درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای علیدوست
بترسیم از این که خدای ناکرده به ما تلنگر نزنند و ما بشویم مستدرج!


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله، والصلاة والسلام علی  رسول الله وعلی آله المعصومین
ولعتة الله علی اعدائهم الغاصبین الظالمین.

«اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمد، واهدنا بمختلف فیه من الحق بإذنک
إنّک تهدی من تشاء إلی صراطٍ مستقیم»

 خدای بزرگ را من شاکرم که توفیقی داده که در محضر شما دوستان بزرگوار باشم. از بزرگوارانی که این فرصت را ایجاد کرده اند، تشکر مي‌کنم. علی الله اجرکم ولله درّهم.

یادم هست که در سال 97 در دو فرصتی که خدمت شما بودیم، راجع به موضوع اخلاق تبلیغ در یک نشست و شکرگزاری در یک نشست دیگر با شما صحبت کردیم. امروز راجع به حدیثی از وجود مقدس نبی‌ّ مکرّم(صلی الله علیه و آله)، نشانه‌شناسی مؤمن عاقل صحبت می کنیم.

حضرت ابتدا مؤمن را به عاقل و غیر عاقل تقسیم مي‌کنند. و بعد نشانه‌های مؤمن عاقل را بیان می‌کنند. خیلی مهم است پیامبری که رفتارشان، گفتارشان، همه‌اش برای ما قصه است. ببینیم از نظر ایشان مؤمن عاقل چه کسی است؟ نکند خدای ناکرده انسان،‌‌ سال‌هاي ‌سال مؤمن باشد ولی عاقل نباشد. روایت را جناب صدوق در خصال نقل مي‌کند، خصال‌های ده‌گانه، سند روایت هم سند خوبی است. الان دیگر بحث روایی‌اش را نکنم دیگر. وقتی هم نداریم

از نظر سند، کسانی که دنبال سند هستند سند خوبی دارد. ولی به قدری روایت بلند است که نیاز به بررسی سندی هم ندارد ولی ما متأسفانه کمتر روی بلندی روایت و متن روایت تأ‌کید داریم

حضرت اول مي‌فرمایند: «لَمْ یُعْبَدِ اللهُ عَزَّ‌وَجَلَّ بِشَیْءٍ أفْضَلَ مِنَ الْعَقْل» (الخصال؛ ج1، ص433) بهترین ابزار، مطمئن‌ترین ابزار،_ این بشیءٍ، با، بای استعانت است_ بهترین ابزار، با فضیلت ترین ابزار برای عبادت خدا عقل است. «لَمْ یُعْبَدِ اللهُ عَزَّ‌وَجَلَّ بِشَیْءٍ أفْضَلَ مِنَ الْعَقْل». وقتی این‌طور باشد، همه احساس تشریحی پیدا مي‌کنند که این عقل چه هست؟ مي‌دانید که از چیزهایی است تعریفش تقریباً غیر ممکن است عقل است؛ حالا عظمت کار پیغمبر را دقت کنید. چیزی که تمام عقلا اگرجمع بشوند؛ می‌دانید که نمی توانند تعریف کنند، حالا شما فضلای قم، علمای اسلام، بفرمایید عقل را تعریف کنید.

مرحوم صدرا می‌گوید خوب است ‌یک کتابی دربارة عقل نوشته بشود. محضر ایشان باید بگوییم که کتاب که هیچ، اگر یک ماشین باری از تحقیقات هم پر بشود انسان از تعریف دقیق آن عاجز است؛ بهترین راه، مطمئن‌‌ترین راه، کاراترین راه و عملی‌ترین راه مثل تعریف روح، تعریف نفس؛ تعریف این نهادها تعریف به وسیله آثارش می باشد. چون آثارش را انسان می‌تواند بیان کند و اختلافی هم نیست؛ لذا حضرت تا گفتند که «‌لَمْ یُعْبَدِ اللهُ عَزَّ‌وَجَلَّ بِشَیْءٍ أفْضَلَ مِنَ الْعَقْل‌«، نیامدند بگویند حالا عبد کذا و کذا، جنس و فصل و عرض خاص و عرض عام و ... . فرمودند: «وَلاَ یَکُونُ الْمُؤمِنُ عاقِلاً حَتّی یَجْتَمِعُ فِیهِ عَشْرُ خِصَال». سریع منتقل شدند به نشانه‌ها. مؤمن عاقلی نیست مگر ده ویژگی، با هم داشته باشد.

من اگر بخواهم این ده‌تا را بخوانم ولو در حد عبور، طول مي‌کشد. آدرس که هست و کلیدواژه‌اش را هم به شما دادم دیگر خوتان ملاحظه بفرمایید چون هر کدام از این نشانه‌ها، حداقل یک بحث اخلاقی هست ولی این کف کفِش است دیگر. نمي‌گویم یک ماه، نمي‌گویم ده جلسه، گرچه همین را هم بگوییم درست است. مثلاً وقتی گفته مي‌شود که « حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ اَلْهَيْثَمِ اَلْخَفَّافِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِكِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَا عُبِدَ اَللَّهُ بِمِثْلِ اَلْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ اِمْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ اَلْخَيْرِ مِنْ عِنْدِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ اَلْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ لاَ يَتَبَرَّمُ بِطُلاَّبِ اَلْحَوَائِجِ إِلَيْهِ وَ لاَ يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ اَلْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلْغِنَى وَ اَلذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلْعِزِّ نَصِيبُهُ مِنَ اَلدُّنْيَا اَلْقُوتُ وَ اَلْمُعَاشَرَةُ وَ أَمَّا اَلْمُعَاشَرَةُ لاَ يَرَى أَحَداً إِلاَّ قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا اَلنَّاسُ رَجُلاَنِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا اِلْتَقَى اَلَّذِي هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا اِلْتَقَى اَلَّذِي هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى أَنْ يَكُونَ خَيْرُ هَذَا بَاطِناً وَ شَرُّهُ ظَاهِراً وَ عَسَى أَنْ يُخْتَمَ لَهُ بِخَيْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلاَ مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ. ».

این روش تبلیغ است دیگر، آدم طرف را آماده کند تبلیع کند بعد بگوید. فرمودند و اما نشانه دهم، خدا می‌داند هر کدام از این‌ها بحث دارد من هم عبور مي‌کنم چون عزیزان حضرت به خصلت دهم خیلی تأکید دارند. و من از پریروز که آقای فاضل فرمودند خیلی فکر کردم که وقت شما بزرگواران بسیار گران‌قیمت است یک چیزی که ضروری باشد و قابل توجه باشد بحث کنم به این نتیجه رسیدم که روی این خصلت دهم  یک ربع، بیست دقیقه‌‌ای با شما صحبت کنم.

فرمودند نشانة عاقل و مؤمن عاقل، ده چیز است و سپس فرمودند: «‌وَاَلْعَاشِرَةُ‌‌ وَمَا اَلْعَاشِرَةُ‌». نشانه دهم و آن چه هست؟ محشر است اینجوری است دیگر. باید بگوییم. «لاَ یَرَی أحَداً إلّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَأتْقَی». این برای من و شما که گاهی مثلاً بخاطر چند گرم عبادت یا مثلاً برای ترک گناه یا یاد گرفتن مثلاً‌ چندتا فرمول به اصطلاح، یک چیزهایی به ذهنمان مي‌آید،‌ خیلی کبریت احمر است.

فرمودند که هیچ‌کس را نمي‌بیند. «لاَ یَرَی أحَداً» ببنید نکره در سیاق نفی، مفید عموم است. اصول فقه یک اصول فقه که نیست اصول فهم است، اصول معارف است. «لاَ یَرَی أحَداً إلّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَأتْقَی». هیچ‌وقت این احساس در خودش به وجود نمي‌آید که به‌پندار باشد به تعبیر ما. این خود ‌پنداری، را کنار مي‌گذارد؛ بلکه به‌پندار غیر است. دیگری را بر خودش ترجیح می دهد.

حالا احداً هم هست. نه احداً من الشیعه. احداً من العلماء. احداً من السلف. اینها دیگر سوبسید است که ما به کلام پیغمبر خدا بدهیم. اینجا حتماً یک سؤال پیش می‌آید که بالاخره انسان در زندگی‌اش یک افرادی را مي‌بیند که مشکلاتی دارند. طرف ممکن است، الکُلیست باشد، معتاد باشد، یا یک سیاست‌مدار فاسدی باشد، باز هم می‌گوید؟! «‌خَیْرٌ مِنِّی وَأتْقَی» ولی حضرت مي‌دانستند این مطلب را که بگویند طبیعی هم هست که این سؤال پیش می‌آید. خواستند این را جواب بدهند که از حالت تعبد بیرون بیاید.

فرمودند: «فإذَا رَعَی مَنْ هُوَ خَیْرُ مِنْهُ وَأتْقَی». بالاخره آدم در زندگی‌اش انسان‌هایی می‌بیند که از خودش بهترند حالا معیار بهتری، بهتر درس می‌خواند، بهتر مواظبت نفس می‌کند، خالص‌تر است. ولی اگر یکی باشد که دیگر خب، طبیعی است که دیگر «‌خَیْرٌ مِنِّی وَأتْقَی‌«. اینجاست که دیگر «تَوَاضَعَ لَهُ لِیَلْحَقَ بِهِ». نسبت به آن شخصیت تواضع مي‌کند تا به آن ملحق بشود. مثلاً دارد زندگی یک عالمی را مي‌خواند. خدایا چه دارم می‌گویم من دیروز ظهر، دلنوشته‌ای دستم رسید از این نوشته‌هایی که آدم موقع خواب می‌خواند تا خوابش ببرد یک مقاله‌ای بود یک سخنرانی‌‌ای بود راجع به زندگی شهید اول.

من و شما شهید اول را کما‌بیش می‌شناسیم و جزء کسانی نیستیم ما که به او جهل مطلق داشته باشیم. شناختمان هم شناخت مثبت است، شناخت ارزشی است ولی تا این‌ قدر؟ ظاهراً 17 سالش است. در حلّه، شاگر فخر‌المحققین است. یک اجازه‌نامه‌ای فخر‌المحققین داده به شهید اول، البته حالا شهید اول است آن‌وقت نه شهید بود و نه اول بود. یک طلبه 17 ساله بود درباره او می گویند: «العلامة فخر علماء الإسلام» که من بارک‌الله اصلی را به فخر‌المحققین گفتم و بارک‌‌الله بعدی را به شهید اول مي‌گویم.

اما راجع به شهید اول خب، چه‌کار مي‌کند یک طلبه 17 ساله که فخر‌المحققین، فخر‌المحققین است یک آدمی نیست که همین‌طوری بخواهد القاب را بریزد. علاّمه، فخر علمای اسلام و که و که، مولانا. واقعاً این‌جور افراد آدم مي‌بیند به قول پیامبر، تواضع له. اینجا باید بیفتد. در مقابل این مقام باید ذلیل بشود نه ذلیل منفی، تواضع. بگوید خدایا من هم بالاخره در آن مسیر گام بردارم. یک بارک‌الله‌ هم به فخرالمحققین که، اینجور شاگردپروری دارد.. معمولاً بعضی‌ها سختشان است که از شاگردشان چنین تمجیدی کنند، شاگرد 17 ساله که هیچ؛ اگر 45 سالشان هم باشد مي‌گویند بد نیست درس ما را فی‌الجمله می‌فهمید.

ببینید یک نوع حجاب معاصرت که الان وجود دارد و چه لطمه‌هایی هم ما مي‌خوریم با این حجاب معاصرت. وقتی فخرالمحققین می‌بیند واقعاً یک شاگردی اینجوری هست، آنوقت این تشبیه، این اجازه‌نامه می‌خورد به این وجود، کبریت احمر درست می‌کند. شهید اول درست می‌شود. محقق اردبیلی به دوتا از شاگردهایش، صاحب مدارک و صاحب معالم. که چند سالی در نجف درس خواندند، می‌خواستند به لبنان بروند. آمدند پیش استاد اجازه بگیرند. و لذا وقتی اردبیلی فوت می‌کند نمي‌گویند پس چه کسی دیگر، کو؟ مي‌گویند صاحب مدارک هست صاحب معالم هست. خواستم بگویم که ما نیزهنرمان این باشد، چون می‌دانم بعضی از شماها استاد هستید و شناساندن افراد با ثبوت که نیاز به اثبات دارند. در دوران ما نمي‌شود. و تقصیر بزرگی است که متوجه کسانی است که این کار را انجام نمي‌دهند. حالا از این بگذریم. و این یک بارک الله به فخرالمحققین.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) مي‌گویند اگر کسی ‌بهتر از خودش را دید، دیگر شهید اول انصافاً کذا وکذا. خب «تَوَاضَعَ لَهُ لِیَلْحَقَ بِهِ».

 ولی اشکال در کلام پیامبر یعنی شبهه‌اش این قسمت است، «وإذا لقی الذّی هو شرٌّ منه» پیامبر فرمودند که اگر به یک کسی بر بخورد که نه، قلمبه‌ی شر‌ است. با خودش که مقایسه می‌کند مي‌بیند خودش خیلی بهتر است. اینجا باز مي‌گوید «هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَأتْقَی» فرمودند این جوابش این است بگوید: «عَسَی خَیْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ»، امید است که خوبی این مرد در باطنش باشد و زنند بودنش در ظاهر.

گویا پیامبر(صلی الله علیه و آله) کلامشان را معنا کردند. فرمودند این که بگوید بهتر از من است نه این که دروغ بگوید اینجوری منظورم است. بگوید خب! این آدم بدی است ولی شاید خیری دارد که من آن را نمي‌بینم. دیدید بعضی‌ها مثلاً ظاهر خوبی ندارند اصلاً نگاهش مي‌کنی معلوم است که آدم شری است ولی مثلاً غیرتی است یا اهل دروغ نیست یا مثل عیّاران داشتیم. عیاران که در ظاهر آدم‌های روبه‌راهی نبودند، ولی بعضی از اخلاق‌های حسنه هم داشتند. محال بود اگر در یک کوچه‌‌ای یتیمی، پیرمردی، پیرزنی ببینند بگذرند. این را شما تا به حال ندیدید؟!

بگویید شاید این که من مي‌گویم بگو «هو خیر منّی وأتقی» نه که نماز شب مي‌خواند اصلاً مسیحی است نماز شب نمي‌خواند ولی این منظورم است بگو شاید یک سری خوبی‌ها دارد که من ندارم. من بدی‌های او را مي‌بینم ولی شاید خوبی‌هایی دارد. به‌علاوه، آقایان این جمله این خیلی جالب است که هم امیدوار مي‌کند هم می‌ترساند.

«وَعَسَی أنْ یُخْتَمَ‌ لَهُ بِخَیْرٍ» شاید عاقبت به خیر باشد. ما کم نداشتیم غیر مسلمانانی که آخر کار، مثل زکریا که اهل کوفه بود مسلمان شد و در آخرها مسلمان شد خودش رفت مدینه خدمت امام صادق(علیه السلام) مشرف شد. به امام قصه خودش را گفت که مسیحی بودم و چه بودم و چه شدم مسلمان شدم و شیعه شدم، با ولایت شما معرفت پیدا کردم. امام گفتند چکاره هستی؟ گفت بله. کوفه هستم یک مادری دارم. فرمودند به مادرت برس. مادرت مسیحی است، مادرت است.

زکریا به کوفه آمد، خب این جوان برگشت. مادر دید خدمت کردن به او عوض شده، اصلاً یک جور دیگری دارد خدمت می‌کند. با یک علاقه‌ای، یک جور دیگه هست و جنس این خدمت با قبل از مسافرتش فرق مي‌کند. از پسرش پرسید که چه شده؟ قصه‌اش را گفت که رفتم پیش امام صادق و ... . گفت می‌شود ایشان را به من معرفی کنی، این دینش چیست؟ زکریا گفت یک شهادتین باید بگویی و وارد لاین اسلام بشوی؛ گفت: چه باید بگویم؟ زکریا ‌گفت بگو اشهدان لا اله الاالله و... . گفت چکار باید بکنم. گفت یک نمازی باید بخوانی. حالا چقدر هم درست خوانده و یاد گرفته، شاید یک نماز، یک مغرب. حالا شاید هم تردید دارم چون قبلاً دیدم، سه نماز، ظهر و عصر و مغرب. مادر خواند و مُرد.

یا بعضی‌ها مثل جناب حر که در روز عاشورا ملحق به امام حسین(علیه السلام) شدند. تا شب عاشورا یزیدی و در لشکر عبیدالله بودند؛ یا سحرة فرعون به نقل از مرحوم طبرسی: «کانوا اول النهار کفارا و سحره و آخر النهار شهداء برره» حضرت فرمودند این که مي‌گویم «هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَأتْقَی» همیشه شما این پوشه را باز کنید برای قضاوت به افراد. «لاَ یَرَی أحَداً إلّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَأتْقَی». حالا بقیه‌این روایت هم جالب است آن را هم ببیند. این حدیث را من معتقدم آقایان تمامش ببینید.

چقدر در داوری‌هایمان این را معتقدیم، بالاخره انسان در زندگی اجتماعی همه همفکرش نیستند. اختلافات علمی با بعضی‌ها دارد. اختلافات اعتقادی دارد. اختلافات سیاسی دارد. اختلافات اجتماعی دارد. بعضی‌ها را مي‌دانید که هیچ حریمی برای مخالفش قائل نیست. به آن آقا گفتند که در نجف، به دیدن فلان آقا مي‌روی؟ گفت: نه، من فاسقش مي‌دانم. گفت چرا فاسقش می‌دانی؟ گفت چون خبر واحد را حجت مي‌داند. الان می‌دانم که شما مي‌خندید ولی اینها یک روزه جِّد بوده است. ببینید پیغمبر به ما چه چیزی می فرماید و این آقا چه چیزی دارد می‌گوید؟ طلبه نجف، خبر واحد را حجت می‌داند. می‌گوید هر که خبر واحد را حجت بداند فاسق است حالا دارد «فاسقاً أو کافرا». نمي‌دانم در تاریخ یکی از این دوتاست. و من دیدن فاسق یا کافر نمی‌روم.

مگر ابن‌کمونه نبود، یک شبهه مطرح کرد درباره تعّدد باری تعالی، شبهه‌اش معروف است،‌ شبهه ابن‌‌کمونه. به او لقب دادند: افتخار شیاطین. چرا؟ چون شبهه مطرح کرده. مرحوم علامه حلی اخبار را تقسیم کرد به چهارتا. الان من و شما با همین گفتمان داریم بزرگ می‌شویم. خبر صحیح، خبر ثقه، خبر موثق، خبر حسن. چون گفت خبر ضعیف، یک سری  از روایات حذف می‌شد، حالا  در خبر حسن محل بحث اعتبار آن، برخلاف‌ خبر ثقه و صحیح.

گفتند ما دو تا سقیفه در اسلام داشتیم. سقیفه اول، سقیفه بنی‌ساعده بود. سقیفه دوم هم در همان وزان حکم، علامه حلی درست کرد. ببینید اخلاق‌ها را. دیگر قضایای سیاسی دوران مشروطه نبود؟ عالمان‌ مشروطه‌طلب، عالمان‌ مشروعه‌خواه. حالا اگر از بزرگان هم نمي‌گفتند اطرافیان می‌گفتند که من بعضی‌ وقت‌ها گناهان اطرافیان را مي‌اندازم گردن خود اینها. اگر واقعاً جای طرد و تَشَر هست باید زد، نباید تعارف کرد یا طرد و تشرهای کمرنگ، بی‌رنگ، بی‌خاصیت؛ نه واقعاً باید جدی تشر زد. گفت احکام اربعه مرتد بر موافق مشروطه جاری است. مي‌فهمیم داریم چه می‌گوییم؟ احکام اربعه مرتد فطری بر موافق مشروطه. آن یکی گفت احکام اربعه مرتد فطری بر مخالف مشروطه. موافق مشروطه و مخالف مشروطه. این «لَا یَرَی».

به هر حال باید ‌انسان یک حریمی را رعایت کند، موضع‌گیری‌هایش باید حد داشته باشد، بله. انسان علمیّاً موضع بگیرد. بله. این تقسیم خبر به چهار تا غلط بود مثلاً. این هم مشکلاتش بود. خبر ثقه به ه