مردم این کشور منافات داشت را بر این مردم مصوب و جاری نموده بود. 8
2. روایات دال بر حرمت سکوت در برابر ظلم وظالم و وجوب مبارزه با آن
دسته دیگری از روایات که میتوان به عنوان مبانی انقلاب اسلامی به آن اشاره کرد روایاتی است که دلالت بر حرمت سکوت در برابر ظلم و ظالم و وجوب مبارزه با آن میکند و همچنانکه پیشترگفته شد و در اسناد قبل انقلاب نیز موجود است ظلم رژیم پهلوی بر همگان آشکار است بخصوص جنایات ساواک علیه متدینین و علمای دین که هنوز در موزه عبرت تهران میتوان آثار آن را دید و تنها راه مبارزه با آن انقلاب مردمی بود چرا که همچنانکه در بالا گفته شد مبارزه علیه حکومت ظالمانه و سلطان جور بدون حرکت مردمی (انقلاب) و به صورت فردی جوابگو نیست و به سرانجام نمیرسد و لذا این روایات میتواند دال بر وجوب انقلاب کردن باشد.
* از جمله آن روایات میتوان به موارد زیر اشاره نمود.
الف. از صفوان روایت است که بر حضرت کاظم(علیه السلام) وارد شدم، حضرت فرمود: اي صفوان! همه چيز از تو نيکو و پسنديده است، مگر يک چيز. گفتم: فدايت گردم، آن که نزد شما ناپسند افتاده کدام است؟ فرمود: کرايه دادن شتران به اين مرد (هارون). عرض کردم: من به جهت سفر معصيت و لهو و لعب کرايه ندادم، بلکه براي راه مکه کرايه دادم؛ و خودم هم در کار نيستم، کار به دست غلامان من است. حضرت فرمود: آيا کرايه از ايشان طلب نداري؟ گفتم: آري. فرمود: آيا دوست داري بقاي ايشان را، تا کرايه تو، به تو، برسد؟ گفتم: آري. فرمود: کسي که دوست داشته باشد بقاي ايشان را، از ايشان خواهد بود و کسي که از ايشان باشد با ايشان وارد آتش خواهد شد.
صفوان تمامي شتران خود را فروخت. هارون همين که مطلب را فهميد، گفت: شنيدهام شترانت را فروختهاي؟ صفوان گفت: آري. هارون سؤال کرد: به چه جهت؟ صفوان پاسخ داد: چون پير شدهام و غلامانم درست رسيدگي نميکنند. هارون گفت: هيهات، هيهات! من ميدانم موسي بن جعفر(علیه السلام) تو را وادار به فروش کرده، و اگر نبود دوستي و رفاقت گذشته، تو را ميکشتم. 9
* در این روایت امام(علیه السلام) رضایت به بقای ظالم را مذمت نموده است و واضح است که بقای ظالم به دلیل بقای ظلم اوست نه بقای شخص او؛ و از آنجا که حتی سکوت در مقابل ظلم ظالم و عدم منع او (در فرضی که قدرت بر منع او وجود دارد) تقویت او و موجب بقای ظالم میشود مورد ذم و تقبیح امام قرار میگیرد و حرام است؛ پس به راحتی میتوان نتیجه گرفت انقلاب در برابر ظلم ظالم و منع او از ظلم واجب میشود.
ب. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(علیه السلام) فِي حَدِيثٍ قَالَ: إِيَّاكُمْ وَ صُحْبَةَ الْعَاصِينَ وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِينَ؛ امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند: «بر شما باد ترک مصاحبت وهمراهی با گناهکاران و کمک کردن به ظالمین.»10
* سکوت در مقابل ظالم در حالیکه قدرت بر منع ظالم وجود دارد مصداق إعانه ظالم است و از آنجا که رژیم پهلوی رژیمی ظالم بوده است و با توجه به اینکه حرمت شی، وجوب ضد آنرا عقلا اثبات میکند و امکان ندارد که شرع، ضد آنرا نیز حرام کند و در نتیجه میتوان قائل به جواز حرکت مردمی در برابر حکومت ظالم شد.
ج. وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْطَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ لَهُ- وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ ثَلَاثَتُهُمْ؛ امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «انسان ظالم و کمک کننده او در تحقق ظلم و رضایت دهنده به ظلم، هر سه در حکم شریک هستند. 11
* در این روایت، امام(علیه السلام) راضی به ظلم ظالم را در جرم او شریک معرفی میکند و عرفا سکوت در مقابل ظلم در حالیکه قدرت بر جلوگیری از آن وجود دارد مصداق رضایت به آن ظلم است و طبق این روایت حرام است وقتی سکوت در حالیکه قدرت بر منع وجود دارد حرام است پس ضد آن عقلا واجب میشود و لذا انقلاب به عنوان یک حرکت مردمی در مقابل ظلم رژیم پهلوی امری ضروری و واجب بود که محقق شد.
در شماره بعد به ادامه بحث روایات خواهیم پرداخت.
---------------------------------------
1. عبد الناصر جلالیان، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).2. سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 2.
3. مرحوم كليني، اصول كافي، 1365ش، ج2، ص152.
4. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة، 1409ق، ج16، ص 122.
5. همان، ج16، ص 125.
6. همان، ج 16، ص117.
7. همان، ج 16، ص118.
8. ر.ک: ساره جمالی زواره، سرنوشت دیکتاتور، 1395ش.
9. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة، 1409ق، ج17، صص182- 183.
10. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة، 1409ق، ج17، ص177.
11. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة، 1409ق، ج17، ص178.
ترجیح روایت به سبب أحدثیت (بخش اول) 1
برخی از اصولیان مدعی شدهاند که یکی از مرجحات منصوصه در باب تعارض اخبار، أحدثیت است. أحدثیت به معنای تأخر و پسین بودن صدور یک روایت نسبت به دیگری است. مستند اکثر ایشان روایات دال بر اخذ به خبر أحدث است که شمار آن از دو تا شش مورد گفته شده است. این گروه ترجیح به أحدثیت را یک حکم تعبدی میدانند که مطابق قواعد عقلایی ارتکازی نیست؛ لذا باید به مدلول روایات اکتفا نمود. 2 در مقابل، برخی مانند محقق سیستانی (حفظ الله) با اینکه دلالت روایات را نمیپذیرد، أحدثیت را یک مرجح عقلایی میداند نه یک مرجح تعبدی؛ لذا نیازی به استدلال به روایات و دفع مناقشات ندارد. 3
باید گفت که نزاع در این موضوع، کبروی است؛ به این معنا که آیا روایات یاد شده دلالت بر مرجح بودن أحدثیت خبر دارند و أحدثیت دخلی در تقدیم دارد؛ یا اینکه مفاد و مقصود از آنها نکته جدیدی نیست و عامل تقدیم، امر دیگری است که ملازم با أحدثیت خبر است و أحدثیت کاشف از آن است؟ به عبارت دیگر، اگر أحدثیت مرجح باشد، مراد این است که خبر أحدث از همان حیث أحدث بودن، به عنوان امر تعبدی، راجح است نه مثلا از حیث ناسخ بودن خبر متأخر یا از باب تقیه بودن خبر متقدم.
بررسی این موضوع از جهاتی بسیار حائز اهمیت است زیرا از سویی در کمتر موردی از اخبار متعارض یافت میشود که یکی از آنها أحدث نباشد و اخبار متعارضی که صدورشان همزمان یا زمان صدور آنها مجهول است اندکاند و از سوی دیگر، بسیاری از این اخبار، متضمن فروع فقهی بوده و در استنباط فقیه، دارای نقش کلیدی هستند.
از این رو اگر مرجحیت أحدثیت ثابت شود تحول عظیمی در بخش رفع تعارض اخبار به وجود خواهد آمد و مجموعه گستردهای از اخبار، از حال تکافؤ خارج میشوند.
در مقابل، حتی اگر مرجحیت این موضوع ثابت نشود نیز ثمرات فقهی آن قابل انکار نیست زیرا توجه به این بحث، موجب تغییر نگرش فقیه در مقام استنباط از روایات متعارض میشود چرا که روایات أحدثیت هر چند نتوانند در قلمرو چگونگی علاج و حل تعارض اخبار، کار ساز باشند ولی بی تردید در حیطه کشف و شناسایی علل پیدایش تعارض در حدیث، نقش بسزایی دارند و میان کیفیت علاج تعارض و آشنایی با علل تعارض رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد.
آراء در مسئله
شیخ صدوق(رحمة الله علیه)،4 صاحب حدائق(رحمة الله علیه)،5 فاضلین نراقی(رحمة الله علیهما)6 و محقق سیستانی (حفظ الله)7 ترجیح به أحدثیت را میپذیرند، بلکه برخی از معاصران مانند طباطبایی قمی مرجح را منحصر در أحدثیت دانسته و هیچیک از مرجحات دیگر را مورد پذیرش قرار نمیدهد. 8 ولی مشهور دانشیان علم اصول، این موضوع را انکار کردهاند. 9البته بسیاری از جمله شیخ انصاری(رحمة الله علیه)،10 آخوند خراسانی(رحمة الله علیه) و محقق نائینی(رحمة الله علیه) اصلاً متعرض این مرجح نشدهاند و گویا سرّ این امر، عدم دلالت روایات میباشد. 11
تحقیق مسأله
با استقرایی که انجام شد، بهطور کلی، کسانی که دلالت این روایات را نمیپذیرند، از دو جنبه در این روایات مناقشه کردهاند:
1- مناقشات سندی که در مقاله رجالی همین شماره گذشت.
2- مناقشات دلالی(عام و خاص) که در ادامه به مناقشات دلالی روایات خواهیم پرداخت.
بررسی دلالی روایات
با قطع نظر از اشکالات سندی، با توجه به قرائن درون متنی و برون متنی و نیز لحاظ فضای صدور این دسته روایات، مناقشات عام و خاص متعددی نسبت به دلالت هر یک از آنها وارد است و در اینجا به نحو اختصار به شماری از مناقشات اشاره میشود.
روایات اخذ به أحدث
1. مفاد این روایات اختصاص به مورد تقیه عملی مخاطب دارد؛ عبارت«أبی الله لنا فی دینه إلا التقیة» در روایت کنانی و عبارت «إنّا و اللَّه لا نُدخلكم إلّا فيما يسَعكم» در روایت معلی بن خنیس، شاهد بر این وجهاند لذا تقدیم أحدث فقط در زمان حضور امام و خاص مخاطب است و سایر افراد و مکلفان سایر زمانها باید طبق شرائط به احکام خود عمل کنند.12
2. مورد روایات، دو خبر قطعی الصدور است در حالیکه در باب مرجحات، صدور یکی از طرفین نفی میشود، بنابرین ریشه پرسش راوی، گمان بیان حکم واقعی اولی در هر دو خبر است نه شک در صدور یکی از آنها.
* بر این اساس، تنافی بین خبرین از حیث دلالت و ظهور است نه از حیث سند؛ لذا خبر اول حمل بر تقیه میشود و عمل به أحدث بخطر تقیهای بودن خبر متقدم است. 13 شاهد ادعای قطعیت صدور این است که در روایت کنانی و ابنمختار خود امام تعبیر به «حدیث» نموده-اند نه خبر14 و در روایت ابن مسلم و ابن حازم، راوی بخاطر علم به صدور، تعبیر به «یجیء منکم خلافه» و «تجیبنی فتجیبه» کرده است.
3. این روایات به قرینه تعدد استفتای راوی از واقعه واحد15 و نیز اطلاق در اخذ أحدث (چه متقدم تقیهای باشد چه متأخر)، بیانگر وظیفه فعلی مکلف هستند نه لزوماً حکم واقعی اولی بنابراین ترجیح أحدث بخاطر وصول به وظیفه فعلی است (که در هر زمان میتواند تغییر کند و با تعدد حکم سازگار است) نه وصول به حکم واقعی که محل بحث میباشد. 16
4. این روایات به حسب مقتضیات زمان صادر شدهاند و مفاد آنها مختص زمان حضور امام است؛ زیرا از سویی هر امام به احکام و شرایط زمانش آگاهتر است17 و از سوی دیگر روایات، ظاهر در تقدیم أحدثاند چه خبر متقدم تقیهای باشد چه متأخر. 18 هم چنین عبارت «جئتنی من قابل فحدّثتک بخلافه» در روایت ابن مختار و «حتى يبلغكم عن الحي» در روایت ابن خنیس، شاهد بر اختصاص مورد به زمان اماماند. 19
5. طبق مفاد این روایات، موردی برای سایر مرجحات باقی نمیماند یا مورد آنها نادر خواهد بود و لغویت آنها لازم می آید و هو باطل بالضرورة؛ چرا که میان دو خبر متعارض، غالبا یکی أحدث است و به حسب مقتضای این روایات، مقدم میشود. 20
6. روایت معلی بن خنیس مجمل است یا اینکه مراد از آن، تخییر در اخذ به روایات میباشد زیرا در مرجع ضمیر «بــه» دو احتمال وجود دارد: «حدیثٌ عن آخرکم» (در این صورت دال بر ترجیح أحدث است) یا «أیّهما» (در این صورت دال بر تخییر در اخذ به روایات است). احتمال بازگشت ضمیر به واژه «أیّهما» قویتر است، زیرا اولا این واژه به ضمیر نزدیکتر است، دوما مناسب با حال تحیر آن است که مخاطب در حال تحیر باقی بماند تا امام را ملاقات کند ولی با ترجیح حدیث آخر نیازی به انتظار رسیدن امام نیست.
7. از حجیت اخبار أحدثیت، عدم حجیت آن لازم میآید؛ چون اطلاق آن شامل خودش که معارض با خبر أحدث (اخبار ترجیح و تخییر) است، میشود لذا به مقتضای خود اخبار أحدثیت، در تعارض اخبار ترجیح و تخییر با اخبار أحدثیت باید اخبار ترجیح و تخییر را اخذ نمود. 21
* همچنین در وجه تقدیم أحدث، چند احتمال وجود دارد در حالیکه روایات فقط در صورتی دال بر مدعا (مرجحیت أحدث مطلقا و دائما) هستند که دال بر ترجیح أحدث بما هو أحدث و بما هو حکم تعبدی باشند. این احتمالات ان شاءالله در شماره آینده بررسی خواهد شد.
---------------------------------------
1. محمدمهدی ولی زاده، دانشپژوه بخش خارج مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).2. شهیدصدر، بحوث فی علم الاصول، 1417ق، ج7، ص365.
3. آیتالله سیستانی، تعارض الأدلة، بیتا، ص526.
4. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه،1413ق، ج4، ص203.
5. شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، 1380ش، ج1، ص105 و ج11، ص451.
6. احمد نراقی، مستند الشیعة، 1415ق، ج10، ص118.
7. آیتالله سیستانی، تعارض الأدلة، بیتا، ص526.
8. طباطبایی قمی، آراؤنا فی اصول الفقه، 1371ش، ج3، ص200.
9. شیخ علی مروجی، تمهید الوسائل،1410ق، ج12، ص120.
10. شیخ انصاری(رحمة الله علیه) در فرائدالاصول دو مورد از روایات احدثیت را ذکر کرده ولی نامی از ترجیح به احدثیت نبرده است. (فرائدالاصول،1416ق، ج2، صص775 -776)، البته در مطارح الانظار تصریح به عدم پذیرش ترجیح به احدثیت نموده است. (مطارح الانظار،1383ش، ج4، ص626)
11. حاج آقا رضا همدانی، حاشیة الرسائل، 1377ق، ج2، ص125.
12 . مرحوم خوئی، مصباح الاصول، 1417ق، ج2، ص417.
13. سید محمد روحانی، منتقی الاصول، 1413ق، ج7، صص413-415؛ محقق اصفهانی، نهایة الدرایة،1374ق، ج3، ص366 و امام خمینی، التعادل و التراجیح، 1375ش، صص198-199.
14. مرحوم خوئی، مصباح الاصول، 1417ق، ج2، ص417.و شهیدصدر مباحث الاصول، 1408ق، ج5، ص698.
15. مرحوم حکیم، المحکم فی اصول الفقه، 1414ق، ج6، ص199.
16. محقق اصفهانی، نهایة الدرایة،1374ق، ج3، ص365 و مرحوم حکیم، المحکم فی اصول الفقه، 1414ق، ج6، صص200-201.
17. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه،1413ق، ج4، ص203.
18. محقق اصفهانی، نهایة الدرایة،1374ق، ج3، ص365.
19. شهیدصدر، بحوث فی علم الاصول، 1417ق، ج5، ص698 و ج7، ص365.
20. حاج آقا رضا همدانی، حاشیة الرسائل، 1377ق، ج2، ص125 و مرحوم خوئی، مصباح الاصول، 1417ق، ج2، صص417- 418.
21. شهیدصدر، بحوث فی علم الاصول، 1417ق، ج7، ص364.
مناقشات سندی ادله دال بر ترجیح روایت أحدث1
یکی از مرجحات باب تعارض أحدثیت یک روایت نسبت به دیگری است. 2 عمده دلیل ترجیح أحدث، روایاتی است که خود دارای مناقشهاند از جمله مناقشات سندی و دلالی که در این شماره نشریه و در بخش رجال مناقشات سندی و در بخش اصول مناقشات دلالی بررسی خواهد شد.
1- روایت کنانی
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِم عن ابی عمرو الكناني قال: قال لي ابوعبد اللّه(علیه السلام) يا ابا عمرو أ رأيتَ لو حدّثتك بحديث أو أفتيتك بفُتيا ثمّ جئتني بعد ذلك فسألتني عنه فأخبرتك بخلاف ما كنت أخبرتك أو أفتيتك بخلاف ذلك بأيّهما كنت تأخذ؟ قلت: بأحدثهما و أدَعُ الآخر، فقال: قد أصبتَ يا ابا عمرو، أبى اللّه إلّا أن يعبد سراً، اما و اللّه لئن فعلتم ذلك انه لخير لي و لكم أبى اللّه عزّ و جل لنا في دينه الا التقية.» 3
بررسی سندی
رجالیان، محمد بن یحیی عطار قمی4 و احمد بن محمد بن عیسی5 و حسن بن محبوب6 را ثقه دانستهاند. در شأن هشام بن سالم نیز، توصیف رجالیان دلالت بر وثاقت مؤکد او دارد7 و روایات ذم او ضعیف هستند. 8
اما هیچ یک از رجالیان سرشناس نامی از ابوعمرو کِنانی نبردهاند و مرحوم مجلسی، مامقانی و خویی او را مجهول دانستهاند9 بنابراین سند روایت دچار ضعف میشود. مبنای صحت روایات کافی و صحت روایات اصحاب اجماع نیز که از عبارت کلینی10 و کشّی11 نشأت گرفته، مناقشاتی متوجه آن است. 12
2- روایت حسین بن مختار
«علي بن إبراهيم عن أبيه عن عثمان بن عيسى عن الحسين بن المختار عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه(علیه السلام) قال أ رأيتُك لو حدّثتك بحديث العام ثم جئتني من قابل فحدثتك بخلافه بايّهما كنتَ تأخذ؟ قال: كنت آخذ بالأخير فقال لي رحمك اللّه.»13
بررسی سندی
علی بن ابراهیم ثقه است14 ولی تصریحی به وثاقت یا ضعف ابراهیم بن هاشم نشده البته به قرائنی روایات او قابل پذیرش بوده و علائمی بر وثاقت او ذکر شده است. 15 عثمان بن عیسی نیز از اصحاب اجماع است16 اما رجالیان او را از بزرگان واقفه معرفی کردهاند17 و گزارش توبه او فقط توسط کشی به صورت مرسله نقل شده18 و نمیتوان مستقلا به آن اعتماد کرد19 لذا صحت مذهب او ثابت نیست.
حسین بن مختار هم منصرف به ابوعبدالله قلانسی است20 که راوی مشهور میباشد. در کلمات رجالیان توثیق خاصی نسبت به او وجود ندارد البته شیخ مفید(رحمة الله علیه) وی را از شیعیان و ثقات امام کاظم(علیه السلام) معرفی نموده21 ولی با گزارش واقفی بودن وی22 منافاتی ندارد و صحت مذهب او ثابت نیست. با این وجود کثرت روایت بزرگان، میتواند دلیل بر وثاقت او باشد.
البته بر فرض ثبوت وثاقت راویان، باید گفت که تمام آنها امامی نیستند و از سوی دیگر ارسال سند با تعبیر «عن بعض أصحابنا» موجب ضعف میشود.
3- روایت معلّی بن خُنیس
«عن علی بن ابراهیم عن أبيه عن إسماعيل بن مرّار عن يونس عن داود بن فرقد عن المعلّى بن خنيس، قال قلت لأبي¬عبداللّه(علیه السلام) إذا جاء حديث عن أولكم و حديث عن آخركم بأيّهما نَأخذ، فقال خذوا به حتى يبلغكم عن الحيّ فان بلغكم عن الحيّ فخذوا بقوله قال: ثم قال أبوعبداللّه(علیه السلام) أنا و اللّه لاندخلكم إلّا فيما يسعُكم.» 23
بررسی سندی
داود بن فَرقَد توثیق شده24 و بزرگان رجالی یونس بن عبدالرحمن را توثیق کردهاند25 ولی گزارشات متعددی هم در مدح و هم در ذم او نقل شده است. 26 به نظر میرسد تضعیف محدثان مکتب قم27 بخاطر حساسیتهای افراطی آنها در حفظ سلامت حدیث و شتابزدگی در جرح راوی بوده است. 28 روایات ذم نیز برخی ضعیف هستند29 بعلاوه ناظر به خطای عملی یا عقیدتی هستند و ارتباطی با وثاقت او ندارند، همچنین دیدگاههای خاص حدیثی و کلامی یونس و برخورد قاطعانه او با واقفه و غالیان از عوامل مؤثر در صدور گزارشهای جرح و تخریب شخصیت او است. 30
اما در سند این روایت از دو جهت می توان خدشه نمود:
یک. اسماعیل بن مرّار: درباره وثاقت و ضعف او در نگاشتههای رجالی سخنی به میان نیامده است البته راههایی برای توثیق وی ذکر شده است31 ولی هیچ یک توانایی اثبات وثاقت را ندارند. 32
دو. معلّی بن خُنیس: آرای رجالیان در تضعیف و توثیق او متعارض است، چرا که روایات متعارضی در مدح و ذمی او نقل شده است. 33 عدهای او را مدح کرده34 و ثقه دانستهاند35 و در مقابل، ابن غضائری و نجاشی او را به شدت تضعیف نموده اند. 36
به نظر میرسد از طرفی روایات مدح او در نهایت دلالت بر حسن عاقبت او میکنند نه بر وثاقت در تمام مقاطع زندگی؛ از سوی دیگر روایات ذم او یا ضعیف هستند یا فقط خطای او در مقام عمل یا در مباحثه علمی و اجتهاد فقهی را نشان میدهند. 37 تضعیف نجاشی نیز بدون ذکر سبب بوده و به نظر میرسد متأثر از دیدگاه ابن غضائری است. دیدگاه وی نیز مستند به غلوّ است38 که ملاک واحدی ندارد39 و ناشی از حدس و اجتهاد است40 لذا در مورد معلی بن خنیس باید توقف کرد بنابراین وثاقت این دو راوی به اثبات نرسید و امامی بودن ابن مرّار هم معلوم نیست از این رو، روایت ضعیفه خواهد بود.
4- روایت محمد بن مسلم
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَن محمد بن مسلم عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال قلت له ما بال أقوام يروون عن فلانٍ و فلانٍ عن رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) لايتّهمون بالكذب فيجيء منكم خلافه، قال ان الحديث يُنسخ كما يُنسخ القرآن.» 41
بررسی سندی
نام احمد بن محمد میان راویان متعددی مشترک است ولی راوی در این سند، دارای دو ویژگی است: 1- دو طبقه متقدم بر کلینی است 2- شاگرد عثمان بن عیسی است. از میان راویان مسمّا به احمد بن محمد فقط ابن خالد و ابن عیسی دارای ویژگی نخست هستند، ویژگی دوم نیز فقط در ابن خالد وجود دارد؛ عبارت «عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن عثمان بن عیسی» بیش از 100 بار در أسناد کافی آمده است ولی نسبت به عثمان بن عیسی اصلا وجود ندارد (البته گرچه او نیز از شاگردان عثمان بن عیسی بوده ولی در کتاب کافی به مقدار انصراف، از او نقل نکرده است و در اسناد عدة من اصحابنا که مختص مرحوم کلینی است نقل احمد بن عیسی از عثمان بن عیسی وجود ندارد) بنابراین مقصود، احمد بن محمد بن خالد برقی است که رجالیان وی را به وثاقت ستودهاند42 و عدة من أصحابنا که شاگرد او هستند عبارتند از: علی بن ابراهیم قمی، علی بن محمد بن عبدالله بن أذینة، احمد بن عبدالله بن أمیة و علی بن الحسن. 43
ابوأیوب خزّاز نیز ثقه است،44 محمد بن مسلم هم فقیه امامی و در اوج وثاقت است؛45 شمار روایات مدح او بسیار است و در مقابل، گزارشهای ذم او اندک و ضعیف هستند46 بنابراین همه راویان این روایت، ثقهاند ولی امامی بودن عثمان بن عیسی ثابت نشده لذا این روایت موثقه است نه صحیحه. 47
5- روایت منصور بن حازم
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَن منصور بن حازم قال قلت لأبي عبداللّه(علیه السلام) ما بالي أسألك عن المسألة، فتُجيبني فيها بالجواب؛ ثم يجيئك غيري فتجيبه فيها بجواب آخر؟ فقال انا نجيب الناس على الزيادة و النقصان، قال قلت فأخبرني عن اصحاب رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) صدقوا على محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) أم كذبوا؟ قال(علیه السلام) بل صدقوا. قال قلت فما بالهم إختلفوا؟ فقال(علیه السلام) أما تعلم ان الرجل كان يأتي رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) فيسأله عن المسألة فيجيبه فيها بالجواب ثم يجيبه بعد ذلك ما ينسخ ذلك الجواب فنسخت الأحاديث بعضها بعضاً.» 48
بررسی سندی
رجالیان، ابن ابی نجران را مؤکداً ثقه دانستهاند49 و عاصم بن حُمید50 و منصور بن حازم51 را در جایگاه بالایی از وثاقت ستودهاند؛ بنابراین روایت صحیحه است.
جمع بندی
در این فرایند بررسی، سه روایت نخست یعنی روایت کنانی، ابن مختار و ابن خنیس ضعیف و نامعتبر ارزیابی شدند اما روایت ابن مسلم موثقه تعبیر شد و تنها روایت اخیر یعنی روایت ابن حازم، صحیحه بود. بنابراین فقط دو روایت قابل استناد هستند ولی در صورت پذیرش مدلول روایات، تواتر اجمالی مضمون میتواند در اعتبار سایر روایات یاری دهد.
---------------------------------------
1 . محمدمهدی ولی زاده، دانشپژوه بخش خارج مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).2. بحث مبسوط پیرامون أحدثیت در مقاله اصولی همین شماره آمده است.
3. مرحوم کلینی، کافی، 1407ق، ج2، ص218.
4. نجاشی، رجال، 1365ش، ص353 و علامه حلی، رجال ،1402ق، ص157.
5. شیخ طوسی، رجال، 1373ش، ص351 و شیخ طوسی، فهرست،1420ق، ص60 و نجاشی، رجال، 1365ش،ص82.
6. شیخ طوسی، رجال، 1373ش، ص334 و شیخ طوسی، فهرست،1420ق، ص122.
7. نجاشی، رجال، 1365ش، ص434 و ابن غضائری، رجال، 1422ق، ص117.
8. زبدة المقال بسام،1426ق،ج2،ص533.
9. علامه مجلسی، مرآة العقول، 1404ق، ج9، ص171 و مامقانی، تنقیح المقال، بیتا،ج3، ص29 و بسام، زبدة المقال من معجم الرجال،1426ق، ج2، ص639.
10. مرحوم کلینی، کافی، 1407ق، ج1، ص8.
1 . کشی، اختیار معرفة الرجال، 1404ق، ص830. (شماره 1050)
12. ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال ،1410ق، صص178-1963.
13. مرحوم کلینی، کافی، 1407ق، ج1، ص67، ح8 و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، 1409ق، باب 9 از أبواب صفات القاضى، ح7.
14. نجاشی، رجال، 1365ش، ص260 و علامه حلی، رجال، 1402ق، ص100.
15. علامه حلی، رجال، 1402ق، صص4-5؛ اردبیلی، جامع الرواة 1403ق، ج1، ص38؛ محقق خوئی، معجم رجال، 1413ق، ج1، ص290.
16. کشی، رجال، 1404ق، ص830.
17. کشی، رجال، 1404ق، ص860؛ شیخ طوسی، فهرست ،1420ق، ص346؛ شیخ طوسی، رجال، 1373ش، ص340 و نجاشی، رجال، 1365ش، ص300.
18. کشی، رجال، 1404ق، ص860.
19. محقق خوئی، معجم رجال، 1413ق، ج12، ص132 و شفیعی، مکتب حدیثی شیعه، 1388ش، ص167.
20. مازندرانی، شرح الکافی، 1382ق، ج2، ص404.
21. شیخ مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص248.
22. علامه حلی، رجال، 1402ق، صص 215-216.
23. مرحوم کلینی، کافی، 1407ق، ج، ص67، ح9. مرحوم کلینی ذیل این روایت افزوده است: «و في حديثٍ آخر خذوا بالأحدث» که برخی کلام ایشان را حدیث ششم برشمرده¬اند که مرسل است.
24. شیخ طوسی، رجال، 1373ش، ص336 و نجاشی، رجال، 1365ش، ص158.
25. شیخ طوسی، رجال، 1373ش، ص346 و نجاشی، رجال، 1365ش، صص446-447.
26. نجاشی، رجال، 1365ش، صص446-447 و علامه حلی، رجال، 1402ق، ص184.
27. شیخ طوسی، رجال، 1373ش، ص346.
28. مامقانی، تنقیح المقال، بیتا ،ج3، ص342 و طباطبایی، تاریخ حدیث،1396ش، صص181-183.
29. بسام، زبدة المقال من معجم الرجال،1426ق، ج2، ص574.
30. طباطبایی، تاریخ حدیث، 1396ش، ص125.
31. ر.ک: مامقانی، تنقیح المقال، بیتا، ج1، ص144 و محقق خوئی، معجم رجال الحدیث، 1413ق، ج4، ص96.
32. برای اطلاع از مناقشات ر.ک: داوری، اصول علم الرجال، 1416ق، ص489 و جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال،1410ق، ص320.
33. کشی، رجال، 1404ق، صص675-679 و شیخ طوسی، الغیبة،1411ق، ص347.
34. شیخ طوسی، الغیبة، 1411ق، ص347.
35. علامه حلی، رجال، 1402ق، ص259 و صاحب معالم، التحریر الطاوسی،1411ق، ص571.
36. ابن غضائری، رجال ، 1422ق، ص87 و نجاشی، رجال ، 1365ش، ص417.
37. محدث نوری، مستدرک الوسائل، 1408ق، ج5، ص319 و داوری، اصول علم الرجال، 1416ق، ص596.
38. ابن غضائری، رجال، 1422ق، ص87.
39. ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال،1410ق، صص429-434 و داوری، اصول علم الرجال، 1416ق، ص597.
40. شوشتری، قاموس الرجال،1410ق، ج10، ص164.
41. مرحوم کلینی، کافی، 1407ق، ج1، ص64، ح2.
42. شیخ طوسی، فهرست،1420ق، صص51 -52؛ نجاشی، رجال، 1365ش، ص76 و ابن غضائری، رجال، 1422ق، ص39.
43. علامه حلی، رجال، 1402ق، صص271-272.
44. نجاشی، رجال، 1365ش، ص20 و شیخ طوسی، رجال،1420ق، ص18.
45. نجاشی، رجال، 1365ش، صص323-324.
46. بسام، زبدة المقال من معجم الرجال، 1426ق، ج2، ص396.
47. علامه مجلسی، مرآة العقول، 1404ق، ج1، ص215 و محقق خوئی، مصباح الاصول، 1417ق، ج2، ص417.
48. مرحوم کلینی، کافی، 1407ق، ج1، ص65، ح3.
49. نجاشی، رجال، 1365ش، ص235 و علامه حلی، رجال، 1402ق، ص114.
50 . نجاشی، رجال، 1365ش، ص301؛ علامه حلی، رجال، 1402ق، ص125 و مامقانی، تنقیح المقال، بیتا، ج2، ص113.
51 . نجاشی، رجال، 1365ش، ص413 و علامه حلی، رجال، 1402ق، ص167.
ضرورت شناخت تاریخ انقلاب1
دهه مبارکه فجر انقلاب است. باید این ایام بزرگ را را گرامی بداریم که از ایام الله است. به تعبیر رهبری معظم انقلاب ایامی است که خدای تبارک و تعالی یک عنایت ویژه بر ملت ایران کرد در مقابل سالها ظلم بر این مردم، که عده زیادی شهید و جمع فراوانی محبوس شدند و علمای مجاهدی که زیر شکنجه طاغوت به شهادت رسیدند، بدون اینکه حتی مردم اطلاع پیدا کنند. پیروزی انقلاب اسلامی تجلی خاص خداوند بر بندگانش بود.
یکی از امور لازم بر ما طلبهها ضرورت شناخت تاریخ انقلاب است. ما باید بدانیم پهلوی که بود؟ ممکن است برای آنها که سنشان اقتضا میکند و دوران پهلوی را دیدهاند این حرف خیلی کم اهمیت باشد، ولی کسی که بعد از انقلاب متولد شده و دوران پهلوی را ندیده نمیداند که واقعاً حکومت شاه یعنی چه و با چه اختناق و ظلمهایی همراه بوده است. این روزها رسانهها تاریخ انقلاب را بیان میکنند. بعد از شهریور 1320 محمدرضا پهلوی باید کسی را نزد مسئول امنیت سفارت انگلیس در روسیه و آمریکا میفرستاد تا از آنها اجازه بگیرد بر تخت پدرش بنشیند یا ننشیند؟ سفارت روس گفته بود که برای ما فرقی نمیکند او بیاید یا دیگری! مسئول امنیتی سفارت انگلیس گفته بود ما از محمدرضا گلایه داریم که شبها رادیوی آلمان را گوش میدهد. معلوم میشود نظری به آلمان دارد، اگر بخواهد پادشاه شود و جای پدرش بنشیند حق گوش دادن به رادیوی آلمان را ندارد، ذلت از این بالاتر؟! کسی که میخواهد پادشاه یک مملکت شود باید مسئول امنیت سفارت انگلیس آن هم با شرط و شروط به او اجازه دهد.
حال این فرد بعد از اینکه روی کار آمد چه بلایی سر این کشور آورد؟ هیچ یادم نمیرود، با آنکه آن زمان سن ما کم بود ولی در همین در و دیوار شهر قم عکس شاه را میچسباندند و مینوشتند شاه سایه خدا، تعبیر این بود که شاه ظل الله و سایه خدا در روی زمین است. به قدری این آدم را باد کرده بودند و خودش هم به خودش باد کرده بود که یک فرعون به تمام معنا گشته بود.
بر سر علم چه آورد؟ بر سر حوزهها چه آورد؟ بر سر دین چه آورد؟ بر سر اقتصاد چه آورد؟ این اواخر لیستی منتشر کردند که در یک زمان به کشورهای متعددی میلیونها دلار بلاعوض داده بود در حالیکه این همه فقیر و گرسنه در کشور وجود داشت، خود را فعال ما یشاء میدانست و درباره ثروت مملکت هر کاری میخواست میکرد. زمان یکی از دولتهای قبل، رئیس جمهور کشور انقلابی ما به یکی از کشورهای آمریکای لاتین رفته و حدود دو میلیارد دلار تعهد داده بود. شخصیتی به مرحوم والد ما عرض کرد من فردا با ایشان ملاقات دارم شما مطلبی ندارید به او بگویم؟ فرمودند چرا، بگو در کشوری که این همه جوان بیکار وجود دارد، به چه ملاک شرعی دو میلیارد دلار تعهد به کشور کفر دادی؟ تمام این پول را در قیامت ضامن هستی، تو مگر اختیار تام داری هر چه دلت بخواهد هر جا ببری؟ این را باید صرف این مملکت اسلامی کنی.
حالا زمان طاغوت، شاه خود را فعال ما یشاء میدانست. برای او در ثروت و اقتصاد مملکت، سیاست مملکت، اصلاً یک نقطه مثبت وجود ندارد. مسائل اخلاقی و فساد هم که در درون دربار در حدّ اعلای اعلا بود.
امروز در بیت اولین شخصیت این مملکت، نماز شب هست، قرآن هست، خدا و اسلام هست. این کجا و آن کجا؟! متاسفانه جوانان ما نمیدانند در زمان شاه چه خبر بود. خاطرات زمان تبعید مرحوم والد ما در یزد فراوان است. آن موقعی که ایشان را تبعید کردند از اساتید برجسته دروس خارج و سطح حوزه بود، در درس سطح ایشان 300 الی 400 نفر قبل از انقلاب شرکت میکردند. یکی از علمای بزرگ به من میگفت: من از نجف آمده بودم و رفتم درس مرحوم بروجردی، بعد از درس ایشان دیدم یک شیخ جوانی زیر گنبد مسجد اعظم درس مکاسب میگوید و مسجد پر از جمعیت است. نشستم دیدم چقدر این درس را عمیق میگوید. پرسیدم ایشان کیست؟ گفتند حاج شیخ محمد فاضل است. یک چنین آدمی را به جرم امضای اطلاعیه مرجعیت امام تبعید کردند. حالا چقدر آن زمان این مسئله خطرناک بود. اولاً خیلیها از ترس حاضر نشدند آن را امضا کنند. نه این که به امام اعتقاد نداشتند، بخاطر آنکه ساواک زندگیشان را نابود میکرد، دوازده نفر امضا کردند که بعضی را زندانی و برخی را تبعید کردند، من خوب این صحنه در خاطرم هست که ایشان درسش را گفته و به منزل آمده بود. والده ما مقداری هندوانه آماده کرده بود که پدرم میل کند. درب خانه را زدند دو نفر از شهربانی آمده بودند. ایشان که رفت درب را باز کند، اجازه ندادند برگردد و حتی عبایش را به دوش بگیرد، گفتند همین الآن باید بیایید. ما عبای ایشان را به شهربانی قم بردیم.
مدتی آنجا بودند، نزدیک تابستان بود اواخر سال تحصیلی و هوا گرم بود، با یک ماشینی ایشان را به بندر لنگه، اولین تبعیدگاه بردند. میفرمود در آن شهر فقط یک جا کولر داشت آن هم شهربانی بود، در آن هوای بسیار گرم مرطوب و شرجی، مبتلا به بیماری سختی شدند که بالاجبار از آنجا منتقل و به یزد تبعیدشان کردند. مدت دو سال و نیم در یزد خدمتشان بودیم، هر روز باید به شهربانی رفته و امضا میکرد که من اینجا هستم اگر به مجلس فاتحهای میرفت، فردا میآمدند میگفتند چرا آنجا رفتید، حق رفتن به مجالس عمومی را ندارید، یک اذیت و آزار دائمی بر این افراد حاکم بود. در تاریخ روحانیت بزرگانی که زندان رفته، شکنجه دیدند و شهید شدند، فراوان است. ما طلبهها باید تاریخ انقلاب را بدانیم، الآن بحمدالله حوزه ما انقلابی است. این حرف غلط است که بگوییم حوزه دو گروه است انقلابی و غیر انقلابی. نخیر، حوزه ما انقلابی است و شاهدش این است که در شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی (رضوان الله علیه) طلبهها چه حضور عجیب و باشکوهی در مسجد اعظم و میدان آستانه داشتند. گاهی بعضی افراد از روی سادگی یا عدم دقت، چون از کُنه زمان پهلوی خبر ندارند، ارزش انقلاب را در این زمان درست نمیفهمند.
الآن مشکلات هست تردیدی نیست، فساد و اختلاس هست تردیدی نیست، ولی عموم این مملکت میخواهند زیر فرمان اسلام حکومت کنند. بنای همه این است. قانون اساسی ما، رهبری ما، دولت ما، مجلس ما، قوه قضاییه ما افتخارشان این است که میخواهند زیر پرچم اسلام باشند، نه پرچم کفر.
تمام دعواهای آمریکا و اذیت و آزارهایش برای این است که میخواهد ایران را زیر پرچم خودش بیاورد، چنانچه ایران زیر پرچم آمریکا برود ممکن است تحولات و آثار ظاهری به وجود آید، اما عزت و استقلال ایران را از بین خواهند برد، مثل سایر کشورهایی وابسته. این قضیه اخیر را که در مورد فلسطین واقع شد ملاحظه کنید. این ترامپ وحشی -که واقعاً باید از او تعبیر به وحشی، دزد و غاصب کرد- از آمریکا به آنجا آمده و سند قدس را در اختیار اسراییل قرار میدهد! تو چکاره دنیا هستی؟ تو مگر مالک قدسی، که به اسم معامله قرن حق بسیاری از فلسطینیها را از بین برده و نابود میکنی؟ بعضیها میگویند: به ما چه که اسراییل چکار میکند، فلسطینیها خود هر کاری میخواهند بکنند. جواب این است كه اسراییل و صهیونیزم، دنبال هدم اسلام است و در آن تردیدی نیست. فقط مسئله گرفتن زمین در فلسطین نیست. ما از کنار آرمانهای امام خمینی (رضوان الله عليه) خیلی سطحی نگذریم. هیچ انقلابی در هیچ دورهای از تاریخ چنین رهبری مثل امام نداشته است.
رهبری که در فقاهت در اعلا درجه، در عرفان و فلسفه هم در اعلا درجه، در زهد و تقوا هم اعلا درجه، در إعراض از دنیا در اعلا درجه بود. دنبال دنیای خودش نبود، وقتی آیت الله بروجردی (رحمة الله علیه) به رحمت خدا میروند، خود را کنار میکشد که مبادا این توهم ایجاد شود که ایشان میخواهد در مسیر مرجعیت خود تلاش کند، وقتی هم به نجف تبعید میشود از آنجا به مرحوم حاج احمد آقا نامه مینویسد که من راضی نیستم در مورد مرجعیت من تلاشی کنید، اینها واقعیت است. یک چنین شخصیتی رهبر این انقلاب بوده، اینطور نیست که بگوییم ایشان مثل بقیه رهبران دیگر کشورها بودند و شعارهایی سطحی، مقطعی و احساسی داشتند، اینها نیست. آرمانهایی که امام داشت، برخاسته از قرآن، برخاسته از خواست امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان یک تکلیف و وظیفه بود وگرنه برای خودش سر سوزنی فکر نمیکرد. اینها برای ما ملاک است، به همین جهت بود که به ندای این رهبر، جوانهای 20 ساله و 15 ساله و حتی کمتر از آن لبیک گفته و در خط مقدم جبهه حضور مییافتند. در یک خانواده فرزند اول، فرزند دوم، فرزند سوم شهید میشد ولی باز پدر و مادر میگفتند هنوز هم حاضریم فرزندان دیگر خود را فدای این انقلاب کنیم. ما نباید از کنار این انقلابی که این خونهای پاک به پایش ریخته شده عادی عبور کنیم.
باید تاریخ انقلاب را بشناسیم، آگاه بشویم، پهلوی چه کسی بود، چه مُهرهای بود؟ هم پدرش و هم خودش را غربیها روی کار آوردند، آن هم برای چپاول و نابود کردن این کشور. هیچ وقت هدف طاغوت، خدمت به مردم نبود، هدف غارتگری و چپاول و فساد بوده. اگر در ظاهر هم کاری شده، بخاطر منافع خودشان یا به دستور اربابانشان بوده است. بشناسیم اینها چه بودند؟ چی رفت و چی جای آن آمد؟ اینکه رهبری معظم انقلاب در دیدار اخیر با اعضای شورای عالی حوزه بر «انقلابی بودن» تأکید میکنند، بخاطر این است که انقلابی بودن هویت و حقیقت حوزه است، نه یک شعار. حوزه ما هویّتش با انقلاب گره خورده است، نه اینکه در کنار امورش یک کار جنبی انقلابی هم داشته باشد.
در این دهه مبارکه فجر انقلاب اسلامی که ایام الله است بايد هر چه بیشتر امام و خدمات امام، جانفشانیها و ایثارگریهای شهدا، را بشناسیم و بدانیم.
خدای تبارک و تعالی چه عنایتی به این مردم کرد! اصلاً کسی فکر نمیکرد که شاه به راحتی از این کشور برود و حکومتش مضمحل بشود، آن ساواکی که سالها کشورهای غربی روی آن کار کرده بودند تا بتوانند حکومت پهلوی را نگه دارند هیچ کار نتوانست بکند، همه قدرتهایشان در این دهه از کار افتاد و از بین رفت، بعد هم تاکنون هرچه نقشه و دسیسه علیه این انقلاب کشیدهاند از برکت حضور مردم قدرشناس و ولایتمدار ایران اسلامی و تدابیر حکیمانه رهبری معظم خنثی و نقش برآب شده است.
انقلاب، یک عنایت ویژه و یک منّت بزرگ خدا بر این ملت بود و ما باید این انقلاب را حفظ کنیم و هر وظیفهای بر عهده ما هست ان شاء الله به خوبی انجام دهیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته