بخش تفسیر
(عهد) نگارنده آقای مهدی خلیلی
در این مقاله در صدد اثبات این مطلب هستیم که هر کس نسبت به ظلمی که انجام می دهد از عهدهای خداوند متعال محروم می شود؛ و هیچ کس ظلمی به غیر از خود به دیگران انجام نمی دهد، بلکه هر چه ظلم کند به خود ظلم کرده است؛ که این مطلب از آیات قرآن کریم قابل اثبات هست.
کلید واژه ها: عهد، ظلم، مظلوم، ظالم، محرومیت ها، بهره مندی ها، وعده و...




قاعدۀ لا ینال عهدی الظالمین






گردآورنده: مهدی خلیلی عنصرودی

سال: 92 ـ 1391


                                   
فهرست مطالب
چکیده  --------------------------------------------------------------------  4
مقدمه  --------------------------------------------------------------------  5
واژه شناسی   ----------------------------------------------------------- 6
تجزیه و ترکیب -----------------------------------------------------------   6
1. ظلم چیست؟ ----------------------------------------------------- --  7
نتیجه گیری   ------------------------------------------------------------- 8
2. ظالم کیست؟  -----------------------------------------------------  8
نکته   -------------------------------------------------------------------- 10
3. مظلوم کیست؟ ---------------------------------------------------   12
4. تهدید ظالم   -------------------------------------------------------- 14
5. محرومیت های ظالمین   ----------------------------------------- 15
6. بهره مندی ظالم و ستمکار  --------------------------------------  18
7. منظور از عهد   ----------------------------------------------------- 20
اشکال    ---------------------------------------------------------------21
جواب    -----------------------------------------------------------------22
فهرست منابع و مآخذ -----------------------------------------------   25

 
چکیده
در این مقاله در صدد اثبات این مطلب هستیم که هر کس نسبت به ظلمی که انجام می دهد از عهدهای خداوند متعال محروم می شود؛ و هیچ کس ظلمی به غیر از خود به دیگران انجام نمی دهد، بلکه هر چه ظلم کند به خود ظلم کرده است؛ که این مطلب از آیات قرآن کریم قابل اثبات هست.
کلید واژه ها: عهد، ظلم، مظلوم، ظالم، محرومیت ها، بهره مندی ها، وعده و....

 
مقدمه

یکی از مباحث مهم قرآنی، بحث در مورد خلیفه بودن انسان و نحوۀ آن است که در آیات متعدد قرآن از آن بحث به میان آمده است؛ یکی از خلفایی که خداوند متعال انتخاب کرد، حضرت ابراهیم(ع) است که بعد از اینکه به مقام امامت نایل شد، از خداوند تقاضا کرد که امامت را در نسل او قرار دهد، که خطاب آمد عهد خداوند به ظالمین نمی رسد؛ بنابراین ما در این مقاله با استفاده از مطالب درس کلاس تفسیر استاد معظم جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای عظیمی(مدّ ظلّه) در صدد این مطلب هستیم که ظلم مدّرج هست و هر کس به اندازۀ ظلمی که می کند از عهدهای خداوند دور می شود و تنها کسی که مورد ظلم واقع می شود خود ظالم هست؛ هر چند ظلم او باعث محرومیت هایی برای مظلوم در این دنیا می شود.

 
واژه شناسی

ینال: نالَ یَنالُ  أصاب  = رسیدن، برخوردار شدن.

عَهْد: حفظ الشي‏ء و مراعاته حالاً بعد حالِ.  حفظ و مراعاۀ شیء در حالات مختلف.

هو التزام خاصّ فی مقابل شخص علی امر.  یک نوع التزام در مقابل شخص هست برای یک چیزی.

ظلم: وَضْعُ الشَّيْ‏ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ  بزیادۀ أو نقیصۀ.  قرار دادن چیز در غیر جای مخصوص اش به زیاد کردن یا کم
کردن.

الاصل الواحد: اضاعۀ الحق و عدم تأدیۀ ما هو الحق سواء کان فی مورد نفسه أو غیره أو فی حقوق الله المتعال.

اصل واحد در کلمۀ ظلم یعنی ضایع کردن حق و عدم ادای حق که مساوی است در حقوق خود فرد باشد یا در حق دیگر افراد یا حق الله.

تجزیه و ترکیب

لا: نافیه، مبنی بر سکون
ینالُ: فعل مضارع، معرب، مرفوع بالضمّه. عهدی: فاعل مرفوع با لضمۀ علی ما قبل یاء المتکلّم، مضاف و مضافٌ إلیه. الظالمین: مفعول به منصوب بالیاء لأنّه جمع مذکر سالم.

1. ظلم چیست؟

ظلم مدّرج است و محرومیت حاصل از آن هم مدّرج خواهد بود:

الف) «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ؛  و هنگامی که لقمان به پسرش فرمود در حالی که او را موعظه می نمود. ای پسرم به خدا شریک قرار مده که شرک ظلم بزرگی هست».

ب) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ في‏ خَرابِها؛  چه کسی ظالم تر است از کسی که منع می کند از مسجدهای خدا که یاد نشود نام خداوند در آنها وسعی در خراب کردن آنها می کند».

ج) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ؛  ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بسته، یا آیات او را تکذیب کرده، کیست؟».

د) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ؛  ستمکارتر از کتمان کنندۀ شهادت کیست؟».

هـ) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ؛  ستمکار از کسی که به خدا دروغ می بنند یا می گوید: به من وحی می شود، کیست؟».

و) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً ».
ز) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها؛  ستمکارتر از کسی که نشانه های پروردگار به او یادآوری می شود و او روی بر می گرداند، کیست؟».

ح) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ».

ط) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها».

ی) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى‏ إِلَى الْإِسْلامِ».

نتیجه گیری

با توجه به آیات فوق ظلم مدّرج هست (چون فرمود ستمکارتر) پس اگر ظلم باعث محرومیت شود، محرومیتی که به سبب ظلم است؛ آن هم مدّرج خواهد بود.

2. ظالم کیست؟

الف) «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
.
ب) «فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
 
ج) «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».

د) «وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ».

هـ) «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
و) «وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ».

ز) «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏».

ح) «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».

ط) « وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ».

ی) «لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ».

ک) «وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ».

ل) «وَ لكِنَّ الظَّالِمينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ».

م) «أَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
 
ن) «وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمينَ».

س) «وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ».
 
ع) «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ».
با توجه به آیات فوق؛ هر کس از حدود الهی تجاوز کند، ظالم است.

معنای جامع ظلم: تجاوز از حدود الهی است و حدود الهی شامل؛ دروغ گفتن و افترا بستن به خدا، حکم دروغ به خدا نسبت دادن، کفران نسبت به نعمت های خدا، دوست داشتن دشمنان خدا، انکار آیات خدا، مسخره کردن مردم، غیبت کردن مردم، انجام محرمات، ترک واجبات، حتی انجام نهی ارشادی خداوند هم نوعی ظلم است و کسی که انجام دهد ظالم حساب می شود؛ بنابراین ظلم یعنی تجاوز به حدود الهی که شامل ترک واجبات، حتی واجبات ارشادی و انجام محرمات حتی محرمات ارشادی می شود و هر کس هم توبه نکند، او هم ظالم محسوب می شود.
نکته
هر معصیتی ظلم است و هر ظلمی که صورت می گیرد به خود انسان است، نه دیگران:

1. «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛  کسانی که حدود خدا را رعایت نکنند پس آنها همان ظالمان هستند».

2. «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ؛  به تحقیق شرک ظلم بزرگی است».

3. «وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛  و کافران همان ظلم کنندگان هستند».

4. «إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ؛  شما به خود ظلم کردید به سبب گوساله پرستی».

5. «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ... وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛  هنگامی که زنان را طلاق دادید ... و هر کس چنین کند به تحقیق به خودش ظلم کرده است».

6. «و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه…    هر کس حدود الهی را رعایت نکند به خودش ظلم کرده است».
(عقلاً محال است کسی بتواند بالاصالۀ به دیگری بدی و ستم کند، بلکه هر ظلمی، بالاصاله در محدودۀ نفس فاعل خود، اعم از ظالم یا عادل اثر می کند).
«الظالمین» در آیۀ 35 سورۀ بقره به معنای ستم است، به دلیل تعبیر خود آدم(ع) در مقام توبه است «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ... ». و مظلوم در جمله «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ». خود آدم و حوا هستند و ظلم در این جمله، ظلم به نفس است، نه ظلم به خداوند یا دیگران، چون آنچه در ارتکاب نواهی ارشاد یا در ترک اوامر ارشادی مطرح است، ضرر و خسارتی است که نصیب خود شخص می شود؛ چنان که اگر شخص بیمار به امر یا نهی ارشادی پزشک اعتنا نکند، به خود ضرر زده و ستم کرده است.
بنابر این اگر کسی با توطئه و فریب، دیگری را از حق فردی یا اجتماعی محروم کرد خود را دوزخی ساخته و دیگری را تنها از بهره مندی از متاع دنیا بازداشته است، و این راز بیان نورانی امیرالمؤمنین(ع) است که فرمود: «يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ
».
3. مظلوم کیست؟

‌أ)    «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

‌ب)    «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

‌ج)    «فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ».

‌د)    «كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ».

‌ه)    «فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

‌و)    «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

‌ز)    «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

‌ح)    «مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في‏ هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».
‌ط)    «وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ».

‌ي)    «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ».

‌ك)    «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ».

‌ل)    «وَ سَكَنْتُمْ في‏ مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ».

‌م)    «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ».

‌ن)    «رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي‏».

‌س)    «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا».

‌ع)    «وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ».

‌ف)    «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ».

با توجه به آیات فوق، آن کسی که در حقیقت مظلوم است، خود انسان می باشد نه غیر او.

انسان نه تنها به خداوند متعال ظلم نمی کند، بلکه به دیگران هم ظلم نمی کند،(پس واژه ظالم چگونه است ) بلکه فقط به خود ظلم می کند.
نکته 1: در مورد برخی از انبیاء(ع) کلمۀ ظلم به کار رفته است که در مورد ترک أولی که از آنها صورت گرفته، این چنین تعبیر شده است، ولی در مورد پیامبر اکرم(ص) در هیچ جای قرآنی چنین تعبیری وجود ندارد.
نکته 1: هیچ وقت راه بسته نیست، بلکه راه توبه تا آخرین لحظه باز هست و با توجه به معنایی که کلمه «استغفار» پوشش؛ و «عفو» محو دارند چنین به دست می آید که ظلم هم قابل إزاله هست؛ هر چند که ظالم از آن مقام و عهد والای إلهی محروم می شود، ولی به مراحل پایین تر دست پیدا می کند.

4. تهدید ظالم

خداوند در چند جای قرآن ستمکاران را تهدید می کند به اینکه از حال آنها آگاه است و از کارهای آنها غافل نمی باشد؛ از جمله در آیات:
الف) «وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ».

ب) «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ».

ج) «وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ».

د) «وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ».

در این آیات خداوند ستمکاران را تهدید می کند که از اعمال آنها آگاهی دارد و روی گردانی آنها از حق و جاسوسی شان را می داند.
و) «وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ)».

این تعبیر و مشابه آن در 6 جای قرآن آمده و ستمکاران را تهدید می کند به اینکه، خداوند از اعمال آنها غافل نمی باشد.
هـ) «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصارُ».

در این آیه می فرماید: این طور فکر نکنید که خدا از کارهای ظالمین و ستمکاران غافل است، (هرگز این طور نیست)، بلکه جزای آنها را برای روز قیامت نگه داشته است.

5. محرومیت های ظالمین

ستمکاران از عهد الهی، محبت، یاری، شفاعت، هدایت و ... محروم می شوند که مواردی از آنها راه در ذیل با توجه به آیات قرآن بیان می کنیم:
الف) «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ».

ب) «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ».

این تعبیر و شبیه این با کمی تفاوت در 10 آیه آمده است، از جمله در سوره های (بقره؛ آل عمران، 86؛ مائده، 51؛ انعام، 144؛ توبه، 19 و ...) که نشان می دهد کسی که ظلمی انجام می دهد از نعمت هدایت محروم می شود.
ج) «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ».

د) «وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

طیبات را بر آنها حرام کردیم به خاطر ظلمی که انجام می دادند.

هـ) «وَ قالَ الْمَسيحُ يا بَني‏ إِسْرائيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ».

استدلال به این آیه به این نحو است: هر کس به خدا شریک قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام کرده است + شریک قرار دادن به خدا ظلم بزرگ است  پس هر کس شریک به خدا قرار دهد مرتکب ظلم شده است در نتیجه ظالم از بهشت محروم می باشد. همچنین در آخر آیه می فرماید: ظالم کمک و یاوری ندارد (یعنی از داشتن یاور هم محروم می باشد).
و) «وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ».

ز) «وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ».

ظالم از داشتن یار و یاور هم بی نصیب می باشد.
ح) «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ».

ط) «فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ».

از ولایت پیغمبر(ص) و امام(ع) محروم می شود.

ی «وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ».
از رحمت خداوند محروم و دور می شود.

ک) «فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ».

ل) «يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ».

در روز قیامت از هرگونه عذر آوردن محروم می باشد.

م «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَريقاً».

از مغفرت الهی به دور هستند.
ن) «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ».

کسانی که ایمان بیاورند و ظلم نکنند برای آنها امنیت خواهد بود، که مفهومش چنین خواهد بود که: آنهایی که ظلم کنند از امنیت و هدایت بی بهره خواهند بود.

6. بهره مندی های ظالم و ستمکار

ظالم در اثر ظلمی که انجام می دهد مستحق  عقوبت می گردد  که از جملۀ آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
‌أ)    «وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمينَ».

آتش جهنم جایگاه ستمکاران است.
‌ب)    « إِنِّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي‏ وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمينَ».

‌ج)    «وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ».

دوستی و ولایت ستمکاران بر همدیگر.
‌د)    «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمينَ».

آتش جهنم و عذاب دردناک جزای ستمکاران است.
‌ه)    «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ».

دوری از رحمت خدا نصیب و بهرۀ ستمگران می باشد.
‌و)    «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ».

‌ز)    «وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ».

‌ح)    «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ».  (هلاکت در دنیا)

‌ط)    «يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ».  (خداوند ستمگران را گمراه می کند  البته این گمراهی ابتدایی نیست، بلکه انتهایی می باشد).
‌ي)    «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً».  از آیات الهی هیچ بهره و نصیبی ندارد، مگر زیان و خسارت.

‌ك)    «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا».  (در آتش جهنم ماندگار شدن)

‌ل)    «إِنَّ الظَّالِمينَ لَفي‏ شِقاقٍ بَعيدٍ».  (دوری از همه)

‌م)    «وَ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ».  (عذاب سخت و دردناک)


‌ن)    «تَرَى الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا».  (در ترس و وحشت هستند)
‌س)    «تَرَى الظَّالِمينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبيلٍ».  (دنبال پناهگاه و راه فرار هستند، ولی پیدا نمی کنند)
‌ع)    «أَلا إِنَّ الظَّالِمينَ في‏ عَذابٍ مُقيمٍ».

‌ف)    «وَ إِنَّ الظَّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقينَ».  (ستمکاران برخی دوست و یاور برخی دیگر هستند در حالی که خداوند یاور و دوست متقین می باشد)

‌ص)    «وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثيراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمينَ إِلاَّ ضَلالاً».  (بتها برای ستمگران جز گمراهی چیز دیگری به دنبال نیاوردند).
‌ق)    «وَ لا تَزِدِ الظَّالِمينَ إِلاَّ تَباراً».  (برای ستمکاران فقط هلاکت و نابودی ثمر می دهد.)
‌ر)    «وَ الظَّالِمينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَليماً».

7. منظور از عهد

برای پیدا کردن عهد باید وعده های خدا را پیدا کرد و کل قرآن وعده های خدا می باشد؛ بنابراین، با انجام دستورات و وعده هایی که در قرآن آمده می توان به عهدهای الهی رسید.
در مقابل عهدهای خداوند متعال، شیطان هم به انسان وعده می دهد که انسان باید هوشیار بوده و با وعده های فریبنده شیطان گول نخورد که در این صورت هم در دنیا و هم در آخرت خوار و ذلیل خواهد بود.
ـ «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً».

ـ «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ».

ـ «وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ».
 
ـ «رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ».

ـ «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ».

خلاصه: به هر حال عهد دو طرفه هست و وعده های خداوند متعال تخلف ناپذیر هستند. بنابراین، ما باید به امید رسیدن به وعده های خداوند تلاش کنیم و از وعده های دروغین شیطان و شیطان صفتان با استمداد از خدای متعال دوری کرده و فریب ظواهر زیبا و فریبندۀ آنها را نخوریم. و الله الهادی و هو أرحم الرحمین.
اشکال
اختلاف فرقۀ ناجیۀ امامیه که این آیه را دلیل بر لزوم عصمت امام می دانند، با دیگران در شمول یا عدم شمول آیۀ مزبور نسبت به کسی است که در گذشته ظالم بوده و هم اکنون توبه کرده و عادل است.
غیر امامیه بر این پندارند که اگرچه مشرک و کافر و ستمکار در حین ابتلا به شرک و کفر و ستم، امامت به آنان نمی رسد، لیکن اینان اگر توبه کرده، مسلمان و محسن و عادل شدند، ظلم گذشتۀ آنان مانع نیل فعلی امامت آنان نخواهد بود ـ دلیل این گروه بر مدعای خود این است که مشتق در متلبّس بالفعل، حقیقت است و استعمال آن در «ما انقضی عنه التلبس» مجاز است. خلاصۀ نظر قائلان به عدم لزوم عصمت برای امام این است که استعمال مشتق در ذاتی که هم اکنون به مبدأ متلبس است حقیقت است؛ پس کسی که در گذشته ظالم بوده و توبه کرده و عادل شده است، هم اکنون حقیقتاً وصف عادل بر او صادق است. اما استعمال مشتق در ذاتی که در گذشته متلبس به مبدأ آن مشتق بوده و هم اکنون فاقد آن است مجاز و نیازمند قرینه است و در آیۀ شریفۀ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» قرینه ای نیامده است؛ بنابراین، صحت سلب عنوان ظالم از کسی که توبه کرده است و صحت حمل و اثبات وصف عادل بر او، نشانه درستی این مدعاست که عهد خداوند به افرادی که سابقه ظلم و گناه داشتند و اکنون عادل اند، هم می رسد.
جواب
1. جملۀ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» اطلاق دارد؛ بدین معنا که عهد خداوند به ظالم نمی رسد؛ خواه همچنان این ظالم کنونی بر ظلم خود اصرار ورزد و خواه از آن توبه کند. مرحوم طبرسی(ره) هم با توجه به این اطلاق می فرماید: این آیه در همان زمان که این شخص مشرک و کافر و ظالم بود دربارۀ وی صادق بود و چون عهد خداوند به ظالم نمی رسد؛ پس عهد الهی به این شخص نمی رسد؛ هر چند احوال او دگرگون گردد، نه اینکه معیار خصوص حال فعلی او در حال توبه باشد. این دلییل لفظی که در حال تلبس به مبدأ او را شامل شد، اطلاق دارد و معنای آیه این است: این شخص که اکنون مشرک، کافر و ظالم است عهد امامت به او نمی رسد؛ خواه بعداً توبه کند یا نکند.
(آیه مطلق است و مقیّد به زمانی دون زمانی نشده پس واجب است که حمل شود بر همۀ اوقات؛ بنابراین ظالم به امامت نمی رسد، هر چند بعد از ظلم توبه کند).
2. رعایت تناسب بین پرسش و پاسخ، از اموری است که استفاده کردن مطلب را از الفاظ، امکان پذیرتر می کند؛ زیرا گاهی برخی از خصوصیات هر یک از پرسش و پاسخ، از دیگری فهمیده می شود، و گاه هر روی آنها به منزلۀ دو مقدمه است که یک نتیجه را تفهیم می کند؛ از این رو لحاظ پرسش بدون پاسخ و ملاحظه پاسخ بدون پرسش، هر یک به تنهایی گویا نبوده، فهم و برداشت از آن ناقص خواهد بود.
استفادۀ از تناسب بین پرسش و پاسخ در برداشت مطلب، نوعی استنباط لفظی است. توضیح و تطبیق این نکته دربارۀ موضوع مورد بحث چنین است:
ـ حضرت ابراهیم(ع) امامت را برای بعض ذریّه خود درخواست کرد.
ـ خداوند بخشی از خواسته های وی را پذیرفت و بخش دیگر را نپذیرفت.
با توجه به این دو نکته؛ برای ذریّه آن حضرت، بیش از چهار قسم مقصور نیست:
الف) شماری از آنا در همۀ عمر خود فاسق و ظالم بوده اند.
ب) گروهی در همۀ عمر خویش، عادل و معصوم بوده اند.
ج) افرادی در آغاز زندگی خود ظالم بوده، پس توبه کرده و عادل شده اند.
د) برخی از آنان نیز در آغاز حیات خود عادل بوده اند، ولیکن بعد از آن عصیان کرده، فاسق و ظالم شده اند.
به یقین حضرت ابراهیم(ع) که پیامبر معصوم است و از اوصاف برجستۀ او اعلام تبری و انزجار از ظالمان است؛ «إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ » خواستار نیل امامت برای مردم، به ظالمان نبوده است؛ بنابراین، درخواست مقام امامت برای گروه های اول و چهارم از اقسام مزبور، یقیناً مراد حضرت ابراهیم(ع) نبوده و کاملاً از مدار درخواست آن حضرت بیرون است.
بر این اساس، جملۀ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» پاسخ به درخواست امامت برای بقیۀ افراد، یعنی گروه های دوم و سوم است و به دلیل صدق ظالم بر افراد گروه سوم ـ با توجه به اطلاق ظلم و عدم وجود قید در آیه ـ مراد آیه، عدم شایستگی این گروه برای امامت است. نتیجه این که خواست حضرت ابراهیم(ع) فقط دربارۀ گروه دوم یعنی کسانی که در همۀ عمر خود عادل بوده اند اجابت شده است.
جملۀ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» در بخش نفی، مطلق است؛ یعنی اگر کسی محسن و صالح نبود، خواه از نسل حضرت ابراهیم(ع) باشد و یا از غیر آنان، به امامت نخواهد رسید. مستفاد از جمع محلاّ به الف و لام در «الظالمین» این است که عهد خداوند به هیچ ظالمی نمی رسد؛ بنابراین، امامت که عهد الهی است به ظالمان از نسل حضرت ابراهیم(ع) به ظهور قطعی آیه و دیگر ظالمان هم به اطلاق لفظی و هم به اولویت، نخواهد رسید.
از آنجا که در جملۀ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» هم «عهد» خداوند و هم «ظالمین» مطلق است، اصل کلی مستفاد از آن این است که هیچ عهد از عهدهای الهی به هیچ ظالمی نمی رسد. اگرچه محور اصلی آیه مورد بحث، مسئلۀ امامت است. اما ظاهر این است که امامت به عنوان مصداق عهد مطرح است، نه مفهوم آن؛ یعنی نه تنها امامت به ظالم نمی رسد، بلکه اصل عهد الهی که هر یک از رسالت، امامت، ولایت، وصایت و ... از مصادیق آن است به ظالمان نمی رسد.
بر این اساس، و نیز با توجه به اینکه عهد الهی به عصمت متکی است، اگر فردی غیر معصوم داعیۀ یکی از عهدهای الهی، یعنی نبوت، امامت و مانند آن را داشت، آیۀ شریفۀ مورد بحث، دعوی او را باطل می کند.

 
فهرست منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. اعراب القرآن الکریم ـ دعاس، حمیدان، قاسم، نشر دار المنیر، 1425 ق.

3. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مصطفوی، حسن، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ش.

4. تاج اللّغۀ (صحاح)، جوهری، اسماعیل بن حماد، نشر دار العلم للملایین، 1410 ق.

5. تسنیم، آیت الله جوادی آملی، نشر إسراء.

6. قاموس قرآن، قرشی سید علی اکبر، نشر دار الکتب الاسلامیۀ، 1371.

7. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی فضل بن حسن، نشر ناصر خسرو.

8. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، نشر دار العلم الدار الشامیه، 1412 ق.




آخرین اخبار

نهمین نشست علمی با موضوع «حجیت تفسیر علمی قرآن»

در ادامه سلسه نشست های تخصصی مرکز تفسیر و علوم قرآن أئمه اطهار: وابسته به مرکز فقهی أئمه اطهار: نهمین نشست علمی با موضوع «حجیت تفسیر علمی قرآن» در تاریخ سه شنبه 5/10/96 با حضور خواهران و برادران طلبه و دانشجو برگزار شد. ... ادامه مطلب ...

گزارش افتتاحیه مرکز تخصصی تفسير با حضور اساتيد محترم و مدیریت مرکز تخصصی

در ابتداء مدیر داخلی مرکزتخصصی تفسیر جناب حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی حسینی بااشاره به اينکه مدیریت و نظم داخلی یک مجموعه در گرو هماهنگی کلیه افراد می باشد نظم را یکی از مسائل مهم آموزشی عنوان کردند و افزودند کار قرآنی یک کار بسیار مقدس و امر خطیری هست که دانش پژوهان محترم باید اهتمام ویژه به آن د اشته باشند ... ادامه مطلب ...

هدایت و ضلالت در قرآن

در تحقیق حاضر به بررسی هدایت و ضلالت و اقسام آن در قرآن پرداخته‌ایم؛ به این معنا که ذات باری تعالی هدایت و ضلالت را در آیات مختلف قرآن چگونه بیان فرموده است؟ و باتوجه به آیات گوناگون قرآن به اقسام هدایت پی برده‌ایم ... ادامه مطلب ...

مقاله: اصل تقوی

خدا را شاکریم که توفیقی نصیب ما کرد که کنار سفره قرآن بنشینیم و پیرامون تقوی الهی از آن سفره رنگارنگ مواد مطلوب را خوشه چینی کنیم ... ادامه مطلب ...

تفاوت معنایی اضافه‌های یک اسم به کلمات مختلف و تطبیق چند نمونه‌ی قرآنی

در زبان عربی گاهی یک اسم به چند کلمه‌ی مختلف اضافه می‌شود، ولی همه‌ی ترکیب‌ها به یک چیز اشاره دارند و بر یک معنا دلالت می‌کنند؛ یعنی از چند ترکیب اضافی با مضافِ یکسان و مضاف‌الیهِ متفاوت، یک معنی قصد می‌شود. مثلاً شما، از هدیه‌ای که امروز و در بیستمین سالروز تول‍دتان از دوستتان می‌گیرید، می‌توانید به: «هَدِیّتی»، «هَدِیّة صدیقی»، «هَدِیَّة ولادتی»، «هَدِیّة الیَوم»، «هَدِیّة العشرین» و ... تعبیر کنید؛ در این ترکیب‌ها کلمه‌ی «مضاف» با چند کلمه‌ی مختلف قید خورده و اضافه‌ها همگی به یک «هدیه‌ی خاصّ» اشاره دارد که همان «هدیّه‌ی دریافتی»‌ است. ... ادامه مطلب ...

دسته بندی اخبار
اخبار (12)

مناسبت

اطلاعیه

مراسم (2)
مقالات (14)
آخرین کتاب ها