اولین جلسه درس اخلاق سال تحصیلی 94-93مرکزفقهی ائمه اطهار(ع)باحضورحضرت آیت الله حاج شیخ محمدجوادفاضل لنکرانی برگزارگردید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ
یکی از بحثهایی که در مباحث اخلاقی باید مورد توجه قرار بگیرد مسلکهای اخلاقی است و این مسلکها را مرحوم علامه طباطبائی(رضوان الله تعالی علیه) در ذیل همین آیه سوره مبارکه بقره کاملاً توضیح دادهاند.
برای تهذیب در ناحیهی علم و عمل براي انسان، چند راه و مسلک را میتوانیم تصور کنیم.
یک مسلک؛ مسلکی است که انسان روی غایات عقلاییه و دنیویه پیش برود. یعنی همان قضایایی که به عنوان قضایای مشهوره و آراء محموده است. همانها را ملاک قرار دهد، کاری به آخرت، قیامت و خدای تبارک و تعالی نداشته باشد. بالأخره آنهایی که دین هم ندارند، یک قضایای اخلاقی دارند و در بین آنها آدمهایی که متخلق به اخلاقیاتي هستند وجود دارد.
اینها یک قضایایی دارند؛ مثلاً خود اینکه قناعت؛ موجب عزّت است و در روایات هم هست. این مطلبی است که عقلا هم این را میدانند که قناعت؛ موجب عزّت است و طمع؛ موجب ذلّت است. کسی که طمع داشته باشد، قانع نباشد، در هر امری؛ در امور مالی یا غیر مالی، این ذلت پیدا میکند. مثلا قضيه «العلم بصرٌ و الجهل عمي»، خودش یکی از آراء محمودهی عقلائیه است، عقلا هم این را دارند.
مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند این مسلک فلاسفهی یونان در مسائل اخلاقی، مبتنی بر همین است. یعنی بحث قیامت و بحث خدا در آن مطرح نیست.
اما میفرمایند یک مسلک دومی وجود دارد که بین همهی کتب سماویه مشترک است، تمام کتب آسمانی روی این مسلک دوم کار کردهاند، قرآن و غیر قرآن، و آن مسلک این است که ما اعمال خود را بر اساس غایات أخروی تنظیم کنیم. میگوئیم اگر کسی صبر داشته باشد؛ «یوفّی الصابرون بغیر حساب»، اجرش خیلی زیاد است.
در دنیا صبر میکنیم و جزء صابرین میشویم، تا خدای تبارک و تعالی اجر زیاد به ما بدهد.
«إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم»، ظلم بد است. چرا؟ چون «عذاب ألیم» به دنبالش هست. ما به کسی ظلم نکنیم، به خودمان ظلم نکنیم، به دیگران ظلم نکنیم، چون «عذاب ألیم» دارد. پس مسلک دوم اخلاقی اين است که ما بر اساس اجر و پاداش أخروی، مباني تهذیب را تنظیم کنیم. ببینیم چه چیزی اجر دارد، آن را انجام دهیم.
غالب ما همینطور هستیم؛ میگویند امروز این نماز اگر خوانده شود اینقدر ثواب دارد، بلافاصله شروع به خواندن میکنیم، اگر این کار ترک شود اینقدر ثواب دارد؛ آن کار را ترک ميکنيد.
اینجا باز در همین قسم دوم از مسلک اخلاقی یک بحثهایی دارند و آیات مربوط به قسم دوم که با بحث جبر و اختیار مرتبط میشود، که فعلا نسبت به آن بحثي ندارم، که این منحصر به قرآن کریم است. یعنی ما یک مسلک اخلاقی داریم، یک راه برای تهذیب نفس داریم که این غیر از قرآن، در کتب سماویّهی دیگر هم نیامده، البته طبق آن ادعایی که ایشان فرمودند.
آنگاه همین جا میفرمایند همین آیهی شریفه، یکی از مصادیق این است. قبل از اینکه در این آیه تطبیق کنیم، اینکه انسان عزّت را برای خدا بداند، «أنّ العزة لله جمیعاً»، آيا کسی میتواند به این مرتبه برسد که واقعاً توحید خالص داشته باشد؟ ما خيال ميکنيم عزّت در یک امور ظاهری و اسبابش در یک امور ديگری هست. فکر میکنیم که اگر امروز عنوان آیت الله به ما گفتند، عنوان استاد به ما گفتند، یک مقامی به ما دادند، اعتنایی کردند، جواب سلام ما را دادند، میگوئیم پس ما هم عزیز هستیم. اینها با توحید سازگاری ندارد.
اگر انسان تمام عزّت را برای خدا بداند، یعنی اصلاً برای خودش عزّتی جدای از عزّت خدا تصوّر نکند، این فرق دارد. یک وقت هست که میگوئیم این عزّت را خدا به من داد، من عزیزم، خير! نباید بگوید من عزیزم، اصلاً بگوید غیر از خدا، عزیزی وجود ندارد، غیر از براي خدا عزّتی معنا ندارد، عزّتی برای غیر خدا معقول نیست.
شبیه آنچه که امام(رضوان الله تعالی علیه) در سورهی مبارکهی حمد میفرمود: اینکه ميگوييم الحمدلله، نمیخواهیم بگوئیم این حمدی که من میکنم، من دارم خدا را حمد میکنم، ترجمهای که وجود دارد در الحمدلله همین است؛ من خدا را ستایش میکنم، ستایش برای خداست. میفرمودند: خود حقیقت حمد برای خداست، یعنی موجود دیگر سزاوار حمد نیست. اگر حمدي هم بشود، همهاش مجازی و کذب است.
