الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا ابي القاسم المصطفي محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين لا سيما بقية الله في الأرضين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
با توجه به نيازهايي که در داخل کشور و در خارج از کشور هست، از يک منظري و از يک نگاهي به موضوع رسالت خودمان بايد توجه داشته باشيم. بهر حال آنچه از ما متوقع است اينست که ما بايد مظهر رفتار ديني باشيم و بتوانيم در جامعه الگو باشيم. قطعاً اين يک تعبير خيلي مهمي است، در دستگاه هدايت الهي حوزه و حوزههاي علميه نقش بسيار برجستهاي دارند.
اين آيه شريفه « وَكَذٰلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَيَكونَ الرَّسولُ عَلَيكُم شَهيدًا»[1] غالباً تعبير ميکنند و تفسير ميکنند به امت ميانه که در آنها نه افراط است و نه تفريط. اما مرحوم علامه طباطبائي و بالطبع شاگردان ايشان از جمله حضرت استاد علامه جوادي آملي بيان ديگري در ذيل اين آيه شريفه دارند و آن اينست که اين وسط در آيه شريفه « وَكَذٰلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا »[2] اين است که يک عدهاي هستند نقش وساطت دارند، با اين بيان که ـ خلاصهاش را عرض ميکنم ـ آنکه رابط ميان خالق و مخلوق است، پيامبران الهي و پيامبر اکرم که وحي آن ها پيام الهي است، از جانب خداي متعال به قلب نازنين پيامبر اکرم و از آن طريق به جامعه بشري ميرسد، إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا [3]، طبعاً پيامبر وقتي از ميان جامعه بشري رحلت کند بعد از آن اين سمت که سمت تعليم، تربيت و سمت هدايت باشد به ائمه معصومين عليهم السلام سپرده شده است.
لذا ائمه معصومين(عليهم السلام) همان سمتهاي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) را دارند الاّ وحي، به همين جهت بعد از رحلت پيغمبر تعبيري که از حضرت امير(ع) هست اينست که «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِك»[4]؛ يعني چيزي به واسطه موت شما قطع شده که با هر چيز ديگري اين اتفاق نميافتد و آن وحي است.
گاهي در محضر پيغمبر(ص) بودند، پيغمبر ميفرمود الآن جبرائيل آمده اين پيام را داده، يعني اين ارتباط اينطور بوده و مردم بهرهمند از اين پيامهاي الهي ميشدند که خيلي مهم بود، ولي بعد از پيغمبر اکرم(ص) اين پيام قطع شد، سمت هدايت بر عهده ائمه معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) سپرده شده، نقششان نقش هدايت بوده، وَكَذٰلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا.
شاخصه وساطت طلاب و روحانيون
حالا در اين نقش وساطت بايد دقيق اعمال بشود براي اينکه دقيق اعمال بشود دو شاخصه مهم است براي آنهايي که بتوانند اين نقش را ايفا کنند.
شاخصه اول:
آنهايي که از دانش دين به صورت عميق برخوردار هستند «لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»[6]، تفقه در دين و فهم عميق در دين دارند، کارشناس دين هستند، دين بما هو دين همه آموزهها را شامل ميشود، هم مباحث عقايد و کلامي را، هم مباحث اخلاقي را و هم مسائل احکامي را و البته برخي تعبير ميکنند به فقه اصغر و اکبر، که من فعلاً به اين تعبيرات کار ندارم، «لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»، نقش اينها هم نقش هشداردهنده است يعني مثل پيغمبر نذير و بشير ميشوند، يعني همانطوري که پيغمبر اکرم بشير است اين آدمها هم ميشوند بشير، همان طوري که پيغمبر اکرم نذير است هشداردهنده است اينها هم هشداردهنده ميشوند.
شاخصه دوم:
شاخصه دومي که خيلي مورد تأکيد قرار گرفته در روايات و آيات؛ برجستگي معنوي است، اين را بايد داشته باشند که اينها بتوانند در حقيقت آن وظيفه اصلي خودشان را ايفا کنند، اين را از اين جهت عرض کردم که ما در بخش دانش دين اگر رشد فراواني داشته باشيم، الحمدلله در حوزه هم رشدهاي زيادي شده، ولي توقعي که از حوزه علميه وجود دارد فقط داشتن تخصص در دانش دين نيست، در کنار تخصص در دانش دين، بايد اين امتثال صورت بگيرد، عالم رباني، «النّاسُ ثَلاثَةٌ: عالِمٌ رَبّانِيٌّ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ، وهَمَجٌ رَعاعٌ»[7] و البته آنچه که اسلام در جامعه بيان ميفرمايد اينست که جامعه بشري بايد يا افراد عالم باشند و يا متعلم باشند، سومي نبايد باشند، «أغد عالما او متعلّما، و لا تكن الثّالث فتعطب»[8].
يا ميفرمايند «اُغدُ عالِماً أو مُتَعَلِّماً أو أحِبَّ العُلَماءَ، ولا تَکُن رابِعاً فَتَهلِکَ بِبُغضِهِم». [9]، چهارمي هم نباشد. يا نقششان نقش علمجويي باشد يا علم آموزي، يا نقششان معلم و تعليمي باشد.
پس دو سمت بايد باشد؛ يکي معلم و يکي مربي، البته در کنارش اين يتلوا عليهم آياته بايد در حقيقت باشد، پس اين هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ [10]به همين صورت واگذار ميشود به عالمان رباني، حوزههاي علميه متکفل اين بحث هستند.
من يک روايتي را که خيلي دقيق هست از اصول کافي انتخاب کردم و بعد از اين مقدمه نتيجه آنچه که در ذهن خودم خدمتتان عرض مي کنم. البته در ذيل آيه شريفه وَكَذٰلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا حرف خيلي زياد است و مطالب زياد است، خلاصهاش را عرض کردم، به نوعي اينجا کُد داده ميشود که دوستان بعد مطالعه کنند خصوصاً آنهايي که در بخش تفسيري کار ميکنند.
شما ميبينيد الحمدلله به برکت انقلاب يکي از دستاوردهاي مهم، اين تحولي است که در نظام حوزوي به وجود آمده، به روز بودن حوزه الحمدلله، نظاممند بودن حوزه، هدفمند بودن و تخصصي شدن حوزه در بخشهاي مختلف، کلام، تفسير، فلسفه، ادبيات و خيلي از مسائل ديگر. امروزه بحث نظريهپردازي در حوزه به صورت يک امر جدي هست و خوب هم هست، بحثهاي تخصصي فراواني هست و جناحهاي تخصصي زيادي هم داريم که همه اينها خوب است ولي در اين زمينه شايد غرب جلوتر باشد، خيلي جلوتر.
مثلاً در رابطه با اخلاق ما تازه الآن در دانشگاههايمان چند رشته اخلاق در رشته دکتري هست، ولي غرب شايد 60 الي 70 رشته مختصص به حوزه اخلاق داشته باشد آن هم به صورت تخصصي در رابطه با اخلاق، عرفانش هم همينطور است.
من يک وقتي در فرانسه با مدير گروه عرفان دانشگاه سوربن جلسه داشتم ديدم چقدر دقيق اينها عارفان ما را ميشناسند، عارفاني که اصطلاحاً به اينها عارف گفته ميشود و کتاب هم نوشتند، نه فقط در اين بخش، بلکه حوزه را هم يک وقتي يک بحثي با يکي داشتم که در رابطه با مراجعي که معرفي شده بودند بعد از رحلت مرحوم آيت الله العظمي اراکي، اينها ميگفتند ملاکهايي که هفت نفر معرفي شدند چه بوده؟ درس گفتنشان، شاگردان زياد، چند تا از اين معيارها را ذکر کرده بودند که بعد ما مفصل در رابطه با تک تک اين هفت نفر صحبت کرديم و بعضي جاها ميگفتند اين ملاک هست و آن ملاک نيست و امثال ذلک!
يک وقتي درباره آيت الله العظمي بهجت صحبت شده بود که ميگفتند ايشان درس ميگفتند و از شاگردان قوي مراجع در حوزه نجف بودند و تدريس هم ميکردند، ميگفتند ايشان در آنجا که تدريس نداشتند و شاگردان زيادي هم نداشتند، نسبت به اين مسائل دقيق و به روز بودند. حتي يک وقتي در رابطه با استجازهها کتاب نوشتند در خصوص آنهايي که استجازه داشتند از مراجع، که آيا در آن دوره اين حکايت ميکند به اجتهادشان يا نه؟ خيلي دقيق اين بحثها را پيگيري ميکردند.
با يک نفرشان که صحبت داشتيم ايشان چند سالي رفته بودند در لبنان و بعد هم چند سالي به دمشق رفتند، يک کتابي هم نوشتند در خصوص حوزه جبل عامل به نام حرکة اصلاح الشيعي که البته اين ترجمه شده است از فرانسه، خودش هديه کرده بود به ما، شما وقتي اين کتاب را نگاه کنيد ميبينيد چقدر دقيق نسبت به اين کتاب مطالعات عميق داشته که ما کمتر به مدارس و حوزهها، آن هم به صورت دههاي نگاه ميکنيم!
فرض کنيد دهه 70 در حوزه علميه قم در فيضيه، دهه 80 در خراسان، دهه 40 در مدارس اصفهان و کذا، خيلي کمتر بحث ميشود، اينها خيلي دقيق در اين زمينهها بحث ميکنند و بعد در آنجا هم عبارتي دارد که ميگويد مکّنتني اقامة في بيروت اين شرايط براي من فراهم شد که از سال 1992 تا 1993 حدود دو سال در بيروت بودم و بعد به من هم گفت که با چه کساني ملاقات داشتم، بعد از آن ميگويد چند سالي هم از سال 1993 تا 1996 در دمشق بودم و اين کتاب را ارائه ميدهد. در نوشتن کتابها هم همينطور در اين زمينهها همينطور.
يا مثلاً اين کتاب مايکل کوک را نگاه کنيد انگليسي است يک کتابي در رابطه با امر به معروف و نهي از منکر نوشته، ما معمولاً رفرنسهاي کتابمان را وقتي نگاه ميکنيم حداکثر صد تا منبع را ديده باشيم، يا مستقيم ديده باشيم يا از ديگران نقل کرده باشيم، اين کتاب که ترجمهاش هم کتاب سال شناخته شده، 1700 منبع است که 1300 تا از اين منابع از کتابهاي اسلامي است باقياش از کتابهاي ديگران است يعني براي نوشتن اين کتاب 1700 منبع مورد مطالعه قرار ميگيرد.
يا مثلاً يک وقتي در جلسه دفاعيه دکتري يکي از آقايان روحاني در فرانسه حضور پيدا کردم، ديدم بحثي را که در آنجا مطرح شده بود در خصوص مکتب تفکيک بوده و مفصل هم آنهايي که در مکتب تفکيک فعاليت کردند همه اينها در آنجا مورد بحث قرار گرفته بود، در اين زمينهها آنها کم کار نکردند، در بحث شيعه شناسي، الآن جامعترين منبع کتب شيعي بايد از حوزه علميه قم باشد ولي آن کتابي که امروزه به عنوان يک کتاب درسي در دانشگاههاي مهم مثل هاروارد، کمبريج، سوربن، و دانشگاههاي مهم دنيا هست، کتابهاي شيعهشناسي است که از فرانسه نوشته شده.
اينها را فقط به عنوان نمونه عرض ميکنم که در اين زمينه دانش ممکن است ديگران هم کار کرده باشند، يک وقتي ما با يک نفر برخورد کرديم که يک پروژه قرآن شناسي بود در بوستون نزديک برلين، اين پروژه 15 ساله بود، اينها ميخواستند به اين نتيجه برسند که قرآن يک کتاب مربوط به عرب است و شرايط را عرب دارد، شما البته يک مقداري ميتوانيد از اين کتاب استفاده کنيد و اين کتاب نميتواند براي کل جامعه بشري امروز باشد، مخاطبش هم اروپاييها نميتوانند باشند، علاوه بر اينکه پيامبرش هم از عرب بوده، در منطقه عرب بوده، مخاطبان و الفاظش هم عربي است و شما الآن ميخواهيد اين کتاب را در اروپا تدريس کنيد، اين کتاب را ميخواهيد در آمريکا تدريس کنيد، مخاطبانشان در آن شرايط زندگي کردند ميخواهيد يک چنين کتابي براي آنها باشد، از پندهايش ميتواند آدم استفاده کند و اينقدر اين حرکت تأثيرگذار بوده که يک سري روشنفکران در لسآنجلس گفتند اين بخش از آيات بايد از قرآن کريم حذف شود چون امروزه اصلاً کاربرد ندارد، اينقدر دارند تلاش ميکنند، براي همين پروژه هم که در نزديک برلين انجام گرفت اولين بودجه را دولتشان دادند، پنج ميليون يورو را حساب کنيد چقدر ميشود، خودشان هزينه ميکنند.
الآن در آلمان پنج تا دانشگاه کرسي اسلام شناسي، شيعهشناسي و مانند اينها دارند، مفصل در رابطه با ريز مسائل مختلف، چه فلسفه، چه فقه، چه عرفان، و خيلي از مسائل ديگر. يکي از موضوعاتي که مورد بحث ما بوده در رابطه با شهادت بود، شهادت از ديدگاه شيعه و از ديدگاه کاتوليک، آنها هم بحث شهادت دارند، در مسيحيت بحث شهادت دارند. يک جلسه به ما گفتند اختصاص بدهيم به نسخه شناسي، نسخههايي که در مباحث شهادت داريم، از قرن سوم و چهارم و امثال ذلک. ما برخي از کتابهايي که جمعبندي کرده بودند، مباحث مربوط به شهادت را، واژه شهيد در آنها به کار برده شده بود و بعد هم اثر اجتماعي و اخلاقيشان، اثر تکليفيشان و مانند اينها را که آورده بوديم، يعني اينها به صورت دقيق در اين زمينهها دارند کار ميکنند، با بودجههاي کلاني که در اين زمينهها وجود دارد.
ما اگر در بحثهاي تخصصي، مثلاً در بحثهاي فقهي هزار مقاله نوشته باشيم خيلي خوب است و اين ميشود رشد، در بحثهاي کلامي دههزار مقاله نوشتيم اينها ميشود رشد و در ISI هم ثبت شده و اينها رشد علمي حوزوي ما در دنياست و بايد زيادتر بشود، در بحثهاي تفسيري مباحث تفسيرياي که وجود دارد بايد دائماً رشد پيدا کند، در بحث نظريهپردازي که امروز مطرح است و بايد هم مطرح بشود، بايد هم رشد کند و البته خيلي خوب است که آدم در آنجا حضور موقتي داشته باشد در بحث موضوع شناسي هم خيلي به اينها کمک ميکند.
اين را هم عرض کنم که در حوزههاي پژوهشي بودجهاي که آنها دارند با بودجهاي که در ايران هست اصلاً قابل مقايسه نيست، يک به صد باشد، دو به صد باشد، اصلاً قابل مقايسه نيست! و نکته ديگر اينست که بحثهاي پژوهشي تخصصي آنجا کاربردي است يا راهبردي است، ما خيلي از کتابهايي را که نوشتيم فقط در حال خاک خوردن است و تأثير فکري، اخلاقي، اجتماعي و تربيتي در احکام ندارد، در بخش آموزش و پژوهش و مسائل مختلف، حالا چون خود من چهار تا از اين کتابهاي جانديو به عنوان يک متفکر علوم تربيتي در دانشگاه خواندم اين را عرض کنم که وقتي ما نگاه ميکنيم کمتر با اين نوع نگاهها، به بحثهاي تربيتي پرداختيم مثلاً من احساس ميکنم که اين بحث ضروري است و خودم يک سري تحقيقات ميکنم و کارهاي گروهي کمتري انجام داديم. ما الآن در تفسير موضوعي چقدر کارهاي فردي انجام داديم ولي امروزه آنچه جواب ميدهد واقعاً کار گروهي است حتي در بحثهاي فقهي، اينها خيلي ميتواند جوابگو باشد.
آنچه ميخواستم عرض کنم اين است که ما در حوزههاي تخصصي، اينکه بگوئيم رشد کرديم بله، واقعاً رشد کرديم، پاسخگو هم هستيم آنطوري که از ما سؤال ميکنند، يک وقتي در رابطه با همين نظام اخلاقي ميخواستيم مطالعه کنيم من سه چهار سال يک کارگروه با شخصيتهايي که فرهيخته بودند، اينقدر هم براي من مطلب نوشتند که بعد ما رفتيم خارج، ولي بخواهيم ادعا کنيم هنوز هم که هنوز است، در اين زمينه تقريباً يک مختصري مطالعه دارم و 30 سال علاقه من به اين حوزه بوده، من سال 63 محجة البيضاء ميگفتم، زماني که طلبههاي پنجم ششم بودند.
اين را به ضرس قاطع عرض کنم امروزه ما اصلاً نظام اخلاقي را نميتوانيم ارائه بدهيم يعني هيچ کتابي براي اين منظور نداريم، نسبتاً يک وقتي بزرگواري يک کتابي نوشته، تأثير فلان سوره، اسمش را گذاشته نظام اخلاقي اسلام، اين نيست که! نظام اخلاقي براي خودش يک تعريفي دارد، اينکه در حقيقت از آنجا بايد شروع کرد، اين گزارههاي اخلاقي چه ربطي به هم دارند، فضائل و رذائل و علم و پيشينه و امثال ذلک، به اين شکل اين را به ضرس قاطع عرض کنم که نه در آن زمينه و نه در زمينه تربيتي، اينکه ما بيائيم يک کتابي را به جنابعالي معرفي کنيم به عنوان نظام تربيتي اسلام، نظام اخلاقي اسلام و مانند اينها، اين خيلي بحث مهمي است، امروزه هم بحث نظامنامه و نظام و امثال ذلک مطرح است و در بحث فقهش هم مطرح است، حوزه اخلاق نداريم و بايد هم کار بشود.
حتي ما يک فهرستي هم تهيه کرده بوديم و نتيجه را به ديگران داديم. عرض بنده اين بوده که در اين حوزهها خيلي رشد کرديم، ولي ممثل بودن حوزه فقط به اين نيست. اگر بخواهيم امروزه يک جواهري که مرحوم حاج شيخ محمدحسن نوشته 20 تا جواهر بنويسيم با کارهاي تخصصي در مقالههاي مختلف در موضوعات مختلف، در بخش هاي ديگرش هم همينطور نوشته ميشود، ولي آنچه که از ما متوقع است از آمريکا ميآيند اينجا نه براي گذراندن اين دروس واحدهاي درسي، اينها را جاهاي ديگر هم ميتوانند بگذرانند، اينکه آنها ميآيند در حوزه علميه قم، يا الآن يک مقدار هم نجف ميروند، ما الآن از بيش از صد کشور طلبه داريم، بعضيها گفتند ما براي اين واحدهاي درسياش نيامديم، ما شنيديم حوزه علميه قم براي بخش تربيت ممثل دستگاه الهي به تعبير بنده در دستگاه هدايت الهي اينها تربيت يافتهاند و ما ميخواهيم در حوزه تربيت شويم، انسان شويم، اين نقش تربيت و نقش مربيگري را حوزه بايد ايفا کند، اين نقش مهمي است. کجا بايد اينها را اميدوار کند، چطور اينها بايد تربيت شوند، چطور بايد قدم بگذارند و مانند اينها.
اين جملهاي را که انتخاب کردم براي همين امر است که ان شاء الله باز هم اگر فرصت کرديد اين را ببينيد در کتاب اصول کافي هست، در کتاب فضل عالم، بعد ميرسد به صفت علما، حديث سوم هست: عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد ... تا ميرسد به عن ابي عبدالله(عليه الصلاة و السلام) قال اميرالمؤمنين(عليه الصلاة و السلام)، اميرالمؤمنين اينطور فرمودند، آنچه را که از ما متوقع هستند اين است، در دنيا امروز اين را از ما ميخواهند که ما ممثل نظام تربيتي و اخلاقي حوزه باشيم.
يک وقتي به يک روستايي رفتيم، 24 سال پيش ماه رمضان تبليغ رفتم، اين مردم آنجا از يک روحاني خيلي تعريف ميکردند و ما هم کِيف ميکرديم، ميگفتند آقا اين را فرمود اسمش را هم ميگفتند، اينقدر اين در آنها اثر کرده بود، بعد هم در حال سجده ايشان از دنيا رفته بود و اين يک خاطرهاي بود براي آن مردم که وقتي امام ميفرمود شما يک محل داريد ميبينيد که آدمهايش خيلي توجه دارند ببينيد علماي آنجا چقدر تأثيرگذار بودند، آن نفوس تربيت شده چقدر تأثيرگذار بوده، در اينجا اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند «الا إِنَّ الْفَقِيهَ حَقَّ الْفَقِيهِ»، آيا خبر ندهم شما را که فقيه واقعي کيست؟ و بعد چند نکته را ذکر ميکند؛
1) مَنْ لَمْ يُقَنِّطْ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ، مردم را از رحمت الهي مأيوس نکند، چون بعضي تفکرات غلط در اين زمينه است، مثلاً يکي از تفکراتي که در عقايد معتزله هست، معتزله يکي از عقايدشان منزلةٌ بين المنزلتين است، يک کسي که گناه کبيره کند نه ميشود به او کافر گفته شود و نه مؤمن! اينها را ميگويند فاسق، از جمله عقايدشان ايجاد وعده و وعيد است، يعني همانطوري که خداوند در وعدهاي که ميدهد تخلف نميکند، در وعيدش هم تخلف نميکند!
اما در فرهنگ شيعه و در معارف شيعي مفصل است، مرحوم علامه حلي و مرحوم خواجه نصير طوسي در کتاب تجريدش ميآورد و خيلي از کتابهاي ديگر، اين جزء اعتقادات ما نيست. خداوند ممکن است تهديد ولي خلف وَعيد خلاف حکمت نيست! خلف وَعده خلاف حکمت است، خداي تبارک و تعالي هيچ وقت خلف وعده نميکند، يعني اگر بگويد من بهشت ميدهم براي کساني که اين کارها را انجام ميدهند عوضش اين باشد مطابق آن تفصيلي که در کتب کلامي و عرفاني ما آمده است، اين وَعيد به اين صورت ترس ايجاد ميکند يا مثلاً يک تفکري را که من ارتکبة الکبيرة فهو کافر، خوارج اين حرف را دارند يعني کساني که مرتکب کبيره شوند کافر هستند، بايد مردم را مأيوس از رحمت الهي نکند، اين نقش يک فقيه است، يک عالم است، اين را نميخواهم عرض کنم که اينجا فقيه اصطلاحي است، فقيه کارشناس ديني، فقيه عالم ديني، فقيه کسي که فهم عميق نسبت به اسلام دارد.
«وَلَمْ يُؤَمِّنْهُمْ مِنْ عَذَابِ اللهِ» اينها را نبايد امان از عذاب الهي بدهد، اينطور هم نيست که هيچ خبري نباشد! چون بعضيها هم اين تفکر را دارند مثل مُرجعه که در روايات ما لعن شدهاند، اين تفکراتي را که اينها دارند و تفکرات غلط افراطي و تفريطي که در اين زمينهها وجود دارد.
«وَلَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ فِي مَعَاصِي اللهِ» در معاصي الهي و در عصيان الهي و نافرماني الهي هم نبايد رخصت بدهند که مانعي نيست انجام بدهيد! يعني در حقيقت به نوعي اباحيگري را ترويج بدهند! اينجا نبايد رخصت داد. بعضيها اين نوع برخوردها را هم.
«وَلَمْ يَدَعْ الْقُرْآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ» البته اين عبارت دقيق است، بعضيها في غيره دارد که فکر ميکنم درست نباشد و اين نسخه «الي غيره» درست است، علامه مجلسي هم در مرآت العقول وقتي اين کتاب اصول کافي را شرح ميکند تعبيرش الي غيره است. بعضيها قرآن را ترک ميکنند و به دنبال قياس ميروند و يا تکيه به عقلشان دارند ميگويند ما نياز به قرآن و امثال ذلک نداريم، کارشناس ديني و فقيه هيچ وقت نبايد فاصله از قرآن بگيرد، با توجه به اعراضي که ديگران دارند از قرآن به سوي غير قرآن، اينها به سوي غير قرآن رفتند، به سوي قياس رفتند و امثال ذلک.
«أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ »[11] هيچ خيري در علمي نيست که در آن تفهم و فهم نباشد، علمي هم که ميدهند بايد باور را ايجاد کند، اگر علم بيايد باور ايجاد کند آن وقت انسان ميتواند در آن زمينه پيشتاز بشود و ممثل باشد، افتخار امثال بنده طلبه و شما بزرگواران اين بايد باشد که هر جا ميرويد خودتان مَثَّل و نماينده حوزه بدانيد و اگر بخواهيم در حقيقت ممثل حوزه باشيم، نماينده رفتاري حوزه باشيم يعني در عمل نماينده رفتاري دين بايد باشيم، يعني دين را نشان ميدهيم با رفتارمان و الا يک نفر را شما در نظر بگيريد که قاري قرآن باشد و حافظ قرآن هم باشد اما در نحوه برخورد، برخوردش خيلي متفاوت است، کفايه را هم حفظ کرده باشد.
من يک وقتي در مشهد، آنجا که خدمت بزرگان درس ميخوانديم يک آقاياني خيلي عبارات متن کفايه را هم حفظ بوده، ما چقدر بايد افتخار کنيم که کفايه را هم حفظ باشيم! آن را بايد بزرگان بفرمايند. کتابهايي هستند که بايد بفهميم و روش اجتهاد را ياد بگيريم و امثال ذلک.
چيزي که مهم است اينست که وقتي ما را ميبينند او که نميداند طرف مدرس حوزه است، مدرس درس خارج است، رفتارش را ميبيند، اين نشست و برخواستش را ميبيند، رفتارش براي او ميتواند الگو باشد، آنچه در دلش هست و در درونش هست به لحاظ فهم و حالا خيلي چيزها را ممکن است بفهمد، اينکه ما بخواهيم ممثل باشيم خيلي مهم است.
«أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ»[12] نرمافزارها کار گزارشها را دقيق ميکنند ولي اينها فهم نيست! هر مقدار داده، داده باشد شما ميتوانيد از آن استفاده کنيد، علم را اگر به معناي اين اصطلاحات باشد آنها خيلي زودتر گزارشها را ميدهند، البته قدرت مغز انسان خيلي بيش از اين حرفهاست، آنچه در حقيقت متمايز ميکند انسان را آن فهم و درک عميق است، لذا سؤال ميکند علم چيست؟ ميفرمايد اينکه انسان بشنود، بعد هم عمل ميکند، بعد هم نشر بدهد، اين را ميگويند علم، بفهمد،عمل کند، درک کند.
« لاَ خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّرٌ » [13]در رابطه با قرآن سه نوع برخورد بايد داشته باشيم يکي قرائت و تلاوت است، دوم تفکر است، سوم عرضه است، يک بزرگي ميفرمود ما خودمان را بايد به قرآن عرضه کنيم که فکرمان و اخلاق و ادبمان را به قرآن عرضه ميکنيم وقتي انسان عرضه کرد خودش را در اين عرضه نقد کند، خيليها هستند قاري بودند، آنهايي که در کربلا بودند، آنهايي که در برخي جنگها بودند و در خوارج بودند، حافظ قرآن بود ولي خدا را ميکشد، يک زماني قرآن سامت بالاي نيزه مي رود بعد از 30 سال از رحلت پيغمبر بعد از 50 سال هم قرآن ناطق بالاي نيزه ميرود، قرآن سامت بعد از 30 سال بالاي منبر رفت، قرآن ناطق هم بعد از 50 سال بالاي نيزه ميرود. براي اينکه تدبر نيست، تعمق نيست، خيليها آيات را حفظ بودند ولي تدبر و تعمق نداشتند.
لاَ خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَكُّرٌ[14]، عبارت هم همينطور است، عبادتي که در آن تفکر نباشد، مرحوم کليني روايتي را نقل ميکند که در آن روايت آمده ميفرمايند يک عبدي بوده در يک بياباني که سرسبز هم بود، بندگي ميکرد و فرشتهاي ميگويد من بروم التماس دعا بخواهم، به او گفت از خدا چه طلب ميکني با اين جايگاهي که داري؟ گفت همه چيز اينجا درست است فقط منطقهاش عظيم و سرسبز هم هست چند تا بز و گوسفند هم باشد، اين علفها دارند هدر ميروند، ميگويد وقتي که انسان عبادت کند و واقعاً در آن عبادت زمينه براي عبوديت فراهم نشود، چون عبادت براي اينست که زمينه براي عبوديت فراهم شود، براي تقرب فراهم شود، عبادتي که زمينهي عبوديت و بندگي نباشد و تکليف او را با خدا مشخص نکند خيري در آن نيست.
در يک روايت ديگر همين را ميگويد و يک چيز ديگري هم اضافه ميکند؛ لاَ خَيْرَ فِي نُسُكٍ لاَ وَرَعَ فِيهِ؛[15] نسک به معناي عبادت به معناي عام است گرچه اصطلاحاً حج را مناسک ميگويند ولي به معناي عام همه عبادتها را شامل ميشود، عبادتي که در آن ورع نباشد اثر ندارند.
نتيجه بحث
خلاصهي عرضي را که ميخواستم بگويم اين است که دو نوع ابهّت بايد باشد در حوزه علميه؛ يک: ابهت علمي است که دانش را دقيقتر از غرب داشته باشد و بياموزد، الحمدلله الآن رشد خيلي خوب شد و در بخشهاي تخصصي بايد شکر الهي را به جا آورد
دوم: مهمتر از اين آنکه ابهت معنوي باشد که ما بتوانيم به لحاظ رفتاري ممثل و الگو باشيم، همان آيهاي که عرض کردم «و کذلک جعناکم امة وسطا» عالمان ديني نقششان نقش وساطت است، تا بتوانند نقش وساطت را به درستي ايفا کنند، اين آن است که مردم از ما متوقعاند و درخواست دارند و درخواستشان به حق است. و لذا اگر از ما خلافي را ببينند به تعبير مرحوم شهيد در کتاب منية المريد که کمتر مورد توجه قرار ميگيرد، ميفرمايد اگر ما مکروه را ترک کنيم براي مردم هم يک مقدار زمينه فراهم ميشود که حرام را ترک کنند، اگر ما مستحبات را آن مقداري که لازم است ترک کنيم مردم هم زمينه فراهم ميشود واجبات را ترک کنند، مردم ازما خيلي متوقعند و انتظار دارند، در نوع برخورد و عبادت.
ما گاهي اوقات ميگوئيم طرف افتخارش اين است که اين جوابش را داده، علم را ميخواهي ياد بگيري اينها همه روايت است، علم را ميخواهيد ياد بگيريد تا انسان اهل ريا باشد، اگر اينها باشد اينها جايگاهشان در جهنم است. هنر اين است که من عمل بما علم علمه الله علم ما لم يعلم، هنر اين است که من «مَن تَعَلَّمَ للّهِِ وعَمِلَ للّهِِ وعَلَّمَ للّهِِ دُعِيَ في مَلَكوتِ السَّماواتِ عَظيما، فقيلَ: تَعَلَّمَ للّهِِ، وعَمِلَ للّهِِ، وعَلَّمَ للّهِ«[16] باشم، هنر اين است که ما الله تبارک و تعالي را انگيزه عبادت و درسمان قرار بدهيم تا به او قرب حاصل شود، به او نزديک شويم، سعادت بشر به همينهاست.
چه چيز باعث سعادت مي شود؟
يک وقتي از رفقاي ما ميگفت که علامه را زيارت کرديم و از ايشان سؤال کرديم چه چيزي باعث سعادت ميشود؟ ايشان فرمودند سه چيز؛ يکي توکل به معناي واقعي کلمه، دوم توسل است، سوم تدبير است. کاري را که ميخواهيم انجام بدهيم، هر کسي هر کاري ميخواهد انجام بدهد اهل تدبير باشد.
اگر حوزههاي علميه در اين بخش رشد کرده باشند يا رشد کنند، يا خدايي ناکرده آسيب رشد کند، اين رشد دين در جامعه خواهد بود، اگر آسيب وارد بشود به جامعه آسيب وارد ميشود، در غرب الآن مسلميني که زندگي ميکنند انتظارشان از حوزههاي علميه و امثال شما اين است.
پروردگارا دلهاي ما را به نور ايمان مزين و منور بفرما.
------------------
[1] سوره بقره،آیه 143
[2] سوره بقره،آیه 143
[3] سوره مزمل،آیه 5
[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 355
[5] كنز العمّال : 28679.
[6] سوره توبه آیه 122
[7] الإرشاد : ج 1 ص 227 ، الأمالي للمفيد : ص 247 ح 3 ، الخصال : ص 186 ح 257 ، نهج البلاغة : الحكمة 147 كلّها عن كميل ، تحف العقول : ص 169 بزيادة «فيهتدوا» بعد «العلم» و «فينجو» بعد «وثيق» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 188 ح 4 ؛ تهذيب الكمال : ج 24 ص 220 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 18 ح 1492 كلاهما عن كميل ، كنز العمّال : ج 10 ص 263 ح 29391 .
[8] الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج1،ص71
[9] الخصال: 123 ح 117 عن محمّد بن مسلم وغیره عن الإمام الصادق علیه السلام ، الکافی : ج 1 ص 34 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 355 ح 754 ، مستطرفات السرائر : ص 157 ح 24 کلّها عن أبی حمزه الثمالی عن الإمام الصادق علیه السلام وفیها «أهل العلم» بدل «العلماء»، بحارالأنوار: ج 1 ص 187 ح 2 .
[10] سوره جمعه آیه 2
[11] اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج 1 , ص 44
[12] اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج 1 , ص 44
[13] همان
[14] همان
[15] اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج 1 , ص 44
[16] امالی طوسی: ص۱۶۸ ، ح۲۸۰