درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای ابن الرضا
فقيهي بايد تربيت شود كه متصلب باشد يعني اعتقاداتش راسخ باشد

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا ابي القاسم المصطفي محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين لا سيما بقية الله في الأرضين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين


نکته اخلاقی:
ان شاء الله هر روز قرآن بخوانيد، روزي 50 آيه خيلي طبيعي است و دستور داده شده كه اين 50 آيه را هديه كنيم به صاحب العصر و الزمان و صاحب الامر حجة ابن الحسن المهدي كه علي القاعده خيلي هم تأثيرگذار است.

سست بودن بنیان اعتقادی

­­­سوره مباركه توبه از آيه 107 تا 112:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم* وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[1]
(گروهی دیگر از آنها) کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان)، و (تقوّیت) کفر، و تفرقه‌افکنی میان مؤمنان، و کمین‌گاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود؛ آن‌ها سوگند یاد می‌کنند که: «جز نیکی (و خدمت)، نظری نداشته‌ایم!» امّا خداوند گواهی می‌دهد که آن‌ها دروغگو هستند!

 كلمات اولش راجع به مسجد ضرار است مساجدي كه ساخته مي‌شود كه  كمين‌گاه براي دشمنان دين باشد و محل اجتماع‌شان باشند و آنها قسم مي‌خورند كه ما غير از خوبي و فكر صحيح كار ديگري نداريم اينها باطل است و فرمودند "والله يشهد إنهم لكاذبون لا تقوم فيه ابداً"، اينجا قرار نگيريد، در مراكزي كه انحراف هست وارد نشويد، "لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ"[2]، مسجدي كه بر اساس تقواي الهي ساخته شده باشد و براي ترويج مكتب و مذهب بنيان شده باشد" أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ "، سزاوارتر است كه در آنجا باشيد و جا بگيريد و "فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا ۚ" ، اين مراكزي است كه مرداني در آن حضور دارند كه اينها اراده كردند كه پاك شوند " يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا "، اگرازمن بپرسند تابلوهاي حوزه علميه چيست؟ من عرض مي‌كنم همين قسمت را بنويسند "فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا".

بعد هم فرمود و "وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ"، خداي متعال مطهرين را دوست دارد، آنهايي كه دنبال پاكي هستند و مي‌خواهند خودشان را پاك كنند، از هر گونه نجسي مبرّا شوند، البته تا حدّ امكان.

هر كسي نمي‌تواند ادعا كند كه من پاك هستم و پاكي دارم، تا مقداري كه مي‌تواند فقط براي يك گروه است، "إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهيرًا"[3]، فقط آنها هستند كه پاكي مطلق دارند، غير از آنها پاكي نسبي است.

بعد اين آيات مورد نظراست:
" أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ"

آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی‌ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند!

مي‌فرمود: كسي كه بنيان فكري‌اش بر اساس تقواي الهي باشد اين بهتر است يا آنكه بنيان فكري‌اش بنيان جهنمي باشد، افكارش افكار جهنمي باشد " فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ "، اين معلوم مي‌شود خود ما هستيم كه آن تكليف خودمان را تعيين مي‌كنيم كه اين طرفي باشيم يا آن طرفي باشيم، بنيان‌هاي فكري‌مان را خودمان درست كنيم، بنيان‌هاي اعتقادي‌مان را خودمان درست كنيم.

درس و بحث و اصطلاحات و ... اينها فراوان بوده و هميشه بوده. اما آنچه كه مهم است سامان دادن آن بنيان‌هاست كه بايد درست شود، اگر آنها درست شود همه چيز درست است.

 اگر اعتقادات‌مان صحيح باشد، از حوزه ما شيخ مفيد(ره) و شيخ طوسي(قده) در بيايد، شهيدين(ره) در بيايد، همه چیز درست می‌شود اگر بنيان‌ها غلط باشد افراد منحرف العياذ بالله در مي‌آيند كه اينها عالم هم هستند و خطرشان خيلي بيشتر مي‌شود

چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا[4]

 روي اين مسئله بايد تأكيد داشته باشيم در مسائل اعتقادي وگرنه همان فقه هم ابزاري مي‌شود در دست انحرافات فكري.

 اين شُل گرفتن‌ها و شُل بازي درآوردن‌ها و حفظ حدود الهي نكردن‌ها و بي‌غيرتي‌هايي كه ما داريم مشاهده مي‌كنيم احياناً در بعضي از موارد، اينها مال همان سست بودن بنيان‌هاي اعتقادي است، آنجا را هنوز درست نكرديم، بعد وارد احكام شديم، اول بايد معارف‌مان درست شود. خداشناسي‌مان كامل باشد، نبوت شناسي‌مان درست باشد، امام شناسي‌مان درست باشد، معادشناسي‌مان درست باشد، صفات ذات مقدس حق را درست بشناسيم، خلط نكنيم وگرنه همين فقه هم در خدمت انحراف قرار می‌گیرد، كه اي كاش نباشد. و اگر باشد بدتر از مسجد ضرار است.

"أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ" ، بنيان‌هاي فكري اگر بر اساس تقواي الهي و رضايت خداي سبحان باشد قابل قياس نيست، "خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ ..."، يا اينكه اين بنيان بر يك اساس ناجوري نهاده شده باشد. "وَاللهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ" ، اين ظالمين كه اينجا فرمود: يعني ما خودمان داريم ظلم مي‌كنيم و بنيان‌هاي بد را براي خودمان رقم مي‌زنيم، خودمان دنبال معارف حقيقي نرفتيم. معارف حقيقي كه قرآن و عترت هستند و جاي ديگر خبري نيست.

خوب است انسان بعضي از موارد را بداند و مطلع باشد ولي براي اعتقادات خودش به درد نمي‌خورد، انسان با فلسفه نمي‌‌تواند براي خودش اعتقاد درست كند! با عرفان هم نمي‌تواند اعتقاد براي خودش درست كند، آنچه براي انسان اعتقاد مي‌آورد آيات و روايات است و مطالعه در آيات و روايات است.

 آنها براي  پاسخ بعضي از شبهاتي كه مي‌شود، گاهي به درد مي‌خورد و مفيد است، آنها هم گاهي برگرفته از آيات و روايات است، ولي نمي‌تواند بنيان‌هاي فكري ما را درست كند. بنيان فكري بايد راسخ باشد، بايد مصون باشد، مأمون باشد، راسخ بودن مأمون بودن مصون بودن اينها در آيات و روايات است با زحماتي كه بزرگان ما كشيدند.

واقعاً اگر تفسير صافي[5] كتاب درسي حوزه‌ها بشود، همينطور كه ما كفايه مي‌خوانيم هر روز تفسير صافي هم بخوانيم، هم آيات است و هم روايات، خيلي تأثيرگذار است. حقّ اليقين را از مرحوم مجلسي ديده ايد؟ خيلي كتاب مهمي است، مرحوم مجلسي بعد از اينكه 110 جلد بحار را نوشته بعد تازه به فكر افتاده يك كتابي بنويسد كه اشكالش كمتر باشد، معتبرترين مطالب را بياورد و واقعاً هم معتبرترين است.

ما ساده اينها را نگاه مي‌كنيم وفكر مي كنيم اينها كتاب درسی نيست و براي مطالعه است، وقتي مي‌خوابيم مطالعه مي‌كنيم، كِي مطالعه كرديم؟ سن‌مان گذشت، وقت‌مان هم گذشت، مطالعه هم نكرديم. نتيجه‌اش اين مي‌شود كه مرتب گلايه مي‌كنيم، شخص فقيه هم مي‌شود، اما فقيهي غير معتقد است، از خيلي از هيئتي ها و مردم متدين و افراد، اعتقادش كم رنگ تر است. اينها مسئله‌ساز است. آدم خجالت مي‌كشد بگويد.

به جاي اينكه خودمان راه بيفتيم در اين مسائل سردمدار اين امور باشيم و جلودار مردم باشیم، و منبر مي‌رويم و بحث مي‌كنيم و آبروي خودمان و حوزه‌ها را مي‌ريزيم! خيلي زشت است معلوم مي‌شود كه مردم خيلي جلوتر از ما هستند، اعتقاداتشان خيلي راسخ‌تر است. بعد هم مردم هيچ وقت امام حسين(عليه السلام) را رها نمي‌كنند ما را بگيرند، هيچ وقت حضرت زهرا(سلام الله عليها) را رها نمي‌كنند كه بيايند به حرف منِ آخوند گوش کنند.

بايد من در همين وادي قرار بگيرم يعني خودم حواسم جمع باشد عقب نيفتم. بخواهم با اين معيارها و ملاك‌ها كار درست كنم غلط است، وقتي بنيان فكري درست نباشد، آسيب شناسي عزاداري درست مي‌شود، كه من در آنجا يك بحثي كردم گفتم آسيب‌شناسي بايد آسيب شناسي شود، اول بايد آسيب شناسي شود كه به چه مناسبت اين بحث‌ها مي‌شود؟ چه كسي گفته كه بشود؟ چه كسي بايد اين كار را انجام بدهد؟ آيا هر كسي صلاحيت اين كار را دارد؟ مهم اعتقادات است، " أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ" بنيان‌هاي فكري بايد درست شود، وگرنه هر چه ما فقه بخوانيم و فقاهت داشته باشيم العياذ بالله نتيجه‌اش كج مي‌شود.

بزرگان فقهاي ما چون اعتقاداتشان قوي بود خصوصاً در سابق، هر وقت مشكلي پيش مي‌آمد اينها ايستادگي مي‌كردند، جلوي انحرافات مي‌ايستادند، وقتي كتاب ضاله‌اي مثل شهيد جاويد نوشته شده، دو تا فقيه معظم با هم بر این کتاب ردیه نوشتند چون اعتقادشان درست بود اول امام شناسي‌شان درست بود، مرحوم آيت الله العظمي فاضل لنکرانی(ره) و مرحوم آيت الله اشراقي(ره) با هم نوشتند و خيلي هم جالب است، حضرت آيت الله العظمي آقاي صافي نوشتند و رد كردند. آيا امروز هم ما چنين غيرت و تعصبي داريم؟ اگر مطلب انحرافي ببينيم مي‌ايستيم حرف مي‌زنيم؟‌ فقيهي بايد تربيت شود كه متصلب باشد يعني اعتقاداتش راسخ باشد، اين اعتقاد راسخ را عرض كردم حق اليقين به ما مي‌دهد، اين را قرآن و عترت به ما مي‌دهد. اگر بخواهيم تربيب كنيم تفسير صافي به ما مي‌دهد.

بسيار بسيار اين مسئله مهم است، اخلاقيات هم بسيار مهم است. رعايت مسائل اخلاقي بسيار مهم است، اخلاق در اعتقادات اثر مي‌گذارد، ‌اعتقادات روي اخلاق اثر مي‌گذارد، هر دوي اينها روي احكام اثر مي‌گذارد. اگر كسي بخيل شد، ديگر وجوهات نمي‌پردازد، انفاقات ندارد، اين همه سفارش شده كه بُخل بد است، اگر كسي متكبر شد تكبر گاهي انسان را به جايي مي‌رساند كه العياذ بالله در مقابل پيغمبر اكرم` هم كرنش نمي‌كند، در مقابل خداي سبحان هم كرنش نمي‌كند.

ارتداد شیطان

شيطان چرا مرتد شد؟ چون مستكبر بود، تكبر داشت، اخلاقيات خيلي مهم است، اينجا وجود مقدس امام عسكري(ع) فرمود: «جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب»؛ همه پلیدی‌‌‌ها و زشتی‌‌ها، در یک اتاق نهاده شده و کلید آن اتاق، دروغ است[6]. اين بايد بررسي شود چطور مي‌شود كه اصل همه بدي‌ها دروغ است. رابطه فحشا با دروغ چيست؟ فحشا بد است، اگر دروغ برود فحشا مي‌رود، واقعاً بايد پايان‌نامه‌ها نوشته شود، اينها كلام ائمه(عليهم السلام) است، كلام عادي نيست كه ما بخوانيم و جلو برويم.

شخصي محضر پيامبر اكرم(ص) شرفياب شد و عرض كرد من مبتلا هستم به بعضي از معاصي، فرمود: دروغ نگو، او هم مثل من فكر كرد كه چطور؟ وقتي شيطان وسوسه‌اش كرد گفت اگر من اين عمل را انجام بدهم بايد دروغ بگويم، که انجام نداده ام و اگر بخواهم دروغ نگویم باید این عمل را انجام ندهم، پس دروغ نگفتن موجب مي‌شود كه فحشا هم برود.

 اين رابطه مسائل اخلاقي است با احكام كما اينكه مسائل اخلاقي روي عقايد هم اثر مي‌گذارد. شما خطبه‌هايي كه ابا عبدالله(عليه السلام) در روز عاشورا خواندند را ببينيد، فرمود: اينكه شما سكوت نمي‌كنيد، گوش به حرف نمي‌دهيد، لج‌بازي مي‌كنيد، اينكه مي‌خواهيد من را بكشيد براي اينست كه انصاف نداريد، انسان اگر اين مسائل اخلاقي را رعايت نكند امام‌كش مي‌شود، اينها تأثير دارد. از بنيان‌هاي فكري، مسائل اخلاقي است و از آن بالاتر اعتقادات است.

اين همه روي امام شناسي تأكيد شده براي اينكه اگر ما امام شناس بشويم بيشتر تسليم اوامر ائمه هستيم، اگر امام شناس نباشيم، همين مي‌شود كه الآن بگويند وجود مقدس حضرت بقية الله تشريف آوردند و با شما كار دارند؟! به ياد وعده و وعيدهاي خودمان و خانواده مي‌افتيم،"النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ"[7] يعني چه؟ يعني از خودت و از زن و بچه‌ات بايد بگذري، شما اين حال را داري؟! اگر الآن گفتند حضرت تشريف آورده‌اند و فرمودند شما بيائيد، ما تبليغ هم كه مي‌خواهيد بریم شرط مي‌كنيم كه جاي راحت و بهتر را براي ما در نظر بگیرند، لااقل نمي‌گذاريم طرف خودش تعيين كند، اول اروپا بعد آفريقا، بعد تبّت و جاهاي ديگر. لااقل نمي‌گذاريم هر جا كه انتخاب شد برويم، اگر لله است همين است؟ ما داريم با دين بازي مي‌كنيم.

درس كه مي‌خوانيم همين است، تبليغ هم كه مي‌رويم همين است، منبر هم كه مي‌رويم همين است. بعضي‌ها تعيين مي‌كنند. بعضي كه تعيين نمي‌كنند، يك آقايي بود مي‌گفت من تعيين نمي‌كنم وقتي به من پول مي‌دهند حساب مي‌كنم، اگر خوب دادند دفعه بعد كه دعوت كردند مي‌روم ولي اگر خوب ندادند مي‌گويم نمي‌آریم و جايي كار دارم، خدا پدرش را بيامرزد. ما درس خوانديم كه اين كارها را بكنيم؟ يا اينكه همه‌اش قربة إلي الله باشد و مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ زندگي كنيم.

اساس حوزه‌هاي علميه بر اساس همان مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ[8] است، صبح كه طلبه بيرون مي‌آيد اصلاً نمي‌داند چه خبر است؟ چي دارد و چه چيزي به او مي‌دهند و چكارش مي‌كنند، و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم.

خاطره:

خاطره ای از پدرم هست که ایشان فوت كردند و عيبي ندارد، خدا رحمتش كند. يك بزرگواري مي‌فرمود من رفتم حوزه بسازم، در واقع يك موسسه خيريه و علميه بسازم كه همه چيز در آن باشد، حوزه علميه و دانشگاه و قرض الحسنه و بيمارستان و هر چه موسسه علميه و خيريه ....، گفت رفتم حرم حضرت معصومه(سلام الله عليها) نشستم به حضرت توسل پيدا كردم و دو تا كاغذ پستي و يك خودكار بيك، و شروع كردم به نوشتن، همان جا نوشتند. سال 49 ـ 50، گفت از آنجا رفتم خدمت علامه طباطبائي(قده) كه آن موقع درس تفسيرشان مي‌رفتم به ايشان عرض كردم من اينجا چيزي نوشتم، ديدم بين اين آقايان ايشان آشناتر به اين مسائل جديد و قوانين حقوقي است، ايشان گفتند من كه آشنا نيستم، ما يك جلسه‌ي معارفي در تهران داريم كه حقوقدان‌ها شركت مي‌كنند شما بيائيد آنجا، گفتند ما رفتيم تهران خدمت ايشان، آقاي مطهري(ره) و آقايان ديگر هم بودند.

من شروع كردم به خواندن تا آخرش كه تمام شد، بند بند آن‌ها را خواندم، البته بالاترين حقوقدان‌ها بودند، اينها گوش كردند و گفتند خيلي خوب است، سرمايه‌تان چقدر است؟ گفتم «و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم»، همينطور نگاهم كردند، دوباره ديگري گفت آقا سرمايه مالي‌تان چقدر است؟ گفتم «و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم»، يكي‌شان كه از همه بزرگ‌تر بود گفت آقا سيد متوجه نمي‌شوي! سرمايه‌ي مالي كه الآن مي‌خواهي به اين گستردگي اين كار را انجام بدهي چقدر است؟ گفتم و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم، من از اين دنيا و سرمايه مالي فقط اين خودكار را دارم و اين كاغذ. همه خنديدند، مرحوم علامه طباطبائي(ره) گفت ساخته شد نخنديد، بزرگ‌ترين سرمايه را ايشان دارد. وَ "ومَن يَتَوَكَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ" [9] ، اين فهو حسبه يعني چه؟ "مَن يَتَّقِ‌ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجا و يَرزُقهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِبُ"، من فكر می‌كنم، آيه زندگي طلبه‌ها اين باشد، خدا روزي‌اش مي‌دهد از جايي كه خودش فكرش را نكرده است.

ما الآن داريم خودمان تعيين مي‌كنيم، اين مقداري كه اين آقا شهريه مي‌دهد يك مقدار هم آنجا مي‌دهند، آن مقدار هم كه فلان مي‌شود، چقدر هم كه به من خدمات مي‌دهد، بعد هم كه بازنشست شدم، بيمه‌ام چطوري است. فكرمان را درست كنيم، توكل‌مان را درست كنيم، آن توكل با آن اعتقادات صحيح درست مي‌شود، با آن اعتماد درست مي‌شود، با اين درست مي‌شود كه مي‌رود خدمت حضرت معصومه(سلام الله عليها) و مي‌داند كه حضرت معصومه(سلام الله عليها) امام نيست ولي خيلي كارها از دستش مي‌آيد ، با اين توسل همه چيز درست مي‌شود.

با دو بال توسل و توكل حركت كنيد، بنيان فكري‌مان را درست كنيم، اگر بنيان فكري روي توكل بود دنبال اين نيستيم كه حالا ما اين كار را مي‌خواهيم انجام بدهيم از نظر مادي چطور مي‌شود؟ چقدر داريم؟ البته خوب است كه انسان حسابگر باشد  اما انسان فقط بايد حركت كند و راه بيندازد، خيلي از امور را ديديم که  بزرگ بود و انجام شد، بيمارستان بود كه همينطوري راه انداخته، شهر ما بهزيستي نداشته كه درست شده، صندوق قرض الحسنه درست شده، حوزه علميه درست شده، هيچ فكر اين را نكرده كه چي باشد.

يادم هست  يك وقتي آقاي فلسفي(ره) خدا رحمتش كند منبر رفت، و خطاب به مرحوم والدم گفت اين كارهايي كه شما مي‌كنيد از يك مرجع هم بزرگتر است، شما مرجع هم كه نيستي از كجا اينها را مي‌گيريد؟ براي اينكه توكل داشته اينها را درست كرده، اينهارا نمونه عرض كردم.

حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره) وقتي قم آمده يك قِران هم نداشته! مرحوم آيت الله ارباب8 اينجا بوده كه مرجع تقليد بوده، مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمي(ره) بوده كه رساله داشته، مرحوم فيض(ره) بوده، اينها خودشان رساله داشتند اما از حاج شيخ تقاضا مي‌كنند كه اينجا بمان و ما همه كمك مي‌كنيم، ما شما را به عنوان مرجع معرفي مي‌كنيم، اينها چه كساني بودند؟ در همين قم بودند. حاج شيخ مي‌گويد: من آمدم اينجا درس شروع كردم و طلبه های زیادی به درسم آمدند اينها از كجا اداره شوند؟ شهريه مي‌خواهند، اينها را آيت الله العظمي اراكي(ره) مي‌فرمودند: از كتاب ايشان عرض مي‌كنم، آقاي ارباب كه پولدارترين ‌شان بوده مي‌گويد ما كمك مي‌كنيم، همين الآن مي‌فرستم شخصي بيايد، يك آقايي از بازار مي‌آيد و مي‌گويد شما دستور بده به ايشان كه يك پولي به اين آقا بدهند براي شهريه، او هم شهريه سه ماه را مي‌دهد. حاج شيخ شهريه را مي‌دهند و اتفاقاً همه‌اش هم مي‌رسد، همينطور ادامه مي‌دهد. البته همه‌اش اين نيست كه همه وقت برسد، يك مقدارش هم امتحان است.

يك روزي انسان دستش باز است و يك روزي دستش بسته است، اينها براي اينست كه انسان بفهمد كه خودش نيست! هو الرزاق، او بايد بدهد، بايد بفهمد كه ائمه همه كاره عالم هستند، اينها واسطه فيض هستند با توسلات و توكلات.

حاج شيخ محمدتقي بافقي8 مسئول حوزه بوده كه آمده خدمت ايشان گفته چند ماه است كه به ما حقوق نداديد، مي‌گويد غير از توكل چيزي ندارم، سرمايه‌اي غير از توكل ندارم. گفتند واقعاً سرمايه‌اي غير از توكل هم وجود دارد؟ ايشان مي‌رود جمكران دعا مي‌كند برمي‌گردد پول مي‌رسد، توسل و توكل. اينها خيلي مهم است، بنيان‌هاي فكري است. ان شاء الله كه مورد عنايت باشيد.

خلاصه بحث:

بحث در این بود كه اول باید بنيان‌هاي فكري درست شود طبق اين آيه شريفه:"أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ" و عرض مي‌كنم اگر اين درست بشود همه چيز درست مي‌شود وگرنه همه زحمات خراب مي‌شود و جامعه هم خراب‌تر مي‌شود، اين مسامحه کاری‌ها و تساهل‌ها كه در جامعه مي‌بينيد اول مال ماست،

روايت از امام رضا(عليه السلام) که می فرمایند:
أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا(عَلَيْهِ السَّلامُ) قَالَ : شِيعَتُنَا اَلْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا اَلْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا اَلْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا. [10]

"شِيعَتُنَا اَلْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا" شيعيان ما كساني هستند كه تسليم امر ما هستند، اين خيلي حرف دارد، شايد بتوانم يك ماه حرف بزنم. "اَلْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا "هر مطلبي كه داشته باشند ماديّاً و معنوياً از ما مي‌گيرند، نگاه مي‌كنند ببينند ما چي گفتيم، همان را مي‌گيرند و عمل مي‌كنند، اگر از ما چيزي نبود متوقف مي‌شوند اين خيلي مهم است. "اَلْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا" خيلي از ماها شيعه هستيم ولي شيعه واقعي نيستيم، سني دوازده امامي هستيم يعني خلفاي جور را قبول دارند و ائمه را هم قبول دارند، در مشهد مشرف مي‌شويد مي‌آيد مي‌ايستد دست بسته نماز مي‌خواند،  بعد هم مي‌گوئيم شرع گفته، دين گفته، تبرّي جزء واجبات ماست. چقدر ما سني‌زده هستيم، سني‌زده كه هيچ! وهابي زده‌ايم. چقدر خرابيم، شب ولادت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حرم آقا اميرالمؤمنين(عليه السلام) يكي از شبكه‌ها از من خواست كه بروم بالا صحبت كنم، تا نشستم آن آقاي مجري گفت پيش فلاني هستيم و ما ديگر حرف نزنيم شما بفرمائيد، گفتم چي بگم؟ گفت هر چه مي‌خواهي بگو، گفتم:

بسم الله الرحمن الرحيم قال الله تبارك و تعالي: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ ...

اين آيه شريفه هست يا نيست؟ گفتم در ذيل آيه شريفه ملاحظه بفرمائيد رواياتش را كه شيعه و سني گفتند حبل الله؛ اميرالمؤمنين(عليه السلام) است، در تمام كنفرانس‌هاي وحدت و تقريب كه گرفته مي‌شود اين آيه پشت سر ما نوشته مي‌شود و هست ولي مي‌گويند اميرالمؤمنين زدايي كنيد تا وحدت ايجاد شود! اميرالمؤمنين(عليه السلام) زدايي كنيد تا تقريب ايجاد شود، اينها غلط است، اتفاقاً خود آيات و روايات، ائمه(عليهم السلام) مي‌فرمايند حول اميرالمومنين(عليه السلام) حركت كنيد تا وحدت ايجاد شود.

مرحوم آيت الله العظمي بروجردي(قده) تقريب را ايجاد كرد، شيعه را با تمام اصولش به جامعه اهل‌سنت معرفي كرد، آنها را به تشيع نزديك كرد نه شيعه را به اهل‌سنت! شيعه با تبرّايش، با لعنش، با اشهد أن اميرالمؤمنين اش، با همه اينها دين را معرفي كرد، گفت اين مذهب پنجم است، شما كه مذهب حق مي‌دانيد اين مذهب پنجم شماست، حواس‌مان را جمع كنيم، "اَلْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا" هر كس اينطور نباشد از ما نيست.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز فقهی ائمه اطهار(عليهم السلام)
97/8/30

----------------
[1] سوره مبارکه توبه، آیه 107
[2] سوره مبارکه توبه،آیه 108
[3] سوره مبارکه احزاب ، آیه 33
[4] سنایی ، دیوان اشعار ، قصاید قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید
[5] تفسیر صافی، نویسنده:محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، ناشر مکتبه الصدر، تهران،1373 ه-ش
[6] جامع السعادات، نراقی، ج ۲، ص ۲۴۹
[7] سوره احزاب، آیه 6
[8] سوره مبارکه طلاق،آیه 3
[9] سوره مبارکه طلاق،آیه 3
[10] صفات الشیعة , جلد 1 , صفحه 3 :حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ



آخرین اخبار

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای اسلامیان

رياضت ما به غذا نخوردن و نخوابيدن نیست... رياضت ما؛ تقواي الهي است ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای علیدوست

بترسیم از این که خدای ناکرده به ما تلنگر نزنند و ما بشویم مستدرج! ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقای قادری

ما وقتی در برابر زندگی 42 ساله امام هادی (عليه‌‌السلام) قرار می‌گیریم با سؤالات متعدد و گوناگونی روبرو می‌شویم، دانستن هر یک از این سؤالات و تأمل پیرامون پرسش و پاسخ آن‌ها نه تنها میزان معرفت، ارادت و عشق ما را به حضرت امام هادی افزایش می‌دهد بلکه خروجی این پرسش و سؤالات این شود که ما می‌توانیم فاصله‌مان را با امام هادی(ع) تست کنیم و خودمان را بیازمائیم. ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقاي رمضانی

با توجه به نيازهايي که در داخل کشور و در خارج از کشور هست، از يک منظري و از يک نگاهي به موضوع رسالت خودمان بايد توجه داشته باشيم. بهر حال آنچه از ما متوقع است اينست که ما بايد مظهر رفتاري ديني باشيم و بتوانيم در جامعه الگو باشيم. قطعاً اين يک تعبير خيلي مهمي است، در دستگاه هدايت الهي حوزه و حوزه‌هاي علميه نقش بسيار برجسته‌اي دارند. ... ادامه مطلب ...

درس اخلاق حضرت استاد معظم حاج آقاي نظری منفرد

اساساً شخصيت انسان را چهار چيز رقم مي‌زند، نه شخص را بلکه شخصيت. انسان يک شخص هست و يک شخصيت، ما همه شخص هستيم اما آن شخصيتي که انسان پيدا مي‌کند مرهون چهار چيز است... ... ادامه مطلب ...

دسته بندی اخبار
جلسات اخلاق (9)

اطلاعيه

همايش

اخبار (1)

نشریات

آخرین کتاب ها