اگر من نسبت به خودم بگویم لایق حمدم، دیگران از من تعریف کنند، ستایش کنند، این عین شرک است.
میفرمایند: این آیاتی که هست «أنّ العزة لله جمیعاً»؛ این یک مصلحت اخلاقی منحصر به قرآن کریم است و مبتنی بر توحید خالص است.
آن مسلک اخلاقی اوّل روی غایات دنیویّ و آراء محمودهی عقلائی بود. عقلا میگویند چه چيزي خوب است و چه چيزي بد است. مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند: قرآن اصلاً به این مسئله اعتنا نکرده، اگر در بعضی جاها میفرمایند «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل»، اینکه کاری کنید که مردم از شما عیب نگیرند، حجّتی بر شما نداشته باشند، میفرمایند این هم در واقع مسئلهی اخروی بودنش را خداوند در نظر گرفته است.
قرآن این راه اول را در باب تهذیب نفوس اصلاً قبول ندارد، و لو فی نفسه هم باشد. اگر من برای غایات دنیوی بگویم اگر امروز قناعت داشته باشم پیش مردم عزّت دارم و اگر طمع داشته باشم از چشم مردم سقوط میکنم، عقلا این را میپسندند، میگویند بالأخره یک کاری میکنی که موجب مدح ما قرار میگیری، ولی ثمّ ماذا؟ من از أعین الناس سقوط کنم یا فی قلوب الناس قرار گیرم، فی أعین الناس قرار گیرم، بعد چه خواهد شد؟ این چه کمالی برای من میشود؟ این کمال نشد، و لو عقلا به آن کمال بگویند.
مرحلهی دوم هم که مسئلهی اجر اخروی و پاداش است، باز هم کمال واقعی نیست. مثلا کسی مصیبتی بر او وارد شود، بگوید من صبر میکنم برای اینکه خدا در روز قیامت به من اجر بدهد. کجای این کمال است؟ همان که امیرالمؤمنین(ع) در باب عبادات میفرمایند که بعضی عبادت اجیري بجا ميآورند. این هم همین است؛ اگر انسان در مسائل اخلاقی از این زاویه پیش برود، بگوئیم اگر خدا توفیق داد ما نماز شب میخوانیم، برای اینکه ثوابش خیلی زیاد است، روز غدیر روزه میگیریم، ثوابش به اندازهی 70 سال است، یا به اندازهی تمام عمر است. اگر با اخلاص و قصد قربت هم باشد، محقق میشود، ولی کجای این کمال است؟ کجای این تهذیب است؟
تهذیب و کمال واقعی، سلوک واقعی این است که انسان دائماً مراتب توحید خودش را قوی کند. باورمان شود که عزّت، دست خداست، باورمان شود که اگر تمام دنیا در مقابل ما کرنش کردند بگوئیم همه دارند اشتباه میکنند، این کرنش برای خداست، «هذا من فضل ربی» است، مربوط به من نیست.
این مرحله را که بگوئیم خدا به من لطف کرده، باز هم باید تعبیر دقیقتري شود، انسان باورش شود که علم برای خداست، «هو العالم»، فکر نکنید که ما یک روز، یک سال، پنج سال، ده سال، پنجاه سال درس خواندیم؛ واقعاً عالم هستیم. باید بدانیم علم واقعی در نزد خدای تبارک و تعالی است. قدرت نزد خداست، «و أنّ القوة لله جمیعاً»، قوّت برای خداست. کسی فکر نکند که خودش قوّت دارد، نه شخص و نه دولت، نه جامعه. قوّت و قدرت فقط برای خداست، این فقط برای خداست، یعنی دیگران نباید خیال کنند خودشان چیزی دارند.
حالا اگر در زندگی طلبگیمان تأمل کنیم، گاهي برخي از ما فقط الفاظ پراکنی میکنيم، امثال خود مرحوم طباطبائی و امثال ایشان به این راه رسیده و مسلک رسیده بودند.
لذا انسان در زندگی اینها میبیند که اصلاً به این عزتهای ظاهری هیچ اعتنایی نداشتند. اگر به آنها بیاعتنایی میکردند برایشان فرقی نمیکرد. چون توحیدشان در یک مراتب بالایی بود.
امام(رض) فرموده بودند تمام این مردمی که میگویند درود بر خمینی، اگر همهشان بگویند مرگ بر خمینی، برای من هیچ فرقی نمیکند. نمیشود بگوئیم خدایی نکرده امام دروغ میگوید. اگر واقعاً برایش فرق میکند، این دروغ ايشان را از عدالت ساقط میکند. ولی این را جدی میگوید که برای من فرقی نمیکند. ايشان با خودش چه کرده بود که به این مرحله رسیده بود؟
هنگام ورود به کشور در آسمان با آن خطرهای شدید، استقبال عظیم، دنیا، همه متوجه یک حرکت بود، متوجه یک ورود بود، از امام سؤال میکنند که چه احساسی دارید؟ میگوید هیچی. این خیلی حرف است. این را کسی میگوید که واقعاً خودش را در مقابل خدا هیچ میداند، از اوّل تا آخر، چه وقتی که هنوز بسم الله جامع المقدمات را نخوانده بود و چه وقتی که به اوج فقاهت، عرفان، تفسیر، سیاست و همه چیز رسید.
اینکه در این آیه میفرماید «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ»؛ ما با مقداری از خوف، با کم کردن افراد، گرسنگی، گرفتنِ اولاد امتحان میکنیم، مفسرین مختلف بحث کردهاند که مراد از ثمرات چیست؟ بعضی گفتهاند: ثمرات یعنی درختان نخل، ولی مطلق ثمره است، گرفتنِ اولاد که ثمرهی قلب هر انسانی است.
بعد میفرماید «وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ» و صابرین را معنا میکند، «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»؛ خیلی حرف و معنا در همین یک مقدار آیه است. صابرین آنهایی هستند که وقتی یک مصیبتی بر ایشان وارد شد احساس یک خسران بزرگ نمیکنند.
اگر امروز آمدند یک مقامی را از ما گرفتند، چقدر افسردگیها و خانه نشینیها، انزواها برایمان پیش میآید؟ اگر امروز به ما بگویند دیگر حقّ نداريد اینجا درس بدهید، چه بساط و آشوبی در انسان به وجود میآید؟ قرآن میفرماید وقتی این مصیبت، حالا این مصیبت فقط مُردن افراد نیست، هر چیزی که مصیبت است، پيش آمد، صبر کند.
رسول خدا(ص) یک خاری در دست شریفش وارد شده بود، دائم همین آیه را ميخواندند «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، و دستشان را فشار میدادند تا خار از دستشان بیرون بیاید. عایشه آنجا بود، دید رسول خدا(ص) فقط برای بیرون آوردنِ یک خار، دائماً این آیه را میخواند. عرض کرد «یا رسول الله أکلّ استرجاعک لهذه القضیة»، این همه استرجاع شما فقط برای همین قضيه است؟ بعد رسول خدا(ص) دست شریفشان را روی کتف عایشه زدند و فرمودند: تو نمیدانی، خدا گاهی یک امر کوچکی را بزرگ قرار میدهد، «یجعل الصغیر کبیراً کما یجعل الکبیر صغیرا».
پس مصیبت یعنی هر چیزی که در زندگی انسان به وجود آمد. اصلاً این آیه را زیاد باید بخوانیم.
خواندنِ یک آیه یا یک ذکر، مثل تراکم ظنونی که آقایان در اجتهاد میگویند که از این راه فتوا داده شود، ذکر هم وقتی زیاد گفته میشود قلب دائماً صفای بیشتری پیدا میکند و آمادگی بیشتری برای درک حقایق و قضایا پیدا میکند. مثل علوم جزئیهای که به انسان ميرسد، مثلا یک نفر یک خبری برای زید میآورد، انسان با یک خبر یقین پیدا نمیکند، نفر دوم هم خبر میآورد یقین پیدا نمی کند، نفر سوم میآید و دائماً تراکم پیدا میکند تا انسان به حال یقین برسد.
این اذکار برای همین است که انسان در اثر متراکم کردن این اذکار در نفس خودش، آن حال برایش حاصل شود. گاهی اوقات میگوئیم 14 هزار صلوات فرستادم، ولی حال بعد از صلوات با قبل از فرستادنش، یکی است. معلوم میشود فایدهای نداشته. نباید اینطور باشد.
حالا این آیه را هم ائمه ما زیاد میخواندند. در مصیبتهای کوچک و بزرگ متذکر ميشدند. مفاد آیه چیست؟
خیلی روشن، «إنا لله» یعنی ما ملک خدائیم، ما مملوک خدائیم، ما اختیاری در افعال و اقوال و اموالمان به معنای آن اختیار مطلق و استقلالی نداریم. ما برای خداییم، یعنی مملوک خدائیم و او مالک مطلق ماست. اینکه بخواهد چیزی بدهد یا بگیرد، کم یا زیاد کند صاحب اختيار است. و از آن طرف «إنا إلیه راجعون»، بازگشت ما به سوی خداست. ما بنا نیست در اين دنيا بمانیم.
در این آیه خدا میفرماید صابرین کسانی هستند که این آیه را در مصیبتها میخوانند، «إنا لله و إنا إلیه راجعون»؛ خود همین برای انسان تهذیب به وجود میآورد. اگر کسی میمیرد، در سخنرانیای که میکنیم «إنا لله و إنا إلیه راجعون» را میخوانیم، ولی آن جهتی که میخواهم استفاده کنم بر اساس فرمایش مرحوم علامه طباطبائی این است که واقعاً برای تهذیب نفسمان بیائیم این آیه را در زندگی و امور خودمان زیاد نمود بدهیم. مالمان کم میشود، این آیه را بخوانیم، به ما اهانت کردند این آیه را بخوانیم، مریض شدیم این آیه را بخوانیم، مصیبتی بر ما وارد شد، فقر و تنگدستی به وجود آمد، گرسنگی به وجود آمد اين آيه را متذکر شويم.
حالا الحمدلله نمیتوان گفت گرسنگی در زمان ما معنا دارد، زمانهای قبل بعضی از علما میگفتند چند روز گرسنه بودیم، در احوالات علما این وجود دارد و واقعاً هم بوده است.
این مسلک اخلاقی را ما طلبهها بيشتر بايد مدنظر داشته باشيم، که قرآن روی این مسئله تکیه دارد. نمیفرماید «فبشّر الصابرین»، آنهایی که اگر مصیبتی بر ایشان آمد گریه نکنند سکوت کنند، خير، «قالوا» یعنی با قلب و لفظشان و با همهی وجودشان بگويند که ما برای خدائیم، ما ملک خدا هستیم و بازگشتمان هم به سوی خداست. بعد میفرماید: «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ».
یک روایتی هست در کتب اهل سنت که خدای تبارک و تعالی میفرماید: من به عِبادم اموال و فیوضی را إعطا کردم. اگر این عِباد من، از این اموال و فیوضی که خودم به اینها دادم، به من چیزی قرض بدهند، من ده برابر تا هفتصد برابر به آنها خواهم داد. اما من اگر چیزی را از اینها قرضاً نگرفتم، بلکه قصراً گرفتم، یعنی نخواست خودش به من بدهد، مالش را گرفتم، مقام و سلامتیاش را گرفتم، راحتطلبی و تفریحاتش را گرفتم، اگر چیزی را قصراً از اینها گرفتم، به اینها سه چیز اعطا میکنم؛ که اگر یکی از اینها را به ملائکه إعطا کنم راضی میشوند؛ «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»؛ یکی صلوات از ناحیه خداست، عنایات خدا، صلوات خدا، یعنی نظر خدا به انسان، اینکه خدا یک نظر خاص به انسان کند.
عزيزان؛ خودم را عرض میکنم و شما را خطاب میکنم، گاهی انسان یک کاری میکند که برای همیشه از نظر خدا محروم میشود، خیلی مراقب باشید. گاهی یک گناه صغیره، گاهی یک بیادبی به استاد، گاهی یک بیادبی و هتک یک عالم، هتک یک انسان مؤمن، چیزی که متأسفانه انسان میبیند، جمعی نشستهاند زید را هتک میکنند، عمرو را هتک میکنند، این آقا را بالا میبرند و او را پائین میآورند، خدا میداند گاهی اوقات یکی از اینها انسان را در دنیا و آخرت از نظر خدا محروم میکند، دیگر خدا به او نظر نمیکند.
ما باید دقت کنيم که چکار کنیم مورد نظر خدا و مورد لطف خاص خدا قرار بگیریم.
کسی که مورد نظر خدا قرار میگیرد دائم در زندگیاش ابواب علم به روی او باز میشود، ابواب حکمت به روی او باز میشود، احساس میکند تقرّبش به خدا بالا میآید، احساس یک قلب مهر خوردهی منجمدِ منقبض پیدا نمیکند. خدا میفرماید آنهایی که واقعاً بگویند «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، واقعاً خودمان را ملک خدا بدانیم، هیچ وقت احساس نکنیم چیزی مال خودمان است، نه اينکه اظهار نکنيم، حتي احساسش هم نکنیم، خانه و زندگی داریم، اولاد و مال داریم، کتاب داریم، هیچ احساس نکنیم که اینها مال ماست.
در کتابهای مرحوم والد ما هست، من در کتابخانههای علمای دیگر هم دیدم که مرسوم بود یک طلبهای وقتی کتابی میخرید، پشت کتاب مینوشت «کیف أقول هذا ملکی و لله ملک السماوات و الارض». این باید واقعاً باشد، بايد باورمان شود.
امیدوارم که إن شاء الله در این سال تحصیلی که در آغاز آن هستیم، در جهات اخلاقی خیلی تأمل کنیم. همهی ابعادمان را کنترل کنیم، فکر و لسان و ذکر و مسئله محاسبه و مراقبه را برای خودمان قرار دهیم.
ولی باید مراقبت کنيم، حتی الامکان مراقب همدیگر باشیم، همانطور که در جهات علمی مراقبت میکنیم که همه رشد کنیم، در مسائل اخلاقی هم مراقبت کنیم.
این ذکر «لا إله إلا الله» را زیاد بخوانید. من در روایات قویتر از این ذکر، ذکری را پیدا نکردم. بالاتر از این ذکر، ذکری نیست. حالا یا «لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین»(ذکر يونسيه) یا «لا إله إلا الله» را بخوانيد.
در روایات وقتی از ائمه(ع) سؤال میکنند وساوسی قلوب ما را میگیرد، شک و تردیدها گاهی به ما هجمه میکند، ميفرمايند همین لا اله الا الله را بخوانيد.
قرآن هم میگوید در مشکلات «إنا لله و إنا إلیه راجعون» را بخوانيد. همین روایاتی که ذیل همین آیه آمده، در تفسیر نور الثقلین ببینید، اذکار را در همین الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله و لا إله إلا الله خلاصه کرده است.
سراغ یک عدهای که کتابهایی در اذکار نوشتهاند نرويد. يک سري اذکار بدون سند ودليل درست کردهاند، این را چطور بخوانید، آن را چطور بخوانيد!!
آنچه در این روایات آمده را اخذ کنید، اینها اثر دارد. واقعاً مراقبت کنید.
حیف است! انسان ميبيند برخي در جهات علمی در حال رشد هستند، اما در جهات اخلاقی هر لحظه عقب میروند.
مسائل اخلاقی هم یک مسئلهای است که انسان مراقبت نکند، عقب میرود. در مسائل علمی اگر مراقبت نکند، متوقف میشود و جهلش باقی میماند، اما در مسائل اخلاقی اگر مراقبت نکنیم، دائماً عقب میرویم، استدراج پیدا میکنیم و انسانی که استدراج پیدا کند، دیگر امیدی به بلند شدنش نیست.
از خدای تبارک و تعالی میخواهیم که همهی ما و حوزویان را، همهی طلاب، فضلا، علما و بزرگان را به بهترین نحو، متخلق به اخلاق خودش بفرماید. إن شاء الله.
امام زمان(ع) را از ما راضی و خشنود بفرمايد.
ما را از سربازان واقعی امام زمان(ع) قرار دهد.
برای تهذیب در ناحیهی علم و عمل براي انسان، چند راه و مسلک را میتوانیم تصور کنیم.
یک مسلک؛ مسلکی است که انسان روی غایات عقلاییه و دنیویه پیش برود. یعنی همان قضایایی که به عنوان قضایای مشهوره و آراء محموده است. همانها را ملاک قرار دهد، کاری به آخرت، قیامت و خدای تبارک و تعالی نداشته باشد. بالأخره آنهایی که دین هم ندارند، یک قضایای اخلاقی دارند و در بین آنها آدمهایی که متخلق به اخلاقیاتي هستند وجود دارد.
اینها یک قضایایی دارند؛ مثلاً خود اینکه قناعت؛ موجب عزّت است و در روایات هم هست. این مطلبی است که عقلا هم این را میدانند که قناعت؛ موجب عزّت است و طمع؛ موجب ذلّت است. کسی که طمع داشته باشد، قانع نباشد، در هر امری؛ در امور مالی یا غیر مالی، این ذلت پیدا میکند. مثلا قضيه «العلم بصرٌ و الجهل عمي»، خودش یکی از آراء محمودهی عقلائیه است، عقلا هم این را دارند.
مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند این مسلک فلاسفهی یونان در مسائل اخلاقی، مبتنی بر همین است. یعنی بحث قیامت و بحث خدا در آن مطرح نیست.
اما میفرمایند یک مسلک دومی وجود دارد که بین همهی کتب سماویه مشترک است، تمام کتب آسمانی روی این مسلک دوم کار کردهاند، قرآن و غیر قرآن، و آن مسلک این است که ما اعمال خود را بر اساس غایات أخروی تنظیم کنیم. میگوئیم اگر کسی صبر داشته باشد؛ «یوفّی الصابرون بغیر حساب»، اجرش خیلی زیاد است.
در دنیا صبر میکنیم و جزء صابرین میشویم، تا خدای تبارک و تعالی اجر زیاد به ما بدهد.
«إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم»، ظلم بد است. چرا؟ چون «عذاب ألیم» به دنبالش هست. ما به کسی ظلم نکنیم، به خودمان ظلم نکنیم، به دیگران ظلم نکنیم، چون «عذاب ألیم» دارد. پس مسلک دوم اخلاقی اين است که ما بر اساس اجر و پاداش أخروی، مباني تهذیب را تنظیم کنیم. ببینیم چه چیزی اجر دارد، آن را انجام دهیم.
غالب ما همینطور هستیم؛ میگویند امروز این نماز اگر خوانده شود اینقدر ثواب دارد، بلافاصله شروع به خواندن میکنیم، اگر این کار ترک شود اینقدر ثواب دارد؛ آن کار را ترک ميکنيد.
اینجا باز در همین قسم دوم از مسلک اخلاقی یک بحثهایی دارند و آیات مربوط به قسم دوم که با بحث جبر و اختیار مرتبط میشود، که فعلا نسبت به آن بحثي ندارم، که این منحصر به قرآن کریم است. یعنی ما یک مسلک اخلاقی داریم، یک راه برای تهذیب نفس داریم که این غیر از قرآن، در کتب سماویّهی دیگر هم نیامده، البته طبق آن ادعایی که ایشان فرمودند.
آنگاه همین جا میفرمایند همین آیهی شریفه، یکی از مصادیق این است. قبل از اینکه در این آیه تطبیق کنیم، اینکه انسان عزّت را برای خدا بداند، «أنّ العزة لله جمیعاً»، آيا کسی میتواند به این مرتبه برسد که واقعاً توحید خالص داشته باشد؟ ما خيال ميکنيم عزّت در یک امور ظاهری و اسبابش در یک امور ديگری هست. فکر میکنیم که اگر امروز عنوان آیت الله به ما گفتند، عنوان استاد به ما گفتند، یک مقامی به ما دادند، اعتنایی کردند، جواب سلام ما را دادند، میگوئیم پس ما هم عزیز هستیم. اینها با توحید سازگاری ندارد.
اگر انسان تمام عزّت را برای خدا بداند، یعنی اصلاً برای خودش عزّتی جدای از عزّت خدا تصوّر نکند، این فرق دارد. یک وقت هست که میگوئیم این عزّت را خدا به من داد، من عزیزم، خير! نباید بگوید من عزیزم، اصلاً بگوید غیر از خدا، عزیزی وجود ندارد، غیر از براي خدا عزّتی معنا ندارد، عزّتی برای غیر خدا معقول نیست.
شبیه آنچه که امام(رضوان الله تعالی علیه) در سورهی مبارکهی حمد میفرمود: اینکه ميگوييم الحمدلله، نمیخواهیم بگوئیم این حمدی که من میکنم، من دارم خدا را حمد میکنم، ترجمهای که وجود دارد در الحمدلله همین است؛ من خدا را ستایش میکنم، ستایش برای خداست. میفرمودند: خود حقیقت حمد برای خداست، یعنی موجود دیگر سزاوار حمد نیست. اگر حمدي هم بشود، همهاش مجازی و کذب است.
اگر من نسبت به خودم بگویم لایق حمدم، دیگران از من تعریف کنند، ستایش کنند، این عین شرک است.
میفرمایند: این آیاتی که هست «أنّ العزة لله جمیعاً»؛ این یک مصلحت اخلاقی منحصر به قرآن کریم است و مبتنی بر توحید خالص است.
آن مسلک اخلاقی اوّل روی غایات دنیویّ و آراء محمودهی عقلائی بود. عقلا میگویند چه چيزي خوب است و چه چيزي بد است. مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند: قرآن اصلاً به این مسئله اعتنا نکرده، اگر در بعضی جاها میفرمایند «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل»، اینکه کاری کنید که مردم از شما عیب نگیرند، حجّتی بر شما نداشته باشند، میفرمایند این هم در واقع مسئلهی اخروی بودنش را خداوند در نظر گرفته است.
قرآن این راه اول را در باب تهذیب نفوس اصلاً قبول ندارد، و لو فی نفسه هم باشد. اگر من برای غایات دنیوی بگویم اگر امروز قناعت داشته باشم پیش مردم عزّت دارم و اگر طمع داشته باشم از چشم مردم سقوط میکنم، عقلا این را میپسندند، میگویند بالأخره یک کاری میکنی که موجب مدح ما قرار میگیری، ولی ثمّ ماذا؟ من از أعین الناس سقوط کنم یا فی قلوب الناس قرار گیرم، فی أعین الناس قرار گیرم، بعد چه خواهد شد؟ این چه کمالی برای من میشود؟ این کمال نشد، و لو عقلا به آن کمال بگویند.
مرحلهی دوم هم که مسئلهی اجر اخروی و پاداش است، باز هم کمال واقعی نیست. مثلا کسی مصیبتی بر او وارد شود، بگوید من صبر میکنم برای اینکه خدا در روز قیامت به من اجر بدهد. کجای این کمال است؟ همان که امیرالمؤمنین(ع) در باب عبادات میفرمایند که بعضی عبادت اجیري بجا ميآورند. این هم همین است؛ اگر انسان در مسائل اخلاقی از این زاویه پیش برود، بگوئیم اگر خدا توفیق داد ما نماز شب میخوانیم، برای اینکه ثوابش خیلی زیاد است، روز غدیر روزه میگیریم، ثوابش به اندازهی 70 سال است، یا به اندازهی تمام عمر است. اگر با اخلاص و قصد قربت هم باشد، محقق میشود، ولی کجای این کمال است؟ کجای این تهذیب است؟
تهذیب و کمال واقعی، سلوک واقعی این است که انسان دائماً مراتب توحید خودش را قوی کند. باورمان شود که عزّت، دست خداست، باورمان شود که اگر تمام دنیا در مقابل ما کرنش کردند بگوئیم همه دارند اشتباه میکنند، این کرنش برای خداست، «هذا من فضل ربی» است، مربوط به من نیست.
این مرحله را که بگوئیم خدا به من لطف کرده، باز هم باید تعبیر دقیقتري شود، انسان باورش شود که علم برای خداست، «هو العالم»، فکر نکنید که ما یک روز، یک سال، پنج سال، ده سال، پنجاه سال درس خواندیم؛ واقعاً عالم هستیم. باید بدانیم علم واقعی در نزد خدای تبارک و تعالی است. قدرت نزد خداست، «و أنّ القوة لله جمیعاً»، قوّت برای خداست. کسی فکر نکند که خودش قوّت دارد، نه شخص و نه دولت، نه جامعه. قوّت و قدرت فقط برای خداست، این فقط برای خداست، یعنی دیگران نباید خیال کنند خودشان چیزی دارند.
لذا انسان در زندگی اینها میبیند که اصلاً به این عزتهای ظاهری هیچ اعتنایی نداشتند. اگر به آنها بیاعتنایی میکردند برایشان فرقی نمیکرد. چون توحیدشان در یک مراتب بالایی بود.
امام(رض) فرموده بودند تمام این مردمی که میگویند درود بر خمینی، اگر همهشان بگویند مرگ بر خمینی، برای من هیچ فرقی نمیکند. نمیشود بگوئیم خدایی نکرده امام دروغ میگوید. اگر واقعاً برایش فرق میکند، این دروغ ايشان را از عدالت ساقط میکند. ولی این را جدی میگوید که برای من فرقی نمیکند. ايشان با خودش چه کرده بود که به این مرحله رسیده بود؟
هنگام ورود به کشور در آسمان با آن خطرهای شدید، استقبال عظیم، دنیا، همه متوجه یک حرکت بود، متوجه یک ورود بود، از امام سؤال میکنند که چه احساسی دارید؟ میگوید هیچی. این خیلی حرف است. این را کسی میگوید که واقعاً خودش را در مقابل خدا هیچ میداند، از اوّل تا آخر، چه وقتی که هنوز بسم الله جامع المقدمات را نخوانده بود و چه وقتی که به اوج فقاهت، عرفان، تفسیر، سیاست و همه چیز رسید.
اینکه در این آیه میفرماید «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ»؛ ما با مقداری از خوف، با کم کردن افراد، گرسنگی، گرفتنِ اولاد امتحان میکنیم، مفسرین مختلف بحث کردهاند که مراد از ثمرات چیست؟ بعضی گفتهاند: ثمرات یعنی درختان نخل، ولی مطلق ثمره است، گرفتنِ اولاد که ثمرهی قلب هر انسانی است.
بعد میفرماید «وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ» و صابرین را معنا میکند، «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»؛ خیلی حرف و معنا در همین یک مقدار آیه است. صابرین آنهایی هستند که وقتی یک مصیبتی بر ایشان وارد شد احساس یک خسران بزرگ نمیکنند.
اگر امروز آمدند یک مقامی را از ما گرفتند، چقدر افسردگیها و خانه نشینیها، انزواها برایمان پیش میآید؟ اگر امروز به ما بگویند دیگر حقّ نداريد اینجا درس بدهید، چه بساط و آشوبی در انسان به وجود میآید؟ قرآن میفرماید وقتی این مصیبت، حالا این مصیبت فقط مُردن افراد نیست، هر چیزی که مصیبت است، پيش آمد، صبر کند.
رسول خدا(ص) یک خاری در دست شریفش وارد شده بود، دائم همین آیه را ميخواندند «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، و دستشان را فشار میدادند تا خار از دستشان بیرون بیاید. عایشه آنجا بود، دید رسول خدا(ص) فقط برای بیرون آوردنِ یک خار، دائماً این آیه را میخواند. عرض کرد «یا رسول الله أکلّ استرجاعک لهذه القضیة»، این همه استرجاع شما فقط برای همین قضيه است؟ بعد رسول خدا(ص) دست شریفشان را روی کتف عایشه زدند و فرمودند: تو نمیدانی، خدا گاهی یک امر کوچکی را بزرگ قرار میدهد، «یجعل الصغیر کبیراً کما یجعل الکبیر صغیرا».
پس مصیبت یعنی هر چیزی که در زندگی انسان به وجود آمد. اصلاً این آیه را زیاد باید بخوانیم.
خواندنِ یک آیه یا یک ذکر، مثل تراکم ظنونی که آقایان در اجتهاد میگویند که از این راه فتوا داده شود، ذکر هم وقتی زیاد گفته میشود قلب دائماً صفای بیشتری پیدا میکند و آمادگی بیشتری برای درک حقایق و قضایا پیدا میکند. مثل علوم جزئیهای که به انسان ميرسد، مثلا یک نفر یک خبری برای زید میآورد، انسان با یک خبر یقین پیدا نمیکند، نفر دوم هم خبر میآورد یقین پیدا نمی کند، نفر سوم میآید و دائماً تراکم پیدا میکند تا انسان به حال یقین برسد.
این اذکار برای همین است که انسان در اثر متراکم کردن این اذکار در نفس خودش، آن حال برایش حاصل شود. گاهی اوقات میگوئیم 14 هزار صلوات فرستادم، ولی حال بعد از صلوات با قبل از فرستادنش، یکی است. معلوم میشود فایدهای نداشته. نباید اینطور باشد.
حالا این آیه را هم ائمه ما زیاد میخواندند. در مصیبتهای کوچک و بزرگ متذکر ميشدند. مفاد آیه چیست؟
خیلی روشن، «إنا لله» یعنی ما ملک خدائیم، ما مملوک خدائیم، ما اختیاری در افعال و اقوال و اموالمان به معنای آن اختیار مطلق و استقلالی نداریم. ما برای خداییم، یعنی مملوک خدائیم و او مالک مطلق ماست. اینکه بخواهد چیزی بدهد یا بگیرد، کم یا زیاد کند صاحب اختيار است. و از آن طرف «إنا إلیه راجعون»، بازگشت ما به سوی خداست. ما بنا نیست در اين دنيا بمانیم.
در این آیه خدا میفرماید صابرین کسانی هستند که این آیه را در مصیبتها میخوانند، «إنا لله و إنا إلیه راجعون»؛ خود همین برای انسان تهذیب به وجود میآورد. اگر کسی میمیرد، در سخنرانیای که میکنیم «إنا لله و إنا إلیه راجعون» را میخوانیم، ولی آن جهتی که میخواهم استفاده کنم بر اساس فرمایش مرحوم علامه طباطبائی این است که واقعاً برای تهذیب نفسمان بیائیم این آیه را در زندگی و امور خودمان زیاد نمود بدهیم. مالمان کم میشود، این آیه را بخوانیم، به ما اهانت کردند این آیه را بخوانیم، مریض شدیم این آیه را بخوانیم، مصیبتی بر ما وارد شد، فقر و تنگدستی به وجود آمد، گرسنگی به وجود آمد اين آيه را متذکر شويم.
حالا الحمدلله نمیتوان گفت گرسنگی در زمان ما معنا دارد، زمانهای قبل بعضی از علما میگفتند چند روز گرسنه بودیم، در احوالات علما این وجود دارد و واقعاً هم بوده است.
این مسلک اخلاقی را ما طلبهها بيشتر بايد مدنظر داشته باشيم، که قرآن روی این مسئله تکیه دارد. نمیفرماید «فبشّر الصابرین»، آنهایی که اگر مصیبتی بر ایشان آمد گریه نکنند سکوت کنند، خير، «قالوا» یعنی با قلب و لفظشان و با همهی وجودشان بگويند که ما برای خدائیم، ما ملک خدا هستیم و بازگشتمان هم به سوی خداست. بعد میفرماید: «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ».
یک روایتی هست در کتب اهل سنت که خدای تبارک و تعالی میفرماید: من به عِبادم اموال و فیوضی را إعطا کردم. اگر این عِباد من، از این اموال و فیوضی که خودم به اینها دادم، به من چیزی قرض بدهند، من ده برابر تا هفتصد برابر به آنها خواهم داد. اما من اگر چیزی را از اینها قرضاً نگرفتم، بلکه قصراً گرفتم، یعنی نخواست خودش به من بدهد، مالش را گرفتم، مقام و سلامتیاش را گرفتم، راحتطلبی و تفریحاتش را گرفتم، اگر چیزی را قصراً از اینها گرفتم، به اینها سه چیز اعطا میکنم؛ که اگر یکی از اینها را به ملائکه إعطا کنم راضی میشوند؛ «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»؛ یکی صلوات از ناحیه خداست، عنایات خدا، صلوات خدا، یعنی نظر خدا به انسان، اینکه خدا یک نظر خاص به انسان کند.
عزيزان؛ خودم را عرض میکنم و شما را خطاب میکنم، گاهی انسان یک کاری میکند که برای همیشه از نظر خدا محروم میشود، خیلی مراقب باشید. گاهی یک گناه صغیره، گاهی یک بیادبی به استاد، گاهی یک بیادبی و هتک یک عالم، هتک یک انسان مؤمن، چیزی که متأسفانه انسان میبیند، جمعی نشستهاند زید را هتک میکنند، عمرو را هتک میکنند، این آقا را بالا میبرند و او را پائین میآورند، خدا میداند گاهی اوقات یکی از اینها انسان را در دنیا و آخرت از نظر خدا محروم میکند، دیگر خدا به او نظر نمیکند.
ما باید دقت کنيم که چکار کنیم مورد نظر خدا و مورد لطف خاص خدا قرار بگیریم.
کسی که مورد نظر خدا قرار میگیرد دائم در زندگیاش ابواب علم به روی او باز میشود، ابواب حکمت به روی او باز میشود، احساس میکند تقرّبش به خدا بالا میآید، احساس یک قلب مهر خوردهی منجمدِ منقبض پیدا نمیکند. خدا میفرماید آنهایی که واقعاً بگویند «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، واقعاً خودمان را ملک خدا بدانیم، هیچ وقت احساس نکنیم چیزی مال خودمان است، نه اينکه اظهار نکنيم، حتي احساسش هم نکنیم، خانه و زندگی داریم، اولاد و مال داریم، کتاب داریم، هیچ احساس نکنیم که اینها مال ماست.
در کتابهای مرحوم والد ما هست، من در کتابخانههای علمای دیگر هم دیدم که مرسوم بود یک طلبهای وقتی کتابی میخرید، پشت کتاب مینوشت «کیف أقول هذا ملکی و لله ملک السماوات و الارض». این باید واقعاً باشد، بايد باورمان شود.
امیدوارم که إن شاء الله در این سال تحصیلی که در آغاز آن هستیم، در جهات اخلاقی خیلی تأمل کنیم. همهی ابعادمان را کنترل کنیم، فکر و لسان و ذکر و مسئله محاسبه و مراقبه را برای خودمان قرار دهیم.
ولی باید مراقبت کنيم، حتی الامکان مراقب همدیگر باشیم، همانطور که در جهات علمی مراقبت میکنیم که همه رشد کنیم، در مسائل اخلاقی هم مراقبت کنیم.
این ذکر «لا إله إلا الله» را زیاد بخوانید. من در روایات قویتر از این ذکر، ذکری را پیدا نکردم. بالاتر از این ذکر، ذکری نیست. حالا یا «لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین»(ذکر يونسيه) یا «لا إله إلا الله» را بخوانيد.
در روایات وقتی از ائمه(ع) سؤال میکنند وساوسی قلوب ما را میگیرد، شک و تردیدها گاهی به ما هجمه میکند، ميفرمايند همین لا اله الا الله را بخوانيد.
قرآن هم میگوید در مشکلات «إنا لله و إنا إلیه راجعون» را بخوانيد. همین روایاتی که ذیل همین آیه آمده، در تفسیر نور الثقلین ببینید، اذکار را در همین الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله و لا إله إلا الله خلاصه کرده است.
سراغ یک عدهای که کتابهایی در اذکار نوشتهاند نرويد. يک سري اذکار بدون سند ودليل درست کردهاند، این را چطور بخوانید، آن را چطور بخوانيد!!
آنچه در این روایات آمده را اخذ کنید، اینها اثر دارد. واقعاً مراقبت کنید.
حیف است! انسان ميبيند برخي در جهات علمی در حال رشد هستند، اما در جهات اخلاقی هر لحظه عقب میروند.
مسائل اخلاقی هم یک مسئلهای است که انسان مراقبت نکند، عقب میرود. در مسائل علمی اگر مراقبت نکند، متوقف میشود و جهلش باقی میماند، اما در مسائل اخلاقی اگر مراقبت نکنیم، دائماً عقب میرویم، استدراج پیدا میکنیم و انسانی که استدراج پیدا کند، دیگر امیدی به بلند شدنش نیست.
از خدای تبارک و تعالی میخواهیم که همهی ما و حوزویان را، همهی طلاب، فضلا، علما و بزرگان را به بهترین نحو، متخلق به اخلاق خودش بفرماید. إن شاء الله.
امام زمان(ع) را از ما راضی و خشنود بفرمايد.
ما را از سربازان واقعی امام زمان(ع) قرار دهد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین