درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای اسلامیان
رياضت ما به غذا نخوردن و نخوابيدن نیست... رياضت ما؛ تقواي الهي است

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين. الحمدلله الذي بعد فلا يري وقرب فشهد النجوي تبارك وتعالي ثمّ الصلاة والسلام علي سيدنا ونبينا ابي القاسم المصطفي محمّد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين، سيما مولانا بقية الله في الأرضين ارواحنا فداه وعجّل الله تعالي فرجه الشريف ولعنة الله علي اعدائهم اجمعين إلي يوم الدين.

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»


اللهم كن لوليّك الحجة بن الحسن. صلواتك عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي كلّ الساعة وليّاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً‌ وعينا حتّي تسكنه أرضك طوعا وتمتّعه فيها طويلا.

اولاً خدمت برادران عزیز ايام الله دهه مباركه فجر و پيروزي نظام مقدس اسلامي را تبريك عرض مي‌كنم، و قبل از آن خدمت عزیزان ايام شهادت حضرت صديقه طاهره(سلام الله عليها) و شهادت سربازان فداكار اسلام مخصوصاً سردار رشيد و اهل تقواي اسلام مرحوم حاج قاسم سليماني را تسلیت عرض مي‌کنم.

اميدوارم كه همه ما وظيفه‌مان را در نظام اسلامي به خوبي بشناسيم و به خوبي عمل كنيم چون نمي‌خواهم وارد اين بحث بشوم و اتفاقاً امروز از روزهايي است كه من از صبح چند ساعت پشت سر هم تقريباً‌ حرف زدم و خيلي توان صحبت ندارم ولي امتثالاً خدمت شما آمدم. انسان باید منصفانه مسئله نظام اسلامي را مطالعه كند. اگر ما كوتاهي كنيم و از كوتاهي ما خداي نكرده آسيبي به اين نظام وارد شود، فكر مي‌كنم در پيشگاه خداي متعال جواب نخواهيم داشت. بايد قدر اين نعمت بزرگ را بشناسيم و قدرداني اين نعمت خداي متعال، به اين است كه دقت كنيم و وظيفه‌مان را بشناسيم و نگذاريم به اين نظام مقدس آسيب وارد شود.

اشكالات ممكن است باشد كه قطعاً‌ هست و هيچكسي هم مدعي نيست كه تمام احكام اسلام دارد اجرا مي‌شود. امام راحل عظيم الشأن مي‌فرمود: در جمهوري اسلامي نسيمي از اسلام مي‌وزد. رهبر معظم انقلاب هم حالا اين تعبير، يا مشابه اين تعبيرات را دارند. كسي مدعي نيست كه تمام دستورات اجرا می‌‌شود، منتهي ما باید برای اصلاحش هم تلاش كنيم تا اينكه اسلاميت نظام را بوجود آوريم.

خدا مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني‌(رضوان الله عليه) را رحمت كند؛ آقاي حاج سید‌ عباس حسيني يكی از منبري‌ها و روضه‌خوان‌هاي خوش‌باطن قم بودند. شايد بعضي دوستان يادشان باشد ايشان در منزل قديمي منزل آيت الله گلپايگاني منبر مي‌رفت، مدرسه آيت الله گلپايگاني و منزل بعضي از آقايان دیگر هم گاهي اوقات به مناسبت‌هاي وفيات منبر مي‌رفت. ايشان نقل مي‌كند تابستاني بود آيت الله گلپايگاني در یکی از روستاهاي جاسب بودند. جاسب يك روستايي دارد روستاي خيلي تميزي است من چند دفعه‌ به مناسبتي رفتم، آن زماني كه آيت الله گلپايگاني بودند نبود.

بعضي از مؤمنين آنجا مثلاً باغ و منزل مناسبي داشتند و مريد آقاي گلپايگاني بودند ايشان را تابستان به آنجا دعوت كرده بودند. ايشان براي استراحت آنجا مي‌رفتند. آقاي حاج عباس مي‌گويد من رفتم ديدن آقاي گلپايگاني، اتفاقاً وفات بود. شهادت يكي از ائمه(ع) بود. من بودم و آقاي گلپايگاني و دو سه نفر، كل جمعيت چهار نفر پنج نفر بودیم. بنا شد من براي آقاي گلپايگاني روضه بخوانم. روضه خواندم و دعا كردم و تمام شد. بنا شد شب بمانيم. من شام را با آقاي گلپايگاني خوردم. آقاي گلپايگاني سر سفره شام به من فرمودند آقاي حسيني يا آقاي حاج عباس، چرا به آقاي خميني و برای انقلاب دعا نكرديد؟

گفتم آقا من غرضي نداشتم، اينجا جلسه عمومي نبود كه من دعا كنم، اينجا سه چهار نفر بوديم.

فرمود: نه الان بايد براي ايشان دعا كرد. ايشان رئيس اسلام هستند(حالا تعبيرشان يادم نيست)، الان شرايط اجتماع جوري است كه بايد براي ايشان دعا كرد.

آیت الله گلپايگاني ممكن است سر بعضي از مسائل اختلاف نظر داشته باشند، اختلاف نظر بین دو صاحب‌نظر طبیعی است، مگر ما خودمان ايراد نداريم، شايد من از خيلي از شماها بيشتر ايراد داشته باشم.

يك موقعي اعضای خبرگان خدمت مقام معظم رهبري بوديم، گزارشي كه مسئولين جلسه مي‌دادند نطق‌هاي قبل از آن بود كه اكثراً انتقادي است. آقا فرمودند كه من اين اشكالات را مي‌دانم بيشتر از اين را هم مي‌دانم، اما بايد ديد كه حركت به چه سمت و سویی است و آن هم اين است كه كسي مدعی نيست كه همه چيز گل و بلبل است. مو به مو احكام اسلام پياده مي‌شود. مدّعي اين نيست ولي بايد كمك هم بكنيم اين نعمتي كه خداي متعال پس از قرن‌ها عنايت كرده بايد كمك بكنيم كه اشكالات هم حل بشود ان شاء الله.

البته گاهي اوقات بعضي از اشكالات نشأت گرفته از خود ماست كه يا در بعضي از جاها حضور پيدا نمي‌كنيم و یا بعضي از ما اگر حضور پيدا مي‌كنيم اطلاعات اسلامي‌مان درست نيست، باعث مي‌شويم كه ديگران هم به اشتباه بيفتند حالا ديگر نمي‌خواهم وارد اين بحث بشوم. بالاخره فكر مي‌كنم همه شما هم توجه داريد بعيد است كسي متنبه اين موضوع نباشد و قبول نداشته باشد كه الان اگر انسان كاري بكند كه خداي نكرده به نظام ضربه‌اي بخورد يا كاري مي‌تواند بكند كه از آسيب حفظ بشود و نكند بتواند در پيشگاه خداي متعال، پاسخگو باشد. ان‌ شاء الله خداوند به همه‌ ما توفيق بدهد.

يكي از چيزهايي كه ما بايد نظام را تقويت كنيم، اين است همين كه خودمان را علماً و عملاً مجهز بكنيم. يك روايتي بود مي‌خواستم بياورم كه بحث‌‌هاي گذشته طول كشيد و نتوانستم بياورم ولي اگر يك عمري بود. علماً و عملاً خودمان را مجهز كنيم. همان‌طوري كه حضرت امام فرمودند روز به روز  بر دقت‌هاي علمي بيفزاييد. بعضي‌ها فکر مي‌كنند اگر انسان انقلابي شد، بايد از خیلی‌ از دقت‌ها صرف نظر کند این‌چنین نیست شما تعبیر بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، مهندس نظام اسلامي امام راحل عظيم الشأن را ملاحظه بفرماييد. و برويد پيدا كنيد در كتاب‌‌ها هست. فرمودند كه روز به روز بر دقت‌هايتان بيفزاييد. و اين فرمايش حضرت امام است. اگر انقلاب از بين برود اما فقه سنتي بماند ممكن است انقلابي ديگر اتفاق بيفتد؛ اما اگر انقلاب بماند و فقه سنتي از بين برود، خطر آنجاست. اين بر عهده ماست ما بايد خودمان را به جهاز علمي و به تقوا مجهّز کنیم.

من گاهي اوقات چيزهايي مي‌شنوم كه واقعاً اگر نبود كه بعضي‌وقت‌ها انسان به گوينده اعتماد دارد باور نمي‌كرد كه این حرف فلان آقاست و من هم حتي نمي‌توانم به شما بگويم از بي‌تقوايي است ولی گاهي اوقات انسان با غفلت به كجا مي‌افتد؟ و طبیعی است اگر انسان مراعات نكند و اگر خودش را تربيت نكند، مي‌افتد. در آن نامه‌اي كه از آقا اميرالمؤمنين(ع) به آقازاده‌شان نقل شده است تقريباً به اينجا رسيده بوديم. خيلي فقرات جالبي دارد حالا با توجه به ارتباطاتي كه بين جملات مي‌شود استفاده كرد.

فرمودند كه «وجاهد في الله حق جهاده، ولا تاخذک في الله لومة لائم، وخض الغمرات للحق حيث کان»، (نهج‌البلاغه؛ نامه‌31) اين جمله خيلي جمله مهمي است و اين جمله سؤالاتي را به دنبال دارد. در غمرات، در شد‌ت‌ها «خُض» كن. بعضي‌ها «خُض» را به معناي شنا كردن گرفته‌اند و شاید تفسير باللازم باشد وارد بشود در غمرات، منتهاي شدائد الي الحق. در راه حق، «حيث كان». در اينجا چندتا سؤال هست كه در راه رسيدن به حق و ياري كردن حق تحمل شدائد بايد بشود. اينجا آفاتي دارد من كه مي‌خواهم در راه حق در غمرات بروم بايد حق را بشناسم والّا اگر حق را نشناسم «كلّ ما ازداد صحّة ازداد بُعداً» اگر من دين را نشناسم شبانه‌روز هم زحمت بکشم، به‌جاي اين كه جلو بروم عقب مي‌روم فاصله‌‌‌ام زياد مي‌شود عقب مي‌روم فاصله‌ام بيشتر مي‌شود، چون حق را نشناخته‌ام دين را نشناخته‌ام.

آقا اميرالمؤمنين7 در ارتباط با اين جملات، بلافاصله مي‌فرماید: «وتفقّه في الدين خض في الغمرات الي الحق» گاهي اوقات انسان زحمت مي‌كشد همان‌گونه آيه شريفه است (هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا)، سعي دارند تلاش دارند و فکر می‌کنند کار خوب می‌کنند ولی ... (وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا)، (سوره کهف، آیه 103 و 104) اگر انسان تفقه در دين نداشته باشد.

 اگر انسان حق را نشناسند اگر انسان اهل فكر و اهل مطالعه نباشد كه راه حق را مخصوصاً در حوادث مهم بحران‌هايي كه پيش مي‌آيد حق را نشناسد، نظر دين را نشناسد چه بسا زحمت مي‌كشد اما هر چه بيشتر زحمت مي‌كشد دورتر مي‌شود. و چه مواردي بنده به چشم خودم ديدم که اشخاصي موجّهی بودند و زحماتي مي‌كشيدند مشكلاتي را براي خودشان تحمل و تحميل مي‌كردند اما به انحراف كشيده شدند. بخاطر اينكه راه تفقه در دين نداشتند. دين‌شناس نبودند.

الان كساني را سراغ دارم در يك جلسه بحث بوديم يك موقعي خدا رحمت كند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي رضوان الله عليه، در حجره نشسته بوديم يك آقايي اينقدر علاقه‌مند به مسائل معنوي بود. خدمت ايشان عرض مي‌كرد كه آقا يك درس اعتقاداتي براي ما بگوييد. ايشان قبول نمي‌كردند. فرمودند همان حرف‌هايي كه در مسجد مي‌زديد براي مردم در مسير كوچه‌تان، همانها را براي ما بگوييد. بعد چون تفقه در دين نداشت چون محكم نبود دين را نشناخته بود.

 اين شخص قبل از انقلاب زندان رفت و ملحق به مجاهدين شد. من خيال مي‌كردم يا اعدام شده يا در عمليات مرصاد كشته شده است. خيلي وقت پيش نيست از يكي از دوستان مجتهد پرسيدم فلاني كجاست؟ گفت الان در پاريس دارد در يك رستوراني ظرفشويي مي‌كند. مرد زحمتكشي بود شايد يك مشكلاتي را هم در ذهن خودش تحميل مي‌‌كرد. اما حق را نشناخته بود، بايد در راه رسيدن به حق، خوض در غمرات كرد.

دوستي داشتم بسيار آدم خوبي بود بسيار سيد نازنين، درس‌خوان، خيلي هم در شدائد وارد مي‌شد؛ اما مسیر را دچار يك كسي شد، يك استادي شد كه آن آدم بدي نبود آدم خوبي بود منتهي او غير از او بود. و راه او براي او خوب نبود. چند سال مريض شد. ازدواج كرد، مريض شد. يك موقعي از دوستان ما كه تقريباً سه، چهارتا بوديم الان هم با هم دوست هستيم. از ما بُريد و مي‌گفت شما از اشرار هستيد بعد برگشت دو مرتبه به جمع‌مان و گفت من مي‌خواهم بيايم با شما ارتباط برقرار كنم كه قدر خوبي‌ها را بدانم. بعد از مدتي من ديدم كه، هنوز قبل از پيروزي انقلاب، در ميدان آستانه روبروي گذر خان، يك جنازه‌اي را دارند مي‌برند. يك عمامه سياهي روي آن هست. رفتم نزديك ديدم رفيق ماست.

همان روز قبل هم درس عرفان هم رفته بوده. خدا رحمت كند استادشان هم مرد خوبي بود. منتهي اين راه و اين حرف‌ها براي او نبود. رفته بود مي‌گفتند يك طناب نويي هم خريده بود. و عصري كه مادر و همسر و فرزندش بيرون رفته بودند رفته و خودش را حلقه‌آويز كرده بود.

اين كه امام(علیه السلام) پشت سر هم مي‌فرمايند «خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ»‌ پشت سرش مي‌فرمايد «وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ» دين شناس باش، تفقه در دين كن، اگر دين‌شناس نباشيم و اگر تفقه در دين نكنيم، گاهي اوقات خيلي زحمت مي‌كشيم ولی با مشکل روبرو مي‌شویم. مثلاً این آقا در بعضی از جهات رشد کرده بود و کارهای خوبی هم انجام می‌داد. اگر مي‌فهميد يك پيرمردي هست، يك جايي كس و كاري ندارد و نياز به پرستار دارد مي‌رفت سراغش و او را پيدا مي‌كرد و شب تا صبح پرستاري او را مي‌كرد. اما جسماً توان نداشت. جسم هم يك جوري بود كه آن بايد غذاي مقوي مي‌خورد و جسماً آدم ضعيف البنيه‌اي بود.

مخصوصاً امروز كه محضر شما عزيزان گفتم اين، زيره به كرمان بردن است. گاهي اوقات انسان خيال مي‌كند كه بعضي از چيزها را می‌تواند تحمل کند، مصداق اين مي‌شود. نه. «خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ، وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ».

خدا رحمت كند استاد ما(رضوان الله تعالي عليه)، ايشان واقعاً مجسمه فقه و تقوا و معنويت بود ايشان مي‌فرمود كه من دوراني كه رياضت مي‌كشيدم غذا گوشت و نخود درست مي‌كردم كه مريض نشوم اما نمك به آن نمي‌زدم زردچوبه به آن نمي‌زدم. مي‌فرمود مرحوم آقاي خوئي به من مي‌فرمود شما رياضت شرعي مي‌كشي. حالا من كاري ندارم و نمي‌خواهم اين را هم توصيه كنم. بحث بنده اين نيست اين را هم معلوم نيست تا چه اندازه‌اي درست است يا نيست، اين را من عرض نمي‌كنم.

اما به هر حال، تفقه در دين، دين هم اينجا به معناي وسيع است. تفقه دين بمعني الأعم، دين شامل همه معارف مي‌شود شامل اخلاق مي‌شود شامل احكام مي‌شود، تفسير و شامل همه اينها مي‌شود، انسان بايد «خض در غمرات» كند و البته تفقه در دين كند تا دچار افراط و تفريط نشود.

من نمونه‌هايي در ذهنم هست و اگر بخواهم عرض بكنم، وقتتان گرفته مي‌شود كه طرف خيلي زحمت مي‌كشد اما در صورتي كه تفقه در دين ندارد. يك روايتي را مثلاً مي‌گيرد كه زُهد در اسلام اين است، مي‌خواهد به آن عمل بكند يا مي‌رود درس استادي كه يك طرفه صحبت مي‌كند و يا افراط مي‌كند يا تفريط مي‌كند. مي‌رود پيش استاد و استاد مي‌گويد مگر طلبه نماز نافله مي‌خواند؟ درس. درس.  درس. درس.

دارم عرض مي‌كنم درس، درس؛ اما اي كاش خودم توفيق پيدا بكنم. درس بايد خواند، ولي بگويد كه ديگر دو ركعت نافله صبح نمي‌‌خواهد بخواني؛ برو آن را هم مطالعه بكن. اين آدم از اين طرف مي‌افتد. يكي از آن طرف مي‌افتد مي‌گويد اصلاً درس براي چه مي‌خواهي بخواني؟ هستند اين جور آدم‌ها هم هستند. درس براي چه مي‌خواهي بخواني؟ برو سراغ عبادت، نورانيت، تقواي الهي پيشه كن، «يجعل لك نورا» يا «يجعل لكم فرقانا». ديگر وقتي نور خدا آمد، درس مي‌خواهي چه كار. فرقان خدا آمد درس به چه كار مي‌آيد؟ هر دوي اينها هم غلط است.

اين كه مي‌فرمايد تفقه در دين بايد كرد، به خاطر اين است كه این سو نگری خيلي خطرناك است. باز اگر من خيلي اهل تحمل مشكلات نباشم خيلي خطرم كمتر مي‌شود. تحمل مشكلات مي‌كنم چون تفقه در دين ندارم. يك موقعي من با اتوبوس از طرف اصفهان و آن طرف‌ها مي‌آمدم. نزديك ظهر بود. برف روي زمين بود. بيرون قم، كنار اين سوهاني‌ها، يك آقايي كنار من روي صندلي نشسته بود مال روستاهاي آنجا بود صحبت كه كرديم مي‌گفت من معلم قرآن هستم.

آمد پياده شد وقتي سوار شد گفت نماز خواندي؟ گفتم نه. گفت من نماز خواندم و وضو هم نداشتم و خاك هم آنجا نبود زير يكي از اين درخت‌ها خشك بود و تيمم كردم نماز اول وقت را خواندم ديگر. ده دقيقه ديگر مي‌رسيد قم. اين بيچاره رفته زحمت كشيده تيمم كرده نماز خوانده، در حالي كه شما وقت داري ده دقيقه ديگر مي‌رسي قم مي‌تواني آنجا نماز بخواني. تهران هم بخواهي بروي دو ساعت ديگر مي‌رسي تهران و نمازت را مي‌تواني آنجا با شرائط عادی بخواني.

و از اين نظائر خيلي براي ما هست. و بعضي از اختلافات خانوادگي كه برادران عزيز! در طلاب جوان هست، يك سري از آن‌ها بخاطر اين است. من يك آقاي محترم بسيار نازنيني كه خيلي آدم خوبي هست سراغ دارم كه اصلاً خيال مي‌كرد كه ارتباط با همسر، يك چيز منفي است. انسان بايد به حد ضرورتش مثلاً اكتفا كند و بيشتر نباشد. بعضي‌ها هم از آن طرف مي‌افتند. بعضي‌ها هم مي‌گويند نه، ارتباط همسر براي رفع خستگي‌ هم خوب است خدا بيامرزد آن سيد رفيق ما را، مي‌گفت من بايد رياضت بكشم. ازدواج رياضت است يك عيال ديگر هم بگيرم كه رياضت كشيده باشم به اصطلاح.

يكي از آفات ديگري حضرت به دنبالش مي‌فرمايند «وعوّد نفسك التصبّر علي المكروه» انسان وقتي مي‌خواهد خوض در شدائد بكند كار مشكلي است. وارد درياي بي‌كران مشكلات زندگي شدن، تحمل مشكلات را كردن، كار سختي است.

راهش چيست؟ يكي از چيزهايي كه ممكن است مانع انسان باشد اين است كه من نمي‌توانم. كه خيلي وقت‌ها براي ما پيش مي‌آيد كه مثلاً خيال مي‌كنيم خيلي از مقامات معنوي براي ما دست‌يافتني نيست. خيال مي‌كنيم خيلي از مراتب علمي براي ما دست‌يافتني نيست. خيال مي‌كنيم تاب تحمل مشكلات را نداريم. اين خيال هم گاهي اوقات واقعاً در ابتداء امر هم ممكن است درست باشد.

امام(علیه السلام) راهكار ارائه مي‌دهند براي اينكه چه كنيم تا اينطور نشويم؟

اين خيلي جمله جالبي است. «وعوّد نفسك التصبّر علي المكروه» البته در اين نسخه صبر دارد ولي من جاي ديگر شايد تصبر ديدم. هر دوي اينها هم درست است. اگر صبر باشد كه معلوم است. اگر تصبر باشد، تصبر معنايش اين است كه انسان صبر كردن را براي خودش تحميل كند.

از چيزهايي كه به انسان قدرت مي‌دهد و توان انسان را زياد مي‌كند اين كه تحمل شدائد بكند. اگر انسان از ابتدا خودش را راحت‌طلب بار بياورد تا يك كمي خسته شد كتاب را جمع كند و برود بخوابد. تا يك كمي گرسنه شد فوري برود سراغ غذا. تا يك كمي اشتهايش به فلان غذاي لذيذ بود، اگر انسان عادت نكند نفسش را عادت به صبر كردن در شرايط سخت ندهد نمي‌تواند «خوض» در شدائد بكند.

من به اين مناسبت ياد اين جمله ديگر آقا اميرالمؤمنين(علیه السلام) افتادم. در نامه‌اي كه به عثمان بن حنيف هست امام معصوم(علیه السلام) ببينيد چه‌جور مي‌فرمايند: «اعزبي عني! فوالله لا اذل لک فتستذليني، ولا اسلس لک فتقوديني. وايم الله ـ يمينا استثني فيها بمشيئة الله ـ لاروضن نفسي رياضة تهش معها الي القرص اذا قدرت عليه مطعوما، وتقنع بالملح مادوما». (نهج‌البلاغه؛ نامه45)

ببينيد با اينكه مقام آقا اميرالمؤمنين(علیه السلام) كه محال است مقام ايشان را بشناسيم مگر يك سايه‌هايي از مقام ايشان را بشناسيم كه قسم مي‌خورند كه «‌لاروضن نفسي رياضة» چنان نفسم را رياضت مي‌دهم كه «‌تهش معها الي القرص‌» كه وقتي يك قرص نان ديد تمناي آن قرص نان را بكند. يعني به نان خشك ميلش بكشد كه نان خشك گيرش بيايد.

باز من نمي‌خواهم عرض كنم كه ما اين كار را بكنيم ما به اين اندازه كه شكم‌پرست نباشيم به اندازه‌‌اي كه بدن ما نياز دارد كه بيمار نشويم بعد از چند سال درس خواندن يك موجود باطلي نشويم غذا بخوريم تقويت بكنيم. اما اين كه انسان دائماً دنبال لذّات باشد هميشه دنبال غذاي لذيذ باشد و دنبال مسكن لذيذ باشد و دنبال ماشين لذيذ باشد، امروز نسل جديدي از موبايل در بازار آمده حتماً بايد اين را بروم تهيه بكنم. يك لب‌تاب جديدي آمده امكانات پيشرفته‌تر آمده و بروم دنبال اينها، اين دائماً ذهنش مشغول اين چيزهاست.

اينجا مي‌فرمايند كه براي اينكه باز آن تالي فاسد در ذهن آقايان نيايد كه رياضت در اينجا به چه معنا هست خود حضرت رياضت را فرمودند. توضیح مي‌دهند و مي‌فرمايند «اروض نفسي» يا «اروضنّ نفسي بتقوي الله» يعني رياضت با تقواي الهي است.

رياضت ما به اين نيست كه غذا نخوريم كه مبتلا به ضعف اعصاب بشويم. رياضت ما به اين نيست كه آن‌قدر نخوابيم كه بعد از دو سال ديگر هيچ‌كاري از دست ما بر نيايد. ما غذاي سالم بخوريم، شكم‌پرست نباشيم غذاي مفيد براي بدنمان بخوريم، غذاي لذيذ هم اگر لازم بود بخوريم. رياضت ما تقواي الهي است.

اين هم باز در فرمايشات امير(علیه السلام) که حضرت می فرمایند:

«لَأرُوضَنَّ نَفسِي رِياضَةً تَهُشُّ مَعَها إلى القُرْصِ إذا قَدَرَتْ علَيهِ مَطعوما، و تَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدوما، و لَأدَعَنَّ مُقلَتِي كَعَينِ ماءٍ نَضَبَ مَعِينُها مُستَفرَغَةً دُمُوعُها (عُيُونُها). أ تَمتَلِئُ السائمةُ مِن رَعْيِها فَتَبرُكَ، و تَشبَعُ الرَّبِيضَةُ مِن عُشبِها فَتَربِضَ، و يَأكُلُ عَلِيٌّ مِن زادِهِ فَيَهجَعُ؟! قَرَّتْ إذا عَينُهُ إذا اقتَدى بعدَ السِّنِين المُتَطاوِلَةِ بِالبَهِيمَةِ الهامِلَةِ و السائمَةِ المَرْعِيَّةِ ! .

امام على(علیه السلام): سوگند به خدا ـ سوگندى كه در آن مشيّت خدا را مستثنى مى دانم ـ نفْس خود را چنان رياضت دهم كه اگر گرده نانى برايش فراهم آورم ، شاد گردد و به نانخورشِ نمك بسازد و چشم خانه خود را وا گذارم، كه همچون چشمه‌اى كه آبش تهى مى شود ، اشكهايش خالى گردد ، مگر نه اين كه اشتران بيابان چرْ وقتى از چريدن سير شدند، مى‌آرمند و گوسفندان، وقتى چوپانشان آنها را از علف سير كرد، در خفتنگاه خود مى خسبند؟ آيا على هم چون قوت و غذاى خود را خورد، همچون حيوانات بياسايد؟! پس چشمش روشن اگر پس از ساليان دراز [جهاد و پيشتازى و عبادت] به چارپايان بيابان چرِ بى چوپان و به گوسفندانى كه چوپان به چرايشان مى برد، اقتدا كند!»

در بيان ديگری حضرت به اهميت تقوا اشاره کردند و فرمودند: «اوُصيکم عِبادلله بتقوی لله اَلَّتی هِی الزادُوبها المـَعاذُ زادٌ مُبلِغٌ و مَعاذٌ مُنجحٌ دعا اليها اَشمَعُ داعٍ و وَعاها خَيرُ واع فَاَسمَعَ داعيها و فازَ واعيها». ای بندگان خدا ، شما را به تقوای الهی توصيه می کنم که هم زاد و توشه است و هم پناهگاه، زادی که انسان را به سر منزل مقصود می رساند، و پناهگاهی است که او را از خطرها نجات می دهد دعوت کننده، به آن بهترين دعوت کنندگان و پاسدارش بهترين پاسداران، و به همين دليل دعوت خود را به گوش همگان رسانيد و موجب رستگاری نگهبانان آن شده است. (نهج البلاغه، خطبه 114)

بنابراين «وعود نفسک التصبر علي المکروه»، (نهج‌البلاغه؛ نامه31) گاهي اوقات انسان حال مطالعه ندارد اگر تا حال مطالعه نداشت كتاب را ببندد و برود سراغ استراحت، اين بي‌حالي ادامه پيدا مي‌كند. من تجربه كردم گاهي اوقات شده مثلاً اعصابم سرجايش نبوده مطالعه سخت بوده، اما نشستم و مطالعه كردم و درس و بحث را دنبال  كردم اعصابم سرجايش آمده است. خيلي از چيزها به عادت برمي‌گردد. «وعوّد التصبّر علي المكروه ونعم الخُلُق التصبّر» بعد حضرت مي‌فرمايند تصبّر.

انسان گاهي اوقات طاقت ندارد صبر بكند. تصبر معنايش اين است كه انسان، صبر را براي خودش تحميل بكند. اخلاق خوبي است كه انسان تمرين كند و خودش را به صبر بزند. اداي صبورها را در بياورد. اگر انسان مدتي اداي صبوران را در بياورد صابر مي‌شود.

اگر انسان اداي سخاوتمندان را دربياورد سخي مي‌شود. اگر انسان عادت دارد خداي نكرده به غيبت كردن. مدتي به زور به خودش تحميل كند كه حرف مردم را نزند. تحميل كند بر خودش كه در مجلس غيبت ننشيند. به زور تحميل كند. واقعاً اگر اينطور انسان عادت به غيبت بكند يك روز غيبت نكند روزش شب نمي‌شود. اگر مجلسي كه در آن غيبت نباشد به او حال نمي‌دهد اصلاً.

اگر انسان خودش را عادت بدهد و صبر كردن را براي خودش تحميل كند، بعد براي خودش طبيعي مي‌شود. خيلي از كارهاي مشكلي كه شما بهتر از من مي‌دانيد مصاديق زيادي حتماً در ذهن شما هست، از آن طرف هم همينطور است.

اگر انسان عادت بر خوبی‌ها داشته باشد ولي اهميت به گناه ندهد و گاهي اوقات به جايي مي‌رسد كه (من اين را با علم وجداني عرض مي‌كنم) كارهايي كه يك روزي فكرش را نمي‌كرد كه مگر مي‌شود كه (نمي‌خواهم بگويم كار حرامي بوده) مثلاً تعجب مي‌كردم خيلي كار سختي نيست كه چنين كار مباحي را انجام بدهد از نظر روحي؛ ولي بعضاً انسان وقتي ادامه مي‌دهد و عادت مي‌كند بعد انسان مي‌بيند كه اين ديگر صد درصد جزو ذات من شده. اين كار را نكنم.

از آن طرف هم همين‌طور. و خود اين مسئله تلقين يك واقعيتي است كه در تمدن اسلامي هم مي‌گويند موقوفاتي را اينقدر مسلمان‌‌ها متمدن بودند موقوفاتي را پيدا كردند كه واقف يك چيزي را وقف كرده براي اين كار. درآمدش خرج اين كار بشود. اشخاصي را استخدام كنند و پشت در اتاق بيمارستان بروند مثلاً، كه بيماري  در آن بستري هست. اسم اين بيمار كه در آن اتاق روي تخت خوابيده بگويند مثلاً علي‌آقا. پول درآمد اين موقوفه را به دو نفري بدهند كه بروند پشت در اتاق مريض‌ها و اين بلند بگويد علي‌آقا چطوره كه اين‌طور يك مريض بشنود. آن هم بگويد همين الان پيش دكتر بودم دكتر گفت حالش بهتر است يك جوري كه بيمار بشنود. يعني اينقدر پيشرفته بودند و فكرها باز بوده كه تلقين اينقدر اثر دارد.

از آن طرف هم مي‌گويند در كشوري مي‌خواستند دانشمندان مسئله تلقين را تجربه بكنند به قوه قضائيه كشورشان گفتند كه ما مي‌خواهيم يك تلقيني را آزمايش بكنيم. شما يك آدم اعدامي را به ما بدهيد. آن كسي كه محكوم به اعدام هست. يك نفر را گفتند كه خب شما محكوم به اعدام هستي و ما شما را از اين راه مي‌خواهيم اعدام كنيم. رگت را سوراخ كنيم اينقدر خون از بدنت بيايد تا بميري. به او مي‌گويند. چشم‌هايش را مي‌بندند به رگ دستش يك سوزني كه حتي خون هم نيايد مي‌زنند همزمان با آن سوزن يك مايعي كه غلظتش و حرارتش به همان مقدار خون باشد از همان محل سوزش جاري مي‌كنند. اين بنده خدا مثلاً در ذهنش بوده كه مثلاً سه ساعت كه بگذرد سر سه ساعت خون از بدنش برود مي‌ميرد. اين سر سه ساعت مي‌ميرد. با اين‌كه يك قطره هم از خونش نرفته است. تلقين اينطور است.

«وعوّد نفسك الصبّر علي المكروه ونعم الخلق التصبّر وألجیء نفسك في الامور». رابطه‌اي كه بين اين جملات مي‌تواند باشد كه براي موفقيت در خوض در غمرات است این كه انسان احساس ناتواني بكند. راه از بين بردن اين بخاطر شدت‌هايش اين «عوّد نفسك»، حالا من بخواهم خودم را عادت بدهم تمرين تحول مشكلات را بكنم شايد توانايي نداشته باشم اين كه چكار بكنم دنبالش بعداً مي‌آيد راه حل اين هم ارائه کند.

والحمدلله رب العالمین

آخرین اخبار

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای اسلامیان

رياضت ما به غذا نخوردن و نخوابيدن نیست... رياضت ما؛ تقواي الهي است ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای علیدوست

بترسیم از این که خدای ناکرده به ما تلنگر نزنند و ما بشویم مستدرج! ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای قادری

ما وقتی در برابر زندگی 42 ساله امام هادی (عليه‌‌السلام) قرار می‌گیریم با سؤالات متعدد و گوناگونی روبرو می‌شویم، دانستن هر یک از این سؤالات و تأمل پیرامون پرسش و پاسخ آن‌ها نه تنها میزان معرفت، ارادت و عشق ما را به حضرت امام هادی افزایش می‌دهد بلکه خروجی این پرسش و سؤالات این شود که ما می‌توانیم فاصله‌مان را با امام هادی(ع) تست کنیم و خودمان را بیازمائیم. ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقاي رمضانی

با توجه به نيازهايي که در داخل کشور و در خارج از کشور هست، از يک منظري و از يک نگاهي به موضوع رسالت خودمان بايد توجه داشته باشيم. بهر حال آنچه از ما متوقع است اينست که ما بايد مظهر رفتاري ديني باشيم و بتوانيم در جامعه الگو باشيم. قطعاً اين يک تعبير خيلي مهمي است، در دستگاه هدايت الهي حوزه و حوزه‌هاي علميه نقش بسيار برجسته‌اي دارند. ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقاي نظری منفرد

اساساً شخصيت انسان را چهار چيز رقم مي‌زند، نه شخص را بلکه شخصيت. انسان يک شخص هست و يک شخصيت، ما همه شخص هستيم اما آن شخصيتي که انسان پيدا مي‌کند مرهون چهار چيز است... ... ادامه مطلب ...

دسته بندی اخبار
جلسات اخلاق (9)

اطلاعيه

همايش

اخبار (1)

نشریات

آخرین کتاب ها